به نقل از دیجیکالا:
زمانی در سینمای ایران چند کارگردان جوان بهخاطر فیلمهای اولشان مورد توجه قرار گرفتند. غالب مخاطبان تصور میکردند این سینماگران در آینده کارگردانهای مستعدی میشوند و احتمالا آثاری درخشان خواهند ساخت. ولی با گذشت زمان تمام تصورات رنگ باخت. روحالله حجازی یکی از همین کارگردانها بود که با فیلمهای اولش، نوید یک فیلمساز آیندهدار را میداد. «در میان ابرها» و «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» در فرم و محتوا حرفهای زیادی برای گفتن داشتند و تسلط و مهارت کارگردانش را نشان میدادند.
اما هر چه زمان گذشت خالق این آثار، از روزهای خوبش فاصله گرفت و آثارش در محتوا و فرم آب رفت. سریال «نوبت لیلی» تازهترین تلاش حجازی برای نشان دادن خود و استعدادهایش به شمار میرود. کارگردان سریال امید زیادی داشته تا با پرداختن به سبکی غیرمتعارف در سریالسازی ایران، خودی نشان دهد ولی باید گفت تمام تلاشهای او به هدر میرود و از «نوبت لیلی» اثری ضعیف پیش چشم مخاطب میگذارد.
حجازی از همان نخستین فیلمش نشان داد علاقه زیادی به سینمای معناگرا دارد. «در میان ابرها» نیز چنین حال و هوایی داشت. اگرچه حجازی با «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» در سینمای اجتماعی پرسه زد و درگیری سنت و مدرنیته در جامعه ایرانی را به تصویر کشید، اما در فیلمهای بعدیاش دوباره به همان فضای سینمای معناگرا برگشت. برگشتی که کاملا ناموفق بود و دیگر اثری از استعداد، نبوغ و تواناییهای اولیه کارگردان در آن دیده نمیشد.
۱. سردرگم میان ژانرهای مختلف
سریال «نوبت لیلی» قرار است سریالی معناگرا، ماورایی و فانتزی باشد ولی در اصل هیچ کدام از اینها نیست. «نوبت لیلی» یک سریال معلق و سرگردان بین ژانرهای مختلف است که با تماشایش به جای لذت، حس مبهم سردرگمی به مخاطب دست میدهد.
در چند قسمت اول با سریالی رئال طرف هستیم ولی از یک جایی به بعد «نوبت لیلی» رنگ و بویی ماورایی به خود میگیرد. این ماورایی بودن نیز در بدترین و گیج کنندهترین حالت ممکن اتفاق میافتد. کارگردان در ذهنش ایدههایی برای ساخت سریالی شبیه به Dark داشته ولی در عمل اثری از هم پاشیده و سردرگم تصویر کرده است.
تا قسمتهای اول به درستی مشخص نمیشود ژانر سریال چیست و میخواهد چه داستانی را روایت کند. ایده جهانهای موازی به هیچ عنوان بیننده را همراه نمیکند و بدتر اینکه او را پس میزند. «نوبت لیلی» سریالی آشفته میان ژانرهای مختلف است که جای لذت بردن، مخاطبش را گیج و کلافه میکند. این وضعیت سردرگم به گونهای است که تا قسمتهای اول به درستی مشخص نمیشود ژانر سریال چیست و بیننده میخواهد با دیدن «نوبت لیلی» نظارهگر چه داستانی باشد. بیننده بیشتر با اثری درهم درباره هنر، تاریخ، ادبیات، مسائل روز و ماورایی درگیر هست و هیچ کدام از این موارد نیز قابلیت جذب کردن مخاطب را ندارد.
۲. ضعفهای مفرط در داستان و فیلمنامه
اگر «نوبت لیلی» از یک فیلمنامه محکم و چفت و بست دار برخوردار بود، بسیاری از ضعفهای سریال از بین میرفت. وقتی سریالی از یک سناریو و داستان سرراست و محکم سود نبرد، روی تمام اجزای کار نیز اثر خواهد گذاشت. در «نوبت لیلی» از همان قسمت اول همه چیز ضعیف شروع میشود و ضعیف ادامه پیدا میکند.
قلاب سریال از همان نخستین قسمتها بسیار ضعیف و شل عمل میکند. اولین قسمت «نوبت لیلی» که زمان طولانی ۱۰۰ دقیقهای دارد، با ریتم کند، صحنههای کشدار، روابط علت و معمولی ضعیف و شخصیتپردازیهای ناقص جذابیت زیادی برای دنبال کردن ندارد.
این ضعف بزرگی برای یک سریال به شمار میرود. زمانی که کارگردانی تصمیم به ساخت سریال میگیرد تمام انرژی و توانش را برای خوب درآمدن قسمتهای اول میگذارد تا مخاطب را همان اول گیر بیندازد اما «نوبت لیلی» به کلی فاقد چنین عنصری است و بدتر مخاطب را از تماشای اثر خسته میکند.
در یک ساعت و ۴۴ دقیقهای که کارگردان برای ساخت قسمت اول سریال گذاشت، میشد یک فیلم سینمایی جذاب ساخت ولی در «نوبت لیلی» تلاش زیادی برای جذابیت اثر نمیشد. خط داستانی به خوبی مشخص نمیشود و معلوم نیست در این سریال قرار است چه ببینیم و داستان در چه فضایی رخ میدهد.
شاید تصور بر این باشد که در قسمت اول سریال این ضعفها دیده میشود ولی قسمتهای بعدی نیز دردی از «نوبت لیلی» دوا نمیکنند تا آن سردرگمی همچنان همراه بیننده باقی بماند.
۳. صحنههای کشدار بدون تعلیق
تمام کارگردانانی که تصمیم به ساختن سریال میگیرند، نهایت سعی و تلاششان را میکنند تا قلابشان در همان چند قسمت اول، یقه بیننده را بگیرد و او را با خود بکشد. چیزی که سریال «نوبت لیلی» به طور کلی فاقد آن است. ریتم کند و صحنههای کشدار و اضافی سریال، نه تنها تعلیقی اضافه نمیکند بلکه سریال را در حالتی خستهکننده نگه میدارد.
سریال تا چندین قسمت در حد همان ایده اولیه میماند و مشخص است که حرفی برای گفتن ندارد. ساختن سریال درباره جهانهای موازی ایده جذابی است ولی وقتی ندانی با این ایده میخواهی چه کار کنی و چه حرفی بزنی و فقط یکسری حرف و رفت و برگشت را تکرار کنی، آن وقت همه چیز رنگ میبازد و خسته کننده میشود.
«نوبت لیلی» به لحاظ عناصر دراماتیک و گرهافکنی و گرهگشایی بسیار ضعیف عمل میکند. اصلا تعلیقی ایجاد نمیکند که بخواهد مخاطبش را برای دیدن قسمت بعد تشنه نگه دارد. در «نوبت لیلی» همه چیز تخت و یکنواخت پیش میرود و قرار نیست بیننده جایی شگفتزده شود.
کارگردان به جای آنکه زمان را صرف معرفیِ درستِ شخصیتها، ایجاد گره و تعلیق کند، آن را برای نوعی خودنمایی جهت بازی با دوربین و آینه و گرفتن قابهایی مثلا زیبا کرده است. بعضی صحنهها و دیالوگ گوییهای بازیگران بقدر مطول و بدون فایده میشوند که داستان را از محور اصلی خودش خارج میکند و جز پر کردن زمان، کارکرد دیگری ندارد.
در «نوبت لیلی» آنچه بیش از هر چیزی آزاردهنده است کثرت تصاویر نامربوط و طولانی است که کمک زیادی به فهم داستان نمیکند. حجازی جای بازی با آینه و تلاشِ بیهوده برای گرفتن قابهای زیبا اگر تلاش میکرد تصاویر خلاقانه بگیرد و قاب دوربینش را از حالت ایستا خارج کند، نتیجه بهتری میگرفت.
این تلاش حجازی برای متفاوت بودن به حدی توی ذوق میزند که بیننده متوجه آن میشود. انگار کارگردان تلاش میکند تا به هر ضرب و زوری شده بگوید تا من را ببینید چه اثر درخور و متفاوت و عجیب و غریبی ساختهام در حالیکه برای خاص بودن، نیازی به تلاشهایِ بیهود و خسته کننده نیست.
با دیدن «نوبت لیلی» کاملا مشخص است که حجازی دغدغهای ذهنی درباره ساختن سریالی در فضای ماورایی داشته است ولی این دغدغه و ایده در حالت اجرا با مشکلات و ضعفهای زیادی روبهروست. فیلمسازان باید بدانند برای ساخت سریال مخاطبپسند داشتن ایده و دغدغه اولیه کافی نیست، بلکه پرورش مهم و اصولی ایده و داستان از همه چیز مهمتر است.
۴. شخصیتپردازیهای ضعیف در کنار روابط علت و معلولی شل و وارفته
شاید شخصیتپردازیهای ضعیف سریال هم به ایرادهای فیلمنامه برگردد ولی باید گفت، شخصیتپردازی در سریال حتی از داستان و سناریو ضعیفتر است و سخت میتوان شخصیتها را باور کرد. روابط شخصیتها در طول سریال به هیچ عنوان واقعی و باورپذیر نیست.
روابط شخصیتهای سریال بقدری خام و مصنوعی درآمده که نمیتوان آنها را مثل یک خانواده تصور کرد. انگار همگی آمدهاند تا نقشی را بازی کنند و بعد به خانههایشان بروند. رابطه شخصیت اصلی سریال به نام «لیلی» با بازی پردیس احمدیه، حتی با خواهرها و پدر و مادرش نیز باورپذیر نیست.
وقتی شما به عنوان بیننده نتوانید با شخصیتها ارتباط برقرار و آنها را باور کنید، باید آن سریال را از دست رفته بدانید. شخصیتپردازی درست و دنبال کردن سرنوشت شخصیتها برای سریال، حکمِ مرگ و زندگی را دارد و اگر سریالی در این زمینه ضعف داشته باشد، باید فاتحه آن را خواند.
حتی بازیگران چهره و شناخته شده سریال مثل مریلا زارعی و حمید فرخنژاد از ارائه همان بازیِ کلیشهای همیشگیشان عقبتر هستند و روابطشان با همدیگر اصلا باورپذیر نیست. یعنی اعضای خانواده لیلی را نمیتوان به عنوان یک خانواده باور کرد و ساختگی بودن روابط حسابی توی ذوق میزند. این ضعف در شخصیتپردازی در میان دیگر شخصیتها مثل دوستان لیلی نیز دیده میشود.
همانطور که شخصیتپردازی سریال ضعف دارد، روابط علت و معلولی نیز ضعیف و سست است. در همان قسمتهای اول داماد ماشین را به دختر میکوید و بدون دلیل پا به فرار میگذارد یا روحی با بازی مریلا زارعی با یک دعوا دست به خودکشی میزند. سریال تا دلتان بخواهد از این دست مسائل دارد و مواجهه لیلی با آنها در طول داستان، بخشی از آن را تشکیل میدهد.
۵. بیدقتی در طراحی صحنه
وقتی عوامل سازنده یک سریال توانایی استفاده درست از جلوههای ویژه یا دقت در طراحی صحنه را ندارند، کارگردان باید حواسش را در استفاده از موقعیت مکانی و زمانی جمع کند. «نوبت لیلی» گافهای بدی در استفاده از جلوههای ویژه دارد. یکی از ضعیفترین این بخشها، ماجرای سفر روحی با بازی مریلا زارعی به فرانسه است. به قدری همه چیز ساختگی و مصنوعی تصویر شده که حتی برای یک لحظه هم نمیتوان باور کرد شخصیتها به فرانسه رفتهاند و داستان فیلم در آنجا میگذرد.
در چنین حالتی باید از کارگردان اثر پرسید وقتی توانایی فنی تصویرسازی رفتن به فرانسه وجود ندارد چه اصراری وجود دارد تا حتما شخصیتهایت را در قلب این کشور نشان دهی؟ یا ارجاعات فیلم به ۲۰ سال گذشته، هیچ سنخیتی با آن زمان ندارد. نمیشود که فقط با نام بردن و نشان دادن پیکان، فکر کنیم ارجاعی درست به زمان گذشته انجام دادهایم و از توجه به بقیه موارد صرفنظر کنیم. حتی عوامل صحنه از دقت در انتخاب قطعه موسیقی غافل بودهاند تا متوجه شوند آن قطعه اصلا ۲۰ سال پیش ساخته نشده بود!
به قدری همه چیز در «نوبت لیلی» سرهم بندی شده است که دیگر از گفتن این ایرادهای جزئی صرف نظر میکنیم. «نوبت لیلی» فرصت مغتنمی برای سریالسازی در ژانر فانتزی و تخیلی بود و اگر به درستی انجام میگرفت، این ژانر را در صنعت سریالسازی ایران یک گام بلند به جلو میبرد. اما ضعفهای عجیب سریال در فرم و محتوا سبب شد تا مخاطب ایرانی برای مدتها نزدیک چنین ژانری در سریالهای ایرانی نشود.