گلچینی از زیباترین اشعار دوبیتی صائب تبریزی برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام
***
فرامشی ز فراموشی تو می خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می کنیم ترا
اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی
بهار عالم ایجاد می کنیم ترا
******
عاشق از سنگ ملامت نشود رو گردان
طعمه از قاف سزد حوصله عنقا را
با خودی سر ز حقیقت نتوان بیرون برد
گم شدن خضر بود این ره ناپیدا را
******
جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهر
که گردد تلخ در مینا گلاب آهسته آهسته
سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش
دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته
******
بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد
******
چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم
عشق ما را پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم
******
چنان که حسن ترا هیچ کس نمی داند
ز عشق حال مرا هیچ کس نمی داند
ترا ز اهل وفا هیچ کس نمی داند
مرا سزای جفا هیچ کس نمی داند
******
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست
هر که دست از تو کشیده است چه دارد در دست؟
چه طلب می کند آن کس که طلبکار تو نیست؟
******
به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش
که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد
قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند
به من خسته به جز چشم پریدن نرسد
******
ای زلف یار، این همه گردنکشی چرا؟
آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده ایم
صائب زبان شکوه نداریم همچو خار
چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده ایم
******
آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
******
دست از طلب مدار که دارد طریق عشق
از پافتادنی که به منزل برابرست
گردی که خیزد از قدم رهروان عشق
با سرمه سیاهی منزل برابرست
******
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم تو را
هر قدر افشرده ای دل را، بیفشارم تو را
عمرها شد تا کمند آه را چین می کنم
بر امید آن که روزی در کمند آرم تو را
******
نداد عشق گریبان به دست کس ما را
گرفت این می پرزور، چون عسس ما را
به گرد خاطر ما آرزو نمی گردید
لب تو ریخت به دل، رنگ صد هوس ما را
******
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
از خط فرمان او روزی که پا بیرون نهیم
تیشه گردد هر سر خاری، به قصد پای ما
******
ز گل فزود مرا خارخار خنده ی تو
که نیست خنده ی گل در شمار خنده ی تو
مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است
که نشکند قدح گل، خمار خنده ی تو