به نقل از دیجیکالا:
هرکسی بازی تاج و تخت را دیده باشد میداند که مرگ قسمت بزرگی از داستان است. در واقع، یکی از دلایل جذابیت این سریال، کنار زدن بیرحمانه شخصیتهای محبوب طرفداران بود. گرچه این خروجیهای غیرمنتظره از نظر احساسی مؤثر بودند اما آنها اغلب ضربه بزرگی بر پیکره مخاطبان وارد میکردند.
کنار رفتن بیموقع این شخصیتها باعث شد که طرفداران حسرت باقی ماندن آنها برای مدت طولانیتری را بخورند. این شخصیتها پویایی جالبی به سریال میبخشیدند و طرفداران احساس میکردند که اگر زود از میان نرفته بودند هنوز چیزهای بیشتری برای ارائه داشتند.
- بازی تاج و تخت؛ ردهبندی لنیسترها بر اساس قدرت مبارزه
- خالق بازی تاج و تخت از اتمام زودهنگام سریال پشیمان است؛ کتاب پایان دیگری دارد
- خاندان اژدها تنها پیشدرآمد بازی تاج و تخت است که ساخت آن ادامه دارد
۱۰. ند استارک
ند استارک بهترین نمونه از این موضوع است که در داستان این سریال امکان مرگ هر کسی وجود دارد. در تمام طول فصل ۱، به نظر میرسید که ند استارک قهرمان آشکار داستان بهعنوان رییس خاندان استارک است اما با پایان فصل، او مرد و تماشاگران درسی ارزشمند آموختند.
مرگ ند راهی عالی برای نشان دادن این موضوع بود که بچههای خوب همیشه در این مجموعه برنده نمیشوند اما به هر حال فقدان او برای همه مخاطبان ناراحتکننده بود. جالب بود که ببینیم او همچنان در مکانی که شرافت نقطه ضعف محسوب میشود، مثل یک مرد واقعی شرافت خود را حفظ کرده است.
۹. اوبرین مارتل
مانند ند، به نظر میرسید که طرفداران میتوانند برای مدت طولانی از حضور او لذت ببرند اما او حتی یک فصل کامل نیز دوام نیاورد. مأموریت انتقام او از خاندان لنیستر تازه گرم شده بود اما متأسفانه استکبار ستیزی او باعث مرگ بسیار وحشتناکش شد.
اوبرین در این مجموعه یک منبع انرژی سرگرمکننده بود. او کاریزماتیک و چقر بود و از خاندان لنیستر تنفر داشت. مرگ اوبرین یکی از تکاندهندهترین لحظات بازی تاج و تخت است بود اما همچنین باعث شد که کل حضور او در این سریال، کمی بیمعنی به نظر برسد.
۸. اوشا
به نظر میرسید که اوشا یک نقش اضافی و نهچندان مهم در سریال باشد اما به سرعت طرفداران خود را به دست آورد. او در مواقع حساس به اندازه کافی خشن بود اما به وضوح به بران و ریکون اهمیت زیادی میداد. او در فصل ۳ به همراه ریکون ناپدید شد تا اینکه به صورت کوتاهی دوباره در فصل ۶ ظاهر شد و رمزی بولتون توانست وی را بکشد.
اوشا شخصیتی جذاب و منحصربهفرد بود که در وستروس پذیرفته نشد و به هیچ خاندانی وابستگی نداشت. او میتوانست بهراحتی به جای محافظت از میرا رید، محافظ بران باقی بماند و به این ترتیب بود که به طرز ناراحتکنندهای از داستان کنار رفت.
۷. سیریو فورل
آریا استارک در مسیر تبدیل شدن به یک جنگجو، معلمان زیادی داشت اما سیریو فورل اولین آنها بود. او به آریا دروس مهمی آموخت و کسی بود که به او گفت که چه چیزی را به خدای مرگ بگوید. به نظر میرسد او هنگام حفاظت از آریا توسط مرین ترانت کشته شد.
رفتار جالب او بلافاصله باعث شد در سریال متمایز شود و تماشایش بسیار سرگرمکننده باشد. رابطه وی با آریا نیز بسیار شیرین بود. با چنین توصیفاتی، خوب بود که سیریو را بیشتر در سریال میدیدیم.
۶. باریستان سلمی
شخصیتهای زیادی در بازی تاج و تخت حضور داشتهاند که بهعنوان جنگجویانی چقر و سختجان تصور شدهاند اما آینده آنها هرگز مطابق با تصورات پیش نرفته است. باریستان سلمی قطعا یکی از آنها بود، زیرا بسیاری او را بزرگترین مبارز وستروس میدانستند. هنگامی که او به دنریس و کارزار وی پیوست، به نظر میرسید که اهداف ارزشمندی در سر خود داشته باشد. با این حال، این طور تصور میشد که سریال نمیداند که نحوه استفاده از چنین کاراکتر مبارزی چگونه است و پس از چند فصل کمتأثیر، در نهایت باریستان کشته شد.
۵. مارجری تایرل
همیشه جالب است که ببینید شخصیتهای اصلی سریال با چه کسانی مطابقت بیشتری دارند. سرسی لنیستر بیشترین تطابق را با مارجری تایرل داشت. مارجری یکی دیگر از سیاستمداران ماهر سریال بود که قادر بود مردم را دور بزند بدون اینکه آنها حتی خود بدانند.
بدیهی است که مقابله با سرسی، مارجری را در معرض خطر قرار میدهد و او سرانجام در فصل ۶ با بقیه دشمنان سرسی از میان میرود. علیرغم یک پایان حماسی اما هواداران با دیدن او در مقابل سرسی بیشتر هیجانزده میشدند.
۴. ایگریت
برنامه جان اسنو برای نفوذ به خاندان وایلدلینگ با عاشق شدن او، بلافاصله کمرنگ شد. این رابطه عاشقانه نه تنها بهعنوان یک مکمل داستانی جذاب بود بلکه ایگریت در بساری از مواقع به جان کمک کرد تا شخصیت جالبتری شود و بفهمد دنیا به آن اندازه که او فکر میکند سیاه و سفید نیست.
مانند اکثر عاشقانههای بازی تاج و تخت، این یکی هم محکوم به فنا شد. مرگ ایگریت کاملا غمانگیز بود، چرا که او شخصیت مهمی در زندگی جان تلقی میشد.
۳. کال دروگو
کال دروگو احتمالا در فصل ۱ ترسناکترین مرد سریال بود. زمزمههای ازدواج او با دنریس تارگرین، رابرت باراتئون را وحشتزده کرد و داستانهای زیادی از جنگجویی و رشادت او عنوان میشد. با این حال او شخصیتی است که هرگز فرصتی برای اثبات خود پیدا نکرد. رابطه او با دنریس بسیار دوست داشتنی شد اما اگر او یک شخصیت منفی و شرور بود، شاید حس بیشتری مییافت. در این صورت دنریس میتوانست او را ترک نماید و راه خود را آغاز کند، در حالی که او تهدیدی طولانی مدت برای او باقی میماند.
۲. کتلین استارک
مرگ راب استارک در عروسی سرخ ویرانگر بود اما نمایانگر لحظهای فوقالعاده جذاب در این مجموعه است که حتی نمیتوان تصور کرد به گونهای دیگر رقم بخورد. یک قربانی در آن واقعه بود که طرفداران امیدوار بودند سرانجام بازگردد.
کتلین استارک هم در عروسی سرخ در سری کتابهای بازی تاج و تخت مرد اما بیشتر طرفداران میدانند که او سرانجام زنده ماند و به بانوی سنگدل تبدیل شد. به همین خاطر خیلی از مخاطبان منتظر ظهور دوباره کتلین بودند اما مانند خیلی از موارد دیگر، این بار هم داستان سریال مطابق با کتاب پیش نرفت.
۱. تایوین لنیستر
سریال بازی تاج و تخت در طول داستان خود تعداد قابلتوجهی شخصیت منفی داشته است اما شاید مؤثرترین آنها تایوین لنیستر بود. او به اندازه برخی دیگر از افراد بد، یک شخصیت کارتونی نبود و به نظر میرسید باهوشترین فرد در این مجموعه است که همین قضیه او را به یک تهدید واقعی تبدیل میکرد.
مرگ او به دست تیریون لنیستر به یاد ماندنی و در عین حال ناامیدکننده بود. تایوین جلوهای جذاب و پیچیده به سریال داده بود که با خروج او از بین رفت.
منبع: Screenrant