به نقل از دیجیکالا:
طرفداران ادبیات، ادبیات را به سینما ترجیح میدهند. احتمالاً بر عکس این گزاره هم صدق میکند. اما از آنجا که معمولاً این ادبیات است که منبع الهام سینما میشود و برعکس آن بهندرت اتفاق میافتد، گزارهی اول مرسومتر است. احتمالاً شما طرفداران فرهنگ و هنر، به ویژه آنها که به سینما و ادبیات علاقه دارید، تا به حال دربارهی یک مجموعه تلویزیونی یا فیلم اقتباسی از افراد زیادی شنیدهاید که کتاب منبع اقتباس بهتر از اثر اقتباسشده است. این را بیشتر طرفداران ادبیات میگویند که باور دارند سینما شاید در بهترین حالت هم نتواند آن جوهرهی اصلی و واقعی متنی ادبی را درست به تصویر بکشد. در بیشتر موارد، این دیدگاه کاملاً قابل درک است. به هر حال، شاید سهگانهی «ارباب حلقهها»ی پیتر جکسون (The Lord of the Rings) عالی باشد، اما در نهایت تنها یک نسخهی سینمایی از آثار ارزشمند جی. آر. آر. تالکین است.
هر چه باشد ادبیات از سینما کهنهتر است و کهنه یعنی قدمت و قدمت یعنی ارزش. با این حال، نمیتوان کتمان کرد که بعضی از مهمترین و بهترین آثار سینمایی از ادبیات وام گرفتهاند و به طریقی توجه بخشی از جهان را به خود جلب کردهاند؛ این دستکم امروز که سینما در بسیاری از نقاط جهان از ادبیات پرطرفدارتر است صدق میکند. چه بسیار فیلمهای اقتباسیای که منجر به بالا رفتن فروش یک کتاب و شناساندن نویسندهاش به جهان شدهاند. در گذشته شاید عکس این بوده باشد.
از سویی، اینکه کتابها قبل از اقتباسهای سینماییشان منتشر شدهاند همیشه به این معنی نیست که فیلمی که بر اساسشان ساخته میشود باید نقش فرعی را ایفا کند. فیلمهایی وجود دارند که موفق شدهاند محتوای اصلی را برداشته یا آن را بهتر کنند، بسط دهند و یا بهحدی خلاصهاش کنند که برای بخشی از جامعه که نمیتواند ادبیات بخواند ملموس و قابل فهم باشد. به زبان ساده، سینما میتواند راهی برای شناساندن ادبیات به مردم باشد؛ بهخصوص آنها که ادبیات نمیدانند و نمیخوانند. در بعضی موارد این به این خاطر است که کتاب بسیاری از انتظارات را برآورده نمیکند، پس فیلم میتواند تمام عناصر کلیدی نسخهی اصلی را بگیرد و حول هستهی قدرتمند داستان، اثری عالی خلق کند.
با این تفاضیل، اگر بتوانید از بعضی شاهکارهای ادبی که از نگاهتان نسخهی سینماییشان در حد و اندازهشان ظاهر نشدهاند بگذرید، به چند مثال خوب از نگاه وبسایت «لوپر» (Looper) میرسیم که در آنها فیلم بهتر از کتاب بوده است، و از قضا فیلمهای معروف و محبوبی هم هستند.
۱. بصیرت سینمایی آلفرد هیچکاک، ارزش فیلم اقتباسی «روانی» (Psycho) را از نسخهی رمانش بالاتر میبرد
«روانی» شاهکار آلفرد هیچکاک یک فیلم اقتباسی دلهرهآور خارقالعاده است. صحنهی تأثیرگذار حمام، پیچشهای داستانی فراموشنشدنی، و مهارت خالص سینمایی باعث شده است که این فیلم برای منتقدان و مخاطبان به یک اندازه عزیز باشد، و با اینکه بیش از شش دهه از اکران اولیهی آن میگذرد، همچنان یکی از بهیادماندنیترین و مهمترین فیلمهای ژانر وحشت به شمار میرود. منتقدانی مانند اوون گلیبرمن از انترتینمنت ویکلی (Entertainment Weekly) و استفن راب از بیبیسی نیوز (BBC News) «روانی» را به دلیل تأثیرات فرا-ژانریاش تحسین کردهاند. در مجموع، این فیلم ارزش تماشا و تحلیل را دارد.
اما در جنگ معمولی که وقتی فیلمی بر اساس یک کتاب ساخته میشود پیش میآید، خوشبختانه «روانی» هیچکاک یک شاهکار است. البته رمان اصلی نوشتهی رابرت بلاک هم اثر ضعیفی نیست، و در گودریدز (Goodreads) چهار ستاره دارد و طرح داستانش هم، خب، «روانی» است. هرچند جایگاه ادبی کتاب در اندازهی نسخهی سینماییاش نیست؛ و همین در کنار ارزشهای این اثر سینمایی با تمام نوآوریهایش باعث میشود که فیلم «روانی» ارزشی بسیار بالاتر از کلمات مکتوب داشته باشد.
۲. «جانسخت» (Die Hard) با استفاده از محتوای اصلی، یک فیلم اکشن کلاسیک شد
یکی از بهترین راهها برای اینکه بفهمیم آیا یک فیلم توانسته از کتابی پیشی بگیرد که بر اساس آن ساخته شده است، زمانی است که مردم حتی نمیدانند پشت آن فیلم کتابی وجود دارد. «جانسخت»، فیلم اقتباسی کلاسیک اکشن جان مکتیرنان محصول ۱۹۸۸، تواناییهای بروس ویلیس را به عنوان یک قهرمان اکشن به جهان معرفی کرد؛ و همچنین استعداد شیطانی آلن ریکمن را در اولین نقش مهمی که در سینما داشت. به نظر نمیرسد داستانی که بر بازیگرهای به شدت کاریزماتیک و نبردهای خوشساختش متکی است، بتواند در قالب دیگری جز فیلم وجود داشته باشد؛ اما در هر صورت، حقیقت ناگفتهی «جانسخت» این است که اول یک کتاب بوده است.
خب، یکجورهایی. بر اساس «جانسخت: یک تاریخ شفاهی» (Die Hard: An Oral History)، داستان «جانسخت» برگرفته از کتاب «هیچچیز جاودانه نیست» (Nothing Lasts Forever) اثر رودریک تورپ در سال ۱۹۷۹ است، که دنبالهی کتاب «کارآگاه» (The Detective) چاپ سال ۱۹۹۶ بود. مقدمهی اولیه و اتفاقات کلیدی این اثر مهیج تقریباً شبیه «جانسخت» هستند، اما در کتاب آن شوخطبعی خاص فیلم زیاد در آن دیده نمیشود، و وقایع آن بسیار ناراحتکنندهترند.
با توجه به جایگاه فرهنگی همچون کوه محکم «جانسخت» در فرهنگ عامه، و اینکه در تاریخ شفاهی فیلم به «هیچچیز جاودانه نیست» اشاره میشود و نه برعکس، شرایط کتاب زیاد خوب نیست؛ مخصوصاً اینکه فیلم و ساخت و پاختهای پشتپردهاش، شکل ساخت فیلمهای اکشن را بهکل تغییر داد، و شخصیت عادیای که ویل نقشاش را بازی، راه را برای سبک جدیدی از قهرمانان اکشن، باز کرد.
۳. فیلم اقتباسی «آروارهها»ی استیون اسپیلبرگ (Jaws)، نسخهی کتاب را مغلوب میکند
یک رمان دیگری که به نحوی مغلوب فیلم کلاسیک اقتباسی خود شد، رمان دلهرهآور «آروارهها» اثر پیتر بنچلی بود که سال ۱۹۷۴ منتشر شد. منتقدان زیاد کتاب را دوست نداشتند؛ در واقع، نشریاتی مانند تایم (Time) و نیویورک تایمز (New York Times) ایرادات فراوانی در نحوهی نگارش و روایت داستان پیدا کردند. هر چند عموم مردم عاشق داستان شدند، به اندازهای که «آروارهها» بیشتر ماههای سال ۱۹۷۴ را در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز گذراند. طبیعتاً موفقیت این کتاب کوسهای خبر از ساخت یک فیلم کوسهای میداد؛ یک فیلم کوسهای که کسی نمیدانست قرار است کتاب را کاملاً مغلوب خود کند.
تماشای نسخهی سینمایی «آروارهها» محصول سال ۱۹۷۵ که تجربهی قدرتمندی در زمان خود بود و در متاکریتیک (Metacritic) امتیاز ۸۷ درصدی را گرفته است، همچنان بر تمام علاقهمندان به سینما واجب است. این فیلم استیون اسپیلبرگ در گیشه هم موفق عمل کرد و در مقابل بودجهی هفت میلیون دلاری خود، ۴۱۴ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت. نام «آروارهها» همیشه در فهرست برترین فیلمهای تاریخ دیده میشود، و بازیگران فوقالعاده و تکنیکهای دلهرهآور درخشانش الگویی برای تمام بلاکباسترهای این ژانر شد و هنوز هم هست.
۴. نسخهی کتاب «فارست گامپ» (Forrest Gump) بلندپروازتر بود، اما فیلم بهتر است
«فارست گامپ» نیازی به معرفی ندارد. این فیلم رابرت زمکیس محصول ۱۹۹۴ برندهی شش جایزهی اسکار شده، و بازی صمیمانه و دوستداشتنی تام هنکس در نقش این شخصیت مشهور، تأثیرگذار و در عین حال سرگرمکننده است.
داستان کلی کتاب «فارست گامپ» اثر وینستون گروم که سال ۱۹۸۶ منتشر شده با فیلم یکی است، اما کتاب در زمان انتشار به یک اندازه اثرگذار نبود. در واقع، نقدهای نشریههایی از جمله پابلیشرز ویکلی (Publisher’s Weekly) ناامیدی خود را از کتاب، در مقایسه با آثار دیگر گروم ابراز کردند.
علاوه بر عدم علاقهی نسبی منتقدان به کتاب، طرفداران فیلم تعجب خواهند کرد اگر بدانند که شخصیت اصلی فارست گامپ با نسخهی مهربان تام هنکس تفاوت زیادی دارد. در کتاب، فارست مردی خشن و باابهت با دو متر قد است که علاقهای غریزی به ریاضیات دارد. داستان او بسیار شجاعانهتر و پیچیدهتر از نسخهی فیلم خود است، و موضوعاتی چون آدمخوارها، مأموریتهای فضایی و کشتی حرفهای را دربرمیگیرد. مسلماً کتاب خوبی است؛ اما با توجه به مقایسهی محبوبیت فیلم و کتاب، میفهمیم که خوب یا بد، فیلم بسیار موفقتر از کتاب عمل کرده است.
۵. حتی استیون کینگ هم «رستگاری در شاوشنک» (The Shawshank Redemption) را یک کلاسیک آمریکایی میداند
«رستگاری در شاوشنک» به کارگردانی فرانک دارابونت در گیشه موفق نبود، اما بعدها توانست تبدیل به فیلم کلاسیک محبوبی در نمایش خانگی شود. داستان اندی دوفرین (با بازی تیم رابینز)، رد ردینگ (با بازی مورگان فریمن)، و یک فرار عجیب از زندان، هفت نامزدی اسکار و جوایز متعدد دیگری را برای فیلم به ارمغان آورد، اما آیا توانست آن کسی را که از همه مهمتر بود تحت تأثیر قرار دهد؟
فیلم بر اساس داستان «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» (Rita Hayworth and the Shawshank Redemption) اثر استیون کینگ ساخته شده است، و خوشبختانه [و البته عجیب اینکه]، این استاد ژانر وحشت دربارهی این فیلم با نظر مردم همسو است. سال ۲۰۱۴، کینگ برای وبسایت اسکار، مطلبی دربارهی این فیلم نوشت و آن را بسیار تحسین کرد.
کینگ در تمجید از مهارت دارابونت در کارگردانی این فیلم نوشت: «وقتی اولین بار تماشایش کردم، فهمیدم که او نه تنها یکی از بهترین فیلمهای اقتباسی از آثار من را ساخته است، بلکه فیلمش پتانسیل این را دارد که یک کلاسیک سینمایی باشد. او فیلمهای عالی دیگری هم ساخته است که دو موردش بر اساس آثار من بودهاند و از این بابت خوشحالم، اما «شاوشنک» یک چیز دیگر است؛ یک نماد آمریکایی، و بسیار خوشحالم که بخشی از آن بودهام.»
وقتی خود مویسنده با خوشحالی یک اقتباس سینمایی از یکی از کتابهای کمتر شناختهشدهاش را یک «نماد آمریکایی» میخواند (که معمولاً میان نویسندهها کم پیش میآید)، احتمالاً میتوانیم با اطمینان و خیال راحت بگوییم که نسخهی فیلم از داستان مرجع خود پیشی گرفته است.
منبع: looper