به نقل از دیجیکالا:
درامهای ویژهی نوجوانها در قالب بلاک باسترهای پرخرج و فیلمهای استریمی بخش بزرگی از صنعت سرگرمی را تشکیل میدهند. این آثار راوی داستانهایی با موضوع فارغالتحصیلی، حضور در دانشگاه، عشق اول و ایستادگی مقابل والدین و قلدرها برای حفظ استقلال هستند. یکی از جنبههای سرگرمکننده و جذاب درامهای ویژهی نوجوانها این است که هر نوجوانی در زندگی این موارد را تجربه خواهد کرد و بسیاری از بزرگسالان میتوانند خاطرات روزهای نه چندان دورشان را در این فیلمها تماشا کنند.
در حالی که جذابیتهای زیادی در این دسته آثار وجود دارد اما در بسیاری از موارد داستان و شخصیتهایی با محوریت زندگی نوجوانها به فیلمهای ضعیفی منجر میشود. البته سازندگان تمام تلاششان را میکنند داستان مهم و اثرگذاری را روایت کنند اما وفور کلیشه آنها را از هدف اصلی فرسنگها دور میکند. البته به سختی میتوان از این کلیشهها اجتناب کرد اما مشکل اساسی بسیاری از این فیلمها گنجاندن طیف وسیعی از کلیشههای بیربط، بدون فکر کردن به منظوری است که پشت هر کدام از آنها وجود دارد.
گاهی درامهای ویژهی نوجوانها از درک نسلی که مخاطب هدفشان هستند، غافل میشوند و گاهی هم سازندگان تصمیم میگیرند تنها بر موفقیتهای گذشته تکیه کنند و با ساخت ریبوتها و دنبالههای سینمایی طیف وسیعی از مخاطبان را به خودشان جلب کنند. این شما و این ۱۰ کلیشهای که این ژانر جذاب و دوستداشتنی را از رسالت اولیهاش دور کردند.
۱۰- تبدیل قهرمان داستان به شخصیت شرور
نیازی نیست قهرمان یک داستان حتما بدشانسترین انسان کرهی زمین باشد اما فیلم باید به اندازهای در مخاطب احساس همدلی ایجاد کند که ترغیب شود حداقل آن شخصیت را ریشهیابی کند حتی اگر با یک قهرمان کاملا نامتعادل و آشفته حال طرف باشد. یکی از دلایلی که فیلم «سیرا برگس یک بازنده است» (Sierra Burgess a Loser) نمیتواند مخاطبان را با قهرمانش همراه کند این است که اقدامات او هیچ توجیهی ندارد و فیلم حتی سعی میکند یک لحظهی معمولی دوستانه را به جای یک لحظهی عاشقانه جا بزند.
تصمیم سیرا برای تحقیر ورونیکا مقابل تمام بچههای مدرسه، او را در موقعیت بدی قرار میدهد. در حقیقت قرار است این درام ویژهی نوجوانها داستانی دربارهی زیبایی درونی باشد اما در عوض اعمال و رفتار سیرا او را به سمت شخصیتی بدذات سوق میدهد و به همین دلیل هم مخاطب نمیتواند با او هیچ ارتباطی برقرار کند.
۹- استفاده از طرح داستانی کمجان
بسیاری از درامهای ویژهی نوجوانها طرح داستانی کمجانی دارند. انتخاب یک تاریخ مناسب برای جشن پرام قرار نیست تاریخ را تغییر دهد یا فارغالتحصیل شدن از دبیرستان بیشتر این که خطرناک به نظر برسد یک امر کاملا طبیعی است مگر این که با یک شخصیت مشکلدار طرف باشیم.
فیلم سینمایی «دختر قد بلند» در اصل باید بر ناامنی روانی جودی نسبت به بلند قد بودنش متمرکز باشد اما در عوض بیشتر لحظات فیلم دربارهی مثلث عشقی است که بین او، جک و استیگ وجود دارد. این که جودی در نهایت بتواند قد بلند بودنش را بپذیرد قلب داستان است اما از آن جایی که با طرح کمجانی روبهرو هستیم و نویسنده مجبور شده یک مثلث عشقی کلیشهای را کاملا بیدلیل در فیلم بگنجاند بلکه بتواند آن را با زمان استاندارد اکران کند.
۸- رمانتیک کردن روابط سمی
هیچ چیز سالمی دربارهی زوج اصلی فرنچایز «گرگ و میش» (Twilight) وجود ندارد. ادوارد و بلا چالشهای بسیاری با یکدیگر دارند؛ از خونآشام هزار ساله بودن ادوارد گرفته تا ورود یواشکیاش به اتاق خواب بلا و تماشای او هنگام خواب. هم زمان با شخصیتی مثل بلا طرفیم که بارها تا مرز خودکشی پیش میرود تا شاید بتواند روح ادوارد را بعد از تمام شدن رابطهشان دوباره ببیند.
فرنچایز «گرگ و میش» میتوانست جنبههای منفی یک رابطهی عاشقانهی ناسالم و سمی را نشان دهد اما در عوض همهی این اقدامات توجیهناپذیر را به شیوهای جذاب و تماشایی به تصویر میکشد. اگر میزان ناسالم بودن رابطهی ادوارد و بلا برایتان کافی نیست باید رابطهی عجیب جیکوب و رنسمی را در همین مجموعه به یادتان بیندازیم.
۷- وقتی بازسازی هیچ کمکی نمیکند
«او همه چیز تمام است» علیرغم همهی مشکلاتی که ممکن است به عنوان یک فیلم کلاسیک دههی نودی داشته باشد، باز هم عناصر بسیاری دارد که آن را به اثری ماندگار در تاریخ سینما تبدیل کردند. با این همه نتفلیکس تصمیم میگیرد این درام ویژهی نوجوانها را ریبوت کند اما این بازسازی دقیقا همان استخوانبندی نسخهی اصلی را دارد و چیزی به داستان اضافه نمیکند که آن را به اثری متفاوت تبدیل کند. با نگاهی به فیلم تازهی نتفلیکس به این نتیجه میرسیم که هیچ چیز تازهای در آن وجود ندارد که مخاطب به تماشایش ترغیب شود و فقط یک بازسازی مدرن و خوش رنگ و لعابتر است.
۶- تکیهی بیجا بر المانهای نوستالژیک
از آن جایی که فیلمی مثل «دانشآموز سال آخری» (Senior Year) روایتگر زنی به نام استفانی است که از یک کمای بیست ساله بیدار میشود و نمیتواند خودش را با تغییرات به وجود آمده تطبیق دهد، طبیعی است که تا حدی به برخی از عناصر نوستالژیک این ژانر ادای احترام کند. با این حال نوستالژی بازی در شرایطی که بیشتر داستان فیلم در زمان حال اتفاق میافتد، داستان را از هویت اصلیاش دور میکند. صد البته نوستالژی در دوز بسیار کم سرگرمکننده و دوستداشتنی است اما نباید به عنصر اصلی یک فیلم سینمایی تبدیل شود.
۵- استفاده از تکه کلامهای تاریخ مصرف دار
یکی از ناامیدکنندهترین موارد در درامهای ویژهی نوجوانها این است که تلاش میکنند از تکه کلامهایی که خاص نوجوانهای آن دوره و زمانه است، استفاده کنند. طبیعتا سازندگان این دسته از آثار میخواهند هنگام اکران به خواستههای مخاطبان پاسخ دهند اما از آن جایی که تکه کلامهای شخصیتها تاریخ مصرف دارند، مخاطبینی که چند سال بعد به تماشایشان مینشینند با تعداد زیادی جملهی بیربط و کلیشهای مواجه میشوند.
«دختران بدجنس» (Mean Girls) از نمونههایی است که کاملا در دام این کلیشه افتاده است. در این فیلم تکه کلامهای کاملا مندرآوردی وجود دارد که آن زمان برای مخاطبشان جذاب بودند اما بعد از گذشت نزدیک به دو دهه هیچ چیز جذابی در این دیالوگها وجود ندارد.
۴- دنبالههای سینمایی بیرویه
در بسیاری از مواقع یک قسمت کفایت میکند و داستان را کاملا پوشش میدهد. «غرفهی بوسه» (The Kissing Booth) داستان دختری به نام ال را دنبال میکند که عاشق برادر صمیمیترین دوستش لی میشود. داستان بر رابطهی دوستانهی ال و لی و عشق آتشین میان او و نوآ متمرکز است. در پایان همه چیز به خوبی و خوشی ختم میشود و رابطهی ال با نوح و لی در ایده آلترین حالت ممکن قرار دارد اما از آن جایی که این درام ویژهی نوجوانها با استقبال خوبی مواجه میشود، سرمایهگذارها اصرار میکنند دو قسمت دیگر هم ساخته شود که به یک فاجعهی تمامعیار ختم میشود و رابطهی ال و نوآ در هر قسمت سمیتر و مشکلدارتر میشود.
۳- استفادهی بیش از حد از استعارهها
بسیاری از درامهای ویژهی نوجوانها یا داستان کاملا مشابهی را برای روایت انتخاب میکنند یا از استعارههایی استفاده میکنند که پیشتر بارها و بارها استفاده شده است. مثلا «تقدیم به همهی پسرانی که دوستشان داشتم» (To All The Boys I’ve Loved Before) با قرار جلی بین لارا جین و پیتر شروع میشود وهمین قرار جعلی حسادت معشوقهی سابق پیتر را نسبت به لارا برمیانگیزد. آنها سفری را آغاز میکنند که پایانش برای همهی مخاطبان واضح و مبرهن است.
این فیلم شامل موضوعات دیگری هم میشود مثل مشکلاتی که لارا و پیتر در طول رابطهشان با آنها مواجه میشوند و سوالی که ایجاد میشود این است که آیا به اندازهای بالغ هستند که از پس برنامهریزی برای آیندهی مشترکشان برآیند، مشابه این طرح داستانی در صدها درام ویژهی نوجوانها دیدیم.
۲- والدین ناآگاه
در اغلب درامهای ویژهی نوجوانها، آنها در هر ساعتی از روز هر کاری که دوست داشته باشند را انجام میدهند و معمولا حتی روح والدینشان هم خبر نمیشود. این کلیشه ابتدا در «دروغگوهای کوچک زیبا» (Pretty Little Liars) نشان داده شد و آریا، هانا و امیلی در شهر پرسه میزدند و دربارهی همسایههایشان تحقیق میکردند، آنها به سفرهای جادهای خارج از ایالت میرفتند و اقدامات بسیاری را انجام میدادند که برای سنشان غیرقانونی تلقی میشد اما در کمال ناباوری والدینشان از هیچ کدام از کارهای آنها اطلاعی نداشتند.
در «مرخصی فریس بولر» (Ferris Bueller’s Day Off) فریس همراه معشوقه و بهترین دوستش بدون هیچ دردسری از مدرسه فرار میکنند، در حالی که خانوادهاش کاملا بیخبر هستند و در عوض خواهر فریس و مدیر مدرسه تصمیم میگیرند دنبالشان بگردند.
۱- قابل پیشبینی بودن
تقریبا همهی درامهای ویژهی نوجوانها کاملا قابل پیشبینی هستند و حدس زدن این که آیا زوج داستان در نهایت با خوبی و خوشی به زندگیشان ادامه میدهند یا از هم جدا میشوند خیلی خیلی آسان است. البته در این میان آثاری مثل «انتقام بگیر» (Do Revenge) هم وجود دارند که این کلیشه را تا حدی زیر پا میگذارند اما در عوض آثار دیگری مثل «۱۰ چیز دربارهی تو که ازشان متنفرم» هم وجود دارند که سرنوشت زوج اصلی از همان ابتدا کاملا قابل حدس است.
منبع: movieweb