۴ رمان برتر ادبیات افغانستان که حتما باید بخوانید

۴ رمان برتر ادبیات افغانستان که حتما باید بخوانید

به نقل از دیجیکالا:

وقتی از افرادی که اهل مطالعه‌اند بخواهید الهام‌بخش‌ترین کتاب‌هایی را که تابه‌حال خوانده‌اند نام ببرند، نام آثاری با مضمون استقامت انسانی را خواهید شنید و کتاب‌هایی که در سرزمین افغانستان اتفاق می‌افتند، در وقایع‌نگاری روح تسلیم‌ناپذیر مردان و زنان جایگاه ویژه‌ای دارند. گرچه ممکن است افغانستان از نظر اقتصادی یکی از فقیرترین کشورهای جهان باشد، اما از طریق آثار نویسندگان بزرگش، ادبیات غنی شگفت‌آوری را در قالب شعر و رمان تولید کرده است.

در ادامه‌ی این مطلب، تعدادی از بهترین آثار ادبیات افغانستان را معرفی کرده‌ایم که هرکدام به نحوی سعی در نشان دادن وضعیت کشورشان دارند.

 

۱. بادبادک‌بازکتاب درباره افغانستان

کتاب «بادبادک‌باز» با عنوان انگلیسی «The Kite Runner» اولین اثر پزشک پیشین و نویسنده‌ی افغان-آمریکایی، خالد حسینی است که اولین بار سال ۲۰۰۳، دو سال پس از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر در مرکز تجارت جهانی در نیویورک و حمله‌ی آمریکا به افغانستان منتشر و با موفقیت زیادی روبرو شد. این کتاب که سال ۲۰۰۳ در آمریکا پرفروش شد و نویسنده را وارد صحنه‌ی جهانی کرد، منعکس‌کننده‌ی فضای سیاسی آشفته‌ی افغانستان از اوایل سلطنت تا رژیم وحشتناک طالبان، از طریق حمله شوروی در سال ۱۹۷۹ است.

بسیاری از شخصیت‌ها در کتاب بادبادک‌باز، توسط خاطرات گذشته تسخیر شده‌اند. حسینی در این اثر از دانش عمیق، آداب‌ورسوم و فرهنگ مردم استفاده می‌کند تا تصویرهای کلیشه‌ای از افغانستان را در رسانه‌های غربی بشکند. این اثر یک داستان گیرا و احساسی از خیانت و رستگاری است که با خواندن آن هیجان‌زده و هم‌زمان تحت تاثیر قرار خواهید گرفت. جست‌وجوی رستگاری بخش عمده‌ای از طرح رمان را تشکیل می‌دهد و به‌عنوان مضمونی گسترش می‌یابد که هم جنبه‌های شخصی و هم سیاسی را در بر می‌گیرد.

کتاب بادبادک‌باز داستان دو دوست به نام‌های امیر و حسن، که متخصص در فن بادبادک زدن هستند را روایت می‌کند. این دو پسر جوان که در کابل زندگی می‌کنند، در تلاش‌اند در مسابقات محلی بادبادک‌بازی که از سرگرمی‌های محبوب افغان‌ها بوده،‌ برنده شوند. این تنها فرصت نزدیک شدن امیر به پدرش و جلب محبت او است. او نمی‌دانست که این رقابت همه‌چیز ازجمله کابل را تغییر خواهد داد. درواقع هم‌زمان با برگزاری این جشن،‌ جنگ به افغانستان می‌آید و این کشور به مکانی بسیار خطرناک تبدیل می‌شود.

کتاب بادبادک‌باز به سه بخش اصلی تقسیم می‌شود: کودکی امیر در کابل، سال‌های زندگی امیر و پدرش در فرمونت کالیفرنیا و سرانجام بازگشت امیر به کابل. یکی از بزرگ‌ترین مبارزات امیر این است که یاد بگیرد فرهنگ اجتماعی-اقتصادی پیچیده‌ای که با آن روبه‌رو است را هدایت کند؛ او در افغانستان به‌عنوان عضوی از طبقه‌ی ممتاز و ثروتمند بزرگ شده است، اما احساس نمی‌کند که عضو ممتاز خانواده‌اش باشد. حسن و پدرش علی، خدمتکار هستند، اما گاهی رابطه‌ی امیر با آ‌ن‌ها بیشتر شبیه اعضای خانواده است. امیر علاوه بر مسائلی که بر زندگی شخصی او تاثیر می‌گذارد، باید با بی‌ثباتی نظام سیاسی افغانستان در دهه ۱۹۷۰ نیز مقابله کند.

در قسمتی از کتاب بادبادک‌باز می‌خوانیم:

«قبلا در قسمت کوچکی از گورستان که به مسلمان‌ها اختصاص داشت دیده بودم که چطور بابا را در گور می‌گذارند. قاری ویکی دیگر با هم بحث می‌کردند که کدام آیات را بالای سر مرده بخوانند. اگر ژنرال طاهری میانجی‌گری نمی‌کرد و کار به‌جای باریک می‌کشید. قاری قسمت‌هایی را انتخاب و قرائت کرد و نگاه‌های تندوتیزی به آن‌یکی انداخت. تماشایشان کردم که اولین بیل خاک را روی جنازه ریختند. بعد ازآنجا فاصله گرفتم. آهسته به‌جانب دیگر گورستان رفتم. در سایه‌ی افرای سرخی نشستم.

حالا آخرین سوگواران ادای احترام کردند و مسجد خالی شد. غیر از قاری که میکروفون را پایین می‌آورد و قرآن را لای روکشی سبز می‌گذاشت. من و ژنرال بیرون رفتیم و قدم به آفتاب دم غروب گذاشتیم. از پله‌ها پایین رفتیم و از جلو مردهایی که دسته‌دسته سیگار می‌کشیدند گذشتیم. تکه‌هایی از حرف‌هایشان را شنیدم، یکی از بازی فوتبال آخر هفته گذشته در یونیون سیتی می‌گفت و دیگری از رستوران افغانی تازه‌ای در سانتا کلارا.»

کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی

۲. هزار خورشید تابانکتاب درباره افغانستان

کتاب «هزار خورشید تابان» با عنوان انگلیسی «A Thousand Splendid Suns» اثر خالد حسینی اولین بار سال ۲۰۰۷ منتشر و توسط مهدی غبرائی به فارسی برگردانده شد. حسینی برای نوشتن داستان‌هایش درباره‌ی جنگ افغانستان محبوبیت زیادی دارد. این اثر ۱۵ هفته جزو لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز قرار گرفت و برنده‌ی جوایز متعددی ازجمله جایزه‌ی بوک سنس و جایزه‌ی ملی کتاب انگلستان شد و تندیس بهترین کتاب سال ۱۳۸۶ برگزیده فروشندگان از دومین جایزه ادبی روزی روزگاری را دریافت کرد.

مهدی غبرائی درباره‌ی این اثر می‌گوید: «خالد حسینی اکنون دیگر پس از ترجمه‌ی بادبادک‌باز در ایران نامی آشناست. در زمان هزار خورشید تابان کمابیش همان مقطع زمانی بادبادک‌باز مطرح شده است، با این تفاوت که در اینجا داستان دو زن در میان است و از ستم مضاعفی می‌گوید که در افغانستان جنگ‌زده بر زنان روا داشته‌اند. به نظر من خالد حسینی در این زمان گام چشمگیری به پیش برداشته و هیچ‌چیز را سیاه سیاه یا سفید سفید ندیده است. پس از ترجمه‌ی بادبادک‌باز به پیشنهاد ناشر محترم این رمان را هم ترجمه کردم.»

هدف این کتاب بررسی مشکلات چندوجهی مانند فقدان حقوق، رنج آ‌ن‌ها از خشونت خانگی، و تحمل آ‌ن‌ها در برابر مسائل مردسالارانه است که زنان افغان در زندگی روزمره با آن مواجه هستند.

داستان کتاب هزار خورشید تابان در افغانستان از دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰، از اشغال شوروی تا کنترل طالبان، زندگی دو زن به نام‌های مریم و لیلا، و سفرها و داستان‌های آ‌ن‌ها را در سراسر افغانستان در طول زندگی‌شان دنبال می‌کند. مریم و لیلا،‌ هر دو از آزار جسمی و روحی رنج می‌برند و هر دو عمیق‌ترین فقدان را تجربه می‌کنند. هردوی آ‌ن‌ها قوی، قدرتمند و باهوش هستند و علیرغم سختی‌هایی که با آن روبرو هستند، پیوسته سعی می‌کنند بهترین‌ها را برای اطرافیان خود به ارمغان بیاورند.

این رمان در روایتی دوگانه تقسیم می‌شود؛ اولین داستان درباره‌ی مریم،‌ فرزند نامشروع تاجر محلی شهر هرات است. او با مادرش در حومه‌ی شهر هرات زندگی می‌کند و در انتظار ملاقات هفته‌ای یک‌بار پدر ثروتمندش است. مریم که به نام حرامی شناخته می‌شود، با تعصبات و سرزنش‌های بسیاری نه‌تنها از سوی خانواده پدرش، بلکه از سوی مادر خود نیز مواجه است. مریم این را درک نمی‌کند و در کودکی آرزوی رفتن به مدرسه را دارد. تمام آنچه مریم به دنبال آن بوده، پذیرفته شدن و قدردانی است. سپس مریم به خلا عشق پدرش پی می‌برد و پس از خودکشی مادرش، مجبور می‌شود در سن ۱۵ سالگی با مردی به نام «رشید» که بیش از ۲۰ سال از او بزرگ‌تر است، ازدواج کند.

سپس روایت دوم شروع می‌شود؛ زندگی لیلا، برعکس مریم است. زندگی او با یک خانواده‌ی شاد و سالم شروع شده اما به‌سرعت تبدیل به یک زندگی وحشتناک می‌شود. پدرش مردی مدرن است که همواره او را تشویق می‌کند که تحصیل نماید و همیشه از خودش دفاع کند. او لیلا را همان زنی می‌نامد که افغانستان به آن نیاز دارد، زیرا دختری بسیار شجاع و مهربان است.

این دو داستان از دیدگاه هر شخصیت روایت می‌شوند و جزئیات افکار و دیدگاه‌های آ‌ن‌ها را در مورد موقعیت‌های مختلف بیان می‌کنند و رمان به‌گونه‌ای طراحی شده است که روایت در طول خط داستانی بین مریم و لیلا تغییر می‌کند تا خوانندگان نگاه دقیق‌تری به احساسات و عواطف آ‌ن‌ها در سراسر کتاب داشته باشند.

در قسمتی از کتاب هزار خورشید تابان می‌خوانیم:

«این سه تا مرد درواقع پسر بچه‌هایی بودند با صورت‌های جوان آفتاب زده. مریم که از جلو خانه می‌گذشت آ‌ن‌ها را می‌دید که همیشه با لباس نظامی جلو در خانه طارق چمباتمه زده‌اند و سیگار کشان ورق‌بازی می‌کنند و کلاشنیکف‌هایشان به دیوار تکیه داده شده است. آنکه پر عضله بود، با اطوار ازخودراضی پر ملامت، فرماندهان بود. جوان‌ترینشان از همه آرام‌تر بود، همان‌که چندان از ته دل مایل نبود برتری‌طلبی دوستانش را قبول کند. هر وقت مریم از جلویش می‌گذشت، او لبخند می‌زد و به‌عنوان سلام سری می‌جنباند. وقتی این کار را می‌کرد، نخوت ظاهری‌اش بس می‌رفت و مریم نشانه‌ای از فروتنی را می‌دید که هنوز به فساد کشیده نشده است.

بعد صبح روزی چند موشک در خانه فرود آمد. بعدها شایع شد که موشک‌ها را هزاره‌های حزب وحدت شلیک کرده‌اند. تا مدتی همسایه‌ها تکه‌پاره‌های تن این پسر بچه‌ها را پیدا می‌کردند.»

کتاب هزار خورشید تابان اثر خالد حسینی

۳. کتابفروش کابلکتاب درباره افغانستان

کتاب «کتابفروش کابل» با عنوان انگلیسی «The Bookseller of Kabul» اثر اسن سی شتاد است که اولین بار سال ۲۰۰۲ منتشر شد. اسنه سی شتاد یک روزنامه‌نگار مستقل نروژی است که عمدتا در مورد زندگی روزمره در مناطق جنگی می‌نویسد. این کتاب تصویری قانع‌کننده از زندگی یک خانواده‌ی افغانی را روایت می‌کند که تحت ظلم طالبان زندگی می‌کردند. این اثر پس از انتشار به پرفروش‌ترین کتاب غیرداستانی در تاریخ نروژ تبدیل شد.

کتاب کتابفروش کابل، داستان چگونگی کنار آمدن مردم با مصائب زندگی روزمره را در کشوری با آداب و سنن ظالمانه بیان می‌کند. نویسنده با خانواده‌ی یک خان در آپارتمان کوچک شلوغشان زندگی کرد تا زندگی روزمره‌ی آن‌ها را تجربه و اطلاعاتی برای کتاب جمع‌آوری نماید. او با این کار ماهیت ظالمانه‌ی زندگی زنان افغان را آشکار می‌کند.

شخصیت‌های اصلی داستان، تعداد زیادی از اعضای خانواده خان هستند، ازجمله سلطان خان که به‌عنوان کتاب‌فروش در شهر کار می‌کرد. سی شتاد با پیشرفت کتاب، زندگی در کابل پس از رهایی از دست طالبان را با تمرکز ویژه بر تاثیر زندگی در رژیم‌های نظامی پدرسالار بررسی می‌کند. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای سی شتاد در نوشتن این اثر، توانایی‌اش در کشف واقعیت‌های زندگی برای زنانی بود که تحت آداب‌ورسوم ظالمانه اجتماعی و سیاسی زندگی می‌کردند.

سلطان خان در ابتدا به‌عنوان یک مهندس آموزش دیده بود، اما به دلیل علاقه به دانش و ادبیات، این رشته را ترک کرد تا کتابفروش شود. او از دوران دانشجویی شروع و برای خرید یک جعبه کتاب درسی به تهران سفر نمود و سپس آن را به کابل قاچاق کرد و به سود بسیار خوبی فروخت. سلطان با درک این موضوع که نه‌تنها می‌تواند دانش را به شهر سرکوب‌شده‌اش بیاورد، بلکه بتواند امرارمعاش کند، به تهران و پاکستان سفر کرده، انبوهی کتاب می‌خرد و اولین کتاب‌فروشی خود را افتتاح می‌کند.

سلطان به دانش و حفاظت از دانش علاقه مند است، بنابراین زمانی که شوروی و طالبان سعی در مصادره یا ممنوع کردن برخی از انواع ادبیات دارند، مبارزه می‌کند. او به‌ویژه در مورد حفاظت از تاریخ افغانستان که دسترسی شهر کابل به آن را ضروری می‌داند، علاقه دارد. به همین دلیل سلطان چندین بار به زندان انداخته شده و بسیاری از کتاب‌های او در خیابان‌ها سوزانده می‌شود. سلطان به‌جای تسلیم شدن، به تجارت و علاقه‌اش به کتاب وفادار می‌ماند. او هزاران کتاب را که ممکن است ممنوع یا بسوزانند در اتاق‌های زیرشیروانی اطراف شهر پنهان می‌کند تا بتواند دانش را بدون اینکه خود را به خطر بیندازد، گسترش دهد.

سلطان خان معتقد است که باید همه نوع کتاب را در دسترس مخاطبان قرار دهد. زمانی که جنگ بسیار بد بود، سلطان همسرش شریفه را به پاکستان فرستاد، جایی که خانواده توانستند در آرامش نسبی به کتاب‌فروشی خود ادامه دهند.

۴. خاکستر و خاککتاب درباره افغانستان

کتاب «خاکستر و خاک» با عنوان انگلیسی «Earth and Ashes» اثر نویسنده و کارگردان فارسی‌زبان افغانستانی-فرانسوی، عتیق رحیمی اولین بار سال ۲۰۰۰ منتشر شد. نویسنده، یک تبعیدی افغان است که در پاریس زندگی می‌کند و اولین افسانه پیچیده‌ی او در فرانسه با استقبال شدیدی روبرو شد. این رمان به ۲۰ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه گشته و برنده‌ی جایزه‌ی ادبی بین‌المللی ایمپک دوبلین در سال ۲۰۰۴ و نقدهای برتر شده است.

زمانی که تاریخ گسترده‌ی افغانستان در چشم جهانیان به چند سال حکومت طالبان می‌رسد، رحیمی ما را به ۱۰ یا ۱۵ سال قبل از تهاجم شوروی بازمی‌گرداند. تاریخ نشان می‌دهد که دهه‌ی اشغال شوروی یکی از پیامدهای وحشتناک آن است که ۱.۵ میلیون افغان کشته شدند و میلیون‌ها نفر دیگر از کشور گریختند و افغان‌ها را به بزرگ‌ترین جمعیت پناهنده در جهان برای ۲۵ سال آینده تبدیل کرد. همان‌طور که رحیمی می‌گوید، ما نمی‌توانیم دوران طالبان یا جنگ داخلی افغانستان را بدون درک پیشینیان آن و وحشتی که بر مردم افغانستان انجام می‌شود، درک کنیم.

کتاب خاکستر و خاک، که به‌صورت دوم‌شخص نوشته شده است، سفر پیرمردی را به همراه نوه‌اش یاسین که تنها بازمانده‌های حمله شوروی به روستایشان هستند را شرح می‌دهد. سربازان شوروی وارد جامعه‌ی کوچک آبقل می‌شوند تا پسران و مردان جوان را به زور برای جنگ دستگیر کنند. پسران دهکده فرار می‌کنند یا مخفی می‌شوند و ارتش بی‌درنگ خانه‌ها را غارت می‌کند. شوروی‌ها به دنبال انتقام خونین، با جت‌های جنگی و تسلیحات سنگین باز می‌گردند و کل دهکده را از بین می‌برند، به‌جز دو بازمانده تنها که موفق به زنده ماندن می‌شوند.

نثر داستان تند و درعین‌حال به طرز شگفت‌انگیزی شاعرانه است. نیمه‌ی اول کتاب انتظار پیرمرد را با یاسین در ایست بازرسی کنار جاده برای کامیونی توصیف می‌کند که آ‌ن‌ها را به معدن برساند. نیمه‌ی دوم در مورد سوار شدن پیرمرد و رسیدنش به مقصد است.

با پیشروی داستان مشخص می‌شود که همه‌ی شخصیت‌ها به یک شکل رنج می‌برند، تنها تفاوت بین کسانی است که آن را نشان می‌دهند و کسانی که این کار را نمی‌کنند. اندوه چیزی بیش از یک احساس ساده در نظر گرفته می‌شود، درواقع چیزی است که در طول زمان شکل می‌گیرد، تقریبا به یک همراه تبدیل می‌شود و این پتانسیل را دارد که زندگی فرد را تسخیر کند. اگرچه این کتاب به دلیل یک دوره بودن و بیش‌ازحد بی‌حساب بودن موردانتقاد قرار گرفت، اما اقتباس سینمایی آن‌که توسط خود نویسنده کارگردانی شد، جوایز متعددی ازجمله جایزه در جشنواره کن را دریافت کرد.

در قسمتی از کتاب «خاکستر و خاک» می‌خوانیم:

«چرا آمده‌ای؟ سؤالی که استخوانت را می‌سوزاند. انگار مغزی که در سر داری قادر به جواب نیست. کاش این سؤال وجود نمی‌داشت، «چرا» وجود نمی‌داشت. آمدی که احوال فرزندت را بگیری، همین و بس. آخر پدر هستی، گاه‌گاهی هوای فرزند به سرت می‌زند. مگر گناه است؟ نه، ولی تو خودت میدانی چرا آمده‌ای.

قوطی نسوارت را باز هم پس از پالیدن در چندین جیب بیرون می‌کشی، کمی سوار می‌ریزی به کف دست و می‌اندازی زیر زبان، کاش همه‌چیز ساده می‌بود، پر از لذت، مثل سوار انداختن، مثل خوابیدن. نگاهت دوباره می‌خزد بالای کوه‌های بلند و دوردست. چهره‌ی مراد هنوز هم‌آمیخته است با کوه‌ها، سنگ‌های کوه‌ها آهسته‌آهسته گرم می‌شود، سرخ می‌شود. گویی آن‌همه سنگ‌ها زغال شده، آن‌همه کوه‌ها اجاق. زغال‌ها آتش می‌گیرد و از کوه‌ها می‌ریزد به رودخانه‌ای که در برابرت است. تو در یک کنار رودخانه، مراد در کنار دیگرش.»

کتاب خاکستر و خاک اثر عتیق رحیمی نشر چشمه

 

راهنمای خرید کتاب