به نقل از دیجیکالا:
میاموتو موساشی (Miyamoto Musashi) یکی از مشهورترین ساموراییها و بزرگترین شمشیرزن ژاپن است. او در بیش از شصت دوئل شرکت کرد و حتی در یکیشان شکست نخورد. پس از فرار در جریان نبرد سکیگاهارا (Battle of Sekigahara)، موساشی به یک رونین تبدیل شد. او علاوه بر شمشیرزن، فیلسوف، هنرمند و یک بودایی آگاه نیز بود.
موساشی یک هفته پیش از مرگش، بیستویک اصل به نام دوکودو (Dokkōdō) نوشت که قوانینی ماندگار هستند که حتی تا به امروز میتوانند الهامبخش ما برای یک زندگی شایسته باشند.
بیشتر این قوانین – یا شاید همهیشان – از یک چیز حرف میزنند: تمرکز کردن. منظور از تمرکز نشان دادن علاقهی شدید به یک موضوع یا انجام فعالیت در یک راستا است. تمرکز عنصری حیاتی در زندگی موساشی بود، زندگیای که او آن را «طریقت» (The Way) نامیده بود. طریقت به معنای زندگیای است که در آن تمرین بهطور مداوم جریان دارد.
از نوشتههای او مشخص است که سبک زندگی او حول محور خویشتنداری، فداکاری، انضباط و مقاومت در برابر وسوسهی لذت میچرخید. همهی این فضیلتها بر پایهی یک اصل بنا شدهاند: توانایی برای تمرکز کردن.
موساشی در بیشتر لحظات زندگیاش – خصوصاً وقتی از جامعه به دور بود – فقط روی یک چیز متمرکز بود: بهبود مهارتش تا حد کمال، آن هم در حالیکه سعی داشت از طریقت شمشیر به روشنگری و حکمت دست پیدا کند.
این مقاله بخش دوم از یک مجموعه ویدئوی سه قسمتی است که در هرکدام به محتوای ۷ تا از ۲۱ اصل دوکوکو پرداخته شده است. در ادامه، با پرداختن به اصل ۸ تا ۱۴، درسهایی را که موساشی دربارهی تمرکز به ما میآموزد بررسی میکنیم.
۱. هیچگاه به خود اجازه ندهید بابت جدایی غمگین شوید
جدایی ممکن است به چند شکل اتفاق بیفتد. ممکن است بهخاطر سفر کردن یا نقلمکان بهطور موقت از کسی جدا شوید. همچنین ممکن است بهخاطر مرگ بهطور دائم از کسی جدا شوید.
یک جنبهی دیگر جدایی، جدایی از اشیائی چون متعلقات شخصی یا پول است. برای بیشتر ما، جدایی از آنچه دوست داریم به عذاب منتهی میشود. با توجه به اینکه ما به شخص یا شیئی که از آن جدا شدهایم وابستگی داریم، حس فقدانی شدید بهمان دست میدهد، چون باورمان بر این است که آنچه از ما گرفته شده، به ما تعلق دارد، و بخشی از وجودمان است.
در مکتب بودایی، ایدهی مالکیت ناشی از توهم است. بسیاری از بوداییها بر این باورند که ما مالک هیچچیز جز قابلیتهای ذهنی خود نیستیم. حتی بدنمان هم مال خودمان نیست، چون کنترل کاملی روی آن نداریم.
موساشی، بهعنوان یک رونین و بودایی، احتمالاً به توهم مالکیت و همچنین باری که وابستگی به اشخاص و اشیاء روی دوش انسان میگذارد، آگاه بود. طریقت او بر پایهی عزلت گزیدن و تمرین کردن بنا شده بود و برای همین جایز نمیدید بهخاطر جدایی ناراحت شود، چون زندگی سرشار از جدایی است و هر چیزی روزی میآید و روزی هم میرود، خواه انسانها، خواه اشیاء، خواه ثروت. این بیانیه برای رونینی که دائماً در حال جابجایی بین مکانهای مختلف است، صحت بیشتری دارد. اگر او به انسانهایی که میدید یا مکانهایی که بهشان سر میزد وابسته میشد، دائماً باید غصه میخورد.
بهجایش، او بهعنوان یک رونین مجبور شد با این حقیقت که هیچچیز دائمی نیست کنار بیاید. این بیانیه دربارهی زندگی – که نهایتاً به مرگ ختم میشود – نیز صادق است.
در کتاب پنج حلقه (The Book of Five Rings)، موساشی نوشت که طریقت جنگجو پذیرفتن قطعی مرگ است. زندگی یک جنگجو سرتاسر با مرگ سر و کار دارد: مرگ کسانی که میکشد، مرگ کسانی که کنارش میجنگند، مرگ کسانی که موفق نشد ازشان محافظت کند و البته ریسک کشته شدن خودش.
موساشی هم مثل همه متوجه شد که مرگ منتظر همهی ماست. با آگاهی یافتن به این مسئله، و پذیرفتن موقتی بودن زندگی، وقتی مرگ فرا برسد، میتوانیم راحتتر با آن کنار بیاییم.
۲. کینهورزی و غر زدن نه برای خود، نه برای دیگران مناسب نیست
زیاد پیش میآید که انسانها زمان بسیار زیادی را صرف کینهورزی و غر زدن کنند. انجام این دو کار تلهای است که ممکن است بهراحتی گیرشان بیفتید. برای کسی که ذهنی نقاد و نظراتی قوی پیرامون چرایی و چگونگی زندگی داشته باشد، همیشه چیزی وجود دارد که بتوان سرش غر زد. ولی وقتی ما در شرایطی قرار میگیریم که در آن دائماً حس کینه به دنیا داشته باشیم، معنیاش این است که روی دیگران تمرکز کردهایم، نه خودمان.
برای کسی که در زندگیاش دائماً مشغول تمرین است، غر زدن دربارهی دنیا و زندگی به خودی خود ویرانگر است. دنیا فراتر از کنترل ماست. مردم همیشه در حال انجام کارهایی هستند که متناسب با اخلاقیات و ارزشهای ما نیست. مردم رفتاری بیادبانه، احمقانه و نمکنشناسانه از خود نشان خواهند داد. همیشه کسانی پیدا خواهند شد که از ما بدشان بیاید، در زندگیمان دخالت کنند، غیرمنصفانه با ما برخورد کنند، از ما سوءاستفاده کنند و…
غیر از این، زندگی منصفانه نیست. همهی ما سهمی یکسان از موهبتهای دنیا را دریافت نخواهیم کرد. همهیمان به یک میزان بااستعداد، زیبا و سلامت نیستیم. تلاش برای تغییر این چیزها آرمانی راستین است که از ذهن انسان بیرون آمده، ولی دستیابی به این تغییرات غیرممکن است، چون طبیعت همیشه دارد در جهتی مخالف با تمایلات ما کار میکند.
از نظر یک بودایی، ما نباید زمان زیادی را صرف تغییر دادن دنیا کنیم. همچنین ما نباید نسبت به شرایط حس کینهتوزی داشته باشیم. کار حکیمانهتر این است که روی خودمان تمرکز کنیم، بهترین زندگی ممکن را برای خودمان داشته باشیم و کسانی را که مطابق میل ما عمل نمیکنند بپذیریم. همانطور که از مارکوس اورلیوس (Marcus Aurelius)، فیلسوف رواقی نقل است: «با دیگران بردباری به خرج دهید و با خود شدت عمل.»
۳. به خود اجازه ندهید شهوت و عشق شما را هدایت کند
یونانیان باستان بین دو نوع عشق تمایز قائل شده بودند: عشق غیرخودخواهانه به نام «آگاپه» (Agape) و عشق خودخواهانه به نام «اروس» (Eros). در این مورد خاص موساشی بهطور خاص به اروس اشاره دارد، یعنی نوع عشقی که ریشهی آن تمایلات شهوانی است و بوداییها نیز آن را بهعنوان «عشق رمانتیک» میشناسند.
در بسیاری از فرهنگهای امروزی میبینیم که عشق رمانتیک بهعنوان مهمترین آرمان زندگی انسان معرفی میشود. این تجربهی انسانی بهعنوان پدیدهای تقریباً الهی معرفی میشود و بنابراین لایق توجه محض و فداکاری ماست.
موساشی بدونشک دیدگاه امروزی ما به عشق رمانتیک را تایید نمیکرد. دلیلش هم فقط این نبود که عشق و شهوت حواس را پرت میکنند و مانعی برای تمارین شمشیرزنی او به حساب میآمدند؛ دلیل دیگر بودایی بودن او بود، چون بوداییها با تقدسسازی از عشق رمانتیک موافق نیستند. اتفاقاً آنها از خطرات هدایت شدن از جانب چنین عشقی بهخوبی آگاهاند.
عشق و شهوت هم مثل هر احساس دیگری ممکن است ما را ببلعند. ولی ما از انتخاب درگیر شدن یا نشدن با این احساسات برخورداریم. بهجای اینکه اجازه دهیم احساسات رمانتیک کورکورانه ما را هدایت کنند، رویکرد حکیمانهتر این است که قدرت فکر کردن را رها نکنیم تا بتوانیم روی مسیر خود متمرکز بمانیم.
وقتی مردم تحتتاثیر عشق و شهوت قرار دارند، تصمیمات غیرعقلانیای میگیرند، تصمیماتی که روی کارشان تاثیر میگذارد، به حریم خصوصی افراد تجاوز میکند و گاهی به خشونت یا حتی قتل نیز منجر میشود.
۴. در هیچ زمینهای ترجیح خاصی نداشته باشید
مشکل ترجیح دادن چیزی به چیز دیگر این است که وقتی صحبت از جهان بیرون در میان میآید، برای خود نوعی وابستگی ایجاد میکنیم. وقتی ما به چیزی برخورد میکنیم که آن را ترجیح میدهیم، احساس خوشحالی میکنیم. ولی وقتی به چیزی برخورد میکنیم که ترجیح نمیدهیم یا دوست نداریم، حس ناامیدی بهمان دست میدهد.
با توجه به اینکه ما هیچ کنترلی روی چیزهایی که محیط به ما عرضه میکند نداریم، با داشتن ترجیحات به شرایط بیرونی قدرت این را میدهیم تا روی حس و حال ما تاثیر بگذارند. حال ما همیشه به این بستگی خواهد داشت که آیا شرایط موجود را ترجیح میدهیم یا نه. این رویکردی ضعیف برای زندگی کردن است.
موساشی به انسانها، اشیاء و شرایط مختلفی برخورد کرد، ولی به هیچکدام اجازه نداد او را از مسیرش منحرف کنند. اگر او ترجیحات سنگین داشت، تمرین او دچار اختلال میشد. برای همین کار حکیمانه این است که ترجیحات خود را کنترل کنیم، هرچه را که سرنوشت پیش روی ما قرار میدهد با آغوش باز بپذیریم و از آن بهترین استفاده را کنیم. بدین ترتیب هیچگاه گمراه نخواهیم شد و کیفیت تمرکز ما در گروی نتیجهی این تمرکز نخواهد بود.
۵. نسبت به جایی که در آن زندگی میکنید بیتفاوت باشید
موساشی، بهعنوان یک رونین، در ژاپن سرگردان بود و در مکانهای بسیاری سکونت کرد، از قلعهها گرفته تا غارها. ولی او هرکجا که ساکن بود، طریقتش هستهی مرکزی زندگیاش باقی ماند.
این روزها مردم اهمیت زیادی به محیط زندگیشان میدهند. محیط خانه، محلهای که در آن زندگی میکنند، اسباباثاثیهای که مالکش هستند همه اهمیت زیادی دارند. ولی وقتی ما به شرایط زندگی خاص وابستگی بیشازحد پیدا کنیم، وقتی این شرایط مورد تهدید قرار بگیرند، اضطراب زیادی به ما دست میدهد.
البته وقتی محیط زندگی انسان ناامن باشد و از ترس جان مجبور به ترک مکان باشد قضیه فرق دارد، ولی اغلب نارضایتی ساده از شرایط فعلی است که باعث میشود مردم دنبال خانهی دیگری بروند. برخی مردم بهسرعت از خانهی فعلیشان خسته و ناراضی میشوند و فکر میکنند با نقلمکان به جایی دیگر این نارضایتی از بین خواهد رفت.
متاسفانه حس رضایت پس از نقلمکان به خانهای جدید موقت است، چون هرکجا که برویم، همیشه خودمان را هم به آنجا میبریم. رضایت و نارضایتی در درون ما اتفاق میافتند، نه بیرون. اگر ما از خود راضی باشیم، اهمیتی ندارد کجا زندگی کنیم.
اگر از خانهی خود – هرچند کوچک و ساده – راضی باشیم، یک نگرانی کمتر خواهیم داشت و احتمالش بیشتر است تا روی هدف خود متمرکز بمانیم.
۶. دنبال غذای خوشمزه نروید
لذت بردن از غذایی خوشمزه لذتی است که بیشتر انسانها با آن آشنایند. برخی عصرهای طولانی را صرف نوشیدن و غذا خوردن میکنند و شکم خود را از انواع خوراکیها پر میکنند.
ولی فودیهای عزیز (فودی: کسی که به غذا علاقهی وافر دارد)، حواستان باشد: این علاقه بدیهای خاص خود را هم دارد. میاموتو موساشی توصیه میکند که دنبال غذای خوب نروید. دلیل او برای این توصیه مشخص نیست، ولی اگر به نظرات فیلسوفهای دیگر دربارهی این موضوع رجوع کنیم، شاید بتوانیم حدسهایی بزنیم.
رواقیون یونان باستان نیز دغدغهی غذا را داشتند. آنها توصیه کردند که مردم غذاهای ساده بخورند. زنون رواقی (Zeno of Citium)، پایهگذار مکتب رواقیگری، خاطرنشان کرد که وقتی مردم عادت به خوردن غذاهای گرانقیمت و سطحبالا کنند، دیگر قدر غذاهای سادهتر را نخواهند دانست.
وقتی که طبع غذایی ما از خوراکیهای خوشمزه اشباع شود، میل ما به خوردن غذاهای آنچنانی و وسوسهکننده بیشتر میشود، چون دیگر نمیتوان با غذایی سطحپایینتر لذت خوردن را ارضا کرد.
عادت غذاییای که در آن تعادل رعایت نشود، ممکن است به پرخوری و در نتیجه، مشکلات سلامتی منجر شود. فرض ما بر این است که شخصی پرخور کسی است که از غذا لذت میبرد، ولی شاید برعکس این پیشفرض صحیح باشد.
افرادی که زیاد میخورند و مینوشند، معمولاً وقت نمیگذارند تا با لذت و طمانینه بخورند و بیاشامند. بهجایش، آنها تا حد امکان هرچه را دم دستشان باشند با نهایت سرعت میخورند تا بتوانند موقتاً از هوس غذا خوردنی که بهشان دست داده رهایی یابند.
کاری که بهجایش میتوانیم انجام دهیم این است که با فکر و در مقدار محدود غذا بخوریم و خود را تمرین دهیم تا تسلیم هوسها نشویم. از این راه، وابستگیمان به غذای خوشمزه کمتر و تمایلمان برای خوردن ضعیفتر خواهد شد، برای همین احتمال پرخوری کمتر میشود.
در نهایت هدف از خوردن رساندن مواد لازم به بدن است، چون ما برای زنده ماندن و زندگی کردن به سوخت نیاز داریم.
۷. به متعلقاتی که دیگر بهشان نیاز ندارید وابسته نمانید
به نظر میرسد که موساشی به نقاط قوت یک زندگی مینیمالیستی آگاه بود. زندگی او بهعنوان یک رونین زیاد مجالی برای مالاندوزی فراهم نمیکرد. سفر کردن در سطح ژاپن، اقامت در مکانهای مختلف، شرکت در دوئلها، ارتقای مهارت خود در حد کمال؛ این سبک زندگی موساشی بود. برای کسی که چنین سبک زندگیای دارد، متعلقات فقط باری سنگین روی دوش است.
موساشی به جز دو شمشیرش، فقط به پایهایترین لوازم برای زنده ماندن و تمرین نیاز داشت.
برخی افراد طوری متعلقات جمعآوری میکنند که انگار مادیات خوشحالترشان میکند. شاید این حس خوشحالی تا مدتی پابرجا بماند، ولی در نهایت فقط به طمع برای مالاندوزی بیشتر منجر میشود.
در نهایت هرچه بیشتر مالاندوزی کنیم، باری که روی دوشمان است سنگینتر میشود، تا اینکه در نهایت بهجای اینکه اموالمان خدمتگزار ما باشند، ما به خدمتگزار اموالمان تبدیل میشویم.
وابستگی به متعلقاتمان، در کنار نیاز طمعکارانه به مالاندوزی بیشتر، باعث ایجاد حس اضطراب میشود. این اضطراب دو جنبه دارد: ترس از دست دادن چیزی که داریم و ترس نرسیدن به چیزی که میخواهیم.
ولی وقتی هدفی والاتر داشته باشیم و بتوانیم به درجهی بالاتری از خوشحالی برسیم، دیگر دلیلی برای رفتن دنبال این متعلقات مادی نخواهیم داشت. در مکتب بودا، وقتی کسی از ساکن بودن حس رضایت کند و برای سرگرم شدن نیاز به تلویزیون و موسیقی نداشته باشد، رفتن دنبال متعلقات مادی چندان منطقی به نظر نمیرسد.
در نهایت چیزی که اهمیت پیدا میکند این است که مثل یک رونین، بتوانیم سبک سفر کنیم، تا بتوانیم روی آن چیزی که واقعاً اهمیت دارد تمرکز کنیم.
منبع: Einzelgänger