به نقل از دیجیکالا:
ارتباط اجتماعی در طبیعت انسان است. اگر انسان را پیش از هر چیز حیوانی اجتماعی بدانیم، باید گفت تقریباً به همان اندازه که به سقف یا ویتامین سی نیاز دارد، به همنشینی با همنوعانش هم محتاج است؛ و این نیازی جدی و حیاتی است. بر خلاف سایر نیازها، همنشینی و ارتباط اجتماعی با همنوع نیاز چندان سادهای نیست؛ مثلاً سقف و ویتامین سی ویژگی، شخصیت یا مجموعه نیازهای منحصربهفرد خود را ندارد. اما اینجا با انسان طرفیم، و روابط انسانی، که حداقل شامل دو نفر میشود، اغلب پر از تعارض، غم، اندوه و استرس است. ادبیات از گذشته در تلاش بوده است که پویایی روابط انسانی را بررسی و مطالعه کند و تمام شکلهایی را که این روابط میتوانند برای افراد درگیر در آنها خوب یا بد باشند، بررسی کند.
بسیاری از روابط آشفته در ادبیات، مثل رابطهی جوکاستا و ادیپ، حاصل تلاش خود نویسنده در به تصویر کشیدن یک مشکل بودهاند و در سایر موارد صرفاً نتیجهی درک نادرست و الکن نویسنده از ویژگیهای یک رابطهی سالم. البته در این متن برای این دو تفاوتی قائل نشده است. چه نویسنده خود خواسته که رابطهای آشفته را توصیف کند چه هر چیز دیگر، در این فهرست نیت نویسنده مد نظر نیست. پنج رابطهای که در این مطلب معرفی میکنیم به درجات مختلفی آشفته محسوب میشوند. بعضیشان، که جزو اقلیت محسوب میشوند، فقط تا حدی آشفتهاند و سایرین کاملاً بیمارگونه و دیوانهواراند.
هشدار: در این محتوا مواردی از قبیل خشونت و موارد اخلاقی ذکر شده است.
- ۹ نقل قول عاشقانه در ادبیات که به سینما هم راه پیدا کردند؛ عشق در یک نگاه
- تحلیل رابطهی ۱۲ زوج کارتونی از دید روانشناسی؛ آیا واقعا خوشبخت خواهند شد؟
۵. رابطهی پیچیده کاترین ارنشاو و هیتکلیف در رمان «بلندیهای بادگیر» (Wuthering Heights)
«بلندیهای بادگیر» رمان قرن نوزدهمی امیلی برونته را بسیاری از شیفتگان ادبیات دوست دارند. یکی از مهمترین دلایلش وجود رابطهی اگزوتیک بیمارگونهی میان دو شخصیت اصلی و به طور کلی روابط بسیار ناکارآمد بین تقریباً تمام شخصیتهای داستان است. به جز شاید در دو مورد استثنا، در سایر موارد اگر کسی در این داستان با کس دیگری تعامل داشته باشد، به احتمال زیاد نتیجه چیز سالمی برای هیچیک نخواهد بود.
اما رابطهی کاترین ارنشاو و هیتکلیف، با فاصله، ناکارآمدترین آنهاست. نه تنها این دو مظهر وابستگی روانی و خودویرانگریاند، بلکه میتوانند همه را تا شعاع سی متری خود هم درگیر دردسرها و جنجالهایشان کنند؛ همان که نسل جوان به آن میگویند «سمی». حالا سمی یا غیرسمی، سالم یا خودویرانگر، کاترین و هیتکلیف از جمله معروفترین زوجهای عاشق و رمان «بلندیهای بادگیر» یکی از مهمترین و خواندنیترین شاهکارهای کلاسیک تاریخ ادبیات به شمار میروند.
۴. جوکاستا و ادیپ در داستان «ادیپ شهریار» (Oedipus Rex)
«ادیپ شهریار» قسمت اول از سهگانهی ادیپ در کولونوس و آنتیگونی از تراژدی «افسانههای تبای» نوشتهی نمایشنامهنویس یونانی سوفوکل که در ۴۲۹ پیش از میلاد به روی صحنه رفت. این تراژدی دنیای دوگانه و ناهمساز خدایان و آدمیان است که هر یک قوانین خاص خود را دارند. به عبارت دیگر مسئلهای که در این تراژدی مطرح میشود، برخورد بشر است با تقدیر. طبیعی است که اثر کلاسیک مهمی است و بحثهای روانشناختی مهمی را در عصر مدرن راه انداخت. این دقیقاً نکتهای است که این فهرست روی آن دست گذاشته است؛ همین پیچیدگی روانی موجود در روابط شخصیتهای این روایت.
رابطهی جوکاستا و ادیپ حتی نیاز به توضیح ندارد. آشفتگی و اختلال چنان در رابطهی این دو موج میزند که تصمیم اینکه کدام یک آزاردهندهتر است، دشوار است. وقتی عنوان یک نظریهی فروید از روی چیزی برداشته شود یعنی آن چیز کیلومترها از پیچیدگی و آشفتگی فراتر رفته است. به هر حال، این هم نظری است.
۳. رابطهی پیچیده ادیسه و پنهلوپه در قطعهی «ادیسه» (Odyssey)
«ادیسه» یکی از دو کتاب کهن اشعار حماسی یونان اثر هومر است. «ادیسه» ادامهی ایلیاد است و به صورت مجموعهای از سرودها گردآوری شده اما شیوهی نقل آن با ایلیاد تفاوت دارد. نویسنده این پست میگوید: «وقتی بچه بودم تصور میکردم رابطهی این دو ایدهآل است. چطور ممکن بود نباشد؟ پنهلوپه کلی داستان سرهم کرده بود تا مجبور به ازدواج با کس دیگری نشود، چرا که میدانست شوهرش پیش او برمیگردد. بعدها که خودم این شعر حماسی را خواندم، متوجه شدم ادیسه با چندین زن دیگر به پنهلوپه خیانت کرده بود. البته من اینجا صراحتاً کالوپسو را حساب نمیکنم. با اینکه بیش از یک دهه از خواندن این کتاب میگذرد، اما اگر درست به خاطر داشته باشم، کالوپسو به ادیسه تعرض کرد و او را به اجبار در جزیره کنار خود نگه داشت؛ مثال محض رابطهی پیچیده. دوستان، فکر کنم ما واقعاً به الگوهای بهتری از یک رابطهی ایدهآل در فرهنگ عامهی خود نیاز داریم.
۲. رابطهی پیچیده کورده و آیولا در رمان «خواهرم، قاتل زنجیرهای» (My Sister, The Serial Killer)
وقتی به خواهر و بردارهایمان میگوییم: «هر کاری برایت میکنم؛ حتی اگر لازم باشد کمکت میکنم یک جسد را دفن کنی» واقعاً منظورمان انجام آن نیست. اما این دقیقاً همان کاری است که کورده در این داستان میکند. اتفاقاً بیش از یک بار هم این کار را میکند. مثل اینکه سندرم خواهر بزرگتر یک چیز واقعی است. اما خب بالاخره یک محدودیتهایی هم در خواهر بزرگتر بودن وجود دارد. این داستانِ رمان جنایی معمایی عاشقانهی «خواهر، قاتل زنجیرهای» اولین کار اوینکان بریثویت که سال ۲۰۱۸ در امریکا به بازار آمد. نسخهی اصلیاش که ابتدا در نیجریه منتشر شده بود در واقع یک ایبوک (کتاب الکترونیک) بود. رمان هم جوایز معتبر زیادی برده است هم گفته میشود فیلم محصول ۲۰۱۷ ادگار رایت «بیبی درایور» (Baby Driver) با الهام از آن ساخته شده است.
۱. کاترین و کریستوفر در رمان «گلهای زیر شیروانی» (Flowers in the Attic)
سؤالی که ذهن مخاطب را درگیر میکند این است که ماجرای این تعداد رابطه با محارم در ادبیات چیست؟ همچنین دلیل اینکه این همه قهرمان داستان با نام کاترین داریم، چه میتواند باشد؟ هر دو مورد در رمان جایزهبردهی «گلهای زیر شیروانی» نوشتهی وی سی اندروز محصول ۱۹۷۹ دیده میشود. (البته یک مجموعه داستان است که این اولین جلد آن است؛ تا به حال دو نسخهی اقتباسی سینمایی در سال ۱۹۸۷ و ۲۰۱۴ بر اساس این رمان ساخته شده است.)
این رمان دربارهی یک خواهر و برادر است که مادرشان آنها را در خانه زندانی کرده است. درست مثل رمان «بلندیهای بادگیر» در این داستان هم به سختی میتوانید یک رابطهی سالم پیدا کنید. یک نفر باید این دو بچهی بیچاره را پیش یک روانشناس ببرد.
اگر از خواندن دربارهی رابطهی پیچیده در ادبیات لذت میبرید، نظرتان راجع به شخصیتهای آشفته چیست؟ یا که شاید اصلاً از خواندن واژهی «آشفته» سیر شدهاید؟
منبع: bookriot