به نقل از دیجیکالا:
چیزی که قطعا میتواند به جذابیت یک فیلم اضافه کند حضور شروری نه چندان بیرحم است. به تازگی این موضوع به یکی از سنتهای رایج و محبوب فیلمهای دنیای سینمایی مارول تبدیل شده و شخصیتهای شرور در فیلمهایی مانند «دکتر استرنج در چند جهانی دیوانگی» و «ثور: عشق و تندر» به شخصیتهایی تبدیل شدهاند که مخاطبان با آنها همدردی میکنند. شخصیتهایی که بسیاری از بینندگان نه تنها از آنها متنفر نیستند و حس بدی نسبت به آنها ندارند بلکه میتوانند درکشان کنند.
البته این موضوع در دنیای سینمایی مارول جدید نیست و سالها است که شرورها رنگ عوض کرده و به شخصیت دیگری تبدیل میشوند. در برخی موارد، یک هیولای تمام عیار در نهایت به خاطر ظلمی که در حقش شده مجبور است با انسانها مبارزه کند و در موارد دیگر، انسانهایی که بیعدالتیهای زیادی در حقشان شده به شرارت روی میآورند. در تمام این موارد شاهد حضور اشراری هستیم که پشت چهرهی خشمگین و خطرناکشان موجوداتی آسیبدیده پنهان شده است.
- آیا فیلم «دنیای ژوراسیک: سلطه» به فرنچایز ژوراسیک پایان میدهد؟
- چرا فرنچایز «بتمن» به شخصیتهای زن بیشتری نیاز دارد؟
- ۱۰ فیلم سینمایی خوب که فرنچایزشان را نابود کردند؛ از شوالیه تاریکی تا انتقامجویان
۱۰. رد در «ما» (Us)
در فیلم «ما» اثر جوردن پیل، لوپیتا نیونگو نقش دو شخصیت را بازی میکرد، زنی به نام ادی و نسخهی شرور او، رد. در این فیلم، کپیهای تمام خانوادهی ادی ظاهر شدند و آنها را که قرار بود در ویلای خود به استراحت بپردازند دچار کابوسی سخت کردند. در ابتدا همه چیز خوب به نظر میرسد اما چندی نمیگذرد که این کپیها حق خودشان را طلب میکنند.
بالاخره در پایان مخاطبان درمییابند که رد آنقدرها هم که فکر میکردند شرور نیست. در واقع رد ادی واقعی بود و زنی که در میان انسانها بزرگ شد، ازدواج کرد و صاحب بچه شد، همان نسخهی کپی او بود که در کودکی ادی را ربود و به جای او پای به دنیای انسانها گذاشت.
۹. کندی من در «کندی من» (Candyman)
کندی من هر کسی را که پنج بار نام او را جلوی آینه بر زبان بیاورد، میکشد و اصلا برایش مهم نیست که او گناهکار است یا نه. با این حال، آنچه که در گذشته بر سرش آمده باعث میشود که مخاطبان بتوانند نسبت به سایر قاتلان اسلشر، با او بیشتر همدردی کنند. زمانی که کندی من زنده بود، دنیل روبیتای نام داشت.
او نقاش سیاه پوستی بود که در قرن نوزدهم به یک زن سفیدپوست دل میبازد. اما از آنجایی که در آن زمان این رابطه ممنوع تلقی میشد، مردان شهر به طرز وحشیانهای او را به قتل میرسانند و هم اکنون روح شکنجه شدهاش به دنبال انتقام گرفتن از همهی کسانی است که ۵ بار نامش را بر زبان بیاورند.
۸. روی باتی در «بلید رانر» (Blade Runner)
فیلم بلید رانر داستان پیچیدهای داشت. طرح داستانی فیلم آنقدر مبهم بود که کارگردان و ستارهها هیچ نظری در مورد معنا و مفهوم فیلم نداشتند. هریسون فورد در این فیلم نقش ریک دکارد یا بلید رانر را بر عهده داشت که آندرویدهای یاقی را شکار میکرد و میکشت. روتگر هاوئر نقش روی باتی را در «بلید رانر» بازی میکرد، آندرویدی که دکارد باید او را شکار میکرد.
چیزی که باعث شد بینندگان با او همزاد پنداری کنند این بود که او جزو آن دست از آندرویدهایی بود که میخواستند آزادانه زندگی کنند. در واقع تنها جرم باتی، این است که میخواهد زندگی کند، اما جامعه به او اجازه نمیدهد تا آزادانه هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد.
۷. گالوم در «ارباب حلقهها» (Lord of the Rings)
گالوم شروری بود که هم به قهرمانان فرنچایز «ارباب حلقهها» کمک کرد و هم کسی بود که در مقابل آنها ایستاد و میخواست حلقه را از آن خود کند. با این حال، گالوم سرنوشت غم انگیزی داشت و در واقع یکی از بیگناهترین کاراکترهای فرنچایز «ارباب حلقهها» به حساب میآید. گالوم در بخشی از داستان، به عنوان اسمیگول شناخته میشد و وظیفهاش این بود که حلقه را در جایی امن نگاه دارد.
اما حلقه، روح گالوم را فاسد کرد، همان کاری که قصد داشت با فرودو انجام دهد. بنابراین حتی با اینکه او دلش میخواست به فرودو وفادار بماند، اما نتوانست در برابر وسوسههای حلقه ثابت قدم باشد و در نهایت به او خیانت کرد.
۶. کیلمانگر در «پلنگ سیاه» (Black Panther)
شاید بتوان کیلمانگر را بیگناهترین شخصیت شرور دنیای سینمایی مارول دانست البته در آخرین صحنهها تغییراتی در شخصیت او به وجود آمد. او کودکی بود که با پدرش زندگی میکرد تا اینکه پدر پلنگ سیاه، تی چاکا ظاهر شد و پدرش را کشت و اریک را یتیم کرد.
البته پدر اریک، برادر تی چاکا بود اما پس از آن حق و حقوق اریک به عنوان یکی از شهروندان واکاندا از او سلب شد، و همین باعث شد که به موجودی شرور تبدیل شود. کیلمانگر دلایل زیادی برای نفرت از واکاندا و پسر عمویش تی چالا داشت و در واقع به دنبال اجرای عدالت بود. هر چند در این راه پا را از گلیمش فراتر گذاشت.
۵. آنجلا در «کمپ خواب» (Sleepaway Camp)
«کمپ خواب» یک فیلم ترسناک کلاسیک است که در دههی ۱۹۸۰ وقتی که ژانر اسلشر در بین طرفداران به اوج محبوبیت رسیده بود روانهی بازار شد. با این حال، این فیلم چیزهای بسیار بیشتری برای گفتن داشت و هدفش فقط ترساندن کودکان در کمپهای تابستانی نبود. زیرا قاتل فیلم، پا را از کشتن بدون هیچ دلیلی فراتر گذاشت و به یکی از شرورهایی تبدیل شد که توانست دل مخاطبان را به رحم بیاورد.
چیزی که باعث میشود مردم در این فیلم با آنجلا همدردی کنند این است که هر فردی که آنجلا او را میکشد سعی میکند به او صدمه برساند. سرآشپز سعی کرد او را مورد آزار و اذیت قرار دهد، بسیاری از افراد اردوگاه هم او را اذیت میکردند و نامزدش هم در کمپ به او خیانت کرد. بنابراین آنجلا تصمیم میگیرد انسانهای دیگر را به قتل برساند تا دیگر آسیبی از جانب آنها به او وارد نشود. متاسفانه پیچ و تابهای فیلم باعث شد که در نهایت بسیاری از مخاطبان گیج شوند اما در کل آنجلا یکی از آن شرورهایی است که توانست حس همدردی مردم را برانگیزد.
۴. هیولای فرانکنشتاین در «فرانکنشتاین» (Frankenstein)
یکی از اولین شخصیتهای شرور فیلمهای ترسناک که توانست حس همدردی مخاطبان را برانگیزد کاراکتر فرانکنشتاین در سال ۱۹۳۱ بود. ویکتور فرانکنشتاین، یک هیولای گوتیک است که در نهایت به یک شخصیت تراژیک تبدیل شد و بسیاری از مخاطبان برایش اشک ریختند. ویکتور با استفاده از اعضای بدن اجساد مختلف، در هیبت یک هیولا خلق شد و همین باعث شد که مردم از او هراس داشته باشند.
این هیولا موجودی بیگناه بود که فقط میخواست آرامش داشته باشد و از انسانها چیزهایی را یاد بگیرد. او ابتدا سعی کرد با یک مرد و بعد با یک دختر کوچک ارتباط برقرار کند، اما وقتی به طور تصادفی دختر را کشت، آن هم در حلی که فکر میکرد دخترک دارد با او بازی میکند، سرنوشتش برای همیشه دچار تغییر شد.
۳. مگنتو در «مردان ایکس» (X-Men)
مگنتو یکی از نمونههای ابتدایی شرورهای دلرحم بود، هرچند که در نهایت، نفرت بر او چیره شد. در سهگانهی مردان ایکس، اولین صحنه نشان داد که مگنتو از کجا آمده و چرا به یک شخصیت شرور تبدیل شده است.
مگنتو در کودکی در اردوگاه کار اجباری نازیها اقامت داشت و زمانی که قتل دوستان و همراهانش را تماشا میکرد، به قدرتهای خود که ناشی از ژن جهش یافتهاش بودند پی برد و همین امر باعث شد که به شدت مورد توجه قرار گیرد. پروفسور ایکس طرفدار صلح بین جهشیافتهها و انسانها بود، اما مگنتو شر موجود در قلب اکثر انسانها را دید و میدانست که بهترین راه مبارزه با آنهاست.
۲. ژنرال هومل در «صخره» (The Rock)
در این فیلم، نیکلاس کیج نقش یک متخصص برجستهی سلاحهای شیمیایی را بازی میکند که مامور میشود موشکهای خطرناکی را که توسط یک ژنرال روانی آمریکایی به نام فرانسیس هومل به سرقت رفته نابود کند. اما در واقع این جدال، مبارزهی خیر علیه شر نبود.
زیرا هومل برای خودش چیزی نمیخواست. بلکه میخواست ایالات متحده مسئولیت تفنگداران دریایی رکان را که در ماموریتهای مخفی، جان خود را از دست داده بودند، قبول کند، زیرا خانوادههای آنها هرگز غرامتی دریافت نکرده بودند. او میدانست که ایالات متحده همواره سربازانش را به خطر میاندازد و میخواست اوضاع رو به راه شود. هومل یقین داشت که در نهایت خواهد مرد، اما معتقد بود که باید به دیگران کمک مکند.
۱. پاملا وورهیس در «جمعه سیزدهم» (Friday the 13th)
چیزی که باعث شد مردم با تماشای فیلم «جمعه سیزدهم» شوکه شوند این بود که قاتل زنجیرهای که بچهها را در محوطهی اردوگاه میکشت، زنی به ظاهر مهربان بود. با این حال، وقتی که ترس سراپای این زن را فرا گرفت تا به خودش بیاید افراد بیشماری را کشت. به نظر میآید پاملا بسیار خونسرد است، اما سابقهاش نشان میدهد که میتواند یک شرور تمام عیار باشد.
شروری که شاید مخاطبان بتوانند برایش سوگواری کنند. او مادری بود که ناجیان غریق نتوانستند فرزندش جیسون را از غرق شدن نجات دهند، بنابراین او میخواست بچههای قلدری که باعث مرگ فرزندش شدند را به سزای اعمالشان برساند. او شرور بود، اما دلیل خوبی برای نفرت از انسانها داشت.
منبع: screenrant