من آهنگسازی مسافرم، برای همین وقت زیادی را در جاده میگذرانم و با احتمالاتی که این سبک زندگی فراهم میکند بهخوبی آشنایی دارم (نویسندهی مطلب جیمز یورکستون (James Yorkston) است). هرشب خوابیدن روی تخت جدید و اگر شانس بیاوریم، هر روز ملاقات با دوستان جدید سناریویی عالی برای یک رمان به نظر میرسد. آیا شخصیتی که وارد داستان کردهاید کار نمیکند؟ او را در پمببنزین رها کنید. آیا نیازی به طنزی سبکسرانه دارید؟ کاری کنید دفعهی بعد که شخصیتتان وارد یکی از کافیشاپهای زنجیرهای کوستا (Costa) شد، در دستشویی آنجا یک سیاستمدار معروف را ملاقات کند. جای تعجب ندارد که مدت زیادی میشود سفرهای بینجادهای ابزاری پرطرفدار برای قصهگویی بودهاند. کتاب جدید من، «کتاب گیلها» (The Book of Gaels) به سنت طولانی رمانهای جادهای تعلق دارد (هرچند موقع نوشتنش چنین دیدی نسبت به آن نداشتم) و برای همین بهخاطر آن، فرصتی پیش آمد با علاقه و توجهی ویژه این زیرگونه را بازنگری کنم.
البته طرحریزی فهرستی از ۱۰ رمان جادهای برتر برای یک نفر کاری غیرممکن است، چون من در جایگاهی نیستم که بخواهم تعیین کنم کدام آثار بزرگ به این فهرست تعلق دارند و کدامیک ندارند. مثلاً در زمان نوجوانی «در جاده» (On the Road) جک کرواک را خواندم، ولی الان هیچ علاقهای به بازخوانیاش ندارم (البته از کجا معلوم؟ شاید اگر الان آن را بخوانم، واکنشی فراتر از شانه بالا انداختن از روی بیتفاوتی نشان دهم). بنابراین از خوانندگان این مطلب میخواهم که با نظرات خود انتخابهای من را گسترش دهند.
۱. «سفر به غرب» اثر وو چنگنن (Journey to the West by Wu Ch’eng-En)
سال انتشار: ۱۵۹۲
من برای اولین بار از راه سریال تلویزیونی «میمون» (Monkey) با این مجموعه آشنا شدم و بعد در دوران کودکی ترجمهی خلاصهشدهی آرتور ویلی (Arthur Waley) را از آن خواندم که در جهان غرب مشهور است. این کتاب بسیار آرامشبخش و هیپنوتیزمکننده بود. در آن اتفاق خاصی نمیافتد – بهجز خدایان عجیبی که زمین را کنترل میکنند و موجودات اساطیریای که میتوانند خود را به شکل حیوانات دربیاورند – ولی در طول داستان ماجراهای جالب و زیادی در مقیاس کوچک اتفاق میافتند. پسر ۱۲ سالهام هم عاشق «سفر به غرب» است. دلیل جذب شدن او به داستان، ادرار کردن شخصیت میمون روی انگشتان بودا بود. فکر کنم حالا که این نکتهی داستانی را برایتان فاش کردهام، شما هم دنبال یک نسخه از کتاب باشید…
۲. «نوادا» اثر ایموگن بینی (Nevada by Imogen Binnie)
سال انتشار: ۲۰۱۳
انتظار برای رفتن به سفر میتواند بهاندازهی خود سفر هیجانانگیز باشد، مگر نه؟ در این رمان، ماریا از شغلی که از آن خسته شده، استعفا میدهد و تصمیم میگیرد مقداری مواد بخرد، یک ماشین بدزدد و رانندگی کند… البته مدتی طول میکشد تا موفق به انجام این کارها شود و وقتی که همسفر ماریا از حالت مستی درمیآید و متوجه بیمیلیاش به این کار و سخت بودن تصمیمی که گرفته میشود، سفر بهشکلی ناگهانی و طنزآمیز متوقف میشود. نوادا با نثری فوقالعاده پرانرژی آغاز میشود، تا اینکه این انرژی بهمرور از بین میرود و خواننده احساس میکند جهانبینی ماریا به ذهن خودش هم رسوب کرده است؛ جهانبینیای گیجکننده و با تردیدهای بسیار.
۳. «ابریشم» اثر الساندرو باریکو (Silk by Alessandro Baricco)
سال انتشار: ۱۹۹۶
«ابریشم» رمانی زیبا و کوتاه دربارهی تجارت ابریشم است. این کتاب آنقدر جذاب است که در طی سالها آن را به شش هفت نفر هدیه دادهام. این رمان در سال ۱۸۶۱ واقع شده و در آن شخصی به نام هروه ژونکو (Hervé Joncour) سرزمینهای شناختهشده و ناشناخته را در جستجوی تخمهای کرم ابریشم درمینوردد. سرچشمهی هستهی احساسی و گرمای داستان (عمدتاً) رابطهی زیرپوستی بین هروه و یکی از کنیزهای تاجران ابیشم است. اگر دنبال تزریق احساسات در زندگیتان هستید، دوست دارید داستانی بخوانید که حواس شما را در یک سفر کوتاه با قطار پرت کند و باعث شود حس متحول شدن بهتان دست بدهد، این کتاب برای شماست.
۴. «کنولپ» اثر هرمان هسه (Knulp by Hermann Hesse)
سال انتشار: ۱۹۱۵
کنولپ در اطراف قسمت جنوبیآلمان پیادهروی میکند. او هم بر اساس انتخاب خودش و هم بهخاطر شرایط بیرونی، یک غریبه است و تمام کسانی که تصمیم گرفتهاند مثل او «پیادهروی» نکنند، با حسادت و کنجکاوی به او نگاه میکنند. او در طول سفر خود، به زندگیاش، انتخابهایش و مرگش فکر میکند و در نهایت با خدایش ملاقات میکند. این کتاب زیبا و ظرافتمندانه احساسات و تصاویر زیبایی را از جهان درونی ذهن زیر ذرهبین قرار میدهد و سالهای زیادی است که در یاد و خاطرم مانده است. سبک نویسندگی آن که هم آزادانه است، هم بهطور فریبدهندهای ساده، در عرصهی موسیقی و ادبیات ارزش زیادی دارد.
کتاب داستان دوست من کنولپ اثر هرمان هسه نشر ماهی
۵. «استرلیتز» اثر دابلیو.جی. سبالد (Austerlitz by WG Sebald)
سال انتشار: ۲۰۰۱
در نظر من سبالد نویسندهای بسیار تواناست و «استرلیتز» هم اثر هنریای غمانگیز، هیجانانگیز، نوآورانه و تاریک است که نوعی حس طنز پوچگرایانهی زیرپوستی در آن جریان دارد که چند بار باعث شد با صدای بلند بخندم. این رمان دربارهی مردی است که در جستجوی گذشتهاش است و همچنان که پویش او را دنبال میکنیم، احساسات مختلف چون دلشکستگی، طنز پوچگرایانه، دوستی و نثربسیار روان و زیبا را تجربه میکنیم. پایان داستان تا چند روز من را حیرتزده نگه داشته شده بود. من ترجمهی آنتئا بل (Anthea Bell) را خواندم، ولی اگر روزی خواستید زبان آلمانی را یاد بگیرید، سبالد میتواند دلیل آن باشد.
۶. «دفترچه خاطرات بچهی لاغر مردنی: سفر پردردسر» اثر جف کینی (Diary of a Wimpy Kid: The Long Haul by Jeff Kinney)
سال انتشار: ۲۰۱۴
«دفترچه خاطرات بچهی لاغر مردنی» یکی از مجموعههای موردعلاقه دوتن از نزدیکان من است. در این قسمت از مجموعه، گرگ هفلی (Greg Heffley)، قهرمان شجاع قصه و خانوادهی ناسالمش در صدد انجام احمقانهترین کار برمیآیند: راهی شدن به سفر خانوادگی در تعطیلات تابستان. این سفر در ابتدا بهقدر کافی جالب و اعصابخردکن است، چون در آن کینههای قدیمی دوباره احیا میشوند، ولی طولی نمیکشد که اعضای خانواده با خانوادهای جدید به نام بیردوها (The Beardos) آشنا میشوند و اوضاع جالبتر میشود. بعد آنها خوکی را در فستیوالی برگزارشده در یک دهکده برنده میشوند. بعد مرغهای دریایی به ماشینشان حمله میکنند. و بعد… بهتر است بقیهاش را خودتان بخوانید. خصوصاً اگر زیر ۱۲ سال سن دارید.
کتاب دفتر خاطرات بچه لاغرمردنی ۹ اثر جف کینی
۷. «آواز اجساد بیگور» اثر جزمین وارد (Sing, Unburied, Sing by Jesmyn Ward)
سال انتشار: ۲۰۱۷
این رمان عالی دربارهی دنیایی است که اطلاعات کمی از آن دارم. در یکی از زمستانهای سخت، وقتی در تور موسیقی بودم، آن را خواندم. در آن دوران کل زندگیام شده بود سوار شدن از یک قطار به قطاری دیگر، ولی این رمان من را وارد دنیایی دیگر کرد، دنیایی که روی بیرحمانهی آمریکا را نشان میدهد؛ دنیایی متشکل از مواد مخدر صنعتی، رنج و عذاب خانوادههای ناسالم و نژادپرستی وحشتناک. در کتاب تعدادی شبح هم وجود دارند که بهشخصه از وجودشان راضیام؛ اشباحی از گذشتهی آمریکا (گاهی گذشتهی بسیار نزدیک)، در کنار دوستان آشناتر. آنها بستری مناسب برای تعریف شدن حکایت سفر جادهای خانوادهای ناسالم به زندان ایالتی میسیسیپی فراهم میکنند تا در آنجا پدر محبوس خانواده را ملاقات کنند.
کتاب آواز اجساد بی گور اثر جزمین وارد انتشارات کتاب کوچه
۸. «جادهی توکیادو» اثر لوسیا سنتکلر رابسون (The Tokaido Road by Lucia St Clair Robson)
سال انتشار: ۱۹۹۱
«جادهی توکیادو» رمانی جالب دربارهی ژاپن قرن ۱۸ با اشانتیون عشقوعاشقی است که معلوم است نویسندهاش تحقیقات گستردهای برای نوشتنش انجام داده، رمانی که موفق شد حتی قلب سرد من را گرم کند. بانو آسانو (Asano) از فاحشهخانهای که در آن پنهان و مشغول کار بود فرار میکند تا بابت کشته شدن پدرش انتقام بگیرد. او راهی سفری ۵۰۰ کیلومتری از ادو به کیوتو، پایتخت امپراتوری، میشود. جادهی توکیادو همان جایی است که رویداد معروف ۴۷ رونین در آن اتفاق میافتد (رویدادی که در آن ۴۷ سامورایی در جستجوی انتقام برآمدند، به آن رسیدند و بعد طی تشریفاتی عقیدتی، خودکشی دستهجمعی کردند). این رویداد در قصههای ساموراییمحور زیادی تکرار شده است (یکی از آنها فیلمی هالیوودی با حضور کیانو ریوز است). سفر داخل داستان جذابیتهای خاص خود را دارد، ولی جزییات آن بود که توجه من را جلب کرد.
۹. «ماجراهای غیرمنتظرهی خواهران شرگیل» اثر بلیل کائور جزوال (The Unlikely Adventures of the Shergill Sisters by Balli Kaur Jaswal)
سال انتشار: ۲۰۱۹
این کتاب در یکی از کتابفروشیهای فرودگاه ادینبرو توجه من را به خود جلب کرد. سه خواهر بریتانیاییهندی راهی سفری به هند میشوند تا مادر خود را به خاک بسپرند. همانطور که در بیشتر خانوادهها شاهد هستیم، بین آنها شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد که عمدتاً از نظر همه پنهان هستند، ولی هرچه داستان جلوتر میرود، بیشتر معلوم میشوند. شاید نام کتاب سبکسرانه به نظر برسد، ولی خود داستان اینطور نیست. هرچند که در آن بهقدر کافی عنصر طنزآمیز وجود دارد تا کمی ماهیت تاریک و پوچگرایانهی داستان را تلطیف کند.
۱۰. «ما همه عاشق کابویها بودیم» اثر کارول بنسیمون (We All Loved Cowboys by Carol Bensimon)
سال انتشار: ۲۰۱۳
من این کتاب را روی میز صبحانهای در هتلی واقع در جنوب لیورپول پیدا کردم. از پیشخدمت پرسیدم که آیا میتوانم آن را بردارم و او شانه تکان داد و گفت: «باشه.» «ما همه عاشق کابویها بودیم» رمانی جادهای در سبک گذر عصر (Coming of Age) است که در برزیل واقع شده، ولی گذر آن به پاریس هم میافتد. این رمان راحتخوان است، ولی نثر آن گرمای زیادی دارد. این رمان بهشکلی غیرمنتظره وارد زندگیام شد، برای مدتی کوتاه ذهنم را مشغول کرد و بعد آن را در رختکن یک فستیوال رها کردم، به امید اینکه یک نفر دیگر آن را کشف کند.
منبع: Guardian