20 جملات شاعرانه عاشقانه در مورد عشق

20 جملات شاعرانه عاشقانه در مورد عشق

گزیده ای از زیباترین جملات شاعرانه عاشقانه در مورد عشق برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

ای عشق در جنگ با تو
جز شکست، هدفی نداریم
پیروز باش که تنها تو برنده‌ ای ای پیروزمند
و سرود ستایش را از قربانیانت بشنو
پیروز باش ای عشق
و به آغوش ما شکست خوردگان بازگرد

******

گاه از نوازشش اشک می ریزی
و گاه از لحن تندش بی اختیار می خندی
دیوانگی عشق به همین سادگیست

******

تعریف عشق از نگاه من
رنگ و بوی منطقی ندارد
من می‌گويم عشق يک جفت چشم است
كه فقط همان يک نفر را می‌ بيند
در قالب تمام خوبى‌ هاى عالم

******

عشق یعنی بخورد به یوسف شلاقی
درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود

******

آسان تر نگاهم کن
من تا عشق بیشتر نخوانده ام

******

معماری احساس خوانده ام
من واژه ها را روی هم می چینم
تا بنایی شود در خور عشق

******

این ماهیت عشق است، فکرم شده چشمانت
دست از سر من ای کاش، چشمان تو بردارد

******

دل چو با عشق و خرد همره شود
دست نومیدی ازو کوته شود

******

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

******

من پیر فنا بدم جوانم کردی
من مرده بدم ز زندگانی کردی
می‌ ترسیدم که گم شوم در ره تو
اکنون نشوم گم که نشانم کردی

******

ﻋﺸﻖ اﺗﻔﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ
ﮔﺎﻫﯽ پر ﺷﺘﺎﺏ مثل ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ
ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﻧﺸﺖ ﮔﺎﺯ ﺩﺭ ﺷﺒﯽ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ
ﺩﺭ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻋﺸﻖ ﺍﺗﻔﺎق ﮐﺸﻨﺪﻩ ای‌ ست

******

به روی آینه‌ ی پر غبار من بنویس
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

******

لا به لای صفحه های کتاب شناختمش
و چه واژه ی غریبی‌ است عشق

******

مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست
بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش

******

باغ نيلوفر چشمان تو ديدن دارد
تا تو هستى دل من شوق تپيدن دارد
ابرها را به كنارى بزن و باور كن
عشق از نور چشم تو چيدن داد

******

تمام دنیا محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من میان بازی بچه های محله
به عشق تو پیر می شوم

******

نام زیبای تو را در کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد
و عکس قشنگت را در قابی از جنس عشق می گذارم
تا همه بدانند تو سلطان جان من و فاتح دلم هستی

******

می خواهم کمی در فنجانت شعر بریزیم
بنوش و عاشق تر شو
بهانه نگیر، دوستم بدار
من در معبد چشم هایت
عشق را ستایش می کنم هر روز

******

عشق همین است
همین که تو چاقویی هستی
که من دائما در زخم هایم پیچ و تابش می دهم

******

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلی‌ وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

******

با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز