15 شعر پنج بیتی از سهراب سپهری

15 شعر پنج بیتی از سهراب سپهری

گلچینی از زیباترین اشعار پنج بیتی سهراب سپهری برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

چترها را باید بست زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است

******

به سراغ من اگر می‌ آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ‌های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می‌ آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

******

ماه بالای سر آبادی است اهل آبادی در خواب
روی این مهتابی، خشت غربت را می بویم
باغ همسایه چراغش روشن
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لبه كوزه آب
غوک ها می خوانند
مرغ حق هم گاهی
كوه نزدیک است پشت افراها، سنجد ها و بیابان پیداست
سنگ ها پیدا نیست، گلچهه ها پیدا نیست
سایه ها یی از دور مثل تنهایی آب مثل آواز خدا پیداست

******

زندگی جذبه دستی است که می‌ چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه‌ شب‌ پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطار است که در خواب پلی می‌ پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره‌ ای دیگر

******

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم

******

زندگی يعنی يک سار پريد از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید
کودک پس فردا
كفتر آن هفته
یک نفر ديشب مرد
و هنوز نان گندم خوب است
و هنوز آب می ريزد پايين، اسب ها می نوشند
قطره ها در جريان
برف بر دوش سكوت
و زمان روی ستون فقرات گل ياس

******

در جوی زمان در خواب تماشای تو میرویم
سیمای روان با شبنم افشان تو می شویم
پرهایم؟ پرپر شده ام
چشم نویدم به نگاهی تر شده ام
این سو نه آن سویم
در آن سوی نگاه چیزی را می بینم چیزی را می جویم
سنگی می شکنم رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد نوشم باد من زنده به اندوهم
ابری رفت من کوهم می پایم
من بادم می پویم در دشت دگر گل افسوسی چو بروید می آیم می بویم

******

زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست
زندگی باید کرد
در دل من چیزی است
مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌ تابم
که دلم می‌ خواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می‌ خواند

******

زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو

******

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است

******

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود
پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید
نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود

******

دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت
نمی آید باز
قصه ای هست
که هرگز دیگر نتواند شد آغاز