به نقل از دیجیکالا:
بیشتر قهرمانان مظهر پرهیزگاری هستند، مخصوصاً قهرمان فیلمهای انیمیشن. مخاطبان انیمیشن معمولاً تصویر خوب و بینقصی از قهرمانان بهخصوص در فیلمهای دیزنی دارند. البته دیزنی هم در سالهای اخیر از این تصویر بینقص فاصله گرفته و به خلق قهرمانانی واقعیتر گرایش پیدا کرده است. قهرمانانی که مظهر فداکاری و مهربانی نیستند. بلکه حتی شخصیتهای بدخلق، بدبین و بیملاحظه نسبت به اطرافیانشان هستند. اینها لزوماً منفور نیستند اما تعریف کلیشهای قهرمان را به چالش میکشند. ده قهرمان بداخلاق انیمیشنهای برتر این فهرست چند نمونه از این شخصیتهای چالشبرانگیزند.
به دلایلی که ما از آن بیخبریم، این قهرمانان انمیشنی از نگاه بیشتر افراد ناسازگار و دائماً به دیگران احساس ناخوشایندی میدهند. این میتواند به خاطر ایگوهای قلنبهشان باشد یا بدبینی ذاتی. البته بعضی از این قهرمانان ناسازگار در انتهای قصهشان تغییر رویه میدهند اما بسیاری همچنان بداخلاق و منفیباف باقی میمانند.
- ۱۰ قهرمان بی عیب و نقص انیمیشنهای برتر؛ از «مولان» تا «آناستازیا»
- ۱۰ شخصیت بهیادماندنی برتر انیمیشنهای دیزنی
۱۰. گرو در «من نفرتانگیز» (Despicable Me)
گرو انیمیشن کمپانی ایلومینیشن تمام عمرش میخواست یک ابرشرّ باشد. او حتی وقتی در مدرسهی ابتدایی درس میخواند ارتشی از مینیونها را در کنارش داشت. همین رؤیا به علاوهی نادیده گرفته شدن دائمی از سوی مادر و همسالانش، گرو را به یک شخصیت شرور نفرتانگیز تبدیل کرد.
گرو فقط به خودش اهمیت میدهد، بهخصوص وقتی پای تقویت تصویر شریرانهاش به میان میآید. با این حال، وقتی برای یک عملیات سرقت سه دختربچه را به سرپرستی میگیرد، تا از آنها به عنوان طعمه استفاده کند، به ناگاه متوجه میشود که احساسات پدرانه نسبت به آنها دارد. و این برای خودش هم بسیار عجیب است. در پایان «من نفرتانگیز» این چهار نفر تبدیل به خانواده شدهاند و گرو متوجه میشود که زندگی چیزی بیشتر از شرارت برای بخشیدن به آدمی دارد.
۹. امپراتور کوزکو در «زندگی جدید امپراتور» (The Emperor’s New Groove)
در ابتدای «زندگی جدید امپراتور» محصول دیزنی ما شاهد آن هستیم که امپراتور کوزکو عادت دارد به هر آنچه میخواهد آناً و درجا برسد. او بدون توجه به احساسات دیگران تصمیمات خودخواهانه میگیرد و هیچ نیازی هم نمیبیند که متحدانش را خوشحال نگه دارد. طولی نمیکشد که جواب این رفتار خودمحورانه را میگیرد و مشاور ناراضیاش بعد از اینکه امپراتور اخراجش میکند، او را تبدیل به شتر میکند.
وقتی امپراتور به شتر تبدیل میشود، دیگر از آن موجود خودخواهی که بوده فاصله میگیرد و آسیبپذیریاش او را تبدیل به موجودی متواضع میکند. او یاد میگیرد که باید قدر آدمهای زندگیاش را بداند. او همچنین اولین دوست واقعیاش پاچا را پیدا میکند. با اینکه کوزکو به تدریج متوجه خطاها و رویکرد اشتباهش در برابر دیگران میشود، اما نمیتوان بیرحمی او را در زمان امپراتوریاش نادیده گرفت.
۸. شاهدخت آتا در «زندگی یک حشره» (A Bug’s Life)
شاهدخت آتا در «زندگی یک حشره» پیکسار دارد آموزش میبیند که ملکهی جدید کلونی مورچگان شود. فشار چنین کار مهمی او را دچار اضطراب میکند و باعث میشود حتی در برابر جزئیترین دردسرها بسیار حساس شود. از بخت بد، فیلک، مورچهی کارگر، عامل بسیاری از این دردسرهاست که باعث میشود آتا به دفعات به او بتوپد.
این چنین است که میبینیم آتا چندین و چند بار فلیک را تحقیر میکند و به هیچیک از ایدههای او برای بهبود و کمک به اوضاع وقعی نمینهد. حتی سعی میکند فلیک را به هاپر بفروشد و فریبش بدهد که کلونی را ترک کند. البته آتا در نهایت از فلیک معذرتخواهی میکند، اما در طول فیلم بیجهت با او بدرفتاری میکند، حتی اگر واقعاً خطاهای زیادی مرتکب شده باشد، باز هم بدرفتاری آتا قابل قبول نیست.
۷. آقای شگفتانگیز در «شگفتانگیزان» (The Incredibles)
آقای شگفتانگیز زمانی بزرگترین قهرمان «شگفتانگیزان» پیکسار بود. او به شجاعت و به دام انداختن بیشمار شخصیت شرور معروف بود. متأسفانه، کار قهرمانی او اغلب در زندگی شخصیاش مشکلاتی به وجود میآورد، مثلاً اینکه به مراسم عروسی خودش دیر رسید. سالها بعد، وقتی آقای شگفتانگیز دیگر صاحب خانواده میشود، نه تنها بابت کارش در بیمه سرخورده و ناامید است، بلکه نسبت به خانوادهی خودش رفتار خشن و ناخوشایندی دارد.
باب آشکارا به هلن دربارهی شغلش دروغ میگوید، به بچههایش بیتوجهی میکند و تنها زمانی خودش را نشان میدهد که هلن ازش میخواهد. باب در قسمت دوم هم دستکمی از قسمت اول ندارد. او همچنان نسبت به کارهای قهرمانی هلن حسادت میکند و در عین حال، در خانه هم در مدیریت و کنترل بچهها ضعیف عمل میکند.
۶. آرجی راکون در «آن سوی پرچین» (Over The Hedge)
آرجی راکون وقتی از یک خرس غذا میدزدد به دردسر میافتد. او که باید به سرعت اوضاع را سر و سامان دهد، متوجه گروهی اراذل میشود که میخواهند پنهانی و به قصد دزدی وارد خانههای انسانها شوند و غذایشان را بدزدند. آرجی به آنها میگوید که میتوانند غنائم را تقسیم کنند، اما او که خودش غذای خرس را دزدیده واقعاً به اعضای گروه احتیاج دارد که غذای به سرفت برده از خرس را سر جایش برگرداند.
در نهایت همهی آنها به طور جمعی دست به سرقتی بزرگ میزنند، اما وقتی باقی حیوانات گیر میافتند، آرجی غذا را برمیدارد و فرار میکند، و بقیه را به حال خودشان در دام سمپاشی شرور رها میکند. البته در نهایت برمیگردد عقبشان، اما بعد از آنکه آنها را به حال خودشان رها میکند تا برود و غذای به سرفت برده از خرس را سر جایش برگرداند. آرجی در تقریباً در تمام طول انیمیشن محصول دریم ورکس «آن سوی پرچین» همهی حیوانات را فریب میدهد و علیهشان دسیسه میکند.
۵. کورالین جونز در «کورالین» (Coraline)
کورالین جونز در همان ابتدای انیمیشن محصول کمپانی لایکا به خاطر نقل مکان خانوادهاش از میشیگان به اورگن عصبانی است. و این عصبانیت به همینجا ختم نمیشود. هرچه قصه جلوتر میرود، خلق و خوی او به خاطر بیتوجهی پدر و مادرش نسبت به او تلختر و تلختر میشود. البته که همهی بچهها از اینکه از محل زندگی و دوستانش دور شود و دیگر نتواند با آنها بازی کند، ناراحت میشود اما کورالیت وقتی با نوهی همسایهشان، وایبورن، ملاقات میکند دیگر خیلی زیادهروی میکند.
وقتی اسم عجیب و غریب پسرک را میشنود، معنی اسمش را که از دو کلمهی «Why» به معنای «چرا» و «Born» به معنای «به دنیا آمده» تشکیل شده است، تقطیع میکند و او را این چنین صدا میزند: «چرا به دنیا آمدی». این کار کورالین به اندازهی کافی زشت و ناراحتکننده هست، اما او به همین یک مورد بسنده نمیکند و در تمام طول فیلم با وایبی بدرفتاری میکند، حتی با اینکه او تلاش میکند در طول مسیر به کورالین هشدار دهد و کمک کند که مراقب خودش باشد.
۴. وودی در «داستان اسباببازی» (Toy Story)
در «داستان اسباببازی» وودی عادت دارد که میان دیگر اسباببازیهای اتاق اندی رئیسبازی درآورد. بنابراین وقتی موقعیتش به خاطر ورود باز لایتیر، یک اسباببازی جدید که یک اکشن فیگور رنجر فضایی است، در معرض خطر قرار میگیرد، به خودش میآید. او برای آنکه چهرهی باز را پیش بقیه خراب کند، هر آنچه را در توانش هست به کار میگیرد. اما هرچه بیشتر تلاش میکند، باز خونسردتر نشان میدهد.
اما اوضاع وقتی وودی به طور تصادفی باز را از پنجره به بیرون پرتاب میکند، بحرانی میشود. طی یک سری اتفاقات تصادفی دیگر، این دو اسباببازی به دام همسایهی خرابکار اندی، سید، میافتند و باز تقریباً نزدیک است که منفجر شود. البته در انتهای فیلم همهچیز به خوبی و خوشی تمام میشود و اسباببازیهای با هم آشتی میکنند، اما از آنجا «داستان اسباببازی» همینجا تمام نمیشود و چندین دنباله بعد آن ساخته میشود، وودی در قسمتهای بعدی همچنان خودخواه و حسود باقی میماند.
۳. شرک در «شرک» (Shrek)
در «شرک» محصول دریم ورکس، شرک غولی است که روزگار خوب و بدش را در باتلاقی دورافتاده به سر میکند تا اینکه یک روز به یکباره در محل زندگیاش در محاصرهی موجودات قصههای افسانهای قرار میگیرد. شرک قسم میخورد که سرزمین آنها را برایشان پس بگیرد و با این قول برای آنها تبدیل به یک قهرمان میشود، این در حالی است که او فقط میخواهد به خانهی ساکت و آرامش بازگردد. شرک برای اینکه به این هدف برسد، به همراه الاغی سخنگو سفری را آغاز میکن تا از لرد فارکواد بخواهد سرزمین این موجودات را بهشان برگرداند.
در طول این سفر، شرک با دانکی بدرفتاری میکند و همینطور پرنسس فیونایی که به تازگی از قصری که در بند آن بوده نجات پیدا میکند. اما حتی زمانی که شرک کمکم نسبت به فیونا احساس پیدا میکند باز هم دائم در حال قضاوت کردن اوست و همیشه بدترین نگاه را به او دارد. البته که همهچیز در انتهای قصه به خوبی و خوشی تمام میشود اما شرک همچنان همان موجود بداخلاق ناخوشایند باقی میماند.
۲. کنی در «خرس برادر» (Brother Bear)
در «خرس برادر» محصول دیزنی کنی فقط و فقط میخواهد که یک مرد باشد. اما حس مسئولیتپذیری لازم را برای آنکه مهیاکننده و محافط قبیلهاش باشد ندارد. بنابراین وقتی اشتباهاتش منجر به مرگ بزرگترین برادرش میشود، ارواح تصمیم میگیرند با تبدیل کردن او به یک خرس درسی به او بدهند.
اما به رغم مرگ برادرش و تمام آشوبی که کنی پشت سر میگذارد، همچنان نسبت به اطرافیانش بیمسئولیت و بدخلق است. او با خرسهایی که سعی میکنند به او ماهیگیری یاد بدهند، گستاخانه رفتار میکند، و بدتر از همه با کودا تولهخرسی که همراه سفرش است، نامهربانی میکند. در پایان فیلم به مخاطب میگوید که کنی از خطاهایش درس گرفته است اما این مخاطب را راضی نمیکند.
۱. لایتنینگ مککوئین در «ماشینها» (Cars)
نمونهی بارز قهرمان بداخلاق انیمیشنهای برتر، لایتنینگ مککوئین در انیمیشن محصول دیزنی و پیکسار «ماشینها» سریعترین ماشین مسابقهی تازهکار است. با این حال، موفقیتهایی که در مسابقه به دست میآورد به سرعت او را به خودش غره میکند، ایگویش را متورم میکند و از او شخصیتی منفور میسازد. بنابراین وقتی سر از شهری فرسوده درمیآورد، از تمام قدرتش استفاده میکند تا ساکنان شهر را به باد اهانت بگیرد.
البته در نهایت لایتنینگ یاد میگیرد که قدر شهر رادیاتور اسپرینگز را بداند و حتی به د کینگ مصدوم کمک میکند در مسابقه به خط پایان برسد،اما همچنان روحیهی از خودراضی و مغرور و خود مهمپندارش را حفظ میکند. همچنان با دوستش میتر بدرفتاری میکند و حتی به سالی دوستدخترش هم زیاد احترام نمیگذارد. با این تفاصیل، لایتنینگ مککوئین قهرمانی نیست که بتواند برای کسی الگوی خوبی باشد.
منبع: cbr