به نقل از دیجیکالا:
۱۲ فیلم مشهور که باید ۵ دقیقه زودتر تمام میشدند
پایانبندی یکی از مهمترین اجزای یک فیلم سینمایی است. شاید برای بسیاری، از کل داستان هم اهمیت بیشتری داشته باشد. اما شاهکارهای بزرگ سینمایی هم گاهی با مشکل پایانبندی روبرو هستند و کارگردان نمیتواند ریتم را تا دقایق پایانی به صورت یکدست حفظ کند. گاهی یک پایانبندی همهی برداشت مخاطب از داستان را تغییر میدهد و گاهی هم چندان تغییری در روند قصه ایجاد نمیکند، اما همیشه نقطهی پایان در یک اثر اهمیت ویژهای دارد. فیلمهای مهمی در تاریخ سینمای جهان ساخته شده که پایان غیرقابل پیشبینی داشتهاند و گاهی مخاطب و منتقدان از پایانبندی آنها اصلا راضی نبودهاند. در این جا قرار است سراغ ۱۲ فیلم مهم هالیوودی برویم که اگر تنها ۵ دقیقه پایانی آن تغییر پیدا میکرد یا اصلا ۵ دقیقه زودتر تمام میشد، بهتر بود. فیلمها براساس سال تولید مرتب شدهاند.
۱. روانی (Psycho)
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: آنتونی پرکینز، جنت لی و جان گوین
- امتیاز IMDB به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
- محصول: ۱۹۶۰
یکی از مشهورترین آثار کارگردان بزرگ سینما، آلفرد هیچکاک که هنوز پس از گذشت بیش از ۶۰ سال، یکی از بهترین نمونههای ژانر وحشت و دلهره است. «روانی» داستان زن جوانی است که دزدی کرده و در حال گریز است. او تصمیم میگیرد شب را در هتلی بین راهی بگذارند. این هتل متعلق به پسری به نام نورمن بیتس است که همراه مادر روانی خود زندگی میکند. دحتر جوان در هتل به قتل میرسد و نامزد و خواهرش برای حل معمای قتل او به هتل میآیند. در نهایت مشخص میشود که مادر نورمن سالها است که مرده و او با مومیای مادرش زندگی میکند، لباسهای او را میپوشد و به نام او افراد را به قتل میرساند. اما هیچکاک مونولوگی را در پایان فیلم گنجانده که در آن اختلال روانی نورمن توضیح داده میشود. سکانسی که اگر نبود ریتم تند داستان تا انتها حفظ میشد. البته سکانس پایانی که نورمن را پشت میلههای زندان نشان میدهد پایان بسیار خوبی برای فیلم است، اما آن مونولوگ درست در زمانی که بیننده در اوج وحشت قرارگرفته، ریتم فیلم را تغییر میدهد.
۲. تایتانیک (Titanic)
- کارگردان: جیمز کامرون
- بازیگران: لئوناردو دیکاپریو و کیت وینسلنت
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- محصول: ۱۹۹۷
«تایتانیک» یکی از رکوردداران کسب اسکار و جوایز بینالمللی در دهه ۹۰ میلادی است. فیلمی تراژیک با داستانی واقعی دربارهی یک کشتی مسافربری که در سال ۱۹۱۲، وقتی سفر خود را از انگلستان شروع کرد تا به نیویورک برسد، در میان راه با کوهی یخی برخورد کرد و ۱۵۱۴ نفر از مسافران آن در دریا غرق شدند. قصه فیلم روایتی متفاوت از دو مسافر جوان این کشتی یعنی جک و رز است که عاشق یکدیگر میشوند، اما جک غرق میشود و رز زنده میماند. در سکانس نهایی داستان فیلم، جک که در آبهای قطب شمال در حال یخزدگی است با رز وداع میکند. رز جوان به سختی سوت یکی از خدمه کشتی را بر میدارد تا مامورین را خبر کند. او به قایق نجات میرسد و تصویر به زمان حال و بر روی چهرهی رز سالخورده بر میگردد. بهتر بود فیلم در همینجا به پایان میرسید. اما جیمز کامرون و تیم فیلمسازی یکسری سکانس با ریتمی تقریبا سریع را به پایان فیلم اضافه کردهاند. سکانسهای عجیبی مثل بحث تیم کشتی تحقیقاتی درباره سرگذشت رز، یا به آب انداختن الماس توسط رز سالخورده به درون دریا، بازگشت به جوانی رز و دوربینی که در هنگام خواب رز، از روی عکسهای او عبور میکند تا نشان دهد او زندگی شادی داشته. در آخر پس از همهی این سکانسها که هیچکدام پایانبندی نیست، دوباره به کشتی بر میگردیم و جک و رز جوان را میبینیم که در میان تشویق همه مسافران کشتی به هم میپیوندند. پایانی که فرود غیرقابل قبولی برای آنهمه هیجان داستان است و اصرار سازنده را بر پایان خوش نشان میدهد.
۳. جهان گمشده: پارک ژوراسیک (The Lost World: Jurassic Park)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: جولین مور، جف گلدبلوم و وینس وان
- امتیاز IMDB به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- محصول: ۱۹۹۷
این فیلم با نام «پارک ژوراسیک ۲» هم شهرت دارد. دنبالهای بر فیلم اول و مشهور پارک ژوراسیک، ساخته اسپیلبرگ. البته این کارگردان از آنجایی که قصد داشت این فیلم را در دو قسمت به پایان برساند، پایانبندی ضعیفی برای قسمت دوم در نظر گرفت که چندان خوشایند نبود. با این وجود چند سال بعد، کارگردانی دیگر قسمت سوم را ساخت که لحظات پایانی قسمت دوم را بیشتر زیر سوال برد. در «جهان گمشده: پارک ژوراسیک» ۴ سال پس از وقایع فیلم اول، یک گروه قرار است دایناسورها را به دام بیاندازند و در پارکی به صورت باغ وحش، آنها را به نمایش درآورند. سارا، شخصیتی که در قسمت قبل هم حامی دایناسورها است، سعی میکند تیرکسی که اسیر شده را نجات دهد و این برای همه دردسر درست میکند. در بخش پایانی فیلم، دایناسور در شهر سندیگو رها میشود و خرابی به بار میآورد. اما در نهایت با اینکه منطقه حفاظت شدهای در اختیار دایناسورها باشد موافقت میشود. بسیاری از منتقدان معتقدند بخشهای مربوط به شهر سندیگو در فیلم زیادی است. حتی نویسنده فیلم بعدها در مصاحبهای گفته بود که این بخش به اصرار اسپیلبرگ به فیلمنامه اضافه شده، چون او نمیخواسته ادامهای برای این فیلم بسازد و از نظرش این بخش یک سکانس باشکوه است.
۴. هوش مصنوعی (A.I. Artificial Intelligence)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: هالی جوئل آزمنت، جود لا و برندن گلیسون
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- محصول: ۲۰۰۱
استنلی کوبریک سالها ایده ساخت فیلم «هوش مصنوعی» را در سر داشت، اما ساخت آن محقق نمیشد تا اینکه در سال ۲۰۰۰ و پس از مرگ کوبریک، اسپیلبرگ بنا بر پیشنهادی که پیش از آن خود کوبیرک به او داده بود، تصمیم گرفت این فیلم را بسازد. «هوش مصنوعی» برداشتی تخیلی از داستان قدیمی و مشهور پینوکیو است. پسری که واقعی نیست و تلاش میکند تا به واسطه پری آبی یا همان فرشتهی مهربان، تبدیل به یک انسان واقعی شود. البته در داستان هوش مصنوعی پسر داستان یک ربات انساننما به نام دیوید است که وابستگی عاطفی بسیار زیادی به مونیکا پیدا میکند. مونیکا زنی است که او را به فرزندی قبول کرده، اما نمیتواند بیشتر از این او را در خانه نگه دارد و مجبور میشود دیوید را در جنگل رها کند. داستان در جایی به کشمکش دیوید و انسانهایی که با رباتها مشکل دارند میرسد و در همان جا دیوید با پری آبی ملاقات میکند و از او خواهش میکند که او را به انسان تبدیل کند. تعلیقی که در ایمد و نا امیدی این پسر وجود دارد، میتوانست پایانبندی در اوج برای فیلم تخیلی اسپیلبرگ محسوب شود. اما او ترجیح داد چند دقیقه دیگر به فیلم اضافه کند و با نشان دادن ۲۰۰۰ سال بعد و روبرو کردن دیوید و مونیکا در آینده، فیلم را به پایان ببرد.
۵. مه (The Mist)
- کارگردان: فرانک دارابونت
- بازیگران: توماس جین، مارسیا گی هاردن و لوری هولدن
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- محصول: ۲۰۰۷
استیون کینگ، یکی از نویسندگان مورد علاقه کارگردانهای هالیوود است. همیشه اقتباسهایی که از داستانهای تخیلی و مهیج او میشود، بسیار مورد توجه قرار میگرد. «مه» هم براساس رمان کوتاهی از کینگ ساخته شده که پس از «مسیر سبز» و «رستگاری در شاوشنگ» سومین همکاری دارابونت و کینگ محسوب میشود. «مه» روایت عجیب و غریبی از حمله موجودات فرازمینی به یک شهر است. مردم پس از اخطارهای هواشناسی درباره طوفان به فروشگاهی میروند تا وسایل لازم خود را بخرند، اما مه غلیظی شهر را میگیرد و موجودات عجیبی به مردم حمله میکنند. دیوید شخصیت اصلی داستان که خانه و همسرش را در اثر حمله این موجودات از دست داده همراه با پسرش سعی در نجات دادن مردم شهر دارند. اما موفق نمیشوند و از شدت وحشتی که از این موجودات برای آنها به وجود آمده، دیوید تصمیم میگیرد، اول پسر و همراهانش را بکشد و بعد خود را خلاص کند. او چند نفری که به همراه دارد و پسرش را با گلوله هدف قرار میدهد، اما همان لحظه ناگهان نیروهای ارتشی سر میرسند و به دیوید گفته میشود که شهر در امان است. پایانی عجیب که برای بیننده، تصمیم درست دیوید را تبدیل به یک قتل دسته جمعی میکند. دخالت ارتش آن هم در دقایق پایانی فیلم و لطمه زدن به شخصیت اصلی داستان، باعث شده پایان این فیلم مورد انتقاد قرار بگیرد. همچنین استیون کینگ در مصاحبهای اعلام کرد، پایان فیلم با پایان کتاب کاملا متفاوت است. البته که او در کمال تعجب، فیلم را تاثیرگذارتر میداند.
۶. هری پاتر و یادگاران مرگ – قسمت دوم (Harry Potter and the Deathly Hallows – Part 2 )
- کارگردان: دیوید یتس
- بازیگران: دنیل ردکلیف، روپرت گرینت و اما واتسون
- امتیاز IMDB به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۱
این فیلم در واقع آخرین قسمت از دنبالهی داستان شخصیت محبوب ادبیات داستانی یعنی هری پاتر است. فیلمی که در سال ۲۰۱۱ پرونده این شخصیت و زندگی شگفتانگیزش را برای همیشه بست. «هریپاتر و یادگاران مرگ» نزدیک به ۱.۵ میلیارد دلار فروش داشت و از سوی منتقدان هم بسیار مورد توجه قرار گرفت. پس از سالها ادامه پیدا کردن داستان، بلاخره هری پاتر در این قسمت با ولدمورت مبارزهای تا پای جان میکند و این اهریمن داستانی را از بین میبرد. دقیقا همان نقطهی پایانی که بسیاری از مخاطبان و طرفداران داستانهای هریپاتر منتظرش بودند. اما نکتهی عجیب دربارهی پایان این فیلم این است که براساس آخرین کتاب، پس از پیروزی در مبارزه، بیننده سکانسی از نوزده سال بعد میبیند؛ زمانی که هری پاتر با جنی ویزلی ازدواج کرده، بچه دار شده و حالا زمان فرستادن این بچهها به مدرسه هاگوارتز است. پایانی که در زمان چاپ کتاب هم بسیاری از منتقدان را مجبور به اعتراض کرد. بازسازی این صحنه در فیلم هم بسیار بد اتفاق افتاد. گریمهای میانسالی بر چهره بازیگران نوجوان اصلا قابل باور نبود و خاطره خوبی از دقایق پایانی یکی از مشهورترین آثار دنبالهدار تاریخ سینما برای مخاطب به یادگار نگذاشت.
۷. کد منبع (Source Code)
- کارگردان: دانکن جونز
- بازیگران: جیک جیلنهال، میشل موناهن و ویرا فارمیگا
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۱
فیلمی علمی تخیلی با داستان بازی با زمان که به فروش خوبی در گیشه رسید، اما منتقدان به روند و مخصوصا پایانبندی آن اعتراض داشتند. بمبی در یک قطار منفجر میشود و مسافران زیادی کشته میشوند. در این میان دکتری یک کیت سفر در زمان تولید کرده که ماموران را به فکر استفاده از آن برای دستگیری مجرم بمبگذاری میاندازد. یک سرباز قدیمی و مرده به نام کالتر را در بدن فرد دیگری، در زمان گذشته، میفرستند و او را به قطار میرسانند. اما این مرد در صندلی که نشسته همسفری دارد که به او علاقهمند است. داستان بلاخره به جایی میرسد که مجرم شناسایی میشود و کالتر از دکتر کنترل کننده عملیات میخواهد هشت دقیقه زمان را متوقف کند تا او معشوقهاش را ببوسد. فیلم باید پس از این بوسه به پایان میرسید و مخاطب را با آیندهی غیرقابل پیشبینی کالتر در زمان گذشته، تنها میگذاشت. اما فیلم پس از این سکانس هم ادامه پیدا میکند و ما کالتر را میبینیم که به زمان حال میآید و در بدن شخصی که بیدار شده دارد زندگی میکند. این در حالی است که کالتر هیچ اطلاعی از زندگی آن شخص ندارد و با انبوهی از سوالات بیجواب در جایی که بیشتر تبدیل به نقطهی بیکیفیتی از داستان شده، فیلم به پایان میرسد.
۸. وحشیها (Savages)
- کارگردان: الیور استون
- بازیگران: تیلور کیچ، آرون تایلر-جانسون، بلیک لایولی، سلما هایاک
- امتیاز IMDB به فیلم: ۵.۲ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۲
یک فیلم مهیج و جنایی، اثر کارگردان شناختهشده هالیوود یعنی الیور استون. «وحشیها» جزو آخرین ساختههای استون محسوب میشود که البته موافقان و مخالفان زیادی دارد. برخی این فیلم را ستودهاند و برخی آن را خستهکننده میدانند. «وحشیها» براساس رمانی با همین نام ساخته شده و داستان شرارتهای گروههای مافیایی قاچاق ماریجوانا است. دو پسر جوان به نامهای بن و چون، هردو عاشق دختری به نام اوفلیا هستند و علاوه بر رابطه احساسی، با هم در زمینه کشت و فروش مواد مخدر همکاری میکنند. ورود و تهدید یکی از باندهای مشهور قاچاق مکزیکی به زندگی کاری آنها، همه چیز را تغییر میدهد. مکزیکیها، اوفلیا را گروگان میگیرند و سرکردهی آنها شروطی را برای بن و چون میگذارد. اما پایانبندی دوگانه فیلم باعث میشود که مخاطب درباره انتهای فیلم حس خوشایندی نداشته باشد. ابتدا میبینیم که در یک درگیری مرگبار، بن تیر میخورد. برای اینکه همیشه با اوفلیا باشد، به او و خودش یک ماده مخدر تزریق میکند تا با هم بمیرند. اما در حالی که باید فیلم در همین جا تمام میشد، ناگهان اوفلیا را میبینیم که از خواب بیدار میشود و کابوس مرگش به پایان میرسد. حالا همه افراد شرور دستگیر میشوند و اوفلیا، بن و چون به یک خانهی ساحلی میروند و در خوشی با هم زندگی میکنند. پایانبندی شادی که از داستان مهیج و زندگی شرارتبارشخصیتهای داستان، اصلا انتظار نمیرود.
۹. لینکلن (Lincoln)
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: دنیل دی_لوئیس، سالی فیلد و دیوید استراترن
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۲
آبراهام لینکلن یکی از محبوبترین رییس جمهورهای تاریخ ایالت متحدهی آمریکا است. کسی که در این کشور به عنوان قهرمان ملی شناخته میشود و در زمان فعالیتش تغییرات بزرگی در سیاستهای آمریکا به وجود آورد. استیون اسپیلبرگ در سال ۲۰۱۱ به همراه شریکش تونی کوشنر، با اقتباسی از رمان «تیم رقبا» فیلم «لینکلن» را براساس چهارماه پایانی کار این رییس جمهور ساختند. فیلمی که از سوی منتقدان، فستیوالهای مهم مانند گلدن گلوب و اسکار و مخاطبان بسیار مورد توجه قرارگرفت. در این فیلم میبینیم که لینکلن با تلاشهای خود پس از سالها بردهداری را در آمریکا غیرقانونی اعلام میکند و در تلاش است که جنگ داخلی آمریکا را به پایان برساند. اما درباره پایانبندی آن انتقادهای زیادی وجود دارد. از آنجایی که زندگی و نحوهی ترور لینکلن در تمام سالهای پس از مرگ او در کتابهای درسی تاریخی ایالات متحده تدریش شده و از سوی دیگر بسیاری از مردم جهان درباره آن اطلاعات دارند، بزرگترین انتقاد به این فیلم نشان دادن جز به جز مرگ او در سکانسهای نهایی است. سینما و مخاطب سینما علاوه بر تصویری که میبیند به اندکی تخیل هم احتیاج دارد و شاید بهتر بود که در سکانسی که لینکلن از کنفدراسیون خارج میشود و در راهرویی بلند که با دوربین از پشت او را دنبال میکنیم و او در حال رفتن به تئاتر به همراه همسرش است، فیلم به پایان میرسید. تصویری که هم زندگی او و هم فیلم را، در اوج به پایان میرساند.
۱۰. لوسی (Lucy)
- کارگردان: لوک بسون
- بازیگران: اسکارلت جوهانسون و مورگان فریمن
- امتیاز IMDB به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۴
فرضیهای در جهان وجود دارد که انسان تنها میتواند از ۱۰ درصد مغز خود استفاده کند. براساس این فرضیه، داستانها و آثار سینمایی زیادی شکل گرفته. «لوسی» هم یکی از همین آثار است. در این فیلم دختری جوان به نام لوسی، قرار است محمولهای قاچاق را جابهجا کند، اما در پی یک اتفاق، مقداری از این ماده وارد بدن او میشود. این موضوع باعث میشود، لوسی آرام آرام قدرت استفاده بیشتری از مغزش داشته باشد. تا جایی که این توانایی به ۱۰۰ درصد میرسد. اما پایانبندی این فیلم تخیلی و اکشن به یکی از ضعفهای بزرگ آن تبدیل شدهاست. در دقاقی پایانی که لوسی دیگر به یک ابرکامپیوتر تبدیل شده، نامرئی میشود و اعلام میکند که من همه جا هستم. نقطهای که باید در همان جا فیلم به پایان میرسید. اما بسون و تیم سازندگان فیلم بخشی دیگر را نیز به داستان اضافه کردند که اطلاعات مغز لوسی بر روی یک فلش قرار میگیرد. فلشی که در اختیار یک پروفسور است. موضوعی که هم نامیرا بودن و هم ظرفیت دانش مغزی لوسی را زیر سوال میبرد و فیلم را با حجم عظیمی از سوالات و ابهامهای بیپاسخ به پایان میبرد.
۱۱. شکافته (Split)
- کارگردان: ام. نایت شیامالان
- بازیگران: جیمز مکآووی، آنیا تیلور-جوی و جسیکا سولا
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۶
«شکافته» فیلمی روانشناختی و پیچیده است که بر یک بیماری عجیب روحی و اختلال روانی متمرکز شده است. مردی ۲۳ شخصیت در وجودش دارد که هربار یکی از این شخصیتها کنترل جسم او را به دست میگیرند. نام شخصیت اصلی او کوین است که از وجود تمام شخصیتهای دیگر وحشتزده است. اما آنها زندگی ناآرامی را برای او درست کردهاند که حتی از دست رواندرمانگر هم کاری برنمیآید. شخصیتهای منفی کوین، باعث شدهاند که او سه دختر نوجوان را برباید و در زیرزمین خانه خود زندانی کند. اختلالات شخصیتی او دست از سرش بر نمیدارد و با هدایت آنها دختران را مورد آزار قرار میدهد. در این میان دکتر رواندرمانگرش را هم میکشد. اما در فیلم نقطهای است که یکی از سه دختر زندانی در دستان کوین به نام کیسی، زنده میماند و با بلند گفتن نام کامل کوین او را به شخصیت اصلیاش بر میگرداند. کوین از کیسی خواهش میکند او را بکشد تا از شر سایر شخصیتهایش رها شود. کیسی به کوین رحم میکند و خود فرار میکند. فیلم در واقع باید همینجا تمام میشد، اما ادامه پیدا میکند. ما کوینی را میبینیم که بازهم شخصیتهای دیگرش به او هجوم میآورند و اینبار با قدرتهای فرا انسانی بر روی دیوار میخزد. این در حالی است که او یک بیمار روحی است و این کارها از جسم یک ناتوان روحی، بعید است. اتفاقاتی که پایان فیلم را به یک اثر تخیلی سطح متوسط تقلیلی میدهد.
۱۲. شماره ۱۰ خیابان کلاورفیلد (Cloverfield Lane 10)
- کارگردان: دان تراختنبرگ
- بازیگران: مری الیزابت وینستد، جان گودمن و جان گلگر، جونیور
- امتیاز IMDB به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- محصول: ۲۰۱۶
یکی از فیلمهای ترسناک و بحث برانگیز چندسال اخیر که اگر روند کند و وهمانگیز خود را تا انتها ادامه میداد حتما نتیجه، بهتر از کار در میآمد. این فیلم اولین ساخته کارگردانش است و به دلیل شباهتهای زیادش به فیلم «کلاورفیلد» حتی نامش را به گونهای تغییر دادند که شبیه آن باشد. داستان درباره دختری است که در زمان بازگشت از محلی به طرز رازآلودی ربوده میشود و وقتی چشمانش را باز میکند در یک اتاق گیر افتاده است. مرد رباینده دلیل این کار را محافظت از او در برابر بیگانگانی میداند که زمین را تسخیر کردهاند. دختر مدتی این موضوع را میپذیرد و در پناهگاه میماند. این روند تا اینجا فیلم را ترسناک و قابل توجه میکند. پس از مدتی دختر به سختی پا به دنیای خارج میگذارد و همهی دنیا را در تسخیر عوامل ناشناخته میبیند. او تصمیم میگیرد مبارزه کند. این نقطه بهترین جایی بود که میشد فیلم را به پایان رساند. اما سازندگان اشتباه عجیبی کردهاند و مبارزه این دختر با عوامل ناشناخته را هم به انتهای فیلم اضافه کردهاند. سکانسی که ریتم و ساختارش هیچ شباهتی به کل فیلم ندارد و اصولا قواعد ژانر را زیر سوال میبرد. دختری ترسیده و وحشتزده که تا دقایقی قبل در اسارت چند روزه بوده، ناگهان قدرت بدنی پیدا میکند که به صورت اکشن شروع به مبارزه میکند.
منبع: ranker