به نقل از دیجیکالا:
تا به حال به این فکر کردهاید که منتقدان و هنرمندان از چه معیارهایی برای ارزیابی هنرهای زیبا و به خصوص نقد نقاشی استفاده میکنند؟ برخی از منتقدان ممکن است با قاطعیت بیان کنند که هنر واقعا با معیارهای «عینی» قابل سنجش نیست و بر اساس این باور «زیبایی در نگاه بیننده است». در حالی که این تصور که هنر، تابع تفاسیر منحصربهفرد هر ناظر است را میتوان تا حد زیادی پذیرفت، این هم درست است که آثار هنری از گذشتههای دور تحت معیارهای مشخص و انتزاعی خاصی قرار گرفتهاند، مفاهیمی که بارها در تاریخ گم شدهاند و دوباره مورد توجه قرار گرفتند.
در گذشته، هنرمندان بزرگ، بخش زیادی از تمرکز و زمان خود را با دقت و مهارت به نمایش دنیای پیرامونشان اختصاص دادند. اجازه دهید نگاهی بیندازیم به برخی مفاهیم بالقوهی هنری و انتزاعی که میتوان از آنها برای ارزیابی آثار هنری امروزی استفاده کرد. این لیست به هیچ وجه کامل یا جامع نیست و اگر مواردی وجود دارد که با آنها مخالف هستید، بهطورکلی دلیل خود را در بخش نظرات بیان کنید. سوال کلی که در این مقاله ما به دنبال پاسخش هستیم این است که وقتی به یک تابلوی نقاشی نگاه میکنیم، برای قضاوت و نقد دربارهی آن باید به چه نکاتی توجه کنیم؟
مفاهیم هنری اصلی
۱. استفاده از فضا
یک نقاشی بینقص باید دارای عناصری باشد که در نواحی مختلف آن نمایش داده شود، اما این عناصر باید همه در ماهیت کلی تصویر نقش داشته باشند. با این حال، هیچ عنصر منفردی نباید آنقدر بر نقاشی غالب باشد که بر عناصر دیگر سایه افکند. علاوه بر این، یک قانون کلی در هنر وجود دارد که هیچ عنصری از نقاشی نباید دقیقا در مرکز آن قرار گیرد، زیرا به عنوان یک عامل گمراهکننده عمل میکند که عناصر دیگر را تحت تاثیر قرار میدهد.
البته این مفهوم دربارهی تقسیم صفحهی نقاشی به قسمتهای مختلف و قرار دادن عناصر انتقادی در هر یک از آنها که همگی به عنصر مرکزی گره خوردهاند، در گذشتههای دور نیز نقض شده است. گاهی ممکن است آثار هنری از مردان و زنان به صورت پرتره یا با مناظر یا حتی کاسههای میوه تشکیل شده باشد، اما چون هدف متفاوتی دارند، قابل قبول تلقی میشوند. با این حال، نقاشیهایی هم وجود داشتند که در آن تقسیمبندی صفحه به قسمتهای مختلف مورد احترام قرار گرفت و با همین رویکرد به انجام رسید.
روش ارائهی عناصر در بخشهای مختلف نقاشی به این معنی است که کاراکترها یا عناصر باید در بالا-چپ، بالا-وسط، بالا-راست، پایین-چپ، پایین-وسط و پایین-راست نمایش داده شوند. ترکیب عناصر در نقاشی یک کل منسجم را بوجود میآورد که با یک عنصر مرکزی به هم گره خورده است.
۲. استفاده از رنگ
نقاش باید از ترکیبهای مختلف رنگی استفاده کند و تنها یک رنگ نباید در آن غالب باشد. رنگ آسمان معمولا آبی است و برگهای درختان معمولا در فصل بهار سبزند، اما ممکن است در پاییز قرمز، نارنجی یا زرد باشند. پوست درختان معمولا قهوهای یا خاکستری رنگ است. زمین میتواند رنگهای مختلفی داشته باشد، مانند قهوهای یا سیاه. سنگها معمولا سفیدند، اما میتوانند ترکیبهای مختلفی از رنگها را در خود داشته باشند.
با اضافه شدن عناصری مانند حیوانات وحشی یا اهلی یا انسان به مناظر، رنگهای دیگری نیز به نقاشی وارد میشوند. رنگ خز و پوشش اسب، سگ، گربه و هر حیوان دیگری، رنگ مو، رنگ چشم و لباس از انواع و بافتهای مختلف برای انسان، تمام این عناصر زمانی که کنار هم قرار میگیرند بوم رنگی وسیعی را ارائه میدهند که یک نقاشی را میسازد؛ اثری که منعکسکنندهی دنیای واقعی است و دیدن آن را برای بینندگان به تجربهای بسیار جالب تبدیل میکند.
یکی از دلایل مهمی که دنیای واقعی توسط هنرمندان برجستهای از گذشتههای دور تسخیر شده است، این است که دنیای واقعی بسیار زیبا و رنگارنگ است. با توجه به تنوع تمام عناصر موجود در جهان، با دنیای واقعی و مردم آن جهان با احترام بیشتری رفتار میشود.
۳. نسبت، بُعد و مقیاس
طبق مفاهیم اصلی هنری در یک نقاشی برگهای روی شاخههای درخت، نباید به اندازهی بشقاب باشند. برگها باید منعکسکنندهی اندازهی واقعی باشند. به طور مشابه، هر شخصیتی در یک اثر نباید خیلی بزرگ باشد و نه خیلی کوچک. یک انسان نباید بلندتر از یک درخت یا کوچکتر از سگ باشد. هنرمند باید دقت زیادی داشته باشد تا نسبتهای ابعادی مناسب را برای تمام عناصر نقاشی فراهم کند.
۴. تطابق با واقعیت
عناصر یک نقاشی باید شباهت زیادی به آنچه در واقعیت میشناسیم داشته باشند. یک انسان نباید دو سر یا سه بازو داشته باشد، بلکه باید دقیقا مانند شخصیتهای واقعی زندگی ظاهر شود. گذاشتن دهان روی پیشانی یک شخصیت، واقعیت را منعکس نمیکند.
۵. تاثیر محیطی
یک نقاشی ممکن است آب و هوای گرم تابستان یا سرد زمستان را نشان دهد. شخصیتهایی که در یک اثر با یکدیگر تعامل دارند باید آن ویژگی آب و هوایی را منعکس کنند. نور نارنجی روشن به طور کلی آب و هوای گرم را منتقل میکند، در حالی که رنگهای آبی معمولا آب و هوای خنکتری را نشان میدهند. این رنگها فضای مناسبی را برای صحنه فراهم میکنند.
بنابراین، اگر صحنهای بسیار گرم است، شخصیتهای نقاشی باید طوری به تصویر کشیده شوند که این حس را منتقل کنند، و اگر قرار باشد فضایی سرد نشان داده شود، لباسهای گرم، وجود آتش و بسیاری نکات کوچک دیگر که به فضاسازی اثر کمک میکند به کار برده شود. گاهی اوقات اتمسفر حاوی فضایی مرموز با مه یا غبار در هوا است. تمام شخصیتها باید با محیط خود در تعامل باشند و به طور آشکار تحت تاثیر آن قرار گیرند و نسبت به آن واکنش نشان دهند.
۶. لایهبندی
هنگامی که عناصر یک نقاشی در تصویر کنار هم قرار میگیرند، نباید نسبت به هم بیربط باشند. عناصر باید در عوض با یکدیگر تعامل داشته باشند و روی هم قرار بگیرند. هنگامی که عناصر بر روی یکدیگر قرار میگیرند، حس عمیقی در طراحی ایجاد میکند. لایهبندی عناصر یک نقاشی بر روی عناصر دیگر، سطح واضحی از پیچیدگی را فراهم میکند که اگر آن عناصر به صورت جدا از هم قرار گیرند، بیمعنی به نظر میرسند.
۷. بافت اجسام و عناصر
دنیای واقعی از بافتهای مختلف تشکیل شده است. برخی از اجسام بسیار بازتابندهاند، در حالی که برخی دیگر چنین ویژگی در آنها اصلا وجود ندارد یا بسیار کم است. یک تکه کاغذ بافت زبرتری نسبت به شیشه دارد. یک تخته سنگ دارای بافتی بسیار خشنی است و تطبیق آن با واقعیت بسیار دشوار است مگر اینکه امکان ثبت سطح بسیار بالایی از جزئیات وجود داشته باشد.
۸. سایه و روشن
دنیای واقعی از منابع نوری تشکیل شده است که بر منظره و سایر اشیا موجود میتابد و در قسمتهایی باعث یوجود آمدن سایه میشود. آتش یک نور نارنجی/زرد را بر روی اجسام در مجاورتش میتابد، اما یک نقطهی پنهان نیز دارد. چهرههایی که به آتش نگاه میکنند، به دلیل تابش نور، رنگ نارنجی دارند و سایههایی در درجات و اندازههای مختلف در جهات مناسب را بوجود میآورند.
یک مشعل نور متمرکزتری دارد و حالات مختلفی را به صحنه اضافه میکند. تمام واقعیت از نور و سایه تشکیل شده است، زیرا بدون نور هیچ سایهای وجود ندارد. اجسام حتی در صحنه اصلا قابل مشاهده نیستند مگر اینکه نور وجود داشته باشد.
۹. انعکاس
تمام اشیا تنها به دلیل انعکاس نور از یک منبع نوری دیده میشوند و در نتیجه ویژگیهای ذاتی، یعنی رنگ و بافتشان آشکار میشود. آب رنگ آبی پراکنده شده توسط جو هوا در آسمان را منعکس میکند. یک آینه انعکاس کاملی از هر جسمی که در مقابل آن قرار میگیرد را نشان میدهد. بازتاب یا انعکاس موضوع بسیار مهمی در یک نقاشی است.
۱۰. بازتاب منظم
بسیاری از مردم ممکن است مفهوم انتزاعی بازتاب منظم را کاملا درک نکنند. بازتاب منظم چیست؟ درجهی انعکاس در یک ماده یا سطح که حسی از پرسپکتیو ایجاد میکند که شی را واقعیتر نشان میدهد، بازتاب منظم نامیده میشود. این خصیصه نور را روی یک جسم پخش میکند به طوری که کمتر شبیه یک آینه به نظر برسد.
وقتی اسبی از آب بیرون میآید، درخشش پوست اسب نور را منعکس میکند. بنابراین، بازتاب منظم نوعی انعکاس است اما این انعکاس نقطهای نیست و وسیعتر عمل میکند. یک برگ مانند آینه برگهای اطراف را بازتاب نمیدهد، بلکه فقط به خاطر باران یا شبنم صبحگاهی در نور میدرخشد.
۱۱. گنجاندن عناصر ویژه
برخی از هنرمندان عناصر نمادین مهمی را در نقاشی خود قرار میدهند که هدفشان دستکاری تخیل بیننده است، زیرا بیننده تعجب میکند که معنای واقعی در نظر گرفته شده برای گنجاندن آن عنصر چیست.
چنین عناصری ممکن است عمدا شیئی از زمان اشتباه در تاریخ باشند. اگر کودکی خرس عروسکی را در صحنهای از یک اثر هنری مربوط به اواخر دههی ۱۷۸۰ در آغوش گرفته باشد، این سوال مطرح میشود که چگونه ممکن است؟ خرس عروسکی ظاهرا در سالهای اولیهی قرن بیستم ساخته شد و به نام رئیس جمهور تئودور «تدی» روزولت نامگذاری شد. هنرمندان دیگر از همین روش با قرار دادن ساعتهای مچی دور مچ شخصیتهایی از گذشتههای دور، زمانی که آن سبک ساعت هنوز اختراع نشده بود، استفاده کردند.
۱۲. ژست و حرکت
حرکت فیزیکی و ژستهای شخصیتها در یک تصویر، اطلاعات زیادی برای تفسیر به بیننده میدهد. این حرکات باید با موضوع کلی اثر هنری در انتقال پیام مورد نظر هنرمند سازگار باشد. ژست شخصیتها باید طبیعی به نظر برسد و موضوع کلی نقاشی و پیام مورد نظر را منعکس کند.
۱۳. حالات چهره / نگرش
اکثر افرادی که نقاشی را دوست دارند معتقدند که هدف و قصد یک نقاشی برانگیختن واکنش احساسی در بینندگان است. آثاری که فاقد شخصیتهایی با حالات احساسی متفاوتند که قصد دارند واکنشی را در دیگران برانگیزند، بهعنوان یک نقاشی باکیفیت ارزیابی نمیشوند. به تصویر تابلوی مشهور مونالیزا نگاه کنید، او آرام نشسته و با یک پوزخند، مانند گربهای است که قناری خورده. مونالیزا در این نقاشی چه میکند و حالات چهرهاش چه میخواهد به بیننده بگوید؟
با این حال، اگر نقاشی احساساتی را به تصویر میکشد که با صحنهی موجود در نقاشی سازگار است، بیننده را به سمت خود میکشاند و باعث میشود بیننده برای کل اثر احساس شگفتی کند. علاوه بر این، حالات چهره باید برای شخصیتها متفاوت باشد تا تاثیر اثر را به طور کامل منتقل کند. اگر همگی سیمایی بیحالت داشته باشند، اثر هیچ احساسی را در بینندگان برنمیانگیزد.
۱۴. عمق طراحی
اگر نقاشیهایی را که توسط اساتید این هنر از گذشتههای دور به تصویر کشیده شدهاند مشاهده کنید، به وضوح آشکار میشود که در طراحی آثار آنها احساس عمیقی وجود دارد. افرادی که در یک اثر به تصویر کشیده میشوند، روی یک خط صاف به صورت دو بعدی روی زمین نمیایستند، بلکه در مقابل و پشت یکدیگر قرار میگیرند. توجه به این نکته ضروری است که اجسام نزدیکتر، بزرگتر از اجسام در فاصلهی دورتر به نظر میرسند. نمایش سهبعدی محیط در نقاشیها، بیننده را بیشتر به سمت درک اثر میکشاند تا یک نقاشی دو بعدی کودکانه.
مفاهیم انتزاعی
۱۵. تخیل و رعایت اصالت
یک نقاشی باید تخیل را در انتقال مفهوم تصویر دخیل کند. وقتی یک اثر حاوی عناصر مشتق شده از نقاشی شخص دیگری باشد، به سمت تضعیف خود میل میکند. با این حال، زمانی که یک اثر از نقاشی دیگری استفاده میکند، اما تفسیر منحصربهفردی از آن که پیش از این منتقل شده بود ارائه میکند، آنوقت نقاشی به یک اثر کاملا جدید تبدیل میشود.
۱۶. توجه به جزییات
یک هنرمند باید توجه گستردهای به جزییات نقاشی خود داشته باشد و هرگز نباید به این نگرش که کار تکمیل شده «به اندازهی کافی خوب» است بسنده کند. قرار دادن عناصر در یک صحنه مستلزم توجه به جزییات است، زیرا تصویری که نقاشی شده است باید انعکاس نور، بافت، سایههای روی صحنه و معنای کلی تمام اثر را منعکس کند.
۱۷. مقصود و پیام
بسیاری معتقدند که نقاشی، قصهگویی به کمک شخصیتها و محیطهایی با حرکات و حالات چهره است که یک معنای واحد را منتقل میکند. حالات چهره بیانگر معنا و نگرش شخصیتهای یک صحنه است. هنرمند قصد دارد چه پیامی را منتقل کند؟ آیا معنا آشکار است یا معنای ثانویهای وجود دارد که هنرمند قصد دارد به وسیلهی آن بیننده را به چالش بکشد؟
۱۸. تاریخ و ادبیات
در گذشته، نقاشی در مورد لحظات مهم و محوری تاریخ، ادبیات یا فرهنگ بود. مفاهیم موجود در ادبیات همچنین میتواند در یک اثر زنده شود و در طول نمایش برای عموم مردم مورد بحث قرار گیرد. واقعگرایی اثر بینندگان را به یک لحظه یا تاریخ خاص میکشاند تا زمینهای برای خود رویداد تاریخی یا ادبیات فراهم کند.
۱۹. به فکر واداشتن بیننده
بیشتر مردم فقط برای چند ثانیه به یک نقاشی نگاه میکنند، در حالی که آثاری با طراحی خوب و منحصربهفرد، بیننده را تشویق میکند که بازگردد و چندین بار به آن نگاه کند. اگر یک نقاشی باعث شود بیننده نتواند از آن روی برگرداند، آن اثر بسیار مورد توجه قرار میگیرد. برخی از نقاشیها نه تنها از بیننده میخواهند که صرفا به اثر نگاه کند، بلکه او را ملزم میکند عمیقا فکر کند، مفاهیم را کنار هم بگذارد و معنای اصلی مورد نظر هنرمند را تفسیر کند.
۲۰. اصالت
هنرمندان باید نسبت به خود و تجربیات و ادراکات خود از دنیای اطرافشان صادق باشند. اگر هنرمندی اصالت نداشته باشد و تمام آنچه را که هست در آثار هنری خود قرار ندهد، در این صورت در نهایت نه تنها به ادراکات خود از جهان بلکه به یکپارچگی حرفهای خود به عنوان هنرمند نیز خیانت کرده است. علاوه بر این اصالت به معنای داشتن حس شوخطبعی و بیان آن در نقاشی است.
واقعا چه چیزی ارزش حقیقی یک نقاشی را تعیین میکند؟ شاید تمام این نکات ذکر شده در بالا یا شاید هیچ کدام. هنرمند زمان زیادی را صرف خلق یک اثر میکند تا داستانی را روایت کند و تا حد ممکن از افکار خود برای گفتن داستان یا برانگیختن احساسات در بینندگان استفاده میکند. شما در اینباره چه نظری دارید؟
منبع: linked in