۱۰ فیلم برتر درباره‌ی نابرابری اجتماعی

به نقل از دیجیکالا:

نابرابری اجتماعی. فیلم انگل . ۲۰۱۹

داشتن‌ها و نداشتن‌ها زمینه‌ی داستانی است که قدمتی به اندازه‌ی خود زمان دارد. از آن زمان که انسان‌‌ها در جوامع زندگی می‌کنند، مردمانی بودند که اندوخته‌ی فراوانی داشتند و مردمانی که اندوخته‌اشان اندک بود. در چند سال اخیر، جامعه‌گرایی دموکراتیک، اختلاف ثروت، نابرابری حقوق دریافتی و بحث‌های پیچیده راجع به روابط جنسی، جنسیت و نژاد به نقطه‌ی کانونی گفتمان ما انسان‌ها تبدیل شده است.

پس باید مطابق با زمانه رفتار کرد و فیلم‌های بسیاری که با نابرابری اجتماعی سر و کار دارند، توجه همه را به خود جلب کرده‌اند. سال ۲۰۱۹، سال فیلم‌‌های جنگ طبقانی بود. با انبوهی از فیلم‌ها که به نتایج حاصل از حاشیه‌نشینی اشاره داشتند. از جوکری که با بانک‌داران وال‌استریت سر نزاع داشت تا خود گرگ وال‌استریت که افراد مختلف را گول می‌زد، فیلم‌ها بهترین ابزار برای بیان نظرات و عقاید در باب آگاهی طبقاتی است.

با این حال، فیلم‌هایی که درباره‌ی موضوع نابرابری اجتماعی ساخته می‌شوند، تنها مربوط به دهه‌ی گذشته نیستند. بیش از یک قرن است که تعداد زیادی از فیلم‌های خوش‌ساخت و زیبایی عرضه شده‌اند که از روش‌های خلاقانه‌ی داستان‌گویی بهره گرفته‌اند تا پیامی غیبی را درباره‌ی وضعیت نظام‌های اقتصادی ما و ضرر‌های شخصی به گوش همه برسانند. چه داستان روسی از اتحادیه‌های کارگری در دهه‌ی ۲۰ میلادی باشد یا یک کمدی بدبینانه درباره‌ی یک بازاریاب تلفنی، نابرابری اجتماعی در خط مقدم آگاهی فرهنگی قرار دارد و از منظر سینمایی نیز به سوژه‌ای به همان اندازه مهم تبدیل شده است.

فهرست پیش‌رو  برخی از نمادین‌ترین و پربحث‌ترین فیلم‌ها درباره‌ی این موضوع در سال‌های اخیر را شامل می‌شود. با این حال، برخی از الماس‌های سینمایی سال‌های پیشین نیز که راه‌ را برای این گفتمان فرهنگی در سینما باز کرده‌‌اند نیز در این فهرست حضور دارند. با ۱۰  فیلم برتر در‌باره‌ی نابرابری اجتماعی آشنا شوید.

۱۰. ما (Us)

ما. ۲۰۱۹. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۲۰۱۹
  • کارگردان: جردن پیل
  • بازیگران: لوپیتا نیونوگو، وینستون دوک، الیزابت ماس و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶/۸ از ۱۰

دومین فیلم مورد انتظار جوردن پیل که بعد از فیلم موفق و تحسین‌شده‌ی «برو بیرون» عرضه شد، باید پایش را جا پای بزرگی می‌گذاشت. فیلم تازه‌نفسی که اساسا سیاست‌های سال ۲۰۱۷ دوران ترامپ را تعریف می‌کرد و به شکلی ماهرانه ترس و کمدی را به شکلی متعادل عرضه می‌کرد، پیل باید اثبات می‌کرد که او صرفا یک کارگردان تک‌وجهی نیست.

فیلم «ما»، داستان آدلاید ویلسون و همسر و دو فرزندش را دنبال می‌کند که به خانه‌ی تابستانی خود در سانتا‌کروز بر‌می‌گردند که در آنجا برای آدلاید در بچگی‌اش، اتفاقی ناراحت‌کننده افتاده است. در حالی که اعضای خانواده دارند به زندگی جدید خود عادت می‌کنند، آدلاید سعی ‌می‌کند تا حس وحشت بیش از حد تحمل خود را که تجربه می‌کند، از خود دور کند و اینجاست که ترس‌های او با حضور ۴ نفری که نقاب بر چهره دارند و به خانه‌ی او حمله می‌کنند، قوت می‌گیرد و رنگی از واقعیت پیدا می‌کند. اما چیزی که در ابتدا یک تریلر معمولی درباره‌ی تهاجم به خانه‌ به نظر می‌آید، ناگهان زمانی که مشخص می‌شود که این غریبه‌ها در واقع همزاد هر یک از اعضای خانواده هستند، ورق برای آدلاید و اعضای خانواده‌اش بر‌می‌گردد.

«ما»، فیلم در هم و برهم و انعطاف‌نا‌پذیری است که موفق نمی‌شود تا به آن انجسام و رضایت‌خاطر مطلوب فیلم «برو بیرون» برسد. اما با وجود اینکه به نظر می‌رسید این فیلم چیزی کم داشت، با انرژی شرورانه‌اش توانست آن کمبود را جبران کند. فیلم «ما» جاه‌طلبی دارد که بسیار فراتر از چیزی است که در «برو بیرون» شاهدش بودیم. همچنین در این فیلم با کارگردانی تازه‌نفس و مشتاقی روبه‌رو هستیم که مهارت‌های هنرمندانه‌ی خود را با سکانس‌هایی جسورانه و سر‌نخ‌های ریز و نامحسوس برای کسانی که با وسواس به جزئیات فیلم توجه می‌کنند، از پشت دوربین بیرون می‌کشد.

«ما» جهانی را خلق می‌کند که در آن هر انسان به دیگری بستگی دارد و رنج‌هایشان کمک می‌کند تا این دنیای مادی را سر پا نگه داریم. استعاره‌ی موجود در فیلم به شکل قابل‌توجهی واضح و در عین حال مبهم نیز هست تا بیانی از چندین نظام اجتماعی ارائه کند که ما در آن زندگی می‌کنیم. با حسی از افزایش جنگ طبقاتی در افق فکری این فیلم و وارونگی بی‌پروای وحشتناک دستانی که در جای جای آمریکا حضور دارند، این فیلم به شکلی استادانه خطرات تلاش برای پوشاندن یا انکار رنج دیگران به خاطر ادامه‌‌ی زندگی ما را به تصویر می‌کشد. این هشداری از حادثه‌ای ناگوار است برای آن‌هایی که تماشایش کرده‌اند: رنج‌کشیدن دیگران نمی‌تواند منطقی به نظر برسد. به این دلیل که آن‌ها‌یی که به ما وابسته‌اند، ساکت نخواهند ماند.

۹. ببخشید مزاحم شما شدم (Sorry To Bother You)

ببخشید مزاحم شدم. ۲۰۱۸. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۲۰۱۸
  • کارگردان: بوتس رایلی
  • بازیگران: لاکیت استنفیلد، تسا تامپسون، جرمین فاولر و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶/۹ از ۱۰

«ببخشید مزاحم شما شدم» یک کمدی سیاه است و اولین تجربه‌ی کارگردانی بوتس رایلی محسوب می‌شود. این فیلم شما را به درون سواره‌نظام نامتعادل و به شکل آزار‌دهنده‌ا‌ی پذیرفتنی از سناریو‌هایی حول نظام نوین برده‌داری مراکز کاری شرکت آمازون، شغل‌های شرکتی بی‌روح و اعتصاب‌های ورودی‌بند و اعمال نفوذ رسانه‌ها با چرخه‌ی خبری‌اشان می‌برد که بسیار بدبینانه است ولی باید دید تا باور کرد.

این فیلم داستان شخصیتی به نام کاسیوس گرین را دنبال می‌کند. مردی که در کابوس سرمایه‌داری متاخر در نسخه‌ای اغراق‌شده از شهر اوکلند گذران زندگی می‌کند. او خیلی زود با یادگیری تغییر مابین زبان‌ها، در کار بازاریابی تلفنی موفق می‌شود. او که از نردبان ترقی شرکت بالا می‌رود، به ناگاه خود را در تقاطعی می‌بیند: آیا او از ورودی‌بند‌ها گذشت و حقوق دیوانه‌واری را که به او پیشنهاد شده بود، قبول کرد یا او با همکارنش اظهار همبستگی کرد؟ افرادی که در آن وضعیت که او چند روز قبل در آن بود، حضور داشتند.

«ببخشید مزاحم شما شدم» این مفاهیم را به شکلی سریع نشان می‌دهد. در حالی که از سوی دیگر، ویران‌شهری واقعی را نشان می‌دهد که همزمان پیش‌گو و از پیش تجلی‌یافته نیز هست. این ورود از فیلم‌سازی که ساختن اولین فیلمش را تجربه می‌کند، به شکل شگفت‌انگیزی مطمئن و مستحکم است که از فراواقع‌گرایی و تقربیا هر آنچه که در جعبه ابزار فیلم‌سازی پیدا می‌شود، استفاده می‌کند تا شاهکاری پسا‌مدرن را بسازد که با جسارت تمام می‌پرسد که آیا ممکن است یا احتمال دارد که بتوان در این نظام کنونی اقتصادی موفق شد، بی آن که کرامت و آزادی انسانی از ما گرفته شود.

۸. پروژه‌ی فلوریدا (The Florida Project)

پروژه‌ی فلوریدا. ۲۰۱۷. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۲۰۱۷
  • کارگردان: شان بیکر
  • بازیگران: ویلیام دفو، بروکلین پرینس، بریا وینایته و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۲ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۶ از ۱۰

«پروژه‌ی فلوریدا» تصویری واضح و دلخراش از خانواده‌‌ای با یکی از والدین را نشان می‌دهد که در دام فقر گرفتار شده است. کارگردانی این فیلم بر عهده‌ی شان بیکر است که پس از فیلم موفق نارنگی، این فیلم را ساخته است و داستان اپیزودیک درباره‌ی خانواده‌‌ای را روایت می‌کند که در هتلی کوچک در نزدیکی دیزنی‌ورلد زندگی می‌کنند. با این حال، داستان به ظاهر معمولی فیلم خیلی سریع جایش را به داستانی غم‌انگیز از ناامیدی و انتخاب‌های بدبینانه می‌دهد که وقتی هر یک از افراد در تنگنایی گیر می‌افتند، باید برگزینند.

داستان فیلم دختری شش ساله به نام موونی و دوستان بازیگوشش را به تصویر می‌کشد که درگیر شیطنت‌های بچه‌گانه و دیوانه‌بازی‌هایشان در هتل مجیک کسل هستند و کسی هم روی آن‌ها نظارتی ندارد. همزمان، مادر او در تقلای این است که زندگی‌اش با ثباتی را تامین کند و با پولی که او زندگی‌ را می‌گرداند، یک چک عقب‌افتاده‌ی اجاره به معنی بی‌خانمان‌شدن است. برای اینکه بتواند به این وضعیت خاتمه بدهد، او به اقداماتی خطرناک و حساب‌شده متوسل می‌شود از قبیل دزدیدن بلیت‌های دیزنی‌ورلد، غذا به حساب مهمانان هتل زدن و در نهایت هرزگی.

این فیلم به شکل بی‌عیب و نقص ساخته و تصویر‌برداری شده است. آن هم با استادی تمام و انتخاب‌هایی چشم‌نواز برای رنگ‌بندی اثر که سبب می‌شود تا حسی نوستالژیک از این هتل کوچک بگیریم. این فیلم با تمرکز بر دید موونی، از گرفتار‌شدن در بسیاری از تله‌هایی که فیلم‌هایی با محوریت فقر ممکن است به آن دچار شوند، جلوگیری می‌کند و روزمرگی‌های این شخصیت و اتفاقاتی را که او در آن دخیل است، به شکلی واضح و تمام و کمال نشان می‌دهد.

تضاد تند و تیز مابین دید لذت‌بخش کودکانه و چرخه‌های شکننده‌ی فقر، نقش برجسته‌ای از لحظاتی را خلق می‌کند که یکدلی و حسابگری را می‌طلبد. دیزنی‌ورلد سایه‌ای بر سر این هتل کوچک فیلم انداخته است. این فیلم در عین حال که پیش‌گو است، تصویر از حال امروز ما نیز هست و هر دو نقطه‌ای کانونی از شهر اورلاندو هستند و بی‌ارتباط به آن‌هایی که هیچ دخلی به این موضوع ندارند.

۷. رما (Roma)

رما. ۲۰۱۸. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۲۰۱۸
  • کارگردان: آلفونسو کوارون
  • بازیگران: یالتیزا آپاریچیو، مارینا د تاویرا و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۷ از ۱۰

«روما» آلفونسو کوارونی را نشان می‌دهد که به ریشه‌های خود بازگشته است و ۲۷ سال پس از اولین فیلم اسپانیایی‌زبانش یعنی «تنها با شریکت»، فیلم دیگری را به زبان اسپانیایی می‌سازد و نتیجه‌ی خوبی هم می‌گیرد. این فیلم که در ۱۰ بخش، نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شده است و از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های سال ۲۰۱۸ یاد می‌شود، فیلمی نیمه اتوبیوگرافی از بخشی از داستان زندگی و تجربیات یک خدمت‌کار طی وقایع کشتار کورپوس کریستی است.

این فیلم داستان شخصیتی به نام کلیودگاریا یا کلیو گوتیررز را به تصویر می‌کشد، خدمت‌‌کاری که برای یک خانواده از طبقه متوسط به بالای جامعه‌ی کار می‌کند. طی حضورش در آنجا، کلیو باردار می‌شود و شاهد از هم‌پاشیدن زندگی زناشویی صاحب‌‌کار خود است. تظاهرات، بحران مدنی، و تظاهرات برای کشتار دانش‌آموزان که توسط دولت تحریم شده است، در پشت صحنه در حال وقوع است در حالی که کلیو آرامش را در خانواده‌ای که برایشان کار می‌کند، پیدا می‌کند به رغم اینکه هیچ‌گاه واقعا به آنجا تعلق ندارد.

کوارون روشی متقاعد‌کننده را به کار می‌گیرد که در آن آشفتگی سیاسی را در تقابل با جزئیات دنیوی و دقیق تصویر شخصی زنی از طبقه‌ی فرودست جامعه قرار می‌دهد که در تلاش است در میان این بحران، گذران زندگی کند. فیلم به شکلی ماهرانه بین پویایی مابین فراوانی و ثروت در تقابل با داشتن حق امتیاز، تعادل برقرار می‌کند. با استفاده از ناآرامی سیاسی به عنوان پس‌زمینه‌ا‌ی در سایه که تفاوت فاحش مابین این دو دیدگاه را وسعت می‌بخشد. این فیلم که با ساختاری گنگ و اپیزودیک به رشته‌ی تحریر درآمده است، مخاطبانش را به درون خود می‌کشد و قادر است به سادگی، بین مفاهیم بزرگ ارتباط برقرار کند.

۶. قطار‌بازی (Trainspotting)

قطاربازی. ۱۹۹۶. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۱۹۹۶
  • کارگردان: دنی بویل
  • بازیگران: ایوان مک‌گرگور، ایون برمنر، جانی لی میلر و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۱ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸/۱ از ۱۰

«قطاربازی» روایتی از فقر یک نسل از دریچه‌ی نگاه یک معتاد به هروئین حدودا ۲۰ ساله است. این فیلم داستان شخصیتی به نام رنتون را دنبال می‌کند که بعد از یک دوره‌ی طولانی افراط در مصرف هروئین، در تلاش است تا خود را از لوث وجود این ماده پاک کند و زندگی‌کردن را انتخاب کند. اما طمع استفاده از مواد مخدر و فرصت برای به دست‌آوردن پول، سدی در برابر راه اوست.

«قطاربازی» کمدی عمیقا سیاه و تهاجمی پرشور و انرژی است که تا لبه پر است از لحظاتی که شما را انگشت به دهان می‌گذارد که بسیار به‌یاد‌ماندنی هستند و بسیار ساده است که با این‌ها، گزارشی از اختلاف طبقاتی را پوشاند تا اینکه ناگهان رنتون، نهایتا به پا می‌خیزد و فریاد می‌زند که چقدر بد است یک اسکاتلندی باشی. شخصیت رنتون که ایوان مک‌گریگور با استادی تمام آن را بازی کرده است، با شخصیت‌هایی تماما واقعی یاری شده است که همگی از مسائل مشابهی رنج می‌برند: اعتیاد، فرار از حقایق و وقایع ناگوار زندگی که پول، یک اثر یا حتی وضعیت موجود نیز تغییر زیادی ایجاد نمی‌کند.

این فیلم مخاطبش را مجبور می‌کند تا در طبیعت سبک زندگی طبقه‌ی فرودست که با جامعه آمیخته شده است، تامل کند. خلاصی‌یافتن شاید یک هدف باشد، اما هر کسی نمی‌تواند رهایی یابد. جلو‌افتادن در زندگی به وسیله‌ی خیانت به دوستان قضیه‌ی ناگواری برای این طبقه‌ی اجتماعی است که در آن اتحاد و همبستگی تنها چیزی است که بسیاری از افراد دارند. اما «قطاربازی» شما را به چالش می‌کشد تا به قیمت و مزایای وفاداری و آزادی فکر کنید. برای اینکه خودتان را از زندگی کنونی آزاد کنید، نباید دیگر به آن دنیا برگردید و در دنیایی که رستگاری یک انتخاب نیست، انتخابتان شاید به اندازه‌ای که فکر می‌کنید،  آشکار نیست.

۵. مرد هندوانه‌ای (Watermelon Man)

مرد هندوانه‌ای. ۱۹۷۰. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۱۹۷۰
  • کارگردان: ملوین ون پیبلس
  • بازیگران: گادفری کمبریج، استل پارسونز، هاوارد کین و …
  • امتیاز متاکریتیک: ـــ
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶/۶ از ۱۰

«مرد هندوانه‌ای» کمدی جسور و خشمگینی است که تعصبات و پیش‌داوری‌های جامعه‌ی سفید‌پوستان آمریکا را نشانه رفته است و با خلق داستان دگردیسی نژادی، از زمان خود بسیار جلوتر بود. این فیلم اولین و تنها فیلم استودیویی فیلم‌ساز افسانه‌ای ماریو ون پیبلس است. در حالی که این فیلم توانست به موفقیت تجاری خوبی برسد، پیبلس تصمیم گرفت تا قرارداد سه فیلم با استودیو کلمبیا را قبول نکند و فورا سراغ پروژه‌ی مستقل خود برود.

این فیلم داستان شخصیتی به نام جف گاربر را دنبال می‌کند (که با چهره‌ای سفید توسط گادفری کمبریج بازی شده است)، یک فروشنده‌ی سفید‌پوست نژاد‌پرست. کسی که ناگهان بدون هیچ اطلاعی، صبح یک روز به عنوان مردی سیاه‌پوست از خواب بیدار می‌شود. بعد از ترساندن همسر خود و انکارکردن و تلاش برای سفید‌کردن خود با حمام شیر، جف نهایتا به عنوان مردی سیاه‌پوست به دنیای وقعی باز‌می‌گردد و جامعه‌ای را تجربه می‌کند که با او دشمنی دارد.

گرچه این فیلم نسبتا گمنام است، معمولا به عنوان پیش‌درآمدی برای فیلم (Sweet Sweetback’s Badasssss Song) از آن یاد می‌شود، این کمدی آتش‌افروز با گذر زمان خیلی خوب جا‌افتاده است. شوخ‌طبعی عجیب این فیلم با موجی از تلخی و خشم به جا، به تعادل رسیده است در حالی که جف باید دوباره خودش را پیدا کند و جایگاه خودش در جامعه را که با سفیدی اشغال شده است، بازیابد. سفری که او راهی‌اش می‌شود، این فیلم را از یک کمدی  متوسط به یک اعلام جرم از تبعیض تبدیل می‌‌کند که همچون چاقویی تیز و بران است و نظام اجتماعی حومه‌ی شهر را دیکته می‌‌کند.

۴. اعتصاب (Strike)

اعتصاب. ۱۹۲۵. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۱۹۸۰
  • کارگردان: سرگئی آیزنشتاین
  • بازیگران: گریگوری الکساندروف، ماکسیم شتراوخ، میخائیل گوموروف و …
  • امتیاز متاکریتیک: ـــ
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۶ از ۱۰

قبل از مبهوت کردن تماشاگران با خشونت بصری و مهارت تمام عیارش در بهره‌گیری از نظریه‌ی مونتاژ با شاهکار خود، «رزم‌ناو پاتمکین»، کارگردان افسانه‌ای روسی سرگئی آیزنشتاین فیلم «اعتصاب» را عرضه کرد، یکی از اولین روایت‌ها درباره‌ی شورش مردمان طبقه‌ی کارگری. اعتصاب یک فیلم صامت روسی در دهه‌ی ۲۰ میلادی است که داستان انقلاب مابین کارگران کارخانه را در عصر امپراتوری روسیه و سقوط تدریجی آن‌ها نشان می‌دهد.

این فیلم که در ۶ فصل به مخاطب نشان داده می‌شود، از ساختار سنتی روایت و شخصیت‌پردازی چشم می‌پوشد تا نمایشی با جزئیات از اعتصابات کارگری را تا جایی که ممکن است، به شکلی سرراست ارائه دهد. این فیلم که قطعه‌ی موسیقی به‌یاد‌ماندنی و تدوین پر‌شوری دارد، ثابت کرد که آزمونی برای محک‌زدن نظریه‌ی مونتاز آیزنشتاین است که در صحنه‌ی پایانی به اوج خود می‌رسد که در آن پلیس‌های سوار بر اسب کارگران را می‌ترسانند در حالی که فیلم با یک کات در میانه، گاوی را در حال ذبح‌شدن نشان می‌دهد.

گرچه روایت «اعتصاب» درباره‌ی شخصیت‌ها و روابط بین افراد چندان پر‌رنگ نیست، این فیلم را از بند آزاد می‌کند تا درست به قلب اینکه نظام اقتصادی دقیقا چگونه کار می‌کند، برود. به رغم این، این فیلم خشک و بی‌فرم نیست. این یک پروپاگاندای تاثیرگذار است و از بسیاری از فیلم‌های قرن اخیر مدرن‌تر است و تضمین می‌کند که احساسات شما را برانگیزد. صحنه‌ای که در آن مدیر‌بالا دستی در حال خواندن تقاضای منطقی کارگری است و سپس استفاده از نامه برای پاک‌کردن نوشیدنی ریخته‌شده به همان اندازه که در ۱۹۲۵ بود، تا به این لحظه موثر و خشم‌برانگیز مانده است.

۳. انگل (Parasite)

انگل. ۲۰۱۹. نابرابری اجتماعی

 

  • محصول: ۲۰۱۹
  • کارگردان: بونگ جون هو
  • بازیگران: سونگ کانگ هو، لی سون کیون، چو یئو جئونگ و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸/۶ از ۱۰

فیلم «انگل» ساخته‌ی بونگ جون هو به عنوان اولین فیلم از کره‌ی جنوبی که توانست برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم جوایز اسکار شود، در صفحه‌ی تاریخ سینما حک شد اما دستاورد‌های «انگل» فراتر از کسب جوایز است: این فیلمی است که خشم سوزانش را با دقتی فراوان به سمت موانعی می‌برد که کاخ‌نشینان بالای تپه را از کوخ‌نشینان مجاور فاضلاب جدا می‌کند. با صراحتی مثال‌زدنی، «انگل» یک فیلم جنگ طبقاتی تمام عیار است.

این فیلم داستان خانواده‌ی کیم را دنبال می‌کند، خانواده‌ای با چهار نفر عضو که در یک خانه‌ی زیر‌زمینی تنگ زندگی می‌کنند و به سختی زندگی‌اشان می‌گذرد. بعد از به دست‌آوردن برخی شغل‌های عجیب تا به این وسیله بتوانند خرج خانواده را دربیاورند، هر یک از اعضای خانواده، یکی یکی، شغل‌های مختلفی را در خانه‌ی خانواده‌ی پارک صاحب می‌شوند. خانواده‌ی پارک درست در نقطه‌ی مقابل خانواده‌ی کیم هستند. آن‌ها بی‌دغدغه و آسوده خاطر زندگی‌می‌کنند و زندگی‌اشان را به شکلی دوستانه ولی سرد و خشک اداره می‌کنند. پیوند خانوادگی اعضای خانواده‌ی کیم در لفافه پنهان می‌ماند در حالی که آن‌ها شروع به تسخیر خانه می‌کنند و در نهایت جنگ مابین دو خانواده به  اوج خودش می‌رسد.

«انگل» آموزه‌ای از تحلیل ظلم معمول ثروتمندان و تقابل آن با جنایت‌های نیازمندی است که آنهایی که زندگی راحتی ندارند، بایستی انجام دهند. نتایج این امر خنده‌دار و هیجان‌انگیز و در عین حال بسیار تاثیرگذار و تکان‌دهنده است جایی که اعضای خانواده‌ی کیم در می‌یابند که مهم نیست که چه کاری انجام می‌دهند، آن‌ها هیچ وقت با جهانی که آن‌ها را بیگانه می‌پندارد، اخت نخواهند شد و سر سازگاری پیدا نخواهند کرد.

۲. بیلی دروغ‌گو (Billy Liar)

بیلی دروغ‌گو . ۱۹۶۳. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۱۹۶۳
  • کارگردان: جان شلسینجر
  • بازیگران: تام کورتنی، جولی کریستی، ویلفرد پیکلز و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷/۳ از ۱۰

به دلیل مشخصه‌‌های فرا‌واقع‌گرایانه‌ی خود، «بیلی دروغ‌گو» به اثری متفاوت از جریان «واقع‌گرایی ظرفشویی-آشپزخانه» تبدیل شده است. با این حال این فیلم یک اثر کلیدی از فیلم‌هایی در ژانر مرد خشمگین محسوب می‌شود و زمینه را برای دهه‌ها از فیلم‌هایی درباره‌ی مردان جوان سرخورده را فراهم می‌کند که در آرزوی زندگی بهتری هستند. این فیلم به عنوان خمیر مایه همه چیز از «پرتقال کوکی» استنلی کوبریک گرفته تا «فروشنده‌ها» کوین اسمیت را شامل می‌شود و با هر کسی که در دنیایی که برایش آماده نیستند، احساس گمشدگی می‌کند، همدردی می‌کند.

«بیلی دروغ‌گو» داستان مرد جوانی به نام بیلی است که از زندگی طبقه‌ی متوسط به پایین خود ناراضی است. به رغم رویاهای بزرگش که می‌خواهد به لندن برود و در آنجا کمدی بنویسد، او وقتش را با کلاه‌برداری از زنان، دروغ‌گفتن‌های اجباری و دزدیدن از سرکارش می‌گذارند. برای این که بتواند با این چیز‌ها کنار بیاید، بیلی خودش را در فانتزی‌های دائمی گم می‌کند، چرخه‌ای شرور و بدذات که او را بی‌دفاع ول می‌کند تا در این دنیای مدرن خودش را نجات دهد.

سفر بیلی و فانتزی‌های فرار دائمی او، با گذشت سال‌ها خوب جا افتاده‌‌اند که طرز فکر غمگین و بی‌روح بسیاری از افراد با وضعیت اقتصادی نابسامان را به تصویر می‌کشد: میلیونری که موقتا شرمگین است. بیلی خودش را به عنوان عضوی از طبقه‌ی‌ فرودست نمی‌بیند. به جایش، او وضعیت فعلی خود را به عنوان یک راه‌بندان آزار‌دهنده می‌بیند و ایمان دارد که زندگی او به عنوان یک نویسنده‌ی موفق ثروتمند به زودی شروع خواهد شد درست به محض اینکه او به پاریس برود، به رغم اینکه او اندک لوازمی دارد که با آن جان به در ببرد. اما همانگونه که مادرش به او می‌گوید، مشکلات او چیز‌هایی نیستند که او صرفا آن‌ها را پشت سر بگذارد.

۱. دوچرخه‌دزد‌ها (Bicycle Thieves)

دوچرخه‌دزد‌ها. ۱۹۴۸. نابرابری اجتماعی

  • محصول: ۱۹۴۸
  • کارگردان: ویتوریو دسیکا
  • بازیگران: انزو استایولا، لامبرتو ماجورانی، لیانلا کارل و …
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸/۳ از ۱۰

«دوچرخه‌دزد‌ها» داستان دلخراش مردی است که ناامیدانه‌ در پی یافتن راهی برای رهایی از فقر است، اما تنها از این پیچ به آن پیچ می‌پرد. این فیلم یک اثر ماندگار در ژانر نئورئالیست ایتالیایی است و از نابازیگران استفاده می‌کند و به کلی در مکانی تصویر‌برداری شده است تا رئالیسم اثر را حفظ کند. چیزی که در استودیو نمی‌توان به آن دست پیدا کرد. نتیجه، فیلمی نفس‌گیر است با تصاویر طولانی تا به شما احساسی بدهد که انگار در وسعت رم گم شده‌‌اید و نما‌های نزدیکی که حس سرخوردگی و ناامیدی و حس بی‌همتایی از آزرده‌خاطر‌شدن روح را در شما افزایش می‌دهد و شما را به چالش می‌کشد تا ایمانتان به نظام اقتصادی را از دست ندهید.

«دوچرخه‌دزد‌ها» داستان آنتونیو ریچی را دنبال می‌کند، مردی که از داشتن شغلی برای تامین زندگی زن و بچه‌اش ناامید شده است. به او شغلی پیشنهاد می‌شود، اما با پیش‌شرط اینکه باید دوچرخه داشته باشد. همسرش تصمیم می‌گیرد تا اوراق بهادار خانواده را بفروشد تا او پول دوچرخه را بدهد. روز اول، دوچرخه‌ی آنتونیو دزدیده می‌شود و و او و فرزندش را مجبور می‌شوند تا در خیابان‌ها به امید یافتن دوچرخه پرسه بزنند یا اینکه با ویرانی اقتصادی رودررو شوند.

هسته‌ی داستان به رابطه‌ی بین پدر و فرزند می‌پردازد، اما تاثیر گسترده‌تر و عمیق‌تر فیلم این است که چرخه‌ی فقر را نشان می‌دهد و راه طولانی شگفت‌آوری که باید فردی طی کند تا بلکه از این مخمصه فرار کند.  وقتی که آنتونیو گزارش دزدی دوچرخه‌اش را به پلیس می‌دهد، با بی‌تفاوتی روبه‌رو می‌شود. با این حال، وقتی او همان عمل را از سر ناچاری انجام می‌دهد، عالم و آدم دست به دست هم‌ می‌دهند تا جلوی او را بگیرند و رسوایش بکنند که به شکلی بی‌نقص تصادفی‌بودن بحرانی تیره و تار را به تصویر می‌کشد که افراد را مجبور می‌کند تا به قیمت مبارزه برای بقا، کرامت انسانی خود را زیر پا بگذارند. «دوچرخه‌دزد‌ها» به عنوان یک اثر کلاسیک با نگاهی به اثرات فقر باقی می‌ماند و از مخاطبانش می‌پرسد که تا فکر کنند اگر در شرایط آنتونیو بودند، آیا اقدام متفاوتی انجام می‌دادند؟

منبع: Taste of Cinema