به نقل از دیجیکالا:
سال ۲۰۲۳ با اکران «مگان» و «باربی» ممکن است به عنوان سال فیلمهای عروسکی به یاد آورده شود. «مگان» ساخته جرارد جانستون داستانی تاثیرگذار درباره کنترل غم و اندوهی است که برونسپاری شده؛ ماجرای دختر جوانی که در پی مرگ والدینش یک عروسک رباتیک دریافت کرده تا آرام شود. در «باربی» ساخته گرتا گرویگ یک سری اتفافات عجیب باعث میشود تا عروسک ماتل (با بازی مارگو رابی) سرزمین باربی را ترک کند و پا به دنیای واقعی بگذارد.
اما مدتها پیش از آنکه فیلمهای عروسکی حول محور زنان متمرکز شوند یا مخاطب هدفشان دختربچهها باشند، شامل قهرمانان مرد تنها و اغلب بیثباتی بودند که به دنبال یک همراه میگشتند. این مردان یک عروسک ایدهآل در این زمینه پیدا میکردند؛ بهرحال عروسک به اندازهای انعطافپذیر است که بتوانید هر شخصیتی را روی آن بگذارید و همیشه به حرفتان گوش میکند و قادر به ابراز مخالفت هم نیست.
فیلمهای عروسکمحور اغلب چون مطالعه روانشناختی شخصیتی عمل میکنند. آیا آدمها بدون هیاهو و تنش روابط انسانی به دنبال یک همدم هستند؟ یا صرفا یک لوح سفید میخواهند تا بنا بر میا خودشان آن را پر کنند؟
اغلب در فیلمهایی راجع به درونیات، عروسک بدل به رسانهای برای مردان به ظاهر شایسته میشود تا افکار واقعی خود را بیان کنند، تمام آن چیزهای زشت و صریحی که به نمیتوانند به زبان بیاورند. و سپس فیلمهای ترسناکی داریم که در آن بدل شدن معصومیت اسباببازی یک کودک به یک هیولا چیزی است که همه را تا حد زیادی میترساند.
- ۱۰ فیلم جذاب که حس و حالی مشابه «باربی» دارند
- ۱۰ دلیل که «مگان» بهترین فیلم ترسناک درباره عروسکهای شیطانی است
۱۰) عروسک (The Doll)
- کارگردان: ارنست لوبیچ
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۱۹
«عروسک» اثر ارنست لوبیچ که بر اساس اپرت «لا پوپه» ساخته شده است، از همان ابتدا هنری بودن خود را اثبات میکند؛ طراحی آشکار و عناصر دستسازی که مانند یک کتاب کودک پر از تصویر برجسته است که والدین برای فرزندانشان میخوانند. این قاببندی کودکانه مکمل فرار قهرمان داستان از مسئولیتهای بزرگسالی است؛ لانسلوت (هرمان تیمیگ) تحت فشار برای ازدواج در حالی که از زنان میترسد تصمیم میگیرد عمویش (ماکس کرونرت) را با ازدواج با یک عروسک مکانیکی فریب دهد.
مانند قهرمانان دیگر فیلمهای عروسکی، لنسلوت از عروسک به عنوان جایگزینی برای همراهی انسانی بهره میبرد، اما نه به این دلیل که به آن نیازمند است بلکه او چارهای جز این کار ندارد. چیزی که او متوجه نمیشود این است که عروسک او در واقع دختر سازنده آن (اوسی اسوالدا) در لباس مبدل است. برخلاف جلوههای بصری کودکانه، فیلم دارای لحنی بسیار خطرناک با برداشتی حیلهگرانه از جنسیت زنانه است که برداشتهای کنایهآمیز جنسی از اثر را چندبرابر میکند.
۹) عروسک (The Doll)
- کارگردان: آرنه ماتسون
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۶۲
درام سوئدی «عروسک» با یک اعتراف صریح به تنهایی از سوی نگهبان شبانه لاندگرن (پر اسکارسون) آغاز میشود که تنفر عمیقش از خود تنها با حسادتش نسبت به دیگران قابل مقایسه است. مردی که فقط میخواهد دیده و شنیده شود، به یک مانکن فروشگاه دلبسته میشود که به طرز غمانگیزی قادر به انجام هیچ یک از این دو کار نیست. هنگامی که او آن عروسک را میدزدد و به خانه میبرد، آنها در ابتدا وارد یک زندگی خانگی آرام میشوند، زیرا ذهن ناامیدش او را فریب میدهد تا باور کند که مانکن زنده است و عاشق او. با این حال به تدریج زمانی که لاندگرن شروع به فرافکنی شکستها و ضعفهایش به او میکند، این رابطه تیره و تار میشود. از آنجایی که وضعیت شکننده او در طول یک عمر انزوا، مردانگی سمی و بیرحمی همخانههایش تشدید میشود، کارگردان آرنه ماتسون دیدگاهی همدلانه در قبال بیماری روانی در جامعهای که برای مدیریت چنین چیزی مجهز نیست اتخاذ میکند.
۸) جادو (Magic)
- کارگردان: ریچارد آتنبرو
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۷۸
فتس عروسک بدل به هر چیزی میشود که صاحبش کورکی (آنتونی هاپکینز) نیست. آرام و قاطع در حالی که کورکی مستعد وحشتزدگی است، همچنین پرحرف اما کورکی خجالتی و کمحرف است. با این حال میزان اتکای کورکی به فتس بسیار فراتر از مشارکت آنها روی صحنه است. عروسک راهی برای اوست تا افکار مبتذلش را بیان کند و در عین حال حافظ شخصیت فروتنی است که او را موردعلاقه بزرگان صنعت قرار میدهد و وسیلهای برای دوری از پاسخگویی در مورد بدترین انگیزههایش.
در نهایت این اجرای دودستی همانی است که کورکی دیگر روی آن کنترلی ندارد، توهمات او در مورد احساسات فتس باعث جابجایی نقشها میشود و خود را در نقش عروسک و عروسک را به عنوان استادش درونیسازی میکند. این فیلم ریچارد آتنبرو بیش از آنکه ترسناک باشد محزون است. در مورد یک بیمار روانی که با شیاطین درونی خود دست و پنجه نرم میکند.
تابلو شاسی مدل آنتونی هاپکینز کد ۶۱
۷) ناگهان در تاریکی (Suddenly in the Dark)
- کارگردان: گو یئونگ نام
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۸۱
یک پرفسور متاهل (یون ایل بونگ) که به سفرهایی طولانی میرود، عکس یک عروسک عجیب را در میان وسایل خود دارد و در نهایت زنی را که صاحب عروسک است (لی کی سئون) به بهانه استخدام به عنوان خدمتکار به خانهاش میآورد. تمام نشانهها حاکی از این است که او قرار است به همسرش خیانت کند.
وقتی که همسر او سئون هی (کیم یانگ آئه) رابطه شوهرش و خدمتکار خانه را میبیند یا تصور میکند که میبیند این فیلم هیجانانگیز کرهای جلوهای توهمی به خود میگیرد که نشاندهنده تحریفات ادراک اوست. آیا سئون هی در مورد خیانت اشتباه میکند؟ یا خاطرات او تکهتکه شده و فقط از طریق یک فریبکاری سیستماتیک کنار هم قرار گرفتهاند؟ وقتی سوظنش او را به سمت قتل خدمتکار خانهاش سوق میدهد، منظره مکرر عروسک بدل به لکهای پاکنشدنی از زندگی او میشود. آیا این عروسک که حتی پس از دور انداخته شدن باز به خانه بازمیگردد به دنبال انتقام است؟ یا احساس گناه بر ذهن متزلزل او تاثیر میگذارد؟ لنز مات دوربین کارگردان گو یئونگ نام نشاندهنده سرگیجه ابدی سئون هی است.
۶) بازی بچهگانه (Child’s Play)
- کارگردان: تام هالند
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۸۸
در یک فیلم اسلشری که در آغاز یک قاتل سریالی در حال مرگ (برد دوریف) روح خود را به یک عروسک منتقل میکند آنچنان ظرافتی نمیتوان یافت، اما با وارد شدن به «بازی بچگانه» در مییابیم که فیلم تفسیر موثری است بر سرمایهداری و مصرفگرایی افراطی. حتی قبل از آنکه عروسک چاکی را در دستان کودکی به نام اندی (الکس وینسنت) ببینیم، برند آن در تمام ابعاد زندگی او نفوذ کرده است؛ از غلات صبحانه گرفته تا کارتونها و کفشهای کتانی. اندی حتی شبیه چاکی لباس میپوشد. فیلم معصومیت و شیرینی یک کودک را در تضاد با شرارتهای مصرفگرایی افسارگسیخته قرار میدهد.
در حالی که قاتل انتقامجو به قتل میپردازد، دیدن قاتلی احساسی و کوچکجثه خندهدار میشد اگر کارگردان تام هالند نمیدانست چگونه ترس را با نماهای مکرر از یک دست کوچک القا کند. در پایان موثرترین تصویر مربوط به کودکی از دست رفته است که اندی با ناراحتی به اسباببازی شکسته و تکهتکهشدهاش خیره میشود.
فیگور مدل چاکی مجموعه ۲ عددی
۵) سوپراستار: داستان کارن کارپنتر (Superstar: The Karen Carpenter Story)
- کارگردان: تاد هینز
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۸۸
«سوپراستار: داستان کارن کارپنتر» که بخشی از آن مستند و بخشی به شکل اطلاعیه خدمات عمومی است به ظهور خواننده کارن کارپنتر، مبارزه او با بیاشتهایی عصبی و در نهایت مرگش میپردازد. در حالی که تمام بخشهای فیلم به جای بازیگر از عروسکهای باربی استفاده میشود، تاثیر آن بسیار بیشتر از انسانزدایی صرف است. این رویکرد به کارگردان تاد هینز اجازه میدهد تا تلویحا درباره کالاییسازی و عینیتسازی مرتبط با زندگی در مرکز توجه اظهار نظر کند.
این فیلم همچنین صنعتی را زیر سوال میبرد که در آن بدنها و جانها برای خشنودسازی افکار عمومی ساخته و پرداخته میشوند. هینز موفق میشود احساسات واقعی انسانی را از طریق لرزش دست کارن هنگام بالا بردن لیوان یا سنگینی شانههایش پس از یک شب طولانی از سرزنشهای برادرش نشان دهد. در سراسر فیلم آشفتگی دردناک زندگی او در تضاد با شیرینی صدایش قرار میگیرد.
۴) پین (Pin)
- کارگردان: سندور استرن
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۸۸
«پین» داستان خواهر و برادری به نامهای اورسلا (سینتیا پرستون) و لئون لیندن (دیوید هیولت) است که انقدر عاری از عشق والدین هستند که به یک جسم بیجان وابسته میشوند؛ به عروسک با جثه انسانی پدرشان، پین. در حالی که اورسلا در نهایت از هذیانهای کودکانهاش گذر میکند. اتکای فزاینده لئون به پین با زوال روان او همراه میشود. برخلاف دیگر قهرمانان مرد حاضر در این فهرست، او به دنبال عروسکی برای پر کردن جای خالی یک زن نیست، بلکه به دنبال شمایل پدر است. هیچ ابهامی در مورد زنده بودن یا نبودن پین وجود ندارد، فقط یک ناامیدی غمانگیز است که لئون نیاز به او دارد.
خود عروسک به تنهایی بیآزار است تا اینکه لئون شروع به فرافکنی تاریکترین تکانههای خود به او میکند، اینجاست که صدای خیالی پین مانند یک سم آهسته در ذهنش نفوذ میکند. این فیلم ترسناک سندور استرن با بررسی ناکارآمدی یک واحد خانواده هستهای آغاز میشود و به تدریج به داستان دلخراشی از نه تنها چیزهایی که برای خانواده قربانی میکنیم، بلکه چیزهایی که خانواده را برای آنها قربانی میکنیم بدل میشود.
۳) داستان اسباببازی (Toy Story)
- کارگردان: جان لستر
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- سال انتشار: ۱۹۹۵
بچهها بالاخره باید از اسباببازیهایشان گذر کنند و همین ترس وجودی است که به انیمیشن جان لستر جان میبخشد، که در آن گروهی از اسباببازیها هر بار که صاحبشان اندی (دونالد رینوکس) اتاق را ترک میکند زنده میشوند. آنها نگران بزرگ شدن اندی هستند، و همچنین با هر کریسمس و تولد تازه اسباببازیهای تازهای از راه میرسند که احتمالا جای قدیمیها را میگیرند. اما هر چه انیمیشن پیش میرود، همه چیز بالغانهتر میشود. عروسک کلانتر وودی (تام هنکس) باید با ناامنیهای خود دستوپنجه نرم کند آن هم هنگامی که اندی یک اسباببازی تکاور فضایی پیشرفته باز لایتیر (تیم آلن) را دریافت میکند.
در همین حال باز که در ابتدا خود را یک تکاور فضایی واقعی و نه یک اسباببازی میپندارد، باید با این موضوع که او آن چیزی که فکر میکرده نیست کنار بیاید. با این وجود که شخصیتها نگران فراموش شدن هستند، این انیمیشن برجسته پیکسار یک خاطره ثبتشده از دوران از دست رفته کودکی است.
۲) لارس و دختر واقعی (Lars and the Real Girl)
- کارگردان: کریگ گیلیپسی
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۰۷
پیش از آنکه کارگردان کریگ گیلسپی به ساخت داستان زنان ستمدیده چون «من، تونیا» و «پم و تامی» بپردازد، «لارس و دختر واقعی» را ساخت که یک موشکافی تراژیک از تنهایی مردانه است. زمانی که لارس لیندستروم (رایان گاسلینگ) درونگرا یک عروسک جنسی را از اینترنت خریداری میکند، فیلم از بهرهبرداریهای احتمالا مهیجتر از این پیشفرض خودداری میکند. در عوض لارس برای این عروسک ویژگیهایی طراحی میکند؛ او درست مثل خودش خجالتی است و روی ویلچر نشسته و همین امر او را به لارس متکی میکند. این امر به مردی اشاره دارد که فقط با یک عروسک مصنوعی سعی در برقراری یک ارتباط اصیل و واقعی دارد.
اگر واقعی نباشد پس نمیتواند صدمه بزند، و لارس که هنوز با مرگ مادرش دستوپنجه نرم میکند در ایجاد سپر دفاعی خوب عمل کرده است. با این حال از طریق این عروسک او میتواند به تدریج خود را در جامعه کوچک شهرش جا بیاندازد، خاطرات دوران کودکیاش را مرور کند و در نهایت ترومایی را که تاکنون روابط را تحت تاثیر قرار داده است التیام بخشد.
۱) عروسک بادی (Air Doll)
- کارگردان: هیروکازو کوریدا
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- سال انتشار: ۲۰۰۹
«عروسک بادی» ساخته هیروکازا کوریدا و اقتباسی از مانگای کوکی نینگیو است و تنهایی زندگی شهری را به تصویر میکشد، که در آن شام برای یک نفر عادی است و کارمندان قابل تعویض هستند. در این شهر است که عروسکهای جنسی بادی بدل به همراهانی ایدهآل میشوند، جایگزینی برای ارتباط واقعی انسانی که قادر به پیر شدن، جواب پس دادن و مهمتر از آن ترک کردن نیستند.
با این حال وقتی نازومی عروسک (بائه دونا) زنده میشود، شهر از نگاه او به عنوان دنیایی از امکانات جلوه میکند. چشماندازی از لذتهای روزمره که بسیاری آنها را بدیهی میپندارند. فیلم به ما اجازه می دهد در افکار و احساسات او وارد شویم و به همین ترتیب انسانیت وجودی او را که توسط صاحبش و مردان دیگر نادیده گرفته میشود دریابیم. وقتی نازومی شروع به مستقل شدن میکند، فیلم به داستان بلوغ عروسکی بدل میشود که مفهوم پیری برایش غیرقابل درک است.
منبع: BFI