به نقل از دیجیکالا:
خواندن کتاب فقط یک سرگرمی نیست، بلکه یک تجربه است. شما وقتی کتابی میخوانید، وقایع را تصور میکنید و درگیر داستان میشوید. وقتی متوجه شوید که رمز و راز قتلی که بهتازگی خواندهاید براساس یک داستان واقعی است، یا داستان عشقی که در آن قهرمان داستان میمیرد فقط تصورات نویسنده نیست و یک واقعیت است، چه احساسی به شما دست خواهد داد؟
درواقع خواندن کتابهایی با داستانهای واقعی بسیار الهامبخش هستند و دانستن این موضوع که این اتفاقات برای کسی رخ داده است، احساس هیجان بیشتری را برای شما ایجاد میکند.
خواندن کتابهایی بر اساس داستان واقعی، بسیار هیجانانگیز، امیدوارکننده، الهامبخش و تاثیرگذار هستند. اگر عاشق خواندن رمانهای هیجانانگیز هستید، نمیتوانید بهراحتی از کتابهای معرفیشده در این مطلب که شامل کتابهای فوقالعاده با روایتهای واقعی است، عبور کنید.
۱. نجات استخوانها
کتاب «نجات استخوانها» دومین رمان نویسندهی آمریکایی «جسمین وارد» است که اولین بار سال ۲۰۱۱ منتشر شد و از آن پس در لیست رمانهای بر اساس واقعیت جایگاه خاص خود را دارد. این رمان واقعی به دوازده فصل تقسیم میشود که هرکدام از داستانها مربوط به یک روز قبل، حین و پس از طوفان کاترینا را روایت میکند. درواقع این کتاب، داستان مبارزهی خانوادهای فقیر برای بقا است.
این خانوادهی سیاهپوست در جنوب میسیسیپی زندگی میکنند. خانواده شامل پدری دائمالخمر با دخترش «اش» (راوی داستان) و پسرانش رندال، اسکیتا و جونیور است که مادرشان هنگام زایمان جونیور فوت کرد. اسکیتا رابطهی تنگاتنگی با سگش «چینا» دارد که در ابتدای رمان یک بچه تولهسگ به دنیا میآورد.
یک روز که طوفان شدید کاترینا به وقوع میپیوندد، آب به داخل خانهشان میرود و آنها مجبور میشوند به اتاق زیر شیروانی و درنهایت به پشتبام بروند. با بالا آمدن بیشتر آب، آنها با شنا کردن به خانهای در تپه میروند، اما در این اتفاق چینا و سگهایش گم میشوند.
در داستان این کتاب ایش عشق زندگیاش «مانی» را از دست میدهد؛ درحالیکه اسکیتا سگش چینا را از دست میدهد. این کتاب جایزهی کتاب ملی سال (۲۰۱۱) و جایزهی Alex (۲۰۱۲) را دریافت کرده است.
در قسمتی از کتاب «نجات استخوانها» میخوانیم:
«وقتی سگها در هم قفل شدند، صورتش را با دستهایش پوشاند، اما از جایش جم نخورد، حتی وقتیکه سرش داد کشیدم برود توی خانه هم باز محکم دستهایش را روی صورتش قفل کرده بود و با لاله گوشش بازی میکرد؛ مثل وقتی تلویزیون تماشا میکند یا وقتی میخواهد بخوابد. یکبار از او پرسیدم چرا گوشش را میگیرد، اما تنها چیزی که گفت این بود: صدای آب میدهد. اسکیتا به جونیور محل نمیگذارد، چون عین مردی که محو معشوقهاش شده، همهی هوش و حواسش به چینا است.»
۲. من ملاله هستم
کتاب «من ملاله هستم»، کتابی اتوبیوگرافی از ملاله یوسف زی، دختر پاکستانی است که این کتاب را به همراهی کریستینا لمب به تحریر درآورده است. ملاله در سال ۲۰۱۲ وقتی در راه برگشت از مدرسه بود، توسط حملهی تروریستی گروه طالبان از ناحیهی سر آسیب دید.
این کتاب، اثری بسیار زیبا و الهامبخش است که در آن ملالهی زیبا و شجاع داستان، زندگی خود را روایت میکند. ملاله، جوانترین برندهی جایزهی صلح نوبل محسوب میشود و به دلیل مبارزات انتخاباتی و تلاشش برای تامین حق تحصیل دختران به این جایزه دست پیدا کرده است.
یکی دیگر از عواملی که او را در این امر یاری کرد، حمایت بیوقفهی والدینش بهویژه پدرش بود که خود برای صلح جهانی، حقوق زنان و حفظ محیط زیست مبارزه میکرد. مادرش هم زنی بسیار قوی است و هرگز دخترش را از حمایت از اعتقاداتش دلسرد نمیکرد. داستان به زبان ساده نوشته شده است و وقایع مختلف را در پاکستان از سال ۱۹۴۷ توصیف میکند.
ملاله با شور و شوق زیادی، زیبایی سرزمین مادری خود را توصیف میکند و درعینحال محکم و استوار به فرهنگ و سیاستهایی که باعث میشود دختران از تحصیل در سرزمین مادریشان باز بمانند، میپردازد.
داستان ملاله به ما میآموزد که میتوانیم فراتر از محدودیتهایمان رویاپردازی کنیم یا هرکجا که میخواهیم برویم و تنها چیزی که باید داشته باشیم اعتماد به خود، شجاعت و امید است.
در قسمتی از کتاب «من ملاله هستم» میخوانیم:
«نخستین فرزند پدر و مادرم مرده به دنیا آمده بود اما من درحالیکه فریاد میکشیدم و لگد میزدم بیرون آمدم. من دختر سرزمینی هستم که تفنگها را برای جشن تولد یک پسر آتش میکنند درحالیکه دختران پشت پردهای پنهان میشوند و تنها نقش آنان تهیهی غذا و مراقبت از فرزندان است. برای اغلب پشتونها روز تولد یک دختر بسیار غمانگیز است. پسرعموی پدرم، جهان شیرخان یوسفزی، یکی از کسانی بود که تولد مرا تبریک گفت و حتی مبلغ قابلتوجهی به پدر هدیه داد.»
۳. پائولا
کتاب «پائولا» اثر ایزابل آلنده اولین بار سال ۱۹۹۴ منتشر شد. آلنده در این کتاب جزئیات یک سال و نیم از زندگیاش و بیماری پورفیری دخترش که درنهایت منجر به مرگ او شد را در هم میآمیزد. او روایتی دربارهی تاریکترین تجربهی زندگیاش نوشته است.
پائولا دختر ایزابل آلنده دسامبر سال ۱۹۹۱ به کما رفت. ایزابل شروع به نوشتن نامهای برای پائولا میکند که میتواند تاریخچهی خانوادهاش را به او یادآوری کند. عمویش «سالوادور آلنده»، رئیسجمهور شیلی بود که در کودتای منتهی به دیکتاتوری ژنرال پینوشه، کشته و برکنار شد و آلنده بهعنوان روزنامهنگار و مجری تلویزیونی در شیلی به طیف وسیعی از تجربیات هیجانانگیز دسترسی داشت.
آلنده همچنین دربارهی پدربزرگ و مادربزرگش میگوید که از اسپانیا به شیلی مهاجرت کردهاند و با کار سخت و سرمایهگذاری خوب، ثروتمند میشوند. او در ادامه چندین داستان دیگر از دوران کودکی و اوایل زندگی خود و همچنین مکالمهای را که با شاعر معروف شیلیایی پابلو نرودا داشته است را روایت میکند.
ایزابل آلنده خوانندگان آثارش را در سراسر جهان با ترکیب رئالیسم جادویی، سیاست و عشق، مسحور خود کرده است.
در قسمتی از کتاب «پائولا» میخوانیم:
«بالای سرمان سوراخ کوچکی باز بود که میتوانستم از میان آن آسمان آبی با یک پاره ابر سفید را ببینم. مثل یکی از نقاشیهای مارگریت. بعد وحشتزده فهمیدم که تو میتوانی از آن سوراخ رد شوی اما برای عبور من خیلی تنگ است. سعی کردم با کشیدن پالتویت تو را برگردانم، نامت را فریاد زدم اما صدایی نیامد. برای چند لحظه گرانبها توانستم تو را ببینم که بالا و بالاتر میروی. آنگاه خودم شناور رو به پایین و میان غوغای کبوترها فرود آمدم.»
۴. مراسم تدفین
کتاب «مراسم تدفین» اثر نویسندهی استرالیایی، «هانا کنت» است که اولین بار سال ۲۰۱۳ منتشر و توسط مریم طباطبائیها به فارسی ترجمه شد. این رمان بر اساس واقعیت نوشته شده و در عین حال یک اثر ادبی درخشان است.
کتاب «مراسم تدفین» بر اساس داستان واقعی زنی به نام اگنس مگنسدوتیر است که متهم به قتل وحشیانهی استاد سابقش در زمستان سال ۱۸۲۹ میشود. اگنس مگنسدوتیر، آخرین زنی بود که سال ۱۸۳۰ در ایسلند اعدام شد.
در مقدمهی این رمان، اگنس که به اعدام محکومشده در سلولش منتظر است تا کسی به نزد او بیاید و به این فکر میکند که مرگ چقدر آسان و زندگی انسان چقدر ناپایدار است. او قبل از اعدام، خواستار یک مشاور معنوی میشود و کمیسر منطقه از فردی به نام توتی میخواهد تا این نقش را ایفا کند.
اگنس با توتی دربارهی خانوادهاش صحبت میکند و میگوید که مادرش «اینگولدور» او را در کودکی رها کرده و همچنین در مورد پدر واقعیاش دروغ گفته است. او دو خواهر و برادر دارد اما یکی از آنها مرده است و نمیداند دیگری کجاست. اگنس همچنین به توتی در مورد مرگ ناخواستهی مادرخواندهی محبوبش «اینگا» که در هنگام زایمان فوت کرد، میگوید.
رمان از طریق روایتهای متنوعی که شامل دیدگاههای متعدد، نامهها و اشعار دلخراش است، با سرعت و هیجان فوقالعادهای روایت و سرانجام حقیقت آنچه در آن شب زمستانی اتفاق افتاده است، مشخص میشود.
در قسمتی از کتاب «مراسم تدفین» میخوانیم:
«آنها همهمان را خاموش میکنند، یکییکی، تا زمانی که فقط نور خودشان باشد که با آن خود را ببینند. ولی آنوقت من کجا خواهم بود؟ گاهی وقتها فکر میکنم که دوباره آن را میبینم، مزرعه را، که دارد در تاریکی میسوزد. گاهی وقتها سوز زمستان را در ریههایم حس میکنم و فکر میکنم که بازتاب شعلهها را در اقیانوس میبینم. آب بس عجیبوغریب، با نور سوسو میزند. در آن شب لحظهای بود که برگشتم و به پشت سر نگاه کردم. برگشتم تا آتش را ببینم، اگر پوستم را لیس بزنم هنوز هم میتوانم مزهی نمک را احساس کنم. دود را.»
۵. جنگیر
کتاب «جنگیر» یک رمان ترسناک اثر نویسندهی آمریکایی ویلیام پیتر بلاتی است که سال ۱۹۷۱ منتشر شد. این کتاب پنجاهوهفت هفته در فهرست پرفروشترینها بود که هفده هفتهی پیاپی از آن را در رتبهی یک نیویورکتایمز باقی ماند؛ پس نمیتوان در لیست رمانهای بر اساس واقعیت از این اثر ادبی یاد نکرد.
کتاب «جنگیر» همچنان یکی از بحثبرانگیزترین رمانهایی است که تاکنون نوشته شده و به پدیدهای ادبی تبدیل شده است. بعدها فیلمها و سریالهای بسیاری با اقتباس و الهام از این کتاب ساخته شد. این کتاب این رمان از ماجرایی واقعی الهام گرفته شده است، ماجرای جنگیری پسری ۱۴ ساله
کتاب «جنگیر» از جنگیری واقعی پسری جوان با نام مستعار رابی مانهایم در سال ۱۹۴۹ از شهر کاتج مریلند و جنگیریهای وحشتناک ۱۶۳۴ لودون الهام گرفته شده است. در این کتاب یک مادر درمانده و دو کشیش میجنگند تا روح دختر کوچک را از موجودی ماوراءالطبیعه رها کنند.
کریس مک نیل به همراه دختر ۱۲ سالهاش «ریگان»، به واشنگتن نقلمکان میکند و در آنجا مشغول فیلمبرداری است. مادر و دختر رابطهی خوبی دارند؛ پس از مدتی ریگان شروع به رفتارهای عجیبی میکند و کریس صداهای عجیبوغریبی را از اتاقخواب ریگان میشنود و متوجه میشود وسایل داخل خانه حرکت میکنند.
کریس دخترش ریگان را به دکتر میبرد و او تحت آزمایشهای مختلف عصبی قرار میگیرد اما پزشکان نمیتوانند چیزی برای توضیح رفتار او پیدا کنند. کریس نمیتواند وقایع عجیب در خانه را به پزشکان توضیح دهد.
پس از بازگشت ریگان به خانه، کریس بهشدت ناامید میشود و به این نتیجه میرسد که جنگیری ممکن است تنها راهحل ممکن باشد.
در قسمتی از کتاب «جنگیر» میخوانیم:
«یکشب پدرش هووارد شیشه را از دستش گرفت و رگان جیغ و گریه سر داد و تا ساعت چهار بامداد همچنان گریست و ناله کرد و در تمام مدت روز هم عصبی و ناراحت بود و تنش و تشنج داشت. همین واقعه باعث گردید خانم کریس در اقدام خود نسبت به تخته موقتا تعدیل نشان دهد و آن را برای وقت مناسبتری بگذارد: من این موضوع را با یک روانشناس مطرح میکنم و با این تصمیم و فکر به اتاقخواب خویش بازگشت و خسته روی تخت افتاد و تقریبا همان لحظه هم خوابش برد.»
۶. زیر آسمانی به رنگ خون
کتاب «زیر آسمانی به رنگ خون» نوشتهی مارک سولیوان اولین بار سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این کتاب بر اساس واقعیت و تجربیات قهرمانی فراموششدهی جنگ جهانی دوم «پینو للا» است. وقایع شگفتانگیزی در قلب این رمان باورنکردنی و الهامبخش آمده است.
کتاب «در زیر آسمانی سرخ رنگ»، داستان پیروزمندانه و حماسی شجاعت و تابآوری باورنکردنی یک جوان در یکی از تاریکترین زمانهای تاریخ است.
سالیوان در این کتاب، تراژدی جنگ و نحوهی تغییر دیدگاه افراد نسبت به زندگی را نشان میدهد. او این کار را با نحوهی تغییر شخصیت اصلی داستان بهخوبی نشان میدهد. او بیان میکند که پینو قبل از جنگ جهانی دوم چگونه بود و چگونه در طول رمان تغییر کرد و تبدیل به فردی متفاوت شد.
پینو للا سال ۱۹۴۳، یک نوجوان هفدهسالهی ایتالیایی است که چیزی بیشتر از موسیقی، غذا و امور عادی زندگی در سر ندارد. او نمیخواهد هیچ ربطی به جنگ و نازیها داشته باشد. اما هنگامیکه خانهاش در میلان در اثر بمباران متفقین ویران میشود، زندگی او ناگهان دچار آشفتگی میشود.
والدینش در تلاش برای محافظت از پینو، او را مجبور میکنند که بهعنوان یک سرباز آلمانی ثبتنام کند تا از جنگ دور شود، اما پس از زخمی شدنش در آنجا، در سن هجدهسالگی بهعنوان رانندهی شخصی دست چپ آدولف هیتلر در ایتالیا استخدام میشود؛ درحالیکه مشغول این کار است، با دختری یهودی به نام آنا آشنا و عاشقش میشود و پس از آن زندگیاش بسیار تغییر میکند. او میفهمد که داشتن عشق در زندگی چقدر مهم است و همچنین متوجه اهمیت خانواده و دوستان نزدیکش میشود.
در قسمتی از کتاب «زیر آسمانی به رنگ خون» میخوانیم:
«پینو مشتش را برد بهطرف برادر کوچکش. میمو جاخالی داد و راهش را کشید و رفت بیرون از گالریا و بهطرف میدانی که مجسمهی لئوناردو داوینچی در آن بود. آنسوی مجسمه، طرف دیگر خیابان و پشت ریل تراموا، درهای تئاتر آلا اسکالا باز بود تا هوا به سالن اپرای مشهور وارد شود. صدای کوک شدن ویولنها و ویولنسلها و خوانندهی تنور که داشت گامهای موسیقی را تمرین میکرد، در آنجا جریان داشت. پینو دوید دنبال برادرش، ولی چشمش افتاد به دختری زیبا؛ دختری با موهای مشکی، پوستی سفید و چشمهای سیاه درخشان. داشت از میدانگاهی میگذشت و به سمت گالریا میآمد. پینو ناگهان ایستاد و محو تماشای او شد.»
۷. هرکسی به فکر خودش
کتاب «هرکسی به فکر خودش» اثر نویسندهی انگلیسی «بریل بینبریج» است که اولین بار سال ۱۹۹۶ منتشر شد. این رمان سال ۱۹۹۶ برندهی جایزهی ویتبرد و نامزد جایزهی بوکر شد و همچنین سال ۱۹۹۷ جایزهی نویسندگان مشترکالمنافع (اروپا و آسیای جنوبی) را از آن خود کرد.
کتاب «هرکسی به فکر خودش» بازگویی درخشان داستان بزرگترین کشتی باری لوکس جهان «تایتانیک» است. این دومین رمان تاریخی بریل بینبریج و یکی از مورد علاقههای او است. او به زندگی انحطاطی ادواردیان طبقهی بالا در مجللترین کشتی روی سطح دریا میپردازد.
این کتاب توسط جوان ثروتمند آمریکایی به نام مورگان که توسط عمه و پسرعمویش تربیتشده، روایت میشود. رمان به چهار قسمت تقسیمشده و هر بخش مربوط به روزی است که مورگان در کشتی تایتانیک میگذراند.
در قسمتی از کتاب «هرکسی به فکر خودش» میخوانیم:
«وقتی جنازهاش را به کمک دو پاسبان به آرایشگاهی که نزدیکمان بود بردیم و من ازآنجا بیرون آمدم، متوجه شدم که آن تکه مقوا درواقع عکس یک زن ژاپنی است که از پشت بادبزنی توردوزی شده سرک میکشد. از همان راهی که آمده بودم برگشتم تا آن عکس را به پاسبانها بدهم، از پنجرهی ویترین آرایشگاه داخل را نگاه کردم و دیدم جسد مرد را روی صندلی نشاندهاند و پارچهی سفیدی دور گردنش گرهزدهاند.»
۸. من تنها زن صحنه بودم
کتاب «من تنها زن صحنه بودم» اثر رماننویس و وکیل آمریکایی، «مری بندیکت» است که اولین بار سال ۲۰۱۹ منتشر شد. این کتاب تا حدودی ترکیبی از داستانهای عاشقانه-تاریخی-بیوگرافی است.
وقتی نام هدی لامار را میشنوید، بلافاصله بازیگری بسیار زیبا با پوستی سفید و چهرهی فوقالعاده جذاب را تصور میکنید و تنها چیزی که احتمالا به ذهنتان نمیرسد، موضوع مخترع و سرسخت بودن این زن شجاع است. هدی لامار زندگی دوگانهای داشت. بندیکت در کتاب «من تنها زن صحنه بودم»، هر دو سمت زندگی این زن پیچیده را بهگونهای روشن میکند که فقط یک نویسندهی بااستعداد از پس این کار بر میآید و درنهایت یک داستان درخشان، جذاب و جادویی را خلق کرده است.
هدی از پدر و مادری یهودی در محلهای باکلاس در وین به دنیا آمده است؛ مادرش همیشه او را مورد انتقاد قرار میدهد، درحالیکه پدرش او را تشویق میکند تا هم علم و هم بازیگری را دنبال کند. درنهایت او کارش را بهعنوان بازیگر تئاتر آغاز کرده و به دلیل زیبایی و استعدادش بسیار مشهور میشود.
مشاهدهی فرهنگ زن ستیزانهی فراگیر دههی سی در اروپا و هالیوود که تا همین اواخر مثل همیشه معمول بود، آشکار است. کتاب «من تنها زن صحنه بودم» یک رمان بسیار قدرتمند و شاهکار بر اساس داستانی واقعی و باورنکردنی از یک ستاره و دانشمند است که اختراع ابتکاری او ارتباطات مدرن را متحول کرد.
در قسمتی از کتاب «من تنها زن صحنه بودم» میخوانیم:
«من که منتظر پرسش اصلی بودم، پاسخ دادم: «بله» میباشد و پس از خلاص شدن از موهایم، همزمان که مشغول باز کردن بندهای شکمبند سفت من بود گفت: «میتوانم سوال کنم این گلها را چه کسی فرستاده است؟ سکوت کردم که پاسخم را سبکسنگین کنم. میتوانستم بهدروغ بگویم که این گلهای پرزرقوبرق را پدر و مادرم فرستادهاند. اما با این شایعهای که رواج داشت و او میتوانست با آن بده بستان کند، اگر من به پرسش او پاسخ میدادم، او لطفی به من بدهکار میشد و لطفی از جانب خانم لوبیگ میتوانست خیلی سودمند باشد.»
۹. قتل در قطار سریعالسیر شرق
کتاب «قتل در قطار سریعالسیر شرق» یک اثر پلیسی داستانی اثر نویسندهی انگلیسی آگاتا کریستی است که اولین بار در انگلستان در ۱ ژانویهی سال ۱۹۳۴ منتشر شد. این کتاب جذاب بدون شک یکی از بزرگترین رمانهای معمایی آگاتا کریستی است و در لیست رمانهای بر اساس واقعیت جایگاه تثبیتشدهای دارد.
کتاب «قتل در قطار سریعالسیر شرق»، کارآگاه معروف بلژیکی هرکول پوآرو باید قتلی را در قطار معروف اروپایی به نام «قطار سریعالسیر شرق» حل کند. این ۱۳ مسافر (همه مظنون هستند) تنها در یک واگن قطار هستند و کتاب هر یک از آنها را بهصورت روشمند موردبررسی قرار میدهد و برای هر مسافر یکفصل دارد.
درونمایهی کلی این رمان واقعی قدیمی بر اساس یک اتفاق واقعی به ذهن نویسنده خطور کرده است و شاید بتوان آن را بهترین رمان واقعی جنایی هم لقب داد. پسر ۲۰ ماهه خلبان مشهور چارلز لیندبرگ درست قبل از شروع رمان آگاتا گرستی ربوده شد. چارلز لیندبرگ جونیور شب ۱ مارس ۱۹۳۲ از خانه خود در نیوجرسی ربوده شد. ساعتی بعد، پرستار کودک یک سبد بچهی خالی، ردپای گلآلود و یک نامهی باجخواهی دریافت کرد که از لیندبرگها خواسته بود ۴۰،۰۰۰ پوند برای تحویل پسرشان پرداخت کنند.
در قسمتی از «قتل در قطار سریعالسیر شرق» میخوانیم:
«سرجایم دراز کشیدم و فکر کردم: «وای! من قرار است کشته شوم». نمیتوانم توضیح بدهم چه احساسی داشتم. به فکر این قطارهای کثافت افتادم و تمام آن وحشیگریهایی که دربارهشان خوانده بودم. فکر کردم: «خب، بههرحال دستش به جواهرات من نمیرسد»، چون، میدانید، آنها را توی یک جوراب گذاشته بودم و زیر بالشم پنهان کرده بودم که البته، چندان هم راحت نیست؛ چالهچوله دارد؛ منظورم را که میفهمید. بههرحال مهم نیست. کجا بودم؟»
۱۰. دنیای ناشناختهی من
کتاب «دنیای ناشناختهی من» نوشتهی روشندل ایرانی، پیمان قلعه است. پیمان با شیطنتی کودکانه و در اثر انفجار بیناییاش را از دست داد. از دست دادن بینایی برای او ابتدای مسیری ناشناخته بود که حالا باید کشفش میکرد. پیمان قلعه به نقاط زیادی سفر کرد و در کتاب «دنیای ناشناختهی من» شرح خود از سفرها و ماجراجوییهایش را به رشتهی تحریر درآورد. شاید برای خیلیها نابینایی مساوی با خانهنشینی باشد اما پیمان قلعه به حدود ۴۰ کشور مختلف در دنیا سفر کرده است. او از پیج و خم دنیایی که با گوشهایش میشنود، صحبت میکند و به خیلی از سوالات اطرافیان در مورد دنیای افراد نابینا جواب میدهد.
درقسمتی از کتاب «دنیای ناشناختهی من» میخوانیم:
«سفر مرا پختهتر و پرانگیزهتر به زندگی و آینده میکند. خودم را با اطرافیانم مقایسه میکنم، میبینم بعضی از آنها همچنان به زندگی در خانه دوران کودکی خود بسنده کردهاند و برخی دیگر هم که به کشور دیگری مهاجرت کردهاند، در همانجا اقامت میکنند و حتی فکر سفر به نقطهای دیگر از دنیا را هم نمیکنند. اما من با هر سفر راغبتر از همیشه برای سفر بعدی آماده میشوم و گاه بعضی از سفرها بهصورت اتفاقی و خارج از برنامه هم برایم رقم میخورد… از نکات مهمی که در سفر به سرزمینهای دیگر آموختم، تفاوت معیارهای اجتماعی و فرهنگی بود. برای مثال میتوان از زیبایی نام برد. شاخصهایی که این طرف دنیا ممکن است مطلوب بهنظر بیاید، آن طرف و جای دیگری در دنیا بهعنوان زیبایی محسوب نمیشود. تفاوت سلیقه در زیبا دانستن رنگ پوست و یا میزان درصد لاغری در بین کشورهای دنیا متفاوت است.»