به نقل از دیجیکالا:
در این مطلب با ۲۰ فیلم سفر در زمان برتر آشنا میشویم که قصههای جذاب و هیجانانگیز و غیرمنتظرهای دارند و ما را به دنیایی پر از شگفتی و حیرت میبرند.
سفر در زمان از آرزوهای دیرینهی بشر است که خیلی از نویسندگان و فیلمسازان را به فکر وا داشته تا داستانهای شگفتانگیزی دربارهی آن روایت کنند. داستانهایی دربارهی گذشته، آینده و میلیونها میلیون احتمال متفاوت که در خطهای زمانی گوناگون جریان دارند. فیلمهایی که با سفر زمانی و بازی با زمان سروکار دارند، به رویاها و شاید کابوسهای همهی آدمها پروبال میدهند و دروازهای به دنیاهای ناشناخته برایمان باز میکنند.
۲۰+۱. اسکله (La Jetée)
• محصول: ۱۹۶۲
• کارگردان: کریس مارکر
• بازیگران: هلین چتلین، داووس هانیچ، ژاک لدو
• امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۳ از ۱۰
یک فیلم ۲۸ دقیقهای تماشایی و چشمنواز که داستانش را با مجموعهای از عکسهای سیاه و سفید روایت میکند و ماجرای مردی را میگوید که به گذشته سفر کرده تا از یک جنگ آخرالزمانی جلوگیری کند. راوی فیلم همیشه از خاطرات بچگیهایش میگوید که تمام فکرش را درگیر کرده، از زنی زیبا حرف میزند و از مردی که مردن او را دیده. در نهایت در تاروپودهای ناپیدای زمان اسیر میشود و به گذشته میرود.
این فیلم تجربهای غریب و لذتبخش است که تأثیر عمیقی روی مخاطبش میگذارد. هالیوود هم متوجه بزرگی فیلم شد و نسخهای بلند و پرخرج از آن ساخت به نام «۱۲ میمون» (۱۲Monkeys) به کارگردانی تری گیلیام و بازی بروس ویلیس و برد پیت.
۲۰. دانی دارکو (Donnie Darko)
- محصول: ۲۰۰۱
- کارگردان: ریچارد کلی
- بازیگران: جیک جیلنهال، مگی جیلنهال، پاتریک سوویزی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
جیک جیلنهال در این فیلم علمی تخیلی جریانساز که سکوی پرتابش در سینما شد، نقش پسر جوانی را بازی میکند که دچار بحرانهای عاطفی و مشکلات روحی روانی متعددی است و انگار نمیداند چطور باید زندگی کند و واقعیت اطرافش را بپذیرد. در همین گیرودار، مردی عجیب که لباس خرگوش ترسناکی به تنش کرده مدام به او هشدار میدهد که پایان جهان نزدیک است.
این فیلم کالت به کارگردانی ریچارد کلی شبیه معما و پازلی پیچدرپیچ و تودرتو است که با هر بار تماشایش به نکتهی تازهای دست پیدا میکنید و پرسشهایی جدی دربارهی واقعیت و دنیاهای موازی و ماهیت فضا و زمان در ذهنتان شکل میگیرد. در کنار همهی اینها، یکی از بهترین استفادهها از آهنگ Mad World را در این فیلم شاهد هستیم که تأثیر عمیقی روی مخاطب میگذارد.
چند نکتهی جالب
- جیک جیلنهال در صحنههایی از فیلم پلک نمیزد تا وضعیت روانی پیچیدهی دانی دارکو را بیشتر نمایان کند.
- در مهمانی که بعد از پایان فیلمبرداری برگزار شد، جیک جیلنهال و سث روگن اعتراف کردند که اصلا نمیدانند داستان فیلم دربارهی چیست.
- در تدوین اولیه، مدت زمان فیلم دو ساعت و چهل و پنج دقیقه بود. نسخهای که بعدها با عنوان نسخه تدوین کارگردان منتشر شد، تقریبا همان نسخهای است که در جشنواره ساندنس به نمایش در آمد.
- فیلمبرداری ۲۸ روز طول کشید که دقیقا مدت زمانی است که داستان فیلم در آن میگذرد.
- جیک و مگی جیلنهال که در واقعیت خواهر و برادر هستند، در این فیلم هم نقش خواهر و برادر هم را بازی میکنند.
۱۹. خانهای روی برکه (The Lake House)
- محصول: ۲۰۰۶
- کارگردان: آلخاندرو اگرستی
- بازیگران: کیانو ریوز، ساندرا بولاک، کریستوفر پلامر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۸ از ۱۰
این فیلم عاشقانه یکی از عجیبترین ایدههای سفر در زمان را دستمایه قرار داد؛ کیانو ریوز و ساندرا بولاک از طریق صندوق پست یک خانهی اجارهای نامههایی را با هم ردوبدل میکنند، اما مسأله اینجاست که ساندرا بولاک نامهها را دقیقا دو سال بعد از کیانو ریوز دریافت میکند. عجیب است نه؟
خیلی از فیلمهای مربوط به سفر زمانی با عقل جور در نمیآیند، ولی درک این یکی برای مغز منطقی ما سختتر از بقیه است. تماشای کیانو ریوز و ساندرا بولاک در یک فیلم همیشه لذتبخش است. ولی جالب میشد اگر ایدهی این فیلم را با فیلم «سرعت» (Speed) تلفیق میکردند و میدیدیم در اتوبوسی گیر افتادهاند که ماشین زمان است و اگر سرعتش کمتر یا بیشتر از ۵۰ مایل بر ساعت شود، به دورانی دیگر سفر میکنند، مثلا دوران رنسانس!
چند نکتهی جالب
- اسم سگی که در فیلم میبینیم جک است و نام آن را از روی نام کاراکتر کیانو ریوز در سرعت گذاشتند.
- نقش الکس وایلر در ابتدا به جان کیوزاک پیشنهاد شده بود ولی او رد کرد.
- داستان این فیلم شباهتهای زیادی با فیلم «جایی در زمان» (Somewhere in Time) محصول سال ۱۹۸۰ دارد. در هر دوی این فیلمها با یک حلقهی زمانی جادویی سروکار داریم، در هر دو داستان زن و مردی را میبینیم که در این حلقه یا لوپ زمانی گرفتار شدهاند و با وجود اینکه رسیدن به همدیگر غیرممکن است، عاشق هم میشوند. نکته جالب اینکه کریستوفر پلامر در هر دوی این فیلمها بازی کرده است.
۱۸. هری پاتر و زندانی آزکابان (Harry Potter and the Prisoner of Azkaban)
- محصول: ۲۰۰۴
- کارگردان: آلفونسو کوارون
- بازیگران: دنیل رادکلیف، اما واتسون، گری اولدمن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
یکی از بهترین فیلمهای هری پاتر بر حسب اتفاق همان قسمتی است که با سفر زمانی سروکار دارد. به هرمیون (هرماینی) گرنجر ساعتی با قدرت عقب راندن زمان دادهاند تا بتواند سر کلاسهای بیشتری حاضر شود. اما وقتی به نقطهی اوج داستان میرسیم، این زمانبرگردان نقشی کلیدی و حیاتی پیدا میکند و هرمیون و هری با کمک آن به عقب بازمیگردند تا جان سیریوس بلک و هیپوگریفی به نام کجمنقار را نجات دهند.
چند نکتهی جالب
- آلفونسو کوارون به منظور آشنایی بیشتر با سه بازیگر اصلی فیلم، از آنها خواست تا هر کدام مقالهای دربارهی کاراکتری که بازی میکنند بنویسند. اما واتسون همچون شخصیت هرمیون گرنجر مقالهای مفصل و شانزده صفحهای نوشت. دنیل رادکلیف هم مثل هری پاتر مقالهای مختصر و یک صفحهای نوشت. روپرت گرینت مثل رون عمل کرد و کلا مقالهای تحویل نداد.
- بندی در قرارداد آلفونسو کوارون وجود داشت که او را از دشنام دادن در مقابل بازیگران نوجوان منع میکرد.
- آلفونسو کوارون هیچکدام از کتابهای هری پاتر را نخوانده بود و دو فیلم اول را هم ندیده بود. بعد از اینکه پیشنهاد کارگردانی قسمت سوم به کوارون داده شد گییرمو دلتورو به او گفت «احمق نباش و بشین کتابهاشو بخون.»
- طراح صحنهی فیلم جینی تمیم برای سه شخصیت اصلی فیلم طیفهای رنگی مشخصی در نظر گرفت تا ویژگیهای هرکدام را معرفی کند. لباسهایی که هری پاتر میپوشد همگی رگههایی از رنگهای خنثی نظیر خاکستری، سفید و سیاه دارند چون او نسبت به جایگاه خودش نامطمئن است و هنوز نمیداند با زندگیاش چه باید بکند. لباسهای رون ویزلی از رنگهای گرمتری تشکیل میشد مثل قرمز و قهوهای و نارنجی چون لباسهای او را مادرش برایش میبافت و همزمان رگههایی از شخصیت خود رون هم درونشان بود. لباسهای هرمیون رنگهایی مثل آبی، صورتی و بژ داشتند که هم توازن و تعادلی بین رون و هری ایجاد میکرد هم زنانگی هرمیون را نشان میداد.
۱۷. آستین پاورز: جاسوسی که من را تکان داد ( Austin Powers: The Spy Who Shagged Me)
- محصول: ۱۹۹۹
- کارگردان: جی روچ
- بازیگران: مایک مایرز، ویل فرل، سث گرین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۶ از ۱۰
در دومین قسمت از این هجویهی جیمز باند، جاسوس شوخوشنگ داستان به دههی ۶۰ بازمیگردد تا با دکتر شرور مبارزه کند. این فیلم هیچچیزش را جدی نمیگیرد و نباید هم بگیرد. کافی است به واکنش آستین پاورز وقتی سعی میکند از پارادوکسهای سفر زمانی سر در بیاورد نگاه کنید تا بفهمید اوضاع از چه قرار است.
پاورز در جایی از فیلم به شگول (هدر گراهام) دربارهی دههی ۹۰ و زمانی که از آن سفر کرده اینچنین میگوید: «همه ماشین پرنده دارند، یک وعدهی غذایی کامل در قرصی کوچک جا میشود و مشتی میمون کثیف بر زمین حکمفرمایی میکنند.»
چند نکتهی جالب
- تنها فیلم از مجموعه آستین پاورز که نامزد اسکار شد (برای چهرهپردازی).
- در اکران افتتاحیه ۵۴٫۹ میلیون دلار فروش کرد که از مجموع فروش قسمت اول در تمام طول اکرانش هم بیشتر بود.
- در ابتدا کاترین زتا جونز را برای نقش فلیسیتی شگول در نظر داشتند.
۱۶. جهتیاب: یک ادیسه قرون وسطایی (The Navigator: A Medieval Odyssey)
- محصول: ۱۹۸۸
- کارگردان: وینسنت وارد
- بازیگران: همیش مکفارلین، مارشال ناپیر، نوئل اپلبای
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۷ از ۱۰
تعدادی از روستاییان انگلیسی که سعی دارند از طاعون جان سالم به در ببرند، تونلی حفر میکنند و اتفاقی از نیوزیلند قرن بیستم سر در میآورند. فیلم هم مثل جادوگر شهر اُز از سیاه و سفید به رنگی تبدیل میشود.
فیلم حالوهوایی سوررئال دارد و با به کار گرفتن مضامین مذهبی و تفاوتهای بین دو دورهی مختلف تاریخی، بهخوبی نشانمان میدهد که دوران مدرن چقدر عجیب و غیرقابل درک است.
چند نکتهی جالب
- ایدهی ساخت این فیلم وقتی به ذهن وارد زد که گزارشی دربارهی حضور یک قبیلهی بدوی در شهری در استرالیا خواند.
- نزدیک بود به دلیل مشکلات مالی، تولید فیلم متوقف شود.
۱۵. پگی سو ازدواج کرد (Peggy Sue Got Married)
- محصول: ۱۹۸۶
- کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
- بازیگران: کاتلین ترنر، نیکلاس کیج، جیم کری
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۴ از ۱۰
این فیلم فرانسیس فورد کاپولا که اغلب بهعنوان کپی بازگشت به آینده شناخته میشود، در اصل یکی از جواهرهای قدرنادیدهی سینما و کاپولاست که حیف است سراغش نروید.
کاتلین ترنر به یکباره متوجه میشود که به دههی ۶۰ میلادی پرتاب شده است، یعنی زمانی که سالهای آخر دبیرستانش را میگذراند و حالا باید ببیند تصمیمهایی که در نوجوانی گرفت چگونه هویت و شخصیت او را در بزرگسالی شکل داد. در همین حین سعی میکند یکی از آهنگهای معروف بیتلز را پیش از آنکه جان لنون و پل مککارتنی به ذهنشان بزند بسازد و شهرتش را به نام خودش بزند.
چند نکتهی جالب
- سوفیا کاپولا، دختر فرانسیس فورد کاپولا نقش خواهر کوچکتر پگی سو را بازی میکند.
- نقش پگی سو در ابتدا به دبرا وینگر پیشنهاد شده بود و قبول هم کرد، ولی پیش از فیلمبرداری کمرش آسیب دید و نتوانست نقش را بگیرد.
- کاتلین ترنر معمولا ارتباط عمیق و نزدیکی با کاراکترهایی که بازی میکند میگیرد. حین بازی در این فیلم، گویا شبها کابوس میدیده که مادربزرگ خودش هم مثل پگی سو مرده و وحشت زده به او زنگ میزده تا حالش را جویا شود.
۱۴. ماجراجویی عالی بیل و تد (Bill & Ted’s Excellent Adventure)
- محصول: ۱۹۸۹
- کارگردان: استیفن هرک
- بازیگران: کیانو ریوز، الکس وینتر، جرج کارلین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
فیلمهای کمدی و دیوانهوار زیادی دربارهی سفر زمانی و ماشینهای زمان ساخته شده، ولی هیچکدام مثل بیل و تد از حضور جذاب و بامزهی کیانو ریوز و الکس وینتر بهره نمیبرند.
داستان دربارهی دو نوجوان اهل کالیفرنیای جنوبی است که به گذشته سفر میکنند و با چهرههای مطرح تاریخ تمدن غرب همکلام شوند تا نمرهی قبولی درس تاریخ را بگیرند و گروه موسیقیاشان از هم نپاشد، گروهی که قرار است پایههای موسیقایی آرمانشهر آینده باشد.
بامزهترین و جذابترین بخش فیلم جایی است که تد (کیانو ریوز) با سقراط نشسته و بحث فلسفی میکند و از آهنگی از کانزاس نقل قول میآورد: «رفیق ما همهمون فقط گرد و غبارهایی هستیم که باد میبره.»
چند نکتهی جالب
- الکس وینتر گفته است که بعد از اکران فیلم دو دسته نامه از معلمها دریافت کرد؛ یک دسته معلمهای تاریخ بودند که کار آنها را به خاطر معرفی بچهها با وقایع تاریخی تحسین میکردند و دستهی دیگر معلمهای زبان انگلیسی بودند که از آنها به خاطر به کار بردن حرفهای بیادبانه نقد میکردند.
- در نسخههای اولیهی فیلمنامه، ماشین زمان بیل و تد یک شورلت ۱۹۶۹ بود، ولی چون حس کردند زیادی شبیه بازگشت به آینده میشود یک باجه تلفن را استفاده کردند. ولی گویا مشکلی با شبیه بودن به «دکتر هو» (Doctor Who) و تاردیس معروفش نداشتند.
- در ابتدا قرار بود داستان را جوری بچینند که بیل و تد در تمام فجایع تاریخی (مثل غرق شدن تایتانیک) حاضر شوند و اتفاقی موجب رخ دادن آنها شوند.
- به گفتهی الکس وینتر، فیلمبرداری در باجه تلفن به قدری سخت و طاقتفرسا بوده که او و کیانو ریوز بهشوخی نام آن را «اتاق مرگ» گذاشته بودند.
۱۳. تضمینی برای امنیت نیست (Safety Not Guaranteed)
- محصول: ۲۰۱۲
- کارگردان: کالین ترهورو
- بازیگران: آبری پلازا، مارک دوپلاس، جیک جانسون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
مارک دوپلاس نقش کارمند یک فروشگاه خواربارفروشی را بازی میکند که ماشین زمان اختراع کرده و حالا اعلامیههایی چاپ کرده که در آن به طور مشخص گفته دوست دارد چه کسی با او به سفر زمانی برود. آبری پلازا هم کارآموز یک مجله است که برای بررسی این اعلامیه سراغ او میرود.
این فیلم مستقل دوستداشتنی روی یکی از بزرگترین فانتزیهای سفر در زمان دست گذاشته، اینکه فرصت زندگی دوباره داشته باشیم و با انتخابهای بهتر همه چیز را جذابتر کنیم. ولی چیزی که فیلم را اینچنین سرزنده و تماشایی کرده (در کنار نقشآفرینی بینظیر دوپلاس و آبری پلازا) عدم قطعیت است. تا انتهای داستان نمیدانیم این ماشین زمان واقعا کار میکند یا برای دلخوشی خودشان به آن باور دارند.
چند نکتهی جالب
- فیلمبرداری فیلم ۴ هفته طول کشید و مارک دوپلاس تمام صحنههایش را همان ۲ هفتهی اول گرفت چون با برنامههای دیگرش تداخل داشت.
- درک کانلی فیلمنامه نویس فیلم از همان ابتدا نقش داریوس را برای آبری پلازا نوشته بود.
- پایان فیلم در ابتدا و نسخهای که در جشنواره ساندنس اکران شد جور دیگری بود. کارگردان فیلم که از پایان راضی نبود، بار دیگر عوامل و بازیگران را کنار هم آورد تا پایان فعلی را بگیرند.
۱۲. ماجراجویی کهکشانی (Galaxy Quest)
- محصول: ۱۹۹۹
- کارگردان: دین پریسوت
- بازیگران: سیگورنی ویور، آلن ریکمن، تیم آلن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۳ از ۱۰
بازیگران یک سریال علمی تخیلی آبکی طی ماجراهایی درگیر یک سفر فضایی واقعی میشوند. کسانی که این هجویهی درخشان «سفر ستارهای/پیشتازان فضا» (Star Trek) را به خاطر دارند، بیشتر همین داستان را یادشان است و شاید فراموش کرده باشند که سفر زمانی هم داشت.
یکی از کلیدیترین تکنولوژیهای فیلم وسیلهای است به نام اُمگا ۱۳ که عملا یک ماشین زمان است، ولی نه یک ماشین زمان خیلی به درد بخور چون فقط شما را ۱۳ ثانیه به عقب میفرستد. این زمان احتمالا کمترین مقداری است که در تاریخ ماشینهای زمان دیدهایم، ولی آنطور که مشخص میشود همین ۱۳ ثانیه برای نجات همه کافی است.
چند نکتهی جالب
- صحنهای که در آن تیم آلن گفتوگویی را میشنود مبنی بر اینکه بازیگران سریال ماجراجویی کهکشانی آدمهای گمنامی هستند از واقعیت الهام شده. ویلیام شتنر بازیگر پیشتازان فضا با چنین موقعیتی روبهرو شده است.
- نسخهی اولیهی فیلم لحن تلختری داشته و صحنههای پرخشونتی را نمایش میداده است. ولی بعد از اکران آزمایشی تصمیم گرفتند لحن کمدی آن را بیشتر کنند و از خشونتش بکاهند تا درجهبندی سنی کمی بگیرند.
- یکی از اولین فیلمهایی بود که وبسایت رسمی خودش را در اینترنت داشت.
۱۱. سیارهی میمونها (Planet of the Apes)
- محصول: ۱۹۶۸
- کارگردان: فرانکلین جی. شفنر
- بازیگران: چارلتون هستون، لیندا هریسون، کیم هانتر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
اگر نگران اسپویل شدن فیلمی هستید که ۴۵ سال از ساخته شدنش میگذرد و یکی از معروفترین غافلگیریهای سینما را در پایانش گنجانده، شاید بهتر است ماشین زمان مخصوص خودتان را اختراع کنید و به زمان اکران فیلم برگردید.
همه میدانند که هوشمندی نمای درخشان پایان فیلم سیارهی میمونها و دیدن مجسمه آزادی چیست و از افشاگری آن خبر دارند. اینکه فیلم در واقع تمام مدت فیلمی دربارهی سفر زمانی بود و تمام بینندگان را فریب داده بودند. فضانورد فیلم با بازی چارلتون هستون به یک کهکشان در دوردستها سفر نکرده بود، بلکه به آیندهی هولناک همین زمین خودمان رفت.
در دو دنبالهی بعدی که برای فیلم ساختند اشارههای مستقیمتری به سفر زمانی وجود داشت.
چند نکتهی جالب
- در یکی از اکرانهای فیلم، زنی سمت چارلتون هستون میآید و با او احوالپرسی میکند. ولی هستون اصلا او را به جا نمیآورد تا اینکه زن به او میگوید کیم هانتر است و با هم در فیلم بازی کردهاند. گریم هانتر حین فیلمبرداری به قدری سنگین بوده که هستون او را بدون آن اصلا نشناخت.
- سه پایان متفاوت برای فیلم در نظر گرفته بودند که در نهایت پایانی که دلخواه هستون بود استفاده شد.
- چارلتون هستون در بیشتر روزهای فیلمبرداری بیمار بود و آنفلوآنزا داشت. به جای اینکه صبر کنند تا حالش خوب شود، با همین وضع بازی کرد چرا که کارگردان معتقد بود صدای گرفتهی او به فضای داستان میخورد.
- تمام بازیگران و سیاهی لشکرهایی که نقش میمون بازی میکردند مجبور بودند در زمان استراحت هم ماسکهایشان را روی صورت نگه دارند چون گذاشتن دوبارهی آنها کار سخت و مشقتباری بود. حتی غذای آنها را به صورت مایع و با نی میدادند.
۱۰. سارقان زمان (Time Bandits)
- محصول: ۱۹۸۱
- کارگردان: تری گیلیام
- بازیگران: شون کانری، شلی دووال، ایان هولم
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
این فیلم درخشان تری گیلیام که پر است از ایدههای بکر و نو و جذاب، داستان پسری جوان و شش کوتوله را روایت میکند که نقشهای از تمام حفرههای فضا زمانی جهان به دست آوردهاند و میخواهند با استفاده از آن به دورههای تاریخی متفاوت زمانی بروند و گنجینههای پرشماری بدزدند.
یکی از نکات جذاب فیلم، حضور کوتاه شان کانری در نقش آگاممنون و جان کلیز در نقش یک رابین هودِ غیرمتعارف است. تازه رالف ریچاردسون، بازیگر انگلیسی بزرگ و مطرح در نقش خدا ظاهر شده است. گویا او چنان در نقشش فرو رفت که در جاهایی به خود گیلیام گوشزد میکرد: «خدا همچین چیزی نمیگه.»
چند نکتهی جالب
- در فیلمنامه در توصیف آگاممنون این عبارت آمده بود: «جنگجو کلاهخودش را برمیدارد و مردی را میبینیم که دقیقا شبیه شون کانری است یا شبیه بازیگری مشابه او ولی ارزانتر.» در کمال شگفتی تری گیلیام، فیلمنامه به دست شون کانری میرسد و با خواندنش نسبت به بازی در این نقش ابراز تمایل میکند.
- هیچ استودیویی حاضر به تولید این فیلم نبود. تهیهکنندگان فیلم مجبور شدند خانهی خودشان را در رهن بگذارند تا ۵ میلیون دلار لازم برای ساخت فیلم تأمین شود.
- شون کانری پیشنهاد داد که در انتهای فیلم در نقش یکی از آتشنشانها ظاهر شود.
- در صحنهای که ایان هولم نقش ناپلئون بناپارت را بازی میکرد تری گیلیام به حدی خندهاش گرفت که مجبور شد صحنه را ترک کند.
۹. پیشتازان فضا ۴ : سفر به خانه (Star Trek IV: The Voyage Home)
- محصول: ۱۹۸۶
- کارگردان: لئونارد نیموی
- بازیگران: ویلیام شاتنر، لئونارد نیموی، کاترین هیکس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۳ از ۱۰
در پیشتازان فضا چه در فیلمهای سینمایی و چه در سریالهای تلویزیونی بارها سراغ سفرهای زمانی رفتهاند و از زوایای متعددی به آن پرداختهاند. تا حدی که حتی در یکی از سریالهایشان دپارتمانی با عنوان دپارتمان تحقیقات زمانی تشکیل دادند تا این حجم از سفرهای زمانی را بررسی کنند و تحت نظر داشته باشند.
این فیلم یکی از بهترین سفرهای زمانی قهرمانهای پیشتازان فضا را به ما نشان میداد. کاپیتان کرک و خدمهی سفینهی اینترپرایز به دههی ۸۰ در سانفرانسیسکو سفر میکردند تا یک نهنگ گوژپشت را به آینده بیاورند و در این حین انبوهی از مفاهیم قرن بیستمی روی سرشان هوار میشد.
چند نکتهی جالب
- لئوناردو نیموی گفته بود که بعد از فیلمهای قبلی پیشتازان فضا که داستانهای دراماتیک و تکاندهنده داشتند، لازم بود که فیلم چهارم با حسوحال ملایمتری روایت شود.
- در ابتدا قرار بود ادی مورفی جای کاترین هیکس بازی کند، ولی استودیو پارامونت نمیخواست دو تا از بزرگترین فرنچایزهایش را با هم ادغام کند چون ادی مورفی در آن زمان ستارهی فیلمهای «پلیس بِوِرلی هیلز» (Beverly Hills Cop) بود.
۸. بدو لولا بدو (Run Lola Run)
- محصول: ۱۹۹۸
- کارگردان: تام تیکور
- بازیگران: فرانکا پوتنته، موریتس بلایبتروی، هربرت کنوپ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
دختری مو قرمز به نام لولا (فرانکا پوتنته) تماسی از دوست پسرش دریافت میکند که طی آن به او میگوید کیفی با ۱۰۰ هزار مارک آلمان درونش را گم کرده و اگر لولا ظرف ۲۰ دقیقه آن کیف را پیدا نکند رئیس دوستپسرش که آدم جنایتکاری است او را خواهد کشت.
لولا با سرعت هرچه تمامتر در طول برلین میدود، از تصادف ماشینها جا خالی میدهد و فلش فورواردهای عجیبی از آدمهای سر راهش میبیند تا جان دوستپسرش را نجات دهد. هر بار که زمان ۲۰ دقیقهای او به پایان میرسد و موفق نمیشود، همه چیز از اول شروع میشود و لولا باید دوباره این مسیر را طی کند.
چند نکتهی جالب
- رنگ قرمز (موی لولا، تعداد زیادی از ماشینها، تلفن) و زرد (باجه تلفن، سوپرمارکت، تراموا) به وفور در فیلم دیده میشود. این رنگها را به کار گرفتند تا خطر جاری در صحنهها بیشتر به چشم بیاید. رنگ قرمز بیشتر در صحنههای لولا دیده میشود و رنگ زرد بیشتر در صحنههای مانی.
- دوبلهی انگلیسی این فیلم همیشه بهعنوان یکی از بدترین دوبلههای تاریخ شناخته میشود.
- ایدهی فیلم وقتی به سر تام تیکور زد که او تصویری از یک زن موقرمز در ذهنش دید، زنی موقرمز که در خیابانها میدود. او به قدری از این تصویر ذهنی خوشش آمد که تصمیم گرفت فیلمی بر اساسش بسازد.
۷. جکوزی ماشین زمان (Hot Tub Time Machine)
- محصول: ۲۰۱۰
- کارگردان: استیو پینک
- بازیگران: کرگ رابینسون، جان کیوزاک، لیزی کپلان
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۴ از ۱۰
احتمالا خندهدارترین فیلمی است که دربارهی سفر در زمان ساخته شده؛ جان کیوزاک و جمعی از دوستانش به دههی ۸۰ سفر میکنند، زمانی که همه موهای بلند و انبوه داشتند و نور نئون همه جا بود. همچنین دههی ۸۰ زمانی بود که جان کیوزاک ستارهی بزرگی به حساب میآمد ولی فیلم به این نکته توجهی نکرده.
یکی از خندهدارترین صحنههای فیلم جایی است که کرگ رابینسون مجبور میشود برای اینکه خط زمانی به هم نخورد، در جکوزی به زنش خیانت کند (زنی که سال ۱۹۸۶ تنها ۹ سالش است) و همزمان به خاطر احساس گناهی که دارد اشک میریزد و گریههایش موقعیت بهغایت مضحک و بامزهای خلق کرده.
چند نکتهی جالب
- جان کیوزاک در مصاحبهای گفته که با دیدن عنوان فیلم تقریبا تصمیمش را برای حضور در آن گرفته بود.
- چند ماه بعد از پایان فیلمبرداری، متوجه شدند که به نماهای جدیدی نیاز دارند و عوامل را دوباره گرد هم آوردند.
۶. لوپر (Looper)
- محصول: ۲۰۱۲
- کارگردان: رایان جانسون
- بازیگران: جوزف گوردون لویت، بروس ویلیس، امیلی بلانت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
رایان جانسون کارگردان فیلم طی مصاحبهای با رولینگ استون گفته: «من عاشق فیلمهای سفر زمانیام. اگه مثل من یه نِرد باشین، میدونید که چیدن چیزهای متفاوت کنار هم و حل معماهای جابهجایی زمان چقدر کیف میده.»
البته جانسون فیلم لوپر را جوری نساخت که فهم و درکش برای بیننده سخت باشد و حس کنیم داریم معادلات جبر حل میکنیم. داستان دربارهی قاتلهای قراردادی بود که باید آدمهایی را میکشتند که از ۳۰ سال بعد به زمان آنها فرستاده میشدند. وقتی نسخهی آیندهی قاتل داستان را برای کشتن نزد خودش میفرستند، شرایط پیچیده میشود.
لوپر صحنههای اکشن و تعقیبوگریزهای جذاب زیادی دارد، ولی شاید تأثیرگذارترین لحظاتش همان جایی باشد که جوزف گوردون لویت و بروس ویلیس در رستورانی مقابل هم نشستهاند؛ مردی جوان در چشمان نسخهی آیندهی خودش خیره شده و باید تصمیم بگیرد چه اقدامی بکند.
چند نکتهی جالب
- صورت جوزف گوردون لویت را با پروتز پوشاندند تا شبیه جوانیهای بروس ویلیس شود. خود گوردون لویت هم تمام حرکات و اعمال ویلیس را تمرین کرد تا شبیه او رفتار کند.
- صحنهای را که جو (جوزف گوردون لویت) از پلههای اضطراری پرتاب میشد در روز تولد او ضبط کردند. گوردون لویت سروته آویزان بود و عوامل برایش تولدت مبارک میخواندند.
- امیلی بلانت به قدری از فیلمنامه خوشش آمده بود که در میانههای خواندنش و حتی قبل اینکه بداند نقش خودش چیست، قبول کرد در فیلم بازی کند.
- رایان جانسون از سال ۲۰۰۲ ایدههای این فیلم را مینوشت و کمکم کاملش میکرد.
۵. آغازگر (Primer)
- محصول: ۲۰۰۴
- کارگردان: شین کاروث
- بازیگران: شین کاروث، دیوید سالیوان
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۹ از ۱۰
یک فیلم سفر زمانی که با دقت و ظرافت عجیبی ساخته شده و توجهاش به جزئیات علمی گاهی زیادی و آزاردهنده به نظر میرسد و پر است از غافلگیری. از آن فیلمهایی است که حسابی ذهن بینندهاش را به چالش میکشد و بعد از تماشایش دلتان میخواهد دوباره سراغش بروید تا بفهمید اصلا چیزی با عقل جور در میآمد یا نه.
آغازگر با بودجهی خیلی کم ۷۰۰۰ دلاری ساخته شده و در کنار روایت داستانی علمی تخیلی دربارهی سفر زمانی، ماجراهای شکلگیری یک استارت آپ جدید و تکنولوژی نو را نشان میدهد. دو مهندس جوان که دوست هم هستند وسیلهای برای سفر در زمان اختراع میکنند و خیلی زود به مسائل اخلاقی پشت پا میزنند تا به سود مالی برسند.
چند نکتهی جالب
- بیشتر بودجهی فیلم صرف خرید نگاتیو شد.
- رایان جانسون کارگردان لوپر گفته که این فیلم بهترین فیلمی است که درباره سفر زمانی ساخته شده. همچنین گویا وقتی فیلمنامهی لوپر را برای شین کاروث فرستاده تا نظرش را بگوید، کاروث به او گفته که تمام ایدههای سفر زمانی او غلط است.
- شین کاروث کارگردانی، نویسندگی، تهیهکنندگی و تدوین این فیلم را در حالی یکتنه بر عهده گرفت که در هیچ کدام سابقهای نداشت. برای همین فرآیند پس از تولید فیلم مدت زیادی طول کشید و کاروث بارها وسوسه شد بیخیال همه چیز شود.
۴. بازگشت به آینده (Back to the Future)
- محصول: ۱۹۸۵
- کارگردان: رابرت زمکیس
- بازیگران: مایکل جی. فاکس، کریستوفر لوید، لی تامپسون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۵ از ۱۰
بازگشت به آینده نیازی به معرفی ندارد. یک فیلم بامزه و بهشدت سرحال که تأثیر عجیبوغرببی روی فرهنگ عامه گذاشت و تا سالیان سال بعد از اکرانش همچنان سرپا ماند و هواداران بیشتر و بیشتری پیدا کرد.
مارتی مکفلای (مایکل جی فاکس) به سال ۱۹۵۵ سفر میکند و ناخواسته باعث میشود پدر و مادرش به هم نرسند و به این طریق موجودیت خودش در آینده به خطر میافتد. حالا باید تمام تلاشش را بکند تا پدر و مادرش در گذشته عاشق هم شوند و او در آینده به دنیا بیاید.
یکی از شوخیهای بامزهی فیلم که شاید از چشم خیلیها پنهان مانده باشد، ماجرای قطع شدن درخت است. سال ۱۹۵۵ مکفلای باعث قطع شدن یک درخت میشود و وقتی به زمان حال یعنی ۱۹۸۵ بازمیگردد متوجه میشویم فروشگاهی که نامش در ابتدای فیلم فروشگاه کاجهای دوقلو بود به فروشگاه تکدرخت کاج تغییر نام داده است.
چند نکتهی جالب
- حقوق مجموعه فیلمهای بازگشت به آینده متعلق به رابرت زمکیس و باب گیل است و زمکیس گفته تا زمانی که او و گیل در قید حیات هستند کسی حق بازسازی آن را ندارد.
- فیلمنامهی بازگشت به آینده ۴۴ بار در جاهای متفاوت رد شد تا سرانجام برای ساخت چراغ سبز گرفت.
- مایکل جی فاکس در مصاحبههایی گفته که مردم هنوز هم او را با نام مکفلای صدا میزنند.
- کریستوفر لوید همیشه آرزو داشته یک بازگشت به آیندهی دیگر هم بسازند که در آن مارتی و دکتر براون به رم باستان سفر میکنند.
۳. ترمیناتور ۲ : روز داوری ( Terminator 2: Judgement Day)
- محصول: ۱۹۹۱
- کارگردان: جیمز کامرون
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، لیندا همیلتون، ادوارد فرلانگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۵ از ۱۰
قسمت اول ترمیناتور که سال ۱۹۸۴ آمد ایدهی درخشانی داشت؛ آرنولد شوارتزنگر سایبورگی قاتل بود که از آینده میآمد تا پیشخدمتی به نام سارا کانر را بکشد، زنی که مادر رهبر آیندهی انسانها در جنگ با ماشینها است.
هفت سال بعد از قسمت اول، جیمز کامرون همه چیز را چندبرابر بزرگتر، بهتر و جذابتر کرد و دنبالهای ساخت بهیادماندنی و عظیم. این بار نه تنها با انفجارهای تکاندهنده و جلوههای ویژهی خیرهکننده طرف بودیم، بلکه مضامین عمیقتری هم در داستان مطرح میشد و کامرون سؤالهای جدی و مهمی مطرح میکرد.
چند نکتهی جالب
- رابرت پاتریک (جیوهای) جوری تمرین کرده بود تا هنگام دویدن سریع، تنها از طریق بینی نفس بکشد تا بیننده ربات بودن او را باور کند و وقتی سریع میدود به نظر نرسد که نفس کم میآورد و مثل انسانها خسته میشود. او به قدری تمرین کرده بود که میتوانست به راحتی به موتور ادوارد فرلانگ برسد و مجبور میشد سرعتش را کم کند.
- خواهر دوقلوی لیندا همیلتون یعنی لزلی همیلتون در صحنههایی که قرار بود دو سارا کانر ببینیم نقش بدل او را بازی میکرد. مثلا در جایی که T 1000 خودش را شکل سارا کانر کرده بود.
- تنها فیلم از مجموعه ترمیناتور که نامزد یا برندهی اسکار شد. از بین شش نامزدی موفق شد چهار اسکار به خانه ببرد.
- شرکت Industrial Light and Magic که مسؤول جلوههای ویژه فیلم بود، برای به تصویر کشیدن T 1000 تعداد اعضای بخش دیجیتال و کامپیوتری خودش را از ۶ نفر به ۳۶ نفر افزایش داد.
- با اینکه فیلم درجه سنی R و بزرگسال دریافت کرده بود، اسباب بازیهای متعددی مربوط به آن برای بچهها تولید شد که فروش خیلی خوبی هم داشتند.
۲. تنت (Tenet)
- محصول: ۲۰۲۰
- کارگردان: کریستوفر نولان
- بازیگران: جان دیوید واشنگتن، رابرت پتینسون، الیزابت دبیکی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
در این فیلمِ بیش از حد پیچیدهی کریستوفر نولان با نوع غریبی از سفر زمانی مواجه شدیم. شخصیتهای دنیای تنت برای اینکه در زمان به عقب بروند، باید آنتروپی خودشان را معکوس کنند تا گذر زمان جهان اطرافشان برعکس شود و هرچه خودشان به جلو حرکت میکنند، دنیای اطراف به عقب برود. برای همین مثلا اگر بخواهند به یک هفته قبل سفر کنند، باید یک هفته به حالت معکوس در کانتینر یا کشتی منتظر بمانند تا دنیای اطراف این یک هفته را به عقب برود و بعد خودشان را دوباره از حالت معکوس در بیاورند.
همه چیز در دنیای تنت وابسته به زمان و سیر حرکتش است. آنطور که میگویند جنگی عظیم در راه است (یا قبلا رخ داده) و حالا برای جلوگیری از آخرالزمان هم باید از لوپهای زمانی جلوگیری کنند هم یکسری لوپها را عملا اجرایی کنند و قطعاتش را درست در زمان مناسب بچینند.
نکتهای که هنوز مشخص نیست و فیلم فعلا توضیحی دربارهی آن نداده، چگونگی سفر زمانی چندین ساله است. آنطور که از صحبتهای نیل (رابرت پتینسون) در انتهای فیلم فهمیدیم، او و نسخهی آیندهی پروتاگونیست سالها پیش از این ماجراها با هم آشنا شدهاند و این یعنی پروتاگونیست بعد از مرگ نیل، سالها به گذشته سفر کرده تا او را در زمان زنده بودنش بیابد و اولین ملاقاتشان شکل بگیرد. البته که منطقی نیست چندین سال در کانتینتر به انظار گذر دههها نشسته باشد و احتمالا راهی دیگر برای سفر به زمانهای دور وجود خواهد داشت.
چند نکتهی جالب
- فیلمبرداری سکانس تعقیبوگریز ماشینها سه هفته طول کشید و به خاطرش ۸ کیلومتر از آزادراهی شش بانده در وسط تالین را بستند. ماشینها در این صحنه هم به جلو حرکت میکردند هم به عقب.
- بازیگران اصلی فیلم علاوه بر یادگیری اجرای ضربات و مبارزات اکشن به صورت معکوس، باید حرف زدن برعکس را هم یاد میگرفتند و تمرین میکردند. کنت برانا که نقش شخصیتی روس را بازی میکرد، مجبور بود حرف زدن برعکس با لهجه روسی را هم تمرین کند.
- اولین فیلم کریستوفر نولان بعد از پرستیژ که آهنگسازش هانس زیمر نبود.
- چیزی حدود ۲۵۰۰ سیاهی لشکر در صحنهی ابتدایی فیلم (سالن اپرا) حضور داشتند.
۱. روز موش خرما (Groundhog Day)
- محصول: ۱۹۹۳
- کارگردان: هارولد رامیس
- بازیگران: بیل موری، اندی مکدوول
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
سفر زمانی حتما نباید در طول صدها سال رخ بدهد تا از آن برای پیشبرد یک داستان استفاده کنیم، ممکن است تنها چند ساعت باشد یا حتی چند ثانیه. شخصیتها ممکن است در یک لوپ یا حلقهی زمانی گیر بیفتند یا شاید پدربزرگ خودشان را بکشند و پارادوکسی خلق کنند.
در این فیلم بیل موری، سفر زمانی به شکل معمولش نداریم، ولی ماجرا دربارهی لوپ تکرارشوندهای است که شخصیت اصلی داستان را در یک روز تمام نشدنی گیر میاندازد. در اینجا هم با همان ایدهها سروکار داریم، اینکه اگر فرصتی دوباره نصیبمان شود تا زندگیامان را تکرار کنیم، چه انتخابهایی میکردیم. روز موش خرما از این جهت جذاب و شگفتانگیز است که به ما میگوید این تغییرات را از همین امروز و الان هم میتوانیم اعمال کنیم و نیازی به رفتن به دههها پیش نیست.
چند نکتهی جالب
- در طول فیلمبرداری، موش خرمای معروف دوبار بیل موری را گاز گرفت.مجبور شدند واکسن هاری به او بزنند چون جای گازها زخمهای عمیقی ایجاد کرده بود.
- در ابتدا میخواستند تام هنکس را برای نقش انتخاب کنند، ولی نظرشان عوض شد چون تام هنکس زیادی مهربان و دوستداشتنی بود.
- تمام ساعتهایی که در رستوران میبینید خواب رفتهاند، نشانهای از وضعیت فیل و گیر کردنش در یک روز.
- از زمان اکران فیلم، شهر پانکسوتاونی در پنسیلوانیا تبدیل به جاذبهی گردشگری شد
منبع: Rolling Stone