۱۳ پایان‌بندی برتر فیلم‌های ترسناک

۱۳ پایان‌بندی برتر فیلم‌های ترسناک

به نقل از دیجیکالا:

در ساخت فیلم‌های ترسناک رسیدن به یک طرح یا ایده‌ی اولیه که قصه را آغاز کند، قسمت سخت کار نیست. چیزهای زیادی ما را می‌ترساند و چه بسیار چیزهایی که می‌تواند در قالب بصری قرار بگیرند و ما را زهره ترک کنند. در ژانر وحشت پایان‌بندی مهم است. این پایان‌بندی فیلم‌های ترسناک است که آن‌ها را تبدیل به اثری موفق می‌کند و چه بسیار فیلم‌هایی که در همین وجه مهم شکست می‌خورند.

اما پایان‌بندی خوب برای فیلم ترسناک واقعاً چیست؟ قطعاً ترسناک است، اما می‌تواند چاشنی طنز هم داشته باشد، احساسی و به اندازه‌ای ابهام‌برانگیز باشد که مخاطب را با پرسش‌های زیادی در ذهنش تنها بگذارد. ساده بگویم، بهترین پایان‌بندی‌ برای فیلم ترسناک آن است که حتی بعد از خروج از سالن سینما ذهن مخاطب را درگیر خودش بکند.

معمولاً فیلم‌های ترسناکی که پایان‌بندی‌های غیرقابل پیش‌بینی دارند و کلیشه‌وار به پایان خوش اکتفا نمی‌کنند، چنین تأثیری بر مخاطب می‌گذارند. در این مطلب ۱۳ پایان‌بندی برتر تعدادی از بهترین و مهم‌ترین فیلم‌های ترسناک که نام بزرگان سینما را با خود به یدک می‌کشند، فهرست کرده‌ایم. پایان‌بندی کدام فیلم‌های ترسناک در ذهن شما مانده است؟

شب مردگان زنده، فیلم‌های ترسناک

«شب مردگان زنده» به دلایل بسیاری فیلم مهمی است. این فیلم محصول ۱۹۶۸ جرج ای‌. رومرو سرآغاز ژانر زامبی مدرن، به این شکلی که امروز می‌شناسیم، بود، توقع مخاطبان سینمای وحشت را بالا برد و با انتخاب یک بازیگر سیاهپوست (دواین جونز) ناشناس در نقش اول (بن)، در دوره‌ای که نژادپرستی در امریکا همچنان بیداد می‌کرد و سهم سیاهپوستان در سینمای هالیوود بسیار کم بود، دست به عملی انقلابی و الهام‌بخش برای سایر سینماگران زد؛ و بدین شکل «شب مردگان زنده» تبدیل به فیلم انتقادی به وضعیت سیاهپوستان در جامعه‌ی امریکایی و رفتارهای سفیدپوستان در برابر این جامعه‌ی اقلیت شد.

داستان فیلم درباره‌ی گروهی از آدم‌های مختلفی اهل پنسیلوانیاست که در خانه‌ای قدیمی، در مزرعه‌ای، سنگر می‌گیرند، تا از کشت‌و‌کشتاری که هیولاهایی آدم‌خوار در سواحل شرقی امریکا به‌ وجود آورده‌اند، در امان بمانند. شخصیت بن در طول فیلم دائماً در حال بحث با سایر شخصیت‌های سفیدپوست است که به‌شان بقبولاند بهترین راه برای جان سالم به در بردن از این وضعیت کدام است، و در نهایت، اوضاع به گونه‌ای پیش می‌رود که ظرف یک شب او تنها بازمانده‌ی آن خانه‌ی قدیمی می‌شود که باید با زامبی‌ها بجنگد. (این تمثیلی از رفتار سفیدپوستان با سیاهپوستان است.)

روز که می‌شود، او صدای یک گروه نجات را می‌شنود و خودش را به پنجره می‌رساند تا توجه آن‌ها را جلب کند، اما بلافاصله تیری در مغزش خالی می‌کنند و او هم می‌افتد میان تل اجساد در حال سوختن، همچون سایر ارواح خبیثه. پیچش داستانی شوکه‌کننده‌ی این فیلم، آن هم در جایی از قصه که مخاطب فکر می‌کند همه‌چیز قرار است ختم به خیر شود، در طی سالیان تبدیل به الگوی بسیاری از فیلم‌های ترسناک برتر تاریخ سینما شد. امتیاز راتن تومیتوز به فیلم ۹۶ از ۱۰۰ است.

۲. بچه‌ی رزمری (Rosemary’s Baby)

بچه‌ی رزماری

سینمای امریکا و هالیوود در دهه‌ی ۱۹۶۰ به دلیل گذار فرهنگی از سنت به مدرنیته، فیلم‌های زیادی را حول محور تقابل انسان و شیطان به خود دید. شاهکار (محصول ۱۹۶۸) رومن پولانسکی که مسیر زندگی او را به شکل فاجعه‌باری تغییر داد، یکی از بهترین نمونه‌های فیلم‌های این چنینی است. بخش زیادی از فیلم بیشتر تریلری مبتنی بر پارانویا به نظر می‌آید.

می‌توان این چنین تصور کرد که زنی باردار (میا فارو) یک شب خواب عجیبی می‌بیند و بر اثر این خواب، به تدریج نسبت به آدم‌های اطرافش شک و واهمه پیدا می‌کند. از بیرون شاید این‌طور به نظر بیاید که این اطرافیان واقعاً دارند به او کمک می‌کند و این زن باردار در نتیجه‌ی عدم تعادل هورمون‌های حاصل از بارداری یا مشکلی روانی صرفاً خیال می‌کند آن‌ها نقشه‌ای شوم برای او در سر دارند. این چیزی است که مخاطب از فیلم دریافت می‌کند.

اما وقتی به پایان فیلم نزدیک می‌شویم، شخصیت اصلی، رزمری، متوجه می‌شود که یک مشت شیطان‌پرست در واقع او را به سمت این پارانویا سوق داده‌اند. آن‌ها نقشه‌ ریخته‌اند و خود شیطان را به سراغ او فرستاده‌ و باردارش کرده‌اند، و او حالا آنتی‌کرایست (ضد مسیح) را به این دنیا آورده است. واکنش خونسردانه‌ی جماعت شیطان‌پرست اطراف رزمری که همه دور گهواره‌ی بچه‌ی تازه به دنیا‌آمده، که فیلمساز هوشمندانه از نشان دادن چهره‌اش امتناع می‌کند، به وجه وحشت‌زای فیلم می‌افزاید و وقتی رزمری می‌پذیرد که می‌تواند مادر این بچه باشد، به اوج خود می‌رسد. امتیاز راتن تومیتوز به فیلم ۹۸ از ۱۰۰ است.

کتاب بچه رزمری اثر آیرا لوین

۳. مرد حصیری (The Wicker Man)

مرد حصیری

«مرد حصیری»، فیلم محصول ۱۹۷۳ رابین هاردی، از بسیاری لحاظ شبیه خواب به نظر می‌آید، چرا که بیشتر شخصیت‌هایش انگار در واقعیتی کاملاً متفاوت از قهرمان فیلم گروهبان هاوی (ادوارد وودوارد) زندگی می‌کنند. آنها در طول روز انگار که در رؤیا می‌رقصند و می‌خندند و راه می‌روند، تو گویی هیچ اتفاق بدی نیفتاده است. در حالی که گروهبان هاوی در واقع به جزیره‌ی آن‌ها آمده است تا درباره‌ی ناپدید شدن یکی از بچه‌های ساکنانش تحقیق کنید. هرچه فیلم جلوتر می‌رود این احساس به مخاطب القا می‌شود که او قرار است تمام رؤیاهای آن‌ها را نقش بر آب کند، اما در لحظات پایانی فیلم ورق برمی‌گردد و آن‌ها هستند که هاوی را از بین می‌برند.

پایان‌بندی این فیلم، به لطف جلوه‌های بصری خیره‌کننده‌اش که مرد حصیری را در حال سوختن در غروب آفتاب نشان می‌دهد، به سادگی و بلافاصله مخاطب را به خود جذب می‌کند. البته تماشایش شاید برای عده‌ای کمی دشوار باشد، اما تصویر میخکوب‌کننده‌ای است که هنوز هم کار می‌کند. هاوی در حالی که میان زبانه‌های آتش زنده‌زنده می‌سوزد، از انجیل می‌خواند و اعضای فرقه دور او آواز جشن بی‌دینی خود را می‌خوانند.

این پایان‌بندی با توجه به اینکه به نظر می‌رسد هاوی به حقیقت نزدیک‌ و نزدیک‌تر شده است، قابل پیش‌بینی نیست. با اینکه هاوی کمی بی‌عرضه است، اما مخاطب همچنان امیدوار است که بتواند از آئین انسان‌سوزی این جزیره جان سالم به در ببرد. اما مرد حصیری در آتش می‌سوزد و شما می‌مانید و احساس وحشت و گیج و گنگی. امتیاز راتن تومیتوز به فیلم ۹۰ از ۱۰۰ است.

۴. کشتار با اره‌برقی در تگزاس (The Texas Chain Saw Massacre)

کشتار با اره‌برقی در تگزاس فیلم‌های ترسناک

معدود فیلم‌هایی همچون «کشتار با اره‌برقی در تگزاس» محصول ۱۹۷۴ توبی هوپر تا به حال گروهی از شخصیت‌ها را در موقعیتی گرفتار که کم‌کم تبدیل به جنون محض می‌شود، به نمایش گذاشته‌اند. فیلم داستان یک خواهر و برادر به همراه سه نفر از دوستان‌شان را روایت می‌کند که برای رفتن بر سر قبر پدربزرگ‌شان راهی تگزاس می‌شوند. اما راه را گم می‌کنند و به دام خانواده‌ای آدم‌خوار می‌افتند و حالا باید خودشان را از دست صورت‌چرمی و دیگر آدم‌خوار‌ها نجات دهند.

فیلم تقریباً بی‌هیاهو و آرام شروع می‌شود، اما به محض اینکه خوفناکی واقعی لدرفیس (صورت‌چرمی) و خانواده‌اش شروع می‌شود، دیگر واقعاً بی‌رحم است، با قلاب گوشت و گوشت‌کوب و یک مهمامی شام جهنمی پیش می‌رود تا به دقایق اوج پایانی فیلم برسد که سالی (مرلین برنز) بالاخره موفق می‌شود بپرد پشت یک کامیون و از مخمصه جان سالم به در ببرد.

اما در پایان مخاطب با این پرسش‌ها در ذهن تنها می‌ماند که آیا بالاخره صورت‌چرمی که در طلوع خورشید اره‌برقی‌اش را در هوا تکان می‌دهد، دستگیر می‌شود؟ آیا سالی هرگز به حالت عادی برمی‌گردد؟ و از همه مهم‌تر، اگر شما مردی را با نقابی از پوست انسان و یک اره‌‌برقی کنار جاده ببینید، چه واکنشی نشان می‌دهید؟ رقص با اره‌برقی دقیقاً به همین خاطر، با آن جنون به‌اندازه و بجایی که به پایان‌بندی می‌افزاید، یکی از برترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینماست. راتن تومیتوز به این فیلم ۸۸ درصد امتیاز داده است.

۵. آرواره‌ها (Jaws)

آرواره‌ها

«آرواره‌ها» (محصول ۱۹۷۵) را اغلب اولین بلاک‌باستر تابستانی تاریخ سینما می‌دانند، فیلم ترسناکی که موفقیت چشمگیری داشت و مسیر حرفه‌ای استیون اسپیلبرگ و همین‌طور چشم‌انداز سینما را به‌کل دگرگون کرد؛ و طبعاً فرنچایز «آرواره‌ها» را شکل داد. ماجرای فیلم از این قرار است که کوسه‌ای مرگبار در جامعه ساحلی هرج و مرج ایجاد می‌کند و همه‌چیز به کلانتر محلی، یک زیست‌شناس دریایی و یک ملوان دریانورد بستگی پیدا می‌کند.

کلانتر برودی (روی شایدر) در پایان فیلم موفق می‌شود بعد از نبردی سخت کوسه را شکست دهد، و این پایان‌بندی برای فیلمی سراسر دلهره که لحظه‌ای ببیننده را راحت نمی‌گذارد، بسیار دلگرم‌کننده است. این منفجر کردن کوسه در پایان فیلم را البته که حالا دیگر پذیرفته‌ایم، اما وقتی به زمان اکران فیلم نگاه می‌کنیم می‌بینیم چنین تصمیمی برای پایان‌بندی فیلم واقعاً فوق‌العاده و جسورانه بود. تمام طول فیلم به گونه‌ای پیش می‌رود که مخاطب احساس می‌کند هیچ راهی برای خلاصی از شرّ این کوسه‌ی آدمخوار وجود ندارد، اما همان انفجار نهایی فیلم را به یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای سینمای ژانر وحشت قرن بیست و یکم تبدیل می‌کند. امتیاز راتن تومیتوز به این فیلم ۹۷ از ۱۰۰ است.

کتاب JAWS اثر PETER BENCHLEY انتشارات PENGUIN

۶. کری (Carrie)

فیلم‌های ترسناک کری

در سینمای وحشت مرسوم است که مخاطب را درباره‌ی پایان‌بندی فیلم به اشتباه بیندازی و بعد به یکباره پایان‌بندی اصلی را برایش رو کنی که برای آخرین بار در سالن سینما از ترس زهره‌ ترک شود. یکی از نمونه‌های معروف چنین پایان‌بندی‌ای که در دهه‌ی ۱۹۸۰ بسیار رایج بود، متعلق به فیلم «کابوس در خیابان الم» (A Nightmare on Elm Street) است. درست همان لحظه که احساس می‌کنی همه‌چیز ختم به خیر شده است و قهرمانان بیچاره از دست شخصیت شرور مرگبار جان سالم به در برده‌اند، فیلمساز بی‌رحمانه به مخاطب رکب می‌زند و می‌گوید که این کابوس همچنان ادامه دارد.

اما پیش از همه‌ی این‌ها، برایان دی‌پالما سال ۱۹۷۶ با «کری» این فلسفه‌ی آخرین دوز ترس را بدعت گذاشت. فیلم داستان کری وایت، دختر خجالتی و رنج‌دیده‌‌ای را روایت‌ می‌کند که در خانه‌ی مادر زورگویش زندگی می‌کند. وقتی همه او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند، تصمیم می‌گیرد در شب رقص آخر سال قدرت ماورایی خود را به همه نشان دهد.

در پایان فیلم وقتی سو اسنل (ایمی آروینگ) می‌رود به محل خانه‌ی در آتش سوخته‌ی کری وایت، ما به خاطر فضای رؤیاگونه‌ای که دی‌پالما به این صحنه داده است، به سرعت متوجه می‌شویم که قرار است اتفاقی بیفتد. با این حال، اوضاع آرام و در صلح به نظر می‌رسد، تا اینکه دستی از زمین بیرون می‌آید و سو را می‌گیرد. با اینکه ما می‌دانیم و کاملاً واضح است که داریم یک کابوس را تماشا می‌کنیم، این سکانس به قدری هنرمندانه کارگردانی شده است که ما را عمیقاً می‌ترساند. در عین حال، با توجه به تمام کارهایی که کری در طول فیلم کرده، اینکه دوباره زنده شود هیچ بعید و دور از انتظار نیست. همین باورپذیر بودن این پایان‌بندی، «کری» را به یکی از بهترین فیلم‌های ترسناک تاریخ سینما تبدیل می‌کند. امتیاز راتن تومیتوز به فیلم ۹۳ از ۱۰۰ است.

۷. درخشش (The Shining)

درخشش

شاهکار محصول ۱۹۸۰ استنلی کوبریک در ژانر وحشت به قدری پر از نماد، معما و معنا برای طرفدارانش است که تقریباً چهار دهه پس از اکران آن، مقاله‌ها و مستندهای بسیاری به رمزگشایی از پیام‌های پنهان بی‌شمارش اختصاص داده شده است. از کل فیلم می‌توان تعابیر و تفاسیر مختلفی داشت، و پایان‌بندی هم از این قاعده مستثنا نیست.

فیلم داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که به هتلی تعطیل در زمستان منطقه‌ای سردسیر می‌رود. در این جدا افتادگی نیروهایی شرور پدر خانواده را، که نویسنده است، به جنون می‌رساند و به جان خانواده‌اش می‌اندازد. پسر عجیب‌ و غریب خانواده هم می‌تواند تصاویر وحشتناکی را از گذشته و آینده‌ی آن مکان ببیند. در پایان وقتی تمام اتفاقات ناگوار هتل اورلوک به پایان می‌رسد، دوربین روی عکسی از شصت سال پیش زوم می‌کند و ما چهره‌ی خندان جک تورانس (جک نیکلسون) را می‌بینیم، و حیرت‌زده و گیج و گنگ می‌مانیم.

آیا جک در جسم مرد دیگری که سال‌ها پیش به اورلوک آمده، تناسخ یافته است؟ یا تنها نسخه‌ی دیگری از همان روحی است که دائم به این مکان بازمی‌گردد؟ آیا اورلوک این چرخه‌ی خشونت را بازمی‌آفریند تا خودش را حفظ کند؟ عجیب اینکه این ابهام در پایان‌بندی یک فیلم ترسناک به اندازه‌ای که در «درخشش» کوبریک به لحاظ ذهنی اقناع‌کننده است، درباره‌ی هیچ فیلم دیگری صدق نمی‌کند. و نزدیک به چهل سال نظریه‌پردازی، مقاله و فیلم برای کشف رازها و تعابیر این فیلم، مهر تأییدی بر این ادعاست. امتیاز راتن تومیتوز به فیلم ۸۲ از ۱۰۰ است.

کتاب The Shining اثر Stephen King انتشارات Anchor

۸. ارواح خبیثه (Poltergeist)

ارواح خبیثه

«ارواح خبیثه»، فیلم محصول ۱۹۸۲ توبی هوپر، یکی از آن فیلم‌های ترسناک است که به سادگی می‌توانست در پرده‌های اول و دوم قصه از رو کردن ایده‌های خوب به لحظات وحشت‌بار آبکی برسد و پایان‌بندی‌ای بیش از حد قابل پیش‌بینی و هم خشک و بی‌مایه داشته باشد. فیلم داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که متوجه می‌شوند روحی در خانه‌شان وجود دارد. در ابتدا روح با آن‌ها دوستانه برخورد کرده و برای سرگرم کردن‌شان اشیاء را جابه‌جا می‌کند، اما پس از مدتی اوضاع را به هم ریخته، خانواده را می‌ترساند و بعد دختر کوچک‌شان را می‌رباید.

در پایان فیلم، صحنه‌ای که کارول آن (هتر اورورک) در تلویزیون خبر ورود بازدیدکنندگان روح‌مانند را اعلام می‌کند، به نوبه‌ی خود به‌یادماندنی است، و بسیاری از فیلم‌های ترسناک روح‌محور شاید به همین یک تصویر کوبنده اکتفا کنند؛ خوشبختانه «ارواح خبیثه» این کار را نمی‌کند. می‌توان از عروسک دلقک، استخر پر از اسکلت، موجودات ماورایی، و هر آنچه در لحظات پایانی فیلم وجود دارد و اتفاق می‌افتد گفت، اما این فرو ریختن خانه در اثر نیروی ماورایی است که پایان‌بندی فیلم را ویژه و ماندگار می‌کند.

در آن لحظه، «ارواح خبیثه» از کلاسیکی تاریخ‌ انقضادار به کلاسیکی جادوانه تبدیل می‌شود که می‌توان تا ابد درباره‌اش حرف زد. البته درخشان بودن این پایان‌بندی به همین‌جا ختم نمی‌شود، بعد از همه‌ی اتفاقات، به یکباره می‌بینیم که تلویزیون سر از ایوان هتل درمی‌آورد. درست است که بعضی فیلم‌های ترسناک با یک ضربه‌ی نهایی مخاطب را می‌ترسانند، اما این فیلم با نشاندن لبخندی پایانی بر لبان مخاطب اثرگذاری‌اش را چندین برابر می‌کند. این فیلم از راتن تومیتوز ۸۸ درصد امتیاز گرفته است.

۹. پدیده (Phenomena)

پدیده فیلم‌های ترسناک

وقتی صحبت از پایان‌بندی ساخته‌ی استاد سینمای وحشت، داریو آرجنتو، فیلمساز ایتالیایی به میان می‌آید، فیلم‌های ترسناکی مثل «قرمز تیره» (Deep Red) و «سوسپیریا» (Suspiria) بیشتر به چشم می‌آیند، اما هیچ‌کس نباید «پدیده» را از قلم بیندازد. این فیلم محصول ۱۹۸۵ در ابتدا تریلر ماورایی نسبتاً سرراستی درباره‌ی قاتلی آزاد و دختری جوان (جنیفر کانلی) که شاید بتواند از طریق توانایی عجیب و غریبش در برقراری ارتباط با حشرات این قاتل را پیدا کند، به نظر می‌آید. اما در دقایق پایانی جنون‌آمیز می‌شود.

جنیفر که در حال فرار از قاتل است، به خانه‌ی زنی مشکوک به نام فرا براکنر (داریا نیکولادی)، که کاشف به عمل می‌آید در قتل‌ها مشارکت دارد، پناه می‌برد. آنچه در ادامه اتفاق می‌افتد، تونل مهیج و ترسناکی از وحشت است که در آن از چاهی از اجساد در حال پوسیدن می‌بینیم تا کودکی که صورتش را مگس‌ها زنده زنده خورده‌اند و بعد در آتش سوخته، سر بریدن با یک ورق فلزی و بعد پیچش نهایی؛ فرا براکنر، در آستانه‌ی کشتن جنیفر، به دست شامپانزه‌ای اهلی که با یک ریش‌تراش آمده تا جنیفر را نجات دهد، کشته می‌شود.

بله، این فیلم با یک شامپانزه تمام می‌شود که انتقامش را با کشتن یک زن می‌گیرد. شاید شیک‌ترین پایان‌بندی فیلم‌های آرجنتو نباشد، اما بدون شک غیرقابل پیش‌بینی‌ترین آن‌هاست.

۱۰. دراکولای برام استوکر (Bram Stoker’s Dracula)

دراکولای برام استوکر فیلم‌های ترسناک

اقتباس فرانسیس فورد کاپولا از «دراکولا» در واقع تلاشی برای آوردن رمان اصلی «برام استوکر» به پرده‌ی سینما بود، تا هم جلوه‌های بصری و ویژه‌ی به‌یادماندنی را برای سینما به یادگار بگذارد، هم ادای دینی به قصه‌گویی اپرایی و تم اروتیک کتاب باشد. نتیجه یکی از سرحال‌ترین و خوش‌رنگ و لعاب‌ترین فیلم‌های ترسناک دهه‌ی ۱۹۹۰ است که پایان‌بندی‌اش هم از زیبایی هیچ کم نمی‌آورد. ماجرا از این قرار است که کنت دراکولا که حالا چند قرن عمر دارد، به انگلیس می‌آید تا نامزد وکیل خود، مینا موری، را اغوا کند و در شهر هرج‌ و مرج و وحشت به وجود آورد.

در پایان، دراکولا (گری اولدمن) بالاخره عروس تناسخ‌یافته‌اش در جسم مینا (وینونا رایدر) را دوباره زنده می‌کند تا او را با خودش به خانه، ترنسیلوانیا، بازگرداند، اما شکست می‌خورد. با این حال، فیلم کاپولا به جای از بین بردن هیولا، به سمت یک خط داستانی عاشقانه می‌رود، و قصه را به این نقطه‌ی اوج غم‌انگیز می‌رساند که مینا تراژدی دراکولا، مردی در آرزوی ابدی برای رسیدن به عشق در زندگی‌، را درک می‌کند. و فیلم در لحظات پایانی خیال مخاطب را راحت می‌کند، دراکولا و عروسش را نشان‌مان می‌دهد که بعد از قرن‌ها جدایی بالاخره در جهان بعد از مرگ به هم رسیده‌اند. امتیاز راتن تومیتوز به این فیلم ۷۷ از ۱۰۰ است.

کتاب دراکولا اثر برام استوکر نشر ققنوس

۱۱. جادوگر (The Witch)

جادوگر

بخش زیادی از «جادوگر»، فیلم محصول ۲۰۱۵ رابرت اگرز، ظاهراً دارد داستان خانواده‌ی بسیار مذهبی را روایت می‌کند که بعد از آنکه یک گرگ بچه‌شان را می‌دزد، کم‌کم متوجه ردپای جادو و شیطان در اطراف خود می‌شوند. انزوایی که این خانواده‌ی پاک‌دین با آن مواجه می‌شود، به‌علاوه‌ی باور این خانواده که همه‌چیز را یا خواست خدا یا نتیجه‌ی رفتارهای ناپاک خود می‌دانند، طبیعتاً می‌‌تواند چنین واکنش کژپندارانه‌ای را به یک تراژدی به وجود آورد. «جادوگر» می‌توانست تا پایان، بدون نیاز به افزودن مؤلفه‌های فراطبیعی، همین روند را ادامه دهد و همچنان کار کند.

اما در عوض چه می‌کند؟ زمینه را فراهم می‌کند تا در نقطه‌ی اوج بالاخره شخصیت توماسین (آنا تیلور جوی) تسلیم کنجکاوی‌اش می‌شود و می‌پرسد که آیا بلک فیلیپِ بز واقعاً چیزی بیشتر از یک بز است. آنچه در ادامه اتفاق می‌افتد، تماماً شیطانی است که با برگزاری روز سبت جادوگران در جنگل، و تبدیل شدن توماسین به زن جوانی که بالاخره می‌تواند خود واقعی‌اش باشد، تکمیل می‌شود. راتن تومیتوز به این فیلم ۹۰ درصد امتیاز داده است.

۱۲. موروثی (Hereditary)

موروثی

«موروثی»، فیلم محصول ۲۰۱۸ آری آستر، داستان خانواده‌ای عزادار را روایت می‌کند که بر اثر مجموعه‌ای از اتفاقات عجیب و تراژدیک تسخیر شده و عذاب می‌کشند. فیلم به دلیل تمرکز بر ماهیت تراژدی خانوداگی و پیش‌بینی‌ناپذیری ناگوار اندوه، ترسناک است. اما آن‌قدر لحظات دلهر‌ه‌آور دارد که به راحتی می‌توانید این وجه دهشتناک عاطفی‌اش را کنار بگذارید و باز هم از فیلم بترسید. در واقع، بار تراژیک و سمبلیک فیلم اصلاً بدون صحنه‌های ترسناکش کار نمی‌کند، و بالعکس. و همه‌ی این‌ها در یکی از فراموش‌نشدنی‌ترین پایان‌بندی‌های فیلم‌های ترسناک قرن بیست و یکم تا به این لحظه خلاصه می‌شود.

فیلم تازه در دقایق پایانی شکل می‌گیرد، لحظه به لحظه ترسناک‌تر می‌شود تا به اینجا می‌رسد که فرقه‌گراها را برهنه دور خانه می‌بینیم که می‌خندند و منتظرند اتفاق بعدی‌اند. بعد جسدی بی‌سر از خانه‌ی درختی آویزان می‌شود، پیتر (نت ولف) به دنبالش می‌رود، و پایان شیطانی فیلم بالاخره به اوج خود می‌رسد. امتیاز راتن تومیتوز به فیلم ۹۰ از ۱۰۰ است.

۱۳. ما (Us)

ما فیلم‌های ترسناک

«ما»، فیلم محصول ۲۰۱۹ جردن پیل، همان ساختار خوش‌ریتم و شسته‌رفته‌ای که اولین فیلمش «برو بیرون» (Get Out) را آن‌قدر مجذوب‌کننده ساخت ندارد، اما هرچه در قصه‌گویی مشکل دارد، در بلندپروازی جسور و فوق‌العاده عمل می‌کند. فیلم در ابتدا تریلری از دسته تم‌های حمله به خانه درباره‌ی خانواده‌ای که مورد حمله‌ی همزادهایش قرار می‌گیرد، به نظر می‌آید، اما به سرعت فراتر از این می‌رود. و تازه در دقایق پایانی پیرنگی بسیار تلخ به قصه اضافه می‌شود و ما متوجه می‌شویم در واقع با یک نسل همزاد مواجهیم که در فرایند خلق‌شان اشتباهی رخ داده است.

همین پیرنگ شوکه‌کننده برای اینکه فیلم با پایان راضی‌کننده‌ای تمام شود، کافی است. اما وقتی آدلاید (لوپیتا نیونگو) همزاد خودش را در تونل نابود می‌کند و می‌خواهد برود تا به خانواده‌اش بپیوندند، با یک پیچش داستانی تازه مواجه می‌شویم، و در فلاشبکی می‌بینیم که خود آدلاید در تمام طول فیلم در واقع همزاد بوده، و وقتی بچه بود همزادش جای خود اصلی‌اش را گرفته است. راتن تومیتوز به این فیلم ۹۳ درصد امتیاز داده است.

منبع: looper