فیلمهای تاریخی که به خاطر میزان دقت و واقعگراییشان مورد انتقاد قرار میگیرند، لزوماً فیلمهای بدی نیستند. در واقع، بعضی از بهترین فیلمهای جنگی و درام تاریخی تمام دورانها در پرداختن به حقیقت رویکردی آزادانه داشتهاند. اما بسیاری را این فیلمها را به دلیل تغییر و گاهی تحریف تاریخ به خواست فیلمساز، و به تصویر کشیدن برداشتی نادرست از رویدادهای تاریخی معروف، مورد اتهام قرار دادهاند. این در حالی است که فیلمسازان این کار را برای پاسخگویی به اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان انجام میدهند. در واقع با این تصمیم میخواهند طیف وسیعتری از مخاطبان را به خود جذب کنند. جالب این است که بعضی فیلمهایی که دقت تاریخی را کاملاً نادیده میگیرند، از سرگرمکنندهترین فیلمهای تاریخی تمام دوران هستند. با این حال، با اینکه بسیاری از فیلمهایی که رویدادهای تاریخی را به طور نادرست به تصویر میکشند، فیلمهایی بهیادماندنی هستند، مورخان به درستی استدلال میکنند که این رویه در ساخت فیلم درام تاریخی باعث شده است مخاطبان برداشت کاملاً نادرستی از یک سری وقایع مهم تاریخی داشته باشند.
این تحریف سینمایی شاید درباره تمام وقایع تاریخی اهمیت زیادی نداشته باشند و بشود آنها را به خاطر جنبه سرگرمکنندگی و سینما بودنشان بخشید، اما در خصوص فیلمهایی که رویدادهایی را به تصویر میکشند که مرتبط با فضای سیاسی اجتماعی کنونی جهانی هستند، بسیار مهم است؛ مثل نبرد ترموپیل (در ۴۸۰ پیش از میلاد دومین دوره جنگهای ایران و یونان در زمان خشایارشا است که بین ارتش شهرهای متحدشده یونان به فرماندهی لئونیداس، پادشاه اسپارت و امپراتوری هخامنشی به فرماندهی خشایارشا در طول دومین لشگرکشی خشایارشا به یونان به وقوع پیوست)، جنگ داخلی آمریکا (جنگ میان شمال و جنوب امریکا بر سر مسئله بردهداری) و محاصره یا تنگنای اورشلیم (در سال ۷۰ میلادی رویدادی سرنوشتساز در نخستین جنگ یهودیان و رومیان بود که در آن ارتش روم شهر اورشلیم را تصرف کرد و هم شهر و هم پرستشگاه آن را ویران کرد).
کتاب نگاهی به تاریخ جهان اثر جواهر لعل نهرو انتشارات نیما دوره ۳ جلدی
۱۰. فیلم درام تاریخی «۳۰۰»
- سال اکران: ۲۰۰۶
- کارگردان: زک اسنایدر
- بازیگران: جرارد باتلر، لینا هیدی، دیوید ونهام، دومینیک وست، رودریگو سانتورو، مایکل فاسبندر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۱ از ۱۰۰
یکی از جنجالیترین فیلمهای تاریخی که بهخصوص در حافظه جمعی ما ایرانیان توهینآمیز تلقی شده و تصویر بسیار تلخی بر جای گذاشته است. این فیلم تخیلی محصول امریکا در ژانر درام تاریخی حماسی بر اساس مجموعه کمیکی به همین نام که در سال ۱۹۹۸ توسط فرانک میلر و لین ورلی خلق شد، ساخته شده است. فیلم نگاهی تخیلی به داستان نبرد ترموپیل که بین سپاه هخامنشی و شهرهای یونان رخ داد، دارد. در حالی که «۳۰۰» از نظر بصری خیرهکننده و سرگرمکننده است، اما به لحاظ دقت تاریخی دست به خلاقیتهای کاملاً آزادانه زده است، به ویژه با اغراق در قدرت اسپارتها و مقیاس نبرد واقعی ترموپیل.
تصویر خشایارشا و امپراتوری ایران نیز بسیار اغراقشده است. جز این این، پایبندی شدید اسپارتها به آرمانهایی خاص، رمانتیک جلوه داده شده است، و پیچیدگیهای جامعه یونان باستان را نشان نمیدهد. «۳۰۰» خلق صحنههای تماشایی را به وفاداری تاریخی ترجیح میدهد، و به جای نمایشی تاریخی درست از نبرد مذکور و طرفین آن، تجربهای سینمایی را در اختیار مخاطبان قرار داده است. بنابراین ضروری است که این فیلم را اثری تخیلی الهامگرفته از تاریخ به جای یک روایت واقعی بدانیم. محور اصلی داستان این فیلم حول لئونیداس (جرارد باتلر) میچرخد که ۳۰۰ اسپارتی را در نبردی علیه خشایارشا (رودریگو سانتورو) و ارتش عظیم سیصد هزار نفریاش رهبری کرد. در زمانی که جنگ به اوج میرسد گورگو (لینا هیدی)، همسر لئونیداس به حمایت شوهرش در اسپارت میپردازد. داستان توسط یک سرباز اسپارتی به نام دیلیوس (دیوید ونهام) روایت میشود.
در طول فیلم موجودات تخیلی مختلفی معرفی میشوند که ژانر فیلم را به سمت تاریخی-تخیلی سوق میدهند. طبق منابع تاریخی این سیصد نفر تنها دو روز توان مقاومت داشتند و طی این حمله آتن سقوط کرده و مستعمره ایران شد. فیلم از لحاظ جلوههای ویژه نظرات متعدد و عموماً مثبتی را به خود جلب کرد اما از لحاظ به تصویر کشیدن واقعیت، شخصیتسازیهای دروغین و نمایش چهره ایرانیان انتقادات زیادی به آن وارد شد؛ به طوری که عدهای این فیلم را نژادپرستانه نامیدند. اما به خاطر اکشن بودنش در باکس آفیس به موفقیت چشمگیری دست یافت و دنباله آن با عنوان «۳۰۰: ظهور یک امپراتوری» (۳۰۰: Rise of an Empire) در سال ۲۰۱۴ منتشر شد.
۹. شجاعدل (Braveheart)
- سال اکران: ۱۹۹۵
- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: مل گیبسون، پاتریک مکگوئن، برندن گلیسون، سوفی مارسو، کاترین مککورمک، برنارد هورسفال
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
در این درام تاریخی حماسی محصول امریکا، که این هم یکی از فیلمهای جنجالبرانگیز اما تحسینشده هالیوود است، مل گیبسون نقش ویلیام والاس جنگجویی اسکاتلندی را بازی میکند که رهبری اسکاتلندیها را در اولین جنگ استقلالطلبی علیه ادوارد یکم بر عهده دارد. این فیلم نامزد ده جایزه اسکار در مراسم شصت و هشتمین جوایز اسکار شد، و توانست پنج جایزه، شامل اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمبرداری، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین صدا، و بهترین چهرهپردازی را از آن خود کند. داستان شوالیه اسکاتلندی ویلیام والاس در «شجاعدل» برای آنکه تأثیر سینماتیک داشته باشد، به شدت دراماتیزه شده است. با اینکه او بدون شک شخصیتی مهم در تاریخ اسکاتلند بود، فیلم ترتیب زمانی وقایع و خود وقایع را تحریف میکند. مثلاً آن داستان فرعی عاشقانه دربار پرنسس ایزابلا کاملاً تخیلی است و هیچ سابقه تاریخی از رابطه میان او و ویلیام والاس وجود ندارد.
جز این، آن رنگ آبی که اسکاتلندی ها در فیلم به صورت خود میزنند، از نظر تاریخی برای آن دوره زمانی دقیق نبود. «شجاعدل» تأثیر احساسی و روایت قهرمانی را به بازنمایی دقیق تاریخی ترجیح میدهد و به همین خاطر، روایت این رویداد تاریخی را بیشتر به یک فانتزی تاریخی تبدیل میکند تا بازگویی دقیق وقایع. حتی عنوان شجاعدل به رابرت بروس اشاره دارد، نه ویلیام والاس. رابرت بروس یا رابرت یکم با نام اصلی رابرت هشتم دی بروس پادشاه اسکاتلند از ۱۳۰۶ تا هنگام مرگش در ۱۳۲۹ بود که او را قهرمان جنگهای استقلالخواهی اسکاتلند میدانند. او کسی است که برای رهایی اسکاتلند از سلطه انگلیسیها با ویلیام والاس همراه شد و علیه آنان جنگید.
کتاب Braveheart اثر Randall Wallace انتشارات فرهنگ زبان
۸. با گرگها میرقصد (Dances With Wolves)
- سال اکران: ۱۹۹۰
- کارگردان: کوین کاستنر
- بازیگران: کوین کاستنر، مری مکدانل، گراهام گرین، رادنی ای گرانت، تانتو کاردینال
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰
یک درام تاریخی تحسینشده دیگر که بر اساس رمانی به همین نام محصول ۱۹۸۸ نوشته مایکل بلیک به کارگردانی کوین کاستنر (در اولین تجربه کارگردانیاش) ساخته شده است و داستان ستوان ارتش اتحادیه جان جی. دونبار را روایت میکند که برای پیدا کردن یک پست نظامی به مرز آمریکا سفر میکند و با گروهی از لاکوتاها ملاقات میکند. (جالب است که همچون «شجاعدل» اینجا هم بازیگر شخصیت اصلی کارگردان فیلم هم بوده است.)
در «با گرگها میرقصد» به تصویر کشیدن بومیان لاکوتا سیوکس و پاونی – و تعامل آنها با ستوان جان دونبار – کاملاً تخیلی است. این فیلم به دلیل سادهسازی بیش از حد پیچیدگیهای فرهنگهای بومیان آمریکا و روابط آنها – هم با یکدیگر و هم با مهاجران اروپایی – مورد انتقاد قرار گرفته است. در واقع، شخصیت دونبار، به سبک تمام فیلمهای قهرمانی هالیوودی، نماد یک جور ناجی سفیدپوست در این فیلم است، و این تغییری در روایت اصلی است که دینامیک تبادل فرهنگی را در دوران گسترش به سمت غرب ساده میکند. در حالی که فیلم پر از تحریف تاریخ است، به خاطر تصویر دقیق و خوبی که از مردمان لاکوتا و فرهنگ آنها به نمایش میگذارد، از سوی جوامع بومی آمریکا مورد تحسین قرار گرفته است.
فیلم در زمان اکران هم نقدهای مثبتی از سوی منتقدان و تماشاگران دریافت کرد که کارگردانی، بازیها، فیلمنامه، موسیقی متن، فیلمبرداری و ارزشهای فیلم کاستنر را تحسین کردند. این وسترن حماسی در شصت و سومین دوره جوایز اسکار نامزد دوازده جایزه اسکار شد و برنده هفت جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای کاستنر، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین تدوین، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی متن و بهترین میکس صدا شد. «با گرگها میرقصد» همچنین اثری پیشرو در احیای ژانر وسترن فیلمسازی در هالیوود قلمداد میشود.
۷. فیلم درام تاریخی «پرل هاربر» (Pearl Harbor)
- سال اکران: ۲۰۰۱
- کارگردان: مایکل بی
- بازیگران: بن افلک، جاش هارتنت، کیت بکینسیل، کوبا گودینگ جونیور، تام سایزمور، جان ویت، کلم فیور، الک بالدوین، مکس ثیر، پینگ وو، دیوید هورنزبی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۴ از ۱۰۰
بلاکباستر هالیوودی «پرل هاربر» به خاطر داستان فرعی عاشقانهاش در پسزمینه این حمله بدنام معروف است و مخاطبان زیادی را در زمان اکران به خود جذب کرد. فیلم از نظر بصری تماشایی است اما به دلیل قربانی کردن دقت تاریخی برای درام سینمایی، با انتقادات فراوانی مواجه شد. در واقع، مثلث عشقی بین شخصیتهایی که بن افلک، جاش هارتنت و کیت بکینسیل بازی میکنند، در مرکز توجه قرار میگیرد و بر پیچیدگیهای ظریف وقایع تاریخی سایه میاندازد. از جمله نکات تاریخی مهمی که در این فیلم تحریف شده است، میتوان به دستکاری ترتیب زمانی وقایع، سکانسهای جنگی غیرواقعی، و عدم عمق در به تصویر کشیدن فضای ژئوپلیتیک چنین دوره مهمی در تاریخ اشاره کرد.
فیلم با اولویت دادن به یک داستان عاشقانه تخیلی بر وفاداری تاریخی، شدت وقایع واقعی در پرل هاربر را تحریف میکند. این درام تاریخی در ژانر جنگی/اکشن محصول آمریکا بازگویی دراماتیک یورش بلیتس، حمله به پرل هاربر از سوی کشور ژاپن، و در قبال آن بمباران راهبردی پایتخت ژاپن، توکیو از سوی ایالات متحده است. با وجود اینکه فیلم به طور کلی با انتقادهای منفی منتقدان مواجه شد، اما موفقیت بزرگی در فروش گیشه به دست آورد و به فروشی جهانی معادل ۴۵۰ میلیون دلار دست یافت. پرل هاربر نامزد دریافت جایزه اسکار در چهار رشته مختلف شد که در این بین توانست جایزه بهترین تدوین صدا را دریافت کند. از سوی دیگر، این فیلم نامزد دریافت جایزه تمشک طلایی در شش رشته مختلف از جمله بدترین فیلم هم شد.
۶. آخرالزمان (Apocalypto)
- سال اکران: ۲۰۰۶
- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: رودی یانگبلاد، رائول تروهییو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۵ از ۱۰۰
باز هم یک فیلم جنجالی دیگر از مل گیبسون که به تاریخ میپردازد اما دقت تاریخی لازم را ندارد. در این فیلم حماسی، زمانی که قلمرو مایا با زوال روبهرو میشود، بزرگان تنها راه چاره را ساختن معابد بیشتر و قربانی کردن انسانها میدانند. جاگوار پا مرد جوانی است که برای قربانی شدن برگزیده شده، اما میگریزد و حالا باید برای زنده ماندن و نجات خانوادهاش بجنگد. «آخرالزمان» که از سوی مورخان به عنوان یکی از نادرستترین فیلمهای تاریخی مورد انتقاد قرار گرفته است، یک ماجراجویی جذاب است که در پسزمینه تمدن باستانی مایاها اتفاق میافتد.
فیلم با به تصویر کشیدن مایاها به عنوان یک جامعه تشنه به خون و آدمخواری در آستانه فروپاشی، که تصویری نادرست از فرهنگ پیچیده آنهاست، حقایقی مربوط به یک تمدن تاریخی را تحریف میکند. سفر جگوار پاو، در عین هیجانانگیز بودن، روایتی تخیلی است و نه تصویری دقیق از جامعه مایاها که طبق روایتهای تاریخی تا حد معقولی صلحطلب بودند. جز این، با اینکه از راه رسیدن فاتحان اسپانیایی در انتهای فیلم، پایانبندی قانعکنندهای به فیلم داده است، اما این اتفاق در واقع چهارصد سال بعد رخ داد و نه در زمان فروپاشی تمدن مایا.
۵. گلادیاتور (Gladiator)
- سال اکران: ۲۰۰۰
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: راسل کرو، واکین فینیکس، کانی نیلسن، الیور رید، درک جاکوبی، جایمن هانسو، ریچارد هریس
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ ار ۱۰۰
دقت تاریخی در «گلادیاتور» فدای داستانسرایی حماسی و دراماتیک میشود. شخصیت ماکسیموس به جای آنکه یک گلادیاتور واقعی را به تصویر بکشد، ترکیبی تخیلی از چند شخصیت رومی باستان است. این فیلم همچنین چشمانداز سیاسی بسیار پیچیده روم باستان را ساده و تحریف میکند و رویدادهای واقعی را به طور فشرده روایت میکند تا در مدت زمان یک فیلم بلند جا بگیرد. تصویر امپراتور کومودوس، در عین سرگرمکننده بودن، به میزان قابل توجهی از سوابق تاریخی فاصله دارد. مبارزات گلادیاتورها برای سینمایی بودن اغراقآمیز است و معماری تماشاخانه کولوسئوم با همتای تاریخی خود همخوانی ندارد. اگرچه این فیلم هم یک موفقیت تجاری بود و هم نظر منتقدان را به خود جلب کرد بود، اما دقت تاریخی را قربانی میکند تا روایتی هیجانانگیز و دارای بار احساسی بسازد.
در این درام تاریخی حماسی تحسینشده، راسل کرو نقش یک سردار رومی را ایفا میکند که امپراتور مارکوس آئورلیوس علاقه خاصی به او دارد و میخواهد تاج و تخت را به او واگذار کند. پسر شرورش کومودوس به دلیل حسادت، پدرش را به قتل میرساند، تاج و تخت را تصاحب میکند، خانواده ماکسیموس را به قتل میرساند و او را از تمام درجاتش خلع میکند. ماکسیموس به بردگی تقلیل مییابد و به یک گلادیاتور تبدیل میشود. او برای انتقام از قتل خانوادهاش و امپراتور، در صحنههای مبارزه به محبوبیت بالایی دست مییابد.
«گلادیاتور» عموماً نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد و به خاطر نقشآفرینیها، کارگردانی، تصاویر بصری، فیلمنامه، سکانسهای اکشن، موسیقی و عوامل تولید فیلم تحسین شد. این فیلم بیش از ۴۵۰ میلیون دلار در جهان فروخت و دومین فیلم پرفروش ۲۰۰۰ شد. «گلادیاتور» برنده پنج جایزه اسکار در رشته بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد برای کرو، بهترین طراحی لباس، بهترین صداگذاری و بهترین جلوههای تصویری شد. قسمت دوم این فیلم قرار است سال ۲۰۲۴ اکران شود.
۴. قلمرو بهشت (Kingdom of Heaven)
- سال اکران: ۲۰۰۵
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: اورلاندو بلوم، اوا گرین، جرمی آیرونز، لیام نیسون، دیوید تیولیس، مارتون سوکاس، ولیبور توپیچ، رابرت پیو، خوان خوزه بیدهگائین، برانسن وب، پیتر کاپلی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۰ از ۱۰۰
باز هم یک درام تاریخی حماسی دیگر از ریدلی اسکات که برگرفته از حوادث تاریخی دوران جنگهای صلیبی و زندگی بالین ابلین است که البته به اندازه دیگر اثر تاریخی او در این فهرست تحسینشده نیست. بالین ابلین یکی از نجیبزادگان صلیبی پادشاهی اورشلیم بود که در جریان محاصره اورشلیم از سوی صلاحالدین ایوبی، فرمانده نیروهای شهر بود ولی سرانجام بنا به مصلحت و برای نجات جان مردم و سربازان هر دو جبهه به درخواست صلاحالدین مجبور به پذیرش صلح و تخلیه شهر شد و اورشلیم بار دیگر به دست مسلمانان افتاد.
داستان فیلم حول سقوط اورشلیم و فتح آن به دست صلاحالدین ایوبی پادشاه و مؤسس سلسله ایوبیان میچرخد که در آن زمان هنوز سردار سپاه بود. او بزرگترین قهرمان پیروز جنگهای صلیبی است که در نهایت توانست فاطمیان را از مصر براند و خود در آن جا حاکم شود. فیلم اگر چه به وقایعی میپردازد که اتفاق افتادهاند و از شخصیتهایی استفاده کرده که وجود داشتهاند اما از دقت برخوردار نیست. البته این اثر از معدود فیلمهای ساختهشده درباره جنگهای صلیبی است که دیدی یکسویه ندارد و هر دو سوی جنگ را انسان نشان میدهد.
فیلم ترتیب زمانی وقایع را فشرده میکند، ویژگیهای شخصیتی را اغراقآمیز جلوه میدهد و دینامیک پیچیده تاریخی یکی از مهمترین رویدادهای مربوط به دو دین از بزرگترین ادیان روی کره زمین را سادهتر میکند. شخصیتهای بالین ابلین، سیبیل، ملکه اورشلیم و صلاحالدین به شکلی متفاوت از آنچه در منابع تاریخی ثبت شده است، به تصویر کشیده میشوند، هم از نظر پیشینه و هم از نظر اقدامات آنها در طول محاصره اورشلیم. در عین حال، خود محاصره اورشلیم هم در فیلم دراماتیزه شده است تا شور و هیجان وقایع را بالا ببرد اما دقیق نیست. با اینکه میتوان ادعا کرد که فیلم موفق شده است ماهیت جنگهای صلیبی را به تصویر میکشد، اما تحریف واقعیت تاریخی در آن ادیدگاههای خطرناکی را درباره تاریخ قرون وسطایی کاتولیک و اسلام مطرح میکند.
۳. فیلم درام تاریخی «پادشاه» (The King)
- سال اکران: ۲۰۱۹
- کارگردان: دیوید میشد
- بازیگران: تیموتی شالامی، جوئل اجرتون، شان هریس، لیلی-رز دپ، رابرت پتینسون، بن مندلسون، اندرو هاویل، توماسین مک کنزی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
این فیلم درام تاریخی حماسی جنگی داستان هال، شاهزاده سرسخت و وارث تاج و تخت انگلیسی را روایت میکند که پس از درگذشت پدر مستبدش، به عنوان پادشاه هنری پنجم تاجگذاری میکند. حالا این پادشاه جوان باید با سیاست داخلی کاخ، جنگی که پدرش ناتمام گذاشت و عواطف زندگی گذشته خود دست و پنجه نرم کند. اما با اینکه «پادشاه» موفق میشود خوانش خوبی از نمایشنامه شکسپیر را روی پرده بیاورد، بیشتر یک اثر داستانی تاریخی است تا تصویری دقیق از وقایع و شخصیتهایی که از آنها الهام گرفته است.
اولاً طرح الهام گرفته از داستان واقعی «پادشاه» نه بر اساس سوابق تاریخی که نمایشنامههای «هنری چهارم» و «هنری پنجم» ویلیام شکسپیر است. با اینکه فیلم پادشاه هنری را به عنوان رهبری معقول که به دنبال برقراری صلح است به تصویر میکشد، اما از نظر مورخان، او در واقع نسبتاً جنگطلب بوده است. جز این، فیلم همچنین چند رویداد خاص را تحریف میکند، به ویژه نبرد آجینکورت یا آژینکورت (یک جنگ بزرگ از سری جنگهای موسوم به جنگهای صد ساله که با پیروزی انگلستان همراه بود) که آن صحنه بهیادماندنی جنگ تن به تنش اصلاً در واقعیت اتفاق نیفتاده است.
۲. میهنپرست (The Patriot)
- سال اکران: ۲۰۰۰
- کارگردان: رولند امریش
- بازیگران: مل گیبسون، هیث لجر، جیسون ایساکس، جولی ریچاردسون، کریس کوپر، تام ویلکینسون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۲ از ۱۰۰
یک فیلم درام تاریخی جنگی باز هم با حضور مل گیبسون اما اینجا فقط در مقام بازیگر فیلم که رویدادهای واقعی جبهه جنوبی جنگ انقلاب آمریکا (یا جنگ استقلال آمریکا که در ابتدا با درگیری بین پادشاهی بریتانیای کبیر و مستعمرات سیزدهگانه بریتانیا در آمریکای شمالی آغاز شد و سرانجام به یک درگیری سراسری میان چندین قدرت بزرگ اروپایی تبدیل شد) را روایت میکند، اما به خاطر به تصویر کشیدن جنایات بعضی از چهرههای تاریخی جنجالبرانگیز شد.
داستان «میهنپرست» در روایت وقایع و شخصیتهای تاریخی بسیار آزادانه عمل کرده است. بنجامین مارتین که نقشاش را مل گیبسون بازی میکند، شخصیتی ترکیبی است که با الهام از چندین شخصیت خلق شده است، که از جمله آنها میتوان فرانسیس ماریون بردهدار ملقب به «روباه مرداب» است که به خاطر آزار و اذیت بومیان چروکی معروف بود. (فرانسیس ماریون یک افسر نظامی بود که در جنگ انقلابی آمریکا خدمت میکرد. او در ارتش قارهای و فرستادگان شبهنظامی کارولینای جنوبی فعالیت میکرد و پس از بیرون راندن ارتش قارهای از ایالت، در نبرد کامدن و اشغال کارولینای جنوبی و چارلستون در ۱۷۸۰ و ۱۷۸۱ نیز دشمن سرسخت بریتانیا بود.)
«میهنپرست» همچنین بریتانیاییها را بیش از حد شرورانه به تصویر میکشد و به همین خاطر موفق نمیشود تفاوتهای ظریف درگیری را به تصویر بکشد. صحنههای نبرد و تاکتیکها برای تأثیر دراماتیک، اغراقآمیزند و استراتژیهای تاریخی واقعی که هر دو طرف استفاده کرده بودند، تحریف میکند. علاوه بر این، به تصویر کشیدن شخصیتهای افریقایی-امریکایی و نقش آنها در جنگ تا حد زیادی نادرست است و واقعیتهای تلخ و خشن بردهداری در آن دوره را کماهمیت جلوه میدهد.
۱. فیلم درام تاریخی «سنتوریون» (Centurion)
- سال اکران: ۲۰۱۰
- کارگردان: نیل مارشال
- بازیگران: مایکل فاسبندر، دومینیک وست، اولگا کوریلنکو، لیام کانینگهام، دیوید موریسی، نول کلارک، ایموجن پوتس، جیجی فیلد، مایکل کارتر
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۰ از ۱۰۰
این فیلم درام تاریخی اکشن محصول بریتانیا بر اساس افسانه قتلعام نُه لژیونر در منطقه کلدونیا، در اوایل قرن دوم میلادی داستان گروهی از سربازان رومی را روایت میکند که بعد از تار و مار شدن هنگشان آنها در حملهای غافلگیرکننده باید برای زندگیشان در سرزمین دشمن بجنگند.
با اینکه داستان «سنتوریون» در پسزمینه بریتانیای رومی (بخشی از جزیره بریتانیا بود که میان سالهای ۴۳ پیش از میلاد تا ۴۱۰ میلادی تحت استیلای امپراتوری روم قرار داشت) در قرن دوم پس از میلاد قرار روایت میشود، در بازگویی ناپدید شدن اسرارآمیز لژیون نهم روم از حقایق تاریخی منحرف میشود. مهمتر از همه، این را با داستانی تخیلی برای ناپدید شدن نشان میدهد، با اینکه تاریخ خود هیچ پاسخ قطعی در این خصوص ارائه نمیکند.
شخصیتهای «سنتوریون» هم محصول داستانسرایی خلاقانه هستند و نه بازنمایی دقیق تاریخی. تصویر پیکتها، مردم بومی شمال بریتانیا که در شرق و شمال شرقی اسکاتلند امروزی زندگی میکردند، نیز به خاطر وجه دراماتیک فیلم تلطیف شده است، و مردمان پیچیده این منطقه را با بیملاحظگی به عنوان ضدقهرمانهای تقریباً فراطبیعی نشان میدهد. تمرکز «سنتوریون» بر کنش و تعلیق بر اصالت و دقت تاریخی غلبه میکند و آن را به تصویری سرگرمکننده اما از نظر تاریخی ناقص تبدیل میکند.
منبع: screenrant