به نقل از دیجیکالا:
انقلاب فرانسه را میتوان یکی از مهمترین رویدادهای جهان به حساب آورد که سبب تغییر ذهنیت نسبت به انسانها شد. انقلاب فرانسه را مادر انقلابهای جهان میدانند. هر چند پیش از وقوع این انقلاب، جنگ استقلال آمریکا و انقلاب شکوهمند انگلیس به ثمر رسیده بودند و نتیجهشان استقرار نظامهایی سیاسی مبتنی بر اراده ملتشان بود، اما انقلاب فرانسه به دلیل داشتن نوع نگاهی متفاوت به انسانها، از اهمیت بیشتری برخوردار بود. برخی حتی امروزه هم جنگ استقلال آمریکا را یک انقلاب نمیدانند. اما ارزشهایی که انقلاب فرانسه را به وجود آوردند خیلی زود در سراسر اروپا جلب توجه کردند و الهامبخش گروههای اجتماعی تحت ستم شدند. انقلاب فرانسه چهرهای دوگانه داشت و علاوه بر گسترش ارزشهایی نظیر برابری، آزادی و حقوق بشر، خشونت افسارگسیخته و سازمانیافتهای را هم به همراه آورد. علاوه بر این، خیزش مردم فرانسه در وهلهی اول نتوانست یک نظام سیاسی پایدار ایجاد کند و این کشور تا سالیان طولانی درگیر حکومتهای مطلقه، کودتاهای گوناگون و ظهور امپراطورهای مختلف باقی ماند. اما ایدهی اصلی انقلاب مبنی بر اینکه مشروعیت یک نظام سیاسی از جانب مردم است و مردم این امکان را دارند تا یک نظام سیاسی را تغییر دهند، در ذهن بسیاری از ملتها ماندگار شد.
تجربهی خشونتآمیز انقلاب فرانسه سبب شد تا دیگر دولتهای مطلقه اروپایی به دنبال راهی برای انتقال مسالمتآمیز قدرت به مردمشان باشند تا از تکرار تجربههای هولناک فرانسه در کشورشان جلوگیری کنند. بسیاری از حکومتهای سلطنتی به سلطنتهای مشروطه تبدیل شدند و تلاش کردند تا روی ایدههای اصلاحی تمرکز داشته باشند.
زمینههای اجتماعی انقلاب فرانسه
پرداختن به انقلاب فرانسه بدون توجه به بسترهای اجتماعی آن، امری ناممکن است. البته باید توجه کنیم که همهی تاریخنگاران و دانشمندان علوم سیاسی، نگاه واحدی به دلایل وقوع انقلاب فرانسه ندارند و آن را از منظر متفاوتی بررسی میکنند.
اروپا در قرن هجدهم شاهد رشد طبقه اقتصادی جدیدی بود که برای کسب ثروت به زمین و کشاورزی متکی نبود و عموما در تجارت یا صنعت فعالیت میکرد. این طبقهی نوظهور که به بورژوآزی معروف شد به نسبت اشراف و روحانیون کلیسا قدرت سیاسی کمتری داشت و به همین دلیل مجبور به پرداخت مالیات بیشتری بود. در فرانسه به این گروه، طبقهی سوم هم میگفتند. هر چند طبقهی سوم شامل تمام گروههای غیر از اشراف و روحانیون میشد اما چهرههای برجستهی آن را عموما روشنفکران، حقوقدانان، نویسندگان و تجار نمایندگی میکردند. طبقهی سوم در آن روزگار ۹۸ درصد از جامعهی فرانسه را نمایندگی میکرد. با این حال مشخص بود که این طبقه با وجود نقش بزرگ اقتصادی و تعداد به مراتب بیشتر خود، سهمی از قدرت ندارد.
فرانسه در آغاز نیمهی دوم قرن هجدهم در جنگی ویرانگر مشارکت داشت که بعدها به جنگ هفت ساله معروف شد؛ این جنگ در قارههای مختلفی به وقوع پیوست و فرانسه و انگلستان هر کدام قصد داشتند تا تسلط بیشتری بر مستعمرات پیدا کنند. فرانسه در جنگ هفت ساله توفیق چندانی نداشت و به همین دلیل فشار مالی سنگینی بر این کشور تحمیل شد. دولت برای جبران مخارج خود، مالیات سنگینی را بر کشاورزان، تجار و صنعتگران تحمیل کرد. با این حال اشراف و روحانیون عملا از معافیتهای مالیاتی قابل توجهی برخوردار بودند. این رویداد خشم بسیاری از فرانسویها را برانگیخت. همزمان با افزایش مالیاتها، کشور فرانسه با خشکسالی سنگینی روبهرو شد و کمبود غلات قیمت نان را افزایش داد و بسیاری نمیتوانستند شکم خود را سیر کنند. اما این پایان کار نبود؛ دولت لویی شانزدهم از ارتش قارهای و استقلال طلبان آمریکایی حمایت میکرد.
هر چند در نهایت ۱۳ مستعمرهی پیشین در آمریکای شمالی توانستند دولت بریتانیا را از آنجا بیرون کنند و کشور ایالات متحده آمریکا شکل گرفت اما این امر دولت فرانسه را بیش از پیش در بدهی فرو برد. از سوی دیگر فرانسه به صورت استبدادی اداره میشد و پادشاهی به کلیسای کاتولیک اختیارات ویژهای داده بود. این کلیسا تعداد زیادی از زمینهای حاصلخیز کشور را در اختیار داشت و خود به صورت جداگانه مالیاتی اضافی را به مردم تحمیل میکرد. این شرایط هولناک انگیزهی فراوانی را برای شکلگیری خیزشهای مردمی ایجاد میکرد.
ارتباط انقلاب فرانسه با نهضت روشنگری
بسیاری از محققان و کارشناسان علوم اجتماعی تأکید دارند که وجود شرایط اجتماعی و اقتصادی نابسامان، شرط کافی برای وقوع انقلاب نیست. فرانسه پیش از وقوع انقلاب، مهد روشنگری و رشد افکار جدید بود. گسترش یافتن فرهنگسراها و کتابخانهها به افزایش آگاهی عمومی کمک میکرد. علاوه بر این بسیاری از اشراف اروپای قارهای، زبان فرانسوی را زبان علم میدانستند و به آن تکلم میکردند. آثار ارزشمند ولتر و روسو در سراسر اروپا چاپ میشدند و سلطهی کلیسا و سلطنت را به چالش میکشیدند. به همین دلیل میتوان فرانسهی آن روزگار را با وجود یک نظام سیاسی مستبد و متمرکز مهد رشد افکار جدید دانست.
افزایش آگاهی عمومی و باور به ارزشهای روشنگری میتوانست چشماندازی روشن را برای مردم ترسیم کند و اقتدار کلیسا و اشراف را به چالش بکشد. جشن روشنگری با انقلاب فرانسه ارتباطی تنگاتنگ دارد اما با وقوع انقلاب فرانسه میتوان گفت که دورهی روشنگری در اروپا به پایان رسید. لازم است توجه داشته باشیم که تأثیر بیشتر انقلاب فرانسه بر افکار عمومی در اروپا و جهان، تا حدی متأثر از استیلای زبان فرانسه نسبت به زبان انگلیسی بوده است.
گاهشمار انقلاب کبیر فرانسه
با تداوم مشکلات اقتصادی در فرانسه، نهایتا پادشاه لویی شانزدهم تصمیم گرفت تا مجلس طبقات سهگانه را برای حل بحرانها فرا بخواند. این مجلس اتاژنرو نام داشت و در آن اشراف، روحانیون و طبقهی سوم نمایندگانی داشتند. آخرین بار که چنین مجلسی تشکیل شده بود به ۱۷۵ سال پیش بازمیگشت. عموم فرمانروایان فرانسوی تمایلی به شریک کردن دیگران با قدرتشان نداشتند و جز در مواقع اضطراری این مجلس مشورتی را تشکیل نمیدادند. این مجلس نهایتا در ماه می سال ۱۷۸۹ شکل گرفت اما خیلی زود میان نمایندگان طبقهی سوم و طبقات ممتاز اختلافاتی جدی ایجاد شد. نمایندگان طبقهی سوم با ترک مجلس اصناف، مجلس ملی فرانسه را تشکیل میدهند و با تحصن در یک زمین تنیس در کاخ ورسای قسم میخورند که قانون اساسی جدیدی را تدوین کنند.
این اتفاق به سوگند تنیس معروف شد. پادشاه نسبت به قدرت گرفتن مجلس ملی هراس داشت و به نیروهای نظامی دستور داد تا در حومهی پاریس تجمع کنند. مجلس ملی هم با نگرانی از این وضعیت از مردم خواست تا گارد ملی تشکیل دهند. فرانسویهای غیرنظامی با هجوم به هتل آنوالید دهها هزار قبضه اسلحه به دست میآورند اما باروت لازم برای کار کردن اسلحهها ندارند. بنا بر شایعهای که در شهر میپیچد مردم متوجه میشوند در زندان یا قلعه باستیل مقدار زیادی باروت وجود دارد. باستیل که روزگاری نماد استبداد خاندان سلطنتی فرانسه بود خیلی زود به دست مردم خشمگین سقوط میکند. این رویداد در روز ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ اتفاق میافتد. بسیاری این روز را نقطهی شروع انقلاب فرانسه میدانند و این روز بهعنوان روزباستیل در فرانسه جشن گرفته میشود.
در اوت همان سال مجلس ملی بیانیه حقوق بشر را تصویب میکند و میگوید که طبق قانون آزادی یک حق طبیعی است و همگان در برابر قانون برابر هستند. علاوه بر اینها مصادرهی اموال کلیسا هم در دستور کار قرار میگیرد. با این حال هنوز وضعیت اقتصادی مردم بهبود نیافته است. در تظاهراتی که در ابتدا ۷ هزار زن فرانسوی در آن مشارکت داشتند، آنها به سوی کاخ ورسای محل اقامت پادشاه میروند و از او میخواهند تا صحبتهایشان را گوش کند. بسیاری از معترضین تأکید داشتند که دوری پادشاه از زندگی روزمره مانع شده است تا او از عجز و ناتوانی مردم خبردار شود. پس از درگیری مختصری با نگهبانان سلطنتی، پادشاه با جمعیت صحبت میکند و به همراه آنها به کاخی در مرکز پاریس میآید تا در کاخ تویلری اقامت کند. بسیاری این اتفاق را نوعی اسارت میدانند.
آغاز جنگهای پیشگیرانه و شروع دوران وحشت
در ۲۱ ژوئن سال ۱۷۹۱ پادشاه و خانوادهاش تصمیم میگیرند تا در لباس خدمتکاران از فرانسه فرار کنند اما در یک شهر مرزی دستگیر میشوند و به پاریس بازمیگردند. بسیاری از مردم نسبت به این اتفاق خشمگین هستند و احساس میکنند پادشاه مخالفت علنی خود با انقلابشان را نشان داده است. در همین زمان گروهی از انقلابیون موسوم به ژاکوبنها قدرت و طرفداران بیشتری پیدا میکنند. آنها نسبت به دیگر گروههای انقلابی رادیکالتر هستند و خواهان برچیده شدن سلطنت هستند.
نهایتا پادشاه در ۱۴ سپتامبر سال ۱۷۹۱ قانون اساسی جدید مجمع ملی را امضا میکند و سلطنت مشروطه را میپذیرد. در این شرایط بسیاری از اشراف و صاحب نفوذان فرانسوی کشور را ترک کردهاند و دولتهای مختلف را ترغیب به حمله به فرانسه میکنند. رابطهی دولت فرانسه با دولتهای پروس و اتریش وخیم میشود و این دولتها میگویند در صورت تعرض به جان پادشاه لویی شانزدهم به آن کشور حمله خواهند کرد. به همین دلیل دولت فرانسه تصمیم میگیرد تا خود در حملهای پیشدستانه در برابر این دولتها بایستد. جنگ نیروهای گارد ملی با قوای متحد دولتهای اتریش، پروس، انگلستان و اسپانیا عملا تا سال ۱۸۰۲ تداوم مییابد.
شروع جنگ به ژاکوبنها قدرت بیشتری میدهد. آنها خیلی زود پادشاه را از سلطنت عزل میکنند و او و همسرش ملکه ماری انتوانت را به زندان میاندازند. بنا بر نظر مورخان، ماری آنتوانت همسر شاه در میان مردم فرانسه و حتی گروهی از اشراف فردی منفور بود و او را با لفظی تحقیرآمیز «اتریشی» صدا میکردند زیرا به خاندان سلطنتی اتریش تعلق داشت. با دستگیری پادشاه در اوت سال ۱۷۹۲، اعدامهای انقلابی در این کشور آغاز میشود.حضور بسیاری از اشراف در زندانها و نزدیک شدن ارتش کشورهای متحد به پاریس، موجب نگرانی و وحشت مردم شده بود. آنها نگران این بودند که با شورش در زندانها، انقلاب فرانسه به خطر بیافتد. به همین دلیل دادگاهها بسیاری از اشراف را به اعدام با گیوتین محکوم کردند.
با برگزاری اولین انتخابات در ۲۲ سپتامبر سال ۱۷۹۲، رژیم پادشاهی از میان میرود و مجلس ملی فرانسه حکومت جمهوری را اعلام میکند. لویی شانزدهم از این به بعد دیگر فاقد عنوان سلطنتی است. لویی شانزدهم نهایتا به علت خیانت به کشور و توطئه با قدرتهای خارجی به اعدام محکوم میشود. با فاصله کمی پس از اعدام پادشاه، ماکسیمییان روبسپیر رهبر ژاکوبنها قدرت را در فرانسه به دست میگیرد. او تغییراتی اساسی را در کشور انجام میدهد. کلیساها در زمان او تغییر کاربری میدهند و تقویم هم تغییر میکند. دوره قدرت گرفتن روبسپیر را دوره وحشت و ترور مینامند او در این زمان بالغ بر ۴۰ هزار تن از شهروندان فرانسه را به ظن توطئه علیه انقلاب، با گیوتین اعدام میکند. دورهی ترور نزدیک به ۱۰ ماه به طول میانجامد. اما چنین خشونتی نهایتا گریبان خود او را هم میگیرد و در ۲۴ ژوئیه سال ۱۷۹۴ به همراه تعدادی از نزدیکانش اعدام میشود.
آغاز دوره ترمیدور و پایان انقلاب فرانسه
با کنار گذاشتن ژاکوبنها از قدرت، دولت میانهرو به مدت ۵ سال به قدرت میرسد. ترمیدور به دورهای از حکومتهای انقلابی اشاره دارد که در آن خشونت فروکش میکند. اما حکومت دوران ترمیدور چندان محببیت ندارد. زیرا علاوه بر ناکارآمدی اقتصادی و تداوم جنگ در اروپا، برخی از هواداران سلطنت هم به کارشکنی مشغول هستند. در چنین شرایطی یک نظامی خوشنام و موفق به نام ناپلئون بناپارت باعث استعفای دولت غیرنظامی میشود و بهعنوان کنسول اداره حکومت را بر عهده میگیرد. سه سال پس از این اتفاق، او مجلس را مجاب میکند تا بهعنوان کنسول مادام العمر انتخاب شود و نهایتا در ۲۸ می سال ۱۸۰۴ ناپلئون بناپارت به خود لقب امپراطور فرانسه را میدهد و انقلاب به پایان میرسد.
پیامدهای انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه تمامی اروپا را در بهت و حیرت قرار داد و در کوتاه مدت نتایج هولناکی را به همراه داشت. برخی قدرت گرفتن ناپلئون را از پیامدهای این انقلاب میدانند. او جنگی خانمان برانداز را به کل اروپا تحمیل کرد. بسیاری از اندیشمندان ظهور اندیشههایی نظیر ملیگرایی و محافظهکاری را متأثر از انقلاب کبیر فرانسه میدانند.
از پیامدهای مثبت انقلاب فرانسه میتوان به تنظیم یک سند برای به رسمیت شناختن حقوق بشر و اعطای حق رأی همگانی اشاره کرد. هر چند فرانسه به علت خشونتهای فراوان در دورهی ترور با مشکلات زیادی روبهرو شد، اما بسیاری از نخبگان در دیگر کشورها، فرمانروایان خود را مجاب کردند تا با اعطای قدرت خود به صورت داوطلبانه و تدریجی به مردم، مانع از تکرار چنین تجربیات هولناکی شوند.
علاوه بر این انقلاب فرانسه بحثی عظیم دربارهی سرشت انسان و چگونگی رفتار سیاسیاش ایجاد کرد. این انقلاب برای بسیاری از نویسندگان الهامبخش و تأثیرگذار است و دربارهی آن کتابها و رمانهای گوناگونی نوشتهاند. در این یادداشت چند کتاب درباره انقلاب فرانسه را بررسی خواهیم کرد؛
کتاب انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن
کتاب انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن تألیف حقوقدان، فیلسوف و سیاستمدار فرانسوی الکسی دو توکویل است. این فعال سیاسی در ۲۹ ژوئیه سال ۱۸۰۵ در شهر پاریس دیده به جهان گشود. دو توکویل تا حدی متأثر از مکتب لیبرالیسم کلاسیک بود و به خانوادهای اشرافی تعلق داشت. این فعال سیاسی در ابتدا از نظام مشروطه سلطنتی دفاع میکرد اما در نهایت دل به آرمانهای جمهوری بست و مدتی بهعنوان وزیر امور خارجه فرانسه فعالیت نمود. برخی از افراد معتقدند که لیبرالیسم سیاسی دو توکویل در مقابل نظریه مارکسیسم تأثیری مهم در نیمهی اول قرن نوزدهم داشته است. این نویسنده نهایتا در سال ۱۸۵ برای همیشه از سیاست فاصله گرفت و نهایتا در ۲۹ ژوئیه سال ۱۸۵۹ در سن ۵۳ سالگی در شهر کن فرانسه درگذشت.
برای درک بهتر انقلاب فرانسه کتاب دو توکویل میتواند بسیار روشنگر باشد. بسیاری از محققان کتاب انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن این نویسنده را مهمترین اثر او میدانند. با اینکه در قرن نوزدهم هنوز روش تحقیق در علوم اجتماعی تکوین نیافته بود اما این کتاب انقلاب کبیر فرانسه را به شیوهای موشکافانه بررسی کرده و از نظر دقت با بسیاری از کتابهای معتبر این حوزه در زمان حاضر برابری میکند. این کتاب از نظر روش تحقیق، درجه عینیت و اتکا به مدارک و اسناد معتبر و انکارناپذیر، جایگاه برجستهای دارد. کتاب انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن از ۳ بخش و ۲۵ فصل تشکیل شده است. این اثر را نمیتوان کتابی تاریخی دانست بلکه قرار است که در آن زمینههای وقوع انقلاب و سرشت آن بررسی و تحقیق شود. تکویل به ما نشان میدهد که چرا با وجود شرایط مشابه فرانسه با دیگر کشورها، انقلاب اینچنین با سرعت بالا در آن به وقوع پیوست وسلطنتی را که توانسته بود از بسیاری از بلایا جان سالم به در ببرد، نابود سازد. آلکسی برای نوشتن این اثر به بسیاری از بایگانیها دسترسی داشته است. به همین دلیل توانسته تا به طور دقیق علاوه بر تشریح نظام سیاسی پیش از انقلاب، احساسات و باورها و همینطور وضعیت نهادهای اجتماعی و مدنی دوران قبل از انقلاب ۱۷۸۹ را مورد بررسی قرار دهد.
یکی از نخستین اقدامهای جنبش انقلابی فرانسه، حملهی هماهنگ به کلیسا بود و در میان سوداهایی که انقلاب برانگیخته بود، نخستین سودایی که سر بر کشید و آخرین سودایی که فروکش کرد، سرشتی ضددینی داشت. حتی پس از آنکه پافشاری برای دستیابی به آزادی نوین فروکش کرده بود و فرانسویان دیگر چیزی بهتر از زندگی در آرامش را (حتی به بهای بردگیشان) خواستار نبودند، شورش علیه اقتدار کلیسا به هیچ روی پایان نگرفته بود. ناپلئون در فرو نشاندن روح آزادیخواهانه انقلابیون نخستین موفق شده بود اما هرگز نتوانسته بود که گرایش ضدمسیحی آنها را از میان بردارد. حتی در زمانهی خودمان مردانی را مییابیم که جبران وابستگی حقارتبارشان را به پشت میزنشینی، از طریق رجزخوانی علیه کلیسا میجویند و ضمن ارجاع به آزادترین شریفترین و الهام بخشترین آرمانهای انقلاب فرانسه، افتخار میکنند که از راه دشمنی با دین، هنوز ایمانشان به روح راستین انقلاب را حفظ کردهاند.
زندگی روزمره در دوره انقلاب فرانسه
انقلاب در فرانسه قرن هجدهم فقط زیست سیاسی شهروندان این سرزمین را تغییر نداد بلکه بر روی تمام شئون زندگی آنها تأثیرگذار بود و آنها را دچار تغییر و تحول کرد. نهادهای مدنی جدیدی شکل گرفتند و قوانینی پایهگذاری شدند که پیش از آن وجود نداشتند. اولین سربازی اجباری در جهان در دورهی فرانسه پس از انقلاب و برای حفاظت از جمهوری در برابر تهدیدهای خارجی شکل گرفت. این اتفاق در نوع خودش بینظیر بود. روبسپیر رهبر ژاکوبنها عملا فعالیت کلیساها را متوقف کرد و خود یک مذهب جدید را پایه گذاشت. برای زدودن خاطرات گذشته و قطع پیوند با دوران استقرار سلطنت، تقویم فرانسه هم تغییر پیدا کرد و نام ماهها عوض شدند.
کتاب زندگی روزمره در دوره انقلاب فرانسه در ۱۵ فصل تألیف شده است و در هر فصل آن شرایط زندگی مردم در بخشهای مختلف، در ۳ دورهی پیش، حین و پس از انقلاب فرانسه را بررسی میکند.
کتاب فوق در ابتدا نگاهی به جغرافیای فرانسه میاندازد و پس از آن شرایط گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فرانسه را میکاود. در این اثر رویدادهای مهم هم فراموش نمیشوند و بررسی میشوند. کتاب تلاش کرده است تا درباره اقتصاد، زندگی درباریان، اشراف، شهرنشینان و روستایان جزئیات مهمی را نشان دهد و علاوه بر سبک زندگیشان، ما را با اخلاقیات آنها هم آشنا کند. سرگرمیهای اقشار مختلف مردم فرانسه و رابطه آنها با کلیسا هم از قلم نیفتاده است. علاوه بر این در کتاب فوق با دستگاه قضایی فرانسه آشنا خواهیم شد.
جیمز ام اندرسون کتاب زندگی روزمره در دوره فرانسه را تألیف کرده است. او استاد ممتاز بازنشسته دانشگاه کالگاری کانادا است و بیشتر امرش صرف بررسی و تألیف مقالات و کتابهای علمی درباره مسائل محل تاریخ اروپا شده است. این نویسنده و استاد دانشگاه همکاری با مؤسسه اس اس اچ آرسی و فعالیت در مقام پژوهشگر فولبرایت را در کارنامه خود دارد. در حال حاضر از جیمز بیش از ده کتاب معتبر در زمینه تاریخ اروپا به چاپ رسیده است.
زنانی که جزء فعالان مدنی بودند. با انتشار جزوهها و اعزام نمایندگانی به مجلس انقلاب، خواستار اعطای حق رأی همگانی به بانوان شدند. اما تلاششان بیهوده بود و یکی از نمایندهها موسوم به سی یس طی سخنرانی برای اکثریت نمایندگان اظهار داشت که سهم زنان در نهادهای دولتی اندک است و از این رو نباید نقش مستقیمی در حکومت داشته باشند. سی یس همچنینن گفت: زنها بیش از حد احساساتیاند و بهآسانی فریب میخورند و به دلیل همین نقطه ضعف باید آنان را در خانه نگه داشت تا به نقش طبیعی خود یعنی «به دنیا آوردن فرزند» و«مادری کردن» بپردازند.
بانوان رسما از سیاست دور نگه داشته میشدند و فقط در جنبشهای محلی (نظیر حقوق مذهبی و مسائل مربوط به مواد غذایی) شرکت میجستند؛ در نقش دستیار در باشگاههای سیاسی محلی حضور مییافتند و در جشنهای ملی و کارهای خیریه فعالیت میکردند.
در نظام جدید فرانسه سه گروه از مردم اجازه شرکت در انتخابات و رأی دادن نداشتند؛ افراد بسیار فقیر (یعنی کسانی که نمیتوانستند معادل سه روز حقوق کارشان مالیات بپردازند)؛ خدمتکاران (که قطعا به اربابانشان رأی میدادند) و بانوان. دربارهی دو گروه اول مباحثات فراوانی درگرفته بود. اما شرکت ندادن زنان در انتخابات امری بدیهی تلقی میشد و نیازی به بحث و جدل نداشت. از نظر بورژواهایی که رهبری انقلاب را به دست داشتند، جایگاه زنان در جامعه با مردان یکسان نبود. این دیدگاه تا سال ۱۹۴۴ در فرانسه وجود داشت تا آنکه زنان بالاخره در این سال حق رأی به دست آوردند.
آرزوهای بر باد رفته
کتاب آرزوهای بر باد رفته اثری دربارهی فرانسه پس از انقلاب است. با وجود آنکه در فرانسه انقلاب پیروز شد اما خیلی زود بر اثر کشمکشهای داخلی و خطر حمله خارجی، اتفاقات هولناکی در اتفاق افتاد. در این داستان به دنیای پس از انقلاب و شرایط پساانقلابی جامعه فرانسوی اشاره میشود. شخصیت اول این داستان مردی ساده و فقیر است که میخواهد شاعر شود و رویای موفقیت را در سر میپروراند اما محلی که در آن زندگی میکند برای رشدش مناسب نیست. دست تقدیر لوسین را به شهر پاریس میرساند اما او در آنجا رویایش را نمییابد و میبیند که پاریس خطرناکتر از آن چیزی است که او دربارهاش فکر میکرده. بالزاک در این کتاب تلاش دارد تا جامعه پساانقلابی فرانسه را به نمایش بگذارد و بگوید که دوباره نیروهای قدیمی به جای خود بازگشتهاند. از سوی دیگر قدرت گرفتن بیش از پیش سرمایهداری مانع از تحقق شعارهای واقعی انقلاب فرانسه شده است.
شخصیت اول داستان خود را در نبردی نابرابر، با پول، سرمایه، بیاخلاقی و توطئه چینی میبیند و تلاش میکند تا در برابر آنها بایستد. این رمان میتواند بهخوبی شرایط فرانسه ۴ دهه پس از پیروزی انقلاب را نمایش دهد.
اونوره دو بالزاک نویسنده و نمایشنامهنویس شهیر فرانسوی در ۲۰ می ۱۷۹۹ در شهر تور فرانسه دیده به جهان گشود. او را یکی از بنیانگذاران مکتب واقعگرایی اجتماعی در ادبیات میدانند زیرا در کتابهایش بهخوبی میتواند شرایط جامعه را توصیف کند و شناختی دقیق و در عین حال جذاب به خوانندگان ارائه دهد. بالزاک پس از گذراندن رشتهی حقوق در دانشگاه پاریس به ادبیات علاقهمند شد و رمانهای تاریخی گوناگونی را تألیف کرد. شهرت بالزاک بهتدریج بیشتر شد و کتابهایش دلخواه بسیاری از اشراف فرانسوی قرار گرفت. او در طول زندگی کوتاه خود بیش از صد کتاب و نمایشنامه را منتشر کرد. اثر آرزوهای بر باد رفته او توسط محمد جعفر پوینده به فارسی ترجمه شده است.
خانم دو بارژتون با دیدن دعوت دو شاتله از لوسین با خود گفت: بیش از آنچه فکر میکردم سخاوتمند است.در ماه ژوئن وزیران نمیدانند با لژهای خود در نمایشخانهها چه کنند. نمایندگان برگزیده دولت و پیشکارانشان یا سرگرم انگورچینی خویش هستند یا مراقب درو. پرمدعاترین آشنایانشان یا در روستاها یا در سفرند و از همین رو با زیباترین لژهای نمایشخانههای پاریس پذیرای مهمانان غیرمعمولی میشوند که مشتریان همیشگی نمایشهای آنها را دوباره نمیبینند و جمع تماشاگران را به فرش کهنهای تشبیه میکنند. دو شاتله با خود اندیشیده بود که با استفاده از این فرصت میتواند با خرج اندکی سرگرمیهایی برای نائیس فراهم آورد که بیش از هر چیزی دل شهرستانیها را به دست میآورد. فردای آن روز: برای نخستین بار لوسین آمد اما لوئیز در خانه نبود.
خانم دو بارژتون برای امور ضروری از خانه خارج شده بود. چون ورود خود را به مارکیز دسپار خبر داده بود. رفته بود تا با مقامات برجسته و نامدار امور آرایش که دو شاتله معرفی کرده بود مشورت کند. هر چند خانم دو بارزتون اعتماد به نفسی داشت که مدتها انسان را بر خود مسلط میکند. اما به طرز عجیبی میترسید شهرستانی به نظر رسد. آن قدر درایت داشت که بفهمد روابط میان زنان تا چه حد به اولین برخوردهایشان وابسته است؛ و هر چند توان آن را در خود مییافت که بهسرعت همتای نجیبزاده بلندپایهای مانند مارکیز دسپار قرار گیرد، اما حس میکرد در آغاز نیازمند نیکخواهی اوست و به ویژه مایل بود که هیچ یک از وسایل پیشرفت را کم نداشته باشد. از همین رو بینهایت از شاتله سپاسگزار شد که وسایل همرنگ شدن با محافل اشرافی پاریس را به وی نشان داده است. مارکیز بر اثر تصادف خاصی در موقعیت قرار داشت که خدمت به یکی از افراد خانواده شوهرش موجب شادمانیاش میگشت.
مارکی دسیار بی هیچ دلیل آشکاری از جامعه اشرافیت کناره گرفته بود. نه به کارهایش میپرداخت، نه به امور سیاسی نه به خانواده و همسرش. مارکیز که بدین سان صاحب اختیار خویش شده بود، احساس میکرد به تأیید جامعه اشراف نیازمند است؛ بنابراین خوشحال میشد که در چنین شرایطی جانشین مارکی بشود و خود را سرپرست خانواده کند.
خدایان تشنهاند
کتاب خدایان تشنهاند اثر آناتول فرانس را میتوان یکی از جذابترین رمانهای مربوط به دوره وحشت دانست. این رمان شخصیتهای مختلف و گوناگونی دارد اما عموما داستان آن حول یک فرد اتفاق میافتد انسانی که در ابتدا رئوف و مهربان است و تلاش میکند تا از حق و عدالت دفاع کند اما بهتدریج باورهای خودش دچار تغییر میشود. آناتول فرانتس در این کتاب به شکلی هجوآمیز خشونت انقلابی را سرزنش منیکند، خشونت و سرکوب را سرزنش میکند و میگوید که استقلال و آزادی به هیچ عنوان نباید نقض شوند.
کتاب خدایان تشنهاند را میتوان رمانی تاریخی دانست، زیرا نویسنده در خلال داستان زندگی اشخاص به حقایق و رویدادهای مهم آن عصر اشاره میکند. اشاره جذاب و گذرا به رویدادها و توصیف زیبای شخصیتها باعث میشود که این اثر خواندنی باشد و از مطالعه آن لذت ببریم.
برخی از اندیشمندان آناتول فرانس را پادشاه نثر فرانسه میدانند. این نویسنده توانسته است آثار ادلبی ارزشمندی را خلق کند. با وجود خاستگاه چپ گرایانه آناتول فرانس به هیچ عنوان نمیتوان او را به فرقهگرایی متهم کرد، اعتقاد آناتول به آزادی فردی و نفی خشونت در تمامی آثارش انعکاس پیدا کردهاند.
عصر روزی که بروتو دوازده دوجین عروسکهای ساخت خود را نزد همشهری کایو اسباب بازی کوچه لوابیرد برد، اسباببازی فروش که مرد ملایم و مودبی بود با او به سردی برخورد کرده و گفت: مواظب باشید، همشهری بروتو… مواظب باشید! همه وقت نمیشود خندید، همه جور شوخی هم خوب نیست. یکی از اعضای کمیته امنیت سکسیون که بنگاه مرا بازدید میکرد چشمش به عروسکهای شما افتاده و آنها را ارتجاعی یافته بود. بروتو گفت او مسخرگی کرده!
خیر همشهری… خیر، او کسی نیست که اهل شوخی باشد. او گفته است این عروسکها تقلید خائنانهای از عناصر ملی است و مخصوصا کاریکاتورهای کوتن و سن ژوست و روبسپیر از آنها شناخته میشود و از این نظر آنها را ضبط کرده. این برای من ضرر بدی بود صرفنظر از خطرهایی که مرا تهدید میکند.چه گفتی؟این عروسکها را من آنطور نقاشی کردهام که بوشه ۵۰ سال پیش نقاشی میکرده. تقلید کوتن و سن ژوست و روبسپیر هستند؟ هیچ مرد باشعوری چنین ادعایی نمیکند.