کتاب‌های اسلاونکا دراکولیچ؛ روایت‌هایی مستند از سبک زندگی مردم زیر سلطه حکومت کمونیستی

کتاب‌های اسلاونکا دراکولیچ؛ روایت‌هایی مستند از سبک زندگی مردم زیر سلطه حکومت کمونیستی

به نقل از دیجیکالا:

زمانی که اسلاونکا دراکولیچ در سال ۱۹۹۱ تصمیم گرفت سرگذشت مردم تحت سیطره حکومت کمونیستی شوروی را در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» بنویسد، تصورش را نمی‌کرد کتابش در مدت زمان کوتاهی تا این حد مورد توجه قرار بگیرد و به چندین زبان ترجمه شود. آن زمان شوروی تازه از هم پاشیده و هنوز رازهای زیادی از زندگی مردم در این حکومت سر به مهر باقی مانده بود. دراکولیچ تصمیم گرفت مسئولیت بخشی از این رمزگشایی را برعهده بگیرد و با نگاه زنانه و دقیقش، به شکلی روان و سر راست از سختی‌های زندگی در یک حکومت توتالیتر بگوید. او در زمان حکومت کمونیست‌ها در کرواسی روزنامه‌نگار بود و در دانشگاه نیز ادبیات تطبیقی و جامعه‌شناسی خوانده بود و تمام اینها سبب می‌شد تا مسائل روزمره را با دقت و حساسیت زیادی واکاوی کند.

دراکولیچ به مدت ۴۰ سال در کرواسی (یوگسلاوی سابق) که آن زمان بخشی از بلوک شرق به حساب می‌آمد بود، تلخی، شیرینی، سختی، ناراحتی، کمبود و تجربه‌های عجیب و غریب زیادی را در زندگی‌اش دیده بود. شیوه عجیب حکومتداری کمونیست‌ها، سبک زندگی مردم را متفاوت از دیگر کشورهای دنیا کرده بود.

رمز و رازهای حکومت‌های تمامیت‌خواه، نه در جوخه‌های آتش و ترس شدید مردم از حکومت، بلکه در فراز و نشیب‌های زندگی روزمره نهفته است. کمبودهای عجیب در زندگی، زیستن در آپارتمان‌های تنگ، بی‌اعتمادی مردم به یکدیگر و دهها مورد دیگر بیش از هر چیزی در این نظام‌ها خودش را نشان می‌دهد.

به قول دراکولیچ «آنجایی که کمونیسم واقعا شکست خورد، در حیطه‌ی اداره‌ی امور پیش‌پا افتاده‌ی زندگی روزمره بود، نه در حیطه‌ی ایدئولوژیک.» جایی در کتاب می‌نویسد که هر مادری در بلغارستان می‌تواند بگوید کی و کجا شکست خورد: از شکست برنامه‌ریزی اقتصادی گرفته تا کمبود مسکن، غذا، مهدکودک، لباس، پوشک و حتی کاغذ توالت!

تمرکز بر روی زنان در کتاب‌های دراکولیچ

دراکولیچ به درستی این جنبه‌های بی‌اهمیت زندگی در حکومت‌های توتالیتر اروپای شرقی را دریافت و محور کتاب‌هایش قرار داد. او به دقت تمام این مسائل را دید و درک کرد. دراکولیچ در درجه اول بر زندگی زنان مترکز شد و این کار را بدون حقنه کردن و افراط و کلیشه‌سازی انجام داد.

خودش جایی در همان ابتدای کتاب می‌نویسد که قبل از کتابش، مقالات و کتاب‌های زیادی درباره اروپای شرقی نوشته شده ولی هیچ کدام از این کتاب‌ها، از زنان، زندگی‌شان، احساسات‌شان و کمبودهایشان سخنی به میان نمی‌آورد و دقیقا این نقطه مثبت و متفاوت کار دراکولیچ است.

دراکولیچ از زنان، احساسات، دغدغه‌ها و آرزوهایشان می‌نویسد و حواسش هست در این مسیر در دام فمنیست‌گرایی افراطی نیفتد. مطالب او جنسیت‌زده نیستند و دقیقا به خاطر همین هوشمندی همه با کتاب‌هایش ارتباط برقرار می‌کنند. او نگاهی انسانی به مسائل زنان دارد و فراتر از جنسیت همه چیز را نگاه می‌کند.

این نویسنده کراوات در همین رابطه می‌نویسد: «من دست به سفر زدم تا این تغییرات بعد از انقلاب را از نزدیک خصوصا در زندگی زنان به هیچ وجه زندگی هیجان‌انگیزی نیست و در واقع خیلی هم معمولی و ملال‌آور است؛ اما می‌تواند به همان اندازه‌ی تحلیل‌های تئوریک سیاسی پایان‌ناپذیر، وضعیت سیاسی یک مملکت را توضیح دهد. من با زنان در آشپزخانه‌هایشان نشستم و به داستان زندگی‌شان گوش دادم و آنها از زندگی‌شان، از بچه‌هایشان و از مردان‌شان برایم حرف زدند و من دیدم طرح کلی زندگی‌هایمان تقریبا عین هم است. همه‌ی ما اجبارا زیر فشار یک سیستم کمونیستی زندگی کرده بودیم که همه‌ی آدم‌ها را به یکسان خرد می‌کرد. ما زن‌ها چشم‌انداز مشترکی هم در زندگی داشتیم که با چشم‌انداز مردها متفاوت بود. ما از «پائین» به مسائل نگاه می‌کردیم و چشم‌اندازمان ساده و پیش‌افتاده بود، اما امر سیاسی یعنی امر پیش پا افتاده.»

همین چند دیدگاه و درایت دراکولیچ را در کار نشان می‌دهد. از نگاه او زنان بار سنگین اداره‌ی امور روزمره زندگی را به دوش می‌کشیدند و در رویدادهای منجر به انقلاب مشارکت کامل داشتند و کمتر به چشم آمدند. همین کمتر دیده شدن نیز یکی از مواردی بود که دراکولیچ را اذیت می‌کرد. او نمی‌خواست زنان در جریان این تحولات کمتر از مردان به چشم بیایند و به دنبال جایگاه حقیقی و واقعی‌شان در اتفاقات بود.

زنان می‌خواستند دیده شوند و در نظام سیاسی مشارکت داشته باشند ولی سیستم ترجیح می‌داد آنها را نادیده بگیرد؛ و کار مهم دراکولیچ دقیقا در همین نقطه ارزش پیدا می‌کند که با پرداختن به روزمرگی‌های زنان، اجازه نادیده گرفته شدن‌شان را نداد.

دراکولیچ با نگاهی انتقادی به وضعیت زنان و سختی‌هایی که در جریان روتین زندگی به دوش می‌کشیدند، می‌نویسد: «مسئله این است که [حکومت] اول می‌بایست یک عالم چیزهای دیگر تولید می‌کرده و یک عالم مشکلات دیگر را حل می‌کرده. «مسئله زنان» هم (اگر اصلا چنین مسئله‌ای در کار بود) بالاخره مطمئنا روزی حل می‌شد.»

کمبودها و تناقض‌های عجیب زندگی

یکی دیگر از مهارت‌های دراکولیچ در نگریستن و نوشتن، توجه به تناقض‌ها و تضادها در جریان زندگی روزمره است. او در قسمتی به نام «عروسکی که پیر شد» به زیباترین شکل ممکن خواننده را به کمبودها و محرومیت‌های دوران کودکی‌اش می‌برد. او وقتی عروسکی را در آلمان غربی می‌بیند، به یاد خاطره‌ای از سفر دوران کودکی‌اش در ایتالیا می‌افتد که عروسکی زیبا را خریده و با خود به زادگاهش در کرواسی که آن زمان بخشی از یوگسلاوی بود، می‌برد.

آن زمان در یوگسلاوی تقریبا هیچ اسباب‌بازی‌ای پیدا نمی‌شد و کودکان مجبور بودند خودشان با خمیر کاغذ و پارچه برای خودشان چیزهایی شبیه عروسک درست کنند. حالا خرید این عروسک و بردنش به کشور حکم یک امتیاز بزرگ و ویژه را داشت: «وقتی به خانه‌مان در زادار برگشتیم، من یک شبه تبدیل به محبوب‌ترین دختر محله شدم. دخترهای همکلاسی‌ام بعد از مدرسه، فقط برای دیدن آن عروسک، به خانه ما می‌آمدند. یا بهتر بگویم می‌آمدند تا یک نشانه را ببینند، پیامی را از جهان دیگر دریافت کنند، پاره‌ای از نوعی واقعیت که مثل تکه‌ای از شیشه‌ای شکسته، به واقعیتی دیگر رسوخ کرده بود، و ما را به شکل غریبی در حسرت آن جهان ناشناخته‌ی «دیگر» آزار می‌داد.»

سراسر کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» می‌توان چنین تحلیل‌هایی ساده و موشکافانه را مشاهده کرد. در همان صفحات ابتدایی کتاب ماجرای مردی را در بخارست رومانی می‌خوانیم که یک سال قبل از فروپاشی بلوک شرق، تا به حال میوه‌ای به نام موز ندیده و وقتی آن را با پوست می‌خورد، با وجود طعم گس و ترش پوستش، باز از لفظ «خوشمزه بود» استفاده می‌کند. برای او طعم موز حتی با پوست، یک طعم جادویی دارد و مردی در اوج محرومیت غیر از لفظ «خوشمزه»، به واژه‌ی دیگری نمی‌تواند فکر کند.

دراکولیچ به چنین اشاراتی ما را متوجه عمق فاجعه می‌کند. ماجرای زندگی در آپارتمان‌های اشتراکی و تقسیم فضای خانه با نفراتی دیگر یکی دیگر از همین اتفاقات بغرنج و ناگوار زندگی در شوروی کمونیستی است. در چنین شرایطی از میان رفتن حوزه عمومی و خصوصی اتفاق دردناک‌تری است.

نویسنده که تجربه‌ی زندگی در چنین شرایطی را از سر گذرانده، تنها به سختی‌های زندگی در این محیط کوچک و تنگ اشاره نمی‌کند و نگاهی عمیق‌تر به مسئله دارد: «برای اینکه دوام بیاوریم ناچار بودیم دو حیطه را از هم جدا نگه داریم. مرزی میان فضای خصوصی و عمومی بکشیم. دولت می‌خواهد به همه چیز تسلط داشته باشد، به هر دوی این فضاها – نمی‌تواند داخل آپارتمان‌های ما را ببیند، اما می‌تواند تلفن‌هایمان را شنود کند و نامه‌هایمان را بخواند. ما تسلیم نشدیم: هر چیزی که بیرونِ آپارتمان بود «مال آن‌ها» به حساب می‌آمد. می‌خواستند آپارتمان‌های ما را هم به فضاهای عمومی بدل کنند، ولی ما این فریب را نخوردیم. چیزی که عمومی است متعلق به دشمن است. پس در کنام‌هایمان پنهان شدیم، علی‌رغم همه چیز به هم تکیه کردیم و زخم‌هایمان را لیسیدیم.»

توانایی و مهارت نویسندگی دراکولیچ، دستش را ترکیب روزمرگی‌ها و رسیدن به یک تحلیل اجتماعی یا سیاسی باز می‌گذارد. او به خوبی می‌تواند بین اتفاقات یک سیر منطقی و درست برقرار کند و همین به یکی از نقاط قوت کارش تبدیل شده است.

گفتن از یک خاطره‌ی شخصی و در ادامه رسیدن به یک تحلیل اجتماعی، کاری است که این نویسنده کروات به خوبی و درستی انجام می‌دهد. او در این راه به بیراهه نمی‌رود و دقیقا می‌داند از کجا شروع کند و به کجا برسد.

کتاب‌های اسلاونکا دراکولیچ تصویر روشنی به خواننده جهت شناخت جزئیات زندگی مردم در اروپای شرقی می‌دهد. ترکیب خاطرات زندگی خود و دوستانش با مصائب و مشکلات زندگی در یک حکومت توتالیتر، فضایی ملموس را پیش‌روی مخاطب می‌گذارد. او خیلی هوشمندانه از یک خاطره‌ی به ظاهر معمولی یا یک اتفاقِ ساده، تحلیلی سیاسی و اجتماعی ارائه می‌دهد و همین ارزش کارِ او را دوچندان می‌کند.

به خاطر همین درآمیختگی، کتاب‌های او خشک و خسته‌کننده نیستند. دراکولیچ نخست خواننده را به دل ماجرا می‌برد و با نشان دادن اتفاقات روزمره و معمول، تحلیل خود را نیز ارائه می‌دهد. او در کتاب‌های دیگرش مثل «کافه اروپا» و «بالکان اکسپرس» همین زاویه دید را حفظ کرده و با دقت و حساسیت و جزئی‌نگری مسائل را تجزیه و تحلیل کرده است.

کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ نشر گمان

کتاب «کافه اروپا»

اسلاونکا دراکولیچ نگاه خود به زندگی در کشورهای کمونیستی را در کتاب «کافه اروپا» ادامه می‌دهد که دنباله‌ای بر کتاب قبلی‌اش «کمونیسم رفت…» است. دراکولیچ این بار در «کافه اروپا» به سراغ زندگی مردم کشورهای کمونیستی پس از فروپاشی بلوک شرق رفته و خوانشی صادقانه از زندگی مردم پس از تغییر و تحولات بنیادینی که در زندگی‌شان رخ داده، ارائه کرده است.

یادداشت‌های این کتاب بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ نوشته شده‌اند و همچون کتاب قبلی این نویسنده می‌توان رد پای نگاه دقیق و تحلیل‌گرش از زندگی روزمره مردم را مشاهده کرد. دراکولیچ در «کافه اروپا» از تاثیرات عمیق زندگی زیر لوای یک حکومت توتالیتر صحبت می‌کند و نشان می‌دهد چنین حکومت‌هایی تا چه اندازه بر فرهنگ، روحیه و نگاه مردم به زندگی تاثیر می‌گذارد.

نام کتاب نیز به همین جنبه از طرز تفکر مردم اروپای شرقی برمی‌گردد. پس از فروپاشی کمونیسم، مردم بلوک شرق که سالها در محرومیت‌های اقتصادی و اجتماعی زندگی کرده بودند، حالا از شوق یکی شدن با اروپای غربی، هر چیزی که نشانی از غرب داشته باشد را بر روی مغازه‌ها، رستوران‌ها و کافه‌ها می‌گذارند. در این میان نام «اروپا» بیشترین نامی است که از صوفیه و بخارست تا پراگ و براتیسلاوا بر سر در کافه‌ها نقش بسته‌اند.

این ساده‌ترین و نزدیک‌ترین راه برای نمایش رهایی از یوغ حکومت قبلی است: «امروز انقلاب را می‌توان در چیزهای کوچک روزمره پیدا کرد، در صداها، قیافه‌ها و تصاویر. اسامی خارجی، اشکالِ موجزِ درخشانی هستند برای رساندن پیام این انقلاب. صرفا با استفاده از چنین نام‌‌هایی، نه تنها یک تصویر می‌سازید، بلکه یک نظام ارزشی را هم به نمایش می‌گذارید.»

دراکولیچ همچنین نگاه انتقادی به تضادهای اروپای غربی و شرقی پس از فروپاشی کمونیسم دارد. با وجود اینکه در ظاهر بلوک شرق از بین رفته و شاهد یک اروپای واحد هستیم، ولی همچنان مردم اروپای غربی نگاهی تبعیض‌آمیز و از بالا به پائین به کشورهای شرق این قاره دارند.

اگرچه دیوار برلین و مرزهای سفت و محکم جداکننده اروپایی‌ها از میان رفته ولی دیوارهای شکل گرفته در ذهن از بین نرفته است. این موضوعی آزاردهنده برای دراکولیچ و دیگر شهروندان کشورهای سابق کمونیستی است. شکل حکومت‌هایشان عوض شده ولی نگاه حاکم دیگر کشورها همان هست که بوده،‌ شهروندان اروپای غربی همچنان با سو‌ءظن و بی‌اعتمادی و گاه تحقیر به شرقی‌ها نگاه می‌کردند.

وقتی دراکولیچ در فرودگاه مجبور می‌شود از بخش «سایر مسافران» عبور کند و جایی برایش در قسمت «شهروندان اتحادیه اروپا» در نظر گرفته نشده، خیلی ملموس این تبعیض را به چشم خود دید: «دیوار نامرئی میان شرقی و غربی‌ها از همان جا آغاز می‌شود، درست از جلو همان پنجره شیشه‌ای که پایینش بریدگی هلالی کوچکی دارد.»

با وجود انتقادات نویسنده به چنین شرایطی، اما او نگاهی واقع‌بینانه به وضعیت مردم به کشورهای سابق کمونیستی دارد. مردم این کشورها برای تغییر عادت‌هایشان و به عمل رساندن اندیشه‌های نو به زمان نیاز دارند و باید بتوانند درس‌های سخت مسئولیت فردی را به درستی یاد بگیرند.

دراکولیچ در «کافه اروپا» نگاه واقع‌بینانه به وضعیت کشورش دارد، با وجود تمام نقدهایش به حکومت کمونیستی شوروی، از مزایای زندگی در آن دوره مثل ارزان بودن هزینه‌های پزشکی و استفاده از بیمه‌ها غافل نمی‌شود. او همچنین نگاهی خام‌اندیشانه نسبت به آینده و از میان رفتن کمونیست‌ها ندارد و نقدهایش را نسبت به وضعیت فعلی کشورش بیان می‌کند.

در میان تمام مطالب مطرح شده، آنچه بیش از همه برای خواننده جذاب است، تصویر رهایی ملتی در بند حکومتی توتالیتر است که حالا می‌خواهد جرعه‌های آزادی و رهایی را بنوشد. آنها هنوز سازوکارهای زندگی در یک کشور دموکراتیک را بلد نیستند و زمان زیادی برای آموختن بسیاری از مسائل لازم دارند.

در مورد ترجمه کتاب «کافه اروپا» یک موضوع دیگر جلب توجه می‌کند و آن هم درگذشت مترجمش،‌ نازنین دیهیمی است. دیهیمی چند سال پس از ترجمه کتاب در ۲۹ سالگی بر اثر حمله آسم درگذشت. روحش شاد!

 

کتاب کافه اروپا اثر اسلاونکا دراکولیچ

کتاب «بالکان اکسپرس»

دراکولیچ این بار در کتاب «بالکان اکسپرس» از جنگ و تجربه‌هایش هنگام مواجهه با این اتفاق وحشتناک نوشته است. مرور جنگ بالکان از دریچه نگاه نویسنده‌ای نکته‌سنج و حساس، گفتنی‌های زیادی را پیش روی خواننده قرار می‌دهد.

او و بسیاری از هم‌نسلانش به هیچ عنوان تصور نمی‌کردند در قلب اروپا و در سال‌های دهه ۹۰ میلادی، با جنگی ویران‌کننده و خانمان‌سوز روبه‌رو شوند. اما کابوس جنگ، بسیار واقعی‌تر از هر چیزی بود و خیلی زود مثل آوار روی سرشان خراب شد: «جنگ مثل یک بلای طبیعی بر ما نازل شد، مثل طاعون یا سیل، مثل چیزی ناگریزناپذیر، مثل سرنوشت.»

روایت‌های دراکولیچ در «بالکان اکسپرس» همچون کتاب‌های قبلی‌اش ناب و جذاب است. برای ما که جنگ را معمولا از زاویه دید مردم خاورمیانه یا کشورهای درگیر در جنگ جهانی اول و دوم خوانده‌ایم،‌ خواندن سرگذشت زنی اروپایی در روزگار نه چندان دور متفاوت از کتاب‌های دیگر خواهند بود.

قبول واقعیت جنگ برای دراکولیچ اروپانشین سخت است. او تصور نمی‌کرد در اروپای مدرن، جنگی چنین ویران‌کننده و نسل‌کشی انقدر فجیع رخ بدهد. او فکر می‌کند چون آنها در اروپا هستند، کشورهای دیگر پا درمیانی خواهند کرد و اجازه وقوع جنگ را ندهند، ولی چنین خبری نبود و جنگ به شکلی شدید اتفاق افتاد:« جنگ درک ما از جهان بیرون را هم عمیق‌تر می‌کند. اول تسلیم می‌شوی؛ وقتی می‌بینی تلقیِ اروپا از این جنگ چیست: «منازعهٔ قومی، میراث کهنِ نفرت و خونریزی». غرب از این طریق به ما می‌گوید: «شما اروپایی نیستید، حتی شرق اروپایی هم نیستید. شما اهالی بالکانید، بالکان اساطیری، وحشی و خطرناک. اگر دوست دارید همدیگر را بکشید. ما نه سر در می‌آوریم آنجا چه خبر است و نه منافع سیاسیِ روشنی داریم که وارد گود شویم و حمایتتان کنیم.»

دراکولیچ همانند کتاب‌های دیگری، به بررسی مستقیم واقعه نپرداخت و از تاثیری که  جنگ بر زندگی مردم می‌گذاشت، صحبت کرد. او در نوشته‌هایش رویِ دیگر جنگ را تحلیل کرد، به وحشت ناشی از جنگ، آوارگی، پناهندگی و تاثیری که بر روی تک تک آدمها می‌گذاشت: «وقتی به دوروبرم نگاه می‌کنم می‌بینم که چطور جنگ دارد در دل زندگی تک تک ما اتفاق می‌افتد.»

هیولای جنگ خودش را خیلی عریان به دراکولیچ و مرد کرواسی نشان داد. مرگ جزئی‌ جدایی‌ناپذیر زندگی‌شان ‌شده بود و تماشای هر روزه جنازه آدمها، قبح و ترس مرگ را مقابل چشم زنده‌ها می‌ریزد. اولین واکنش‌ها به واقعیت تلخ جنگ، مهاجرت و رفتن از خانه و کاشانه بود.

دراکولیچ در ادامه کتاب از اتفاقات جالب توجهش هنگام مهاجرت می‌نویسد. او همچون کتاب‌های قبلی‌اش، از توجه به مسائل و آدمهای اطرافش غافل نمی‌شود و با دقت و وسواس زیادی همه چیز را رصد می‌کند. «بالکان اکسپرس» تصویری واقعی از جنگ در کشوری اروپایی و در دوران معاصر به خواننده‌اش نشان می‌دهد. جایی که خواننده می‌‌فهمد تصویر سیاهِ جنگ و وحشت از آن به هنگام واقعه تفاوتی با دیگر نقاط دنیا ندارد. جنگ همه جا کشنده، ترسناک و سیاه است.

کتاب بالکان اکسپرس اثر اسلاونکا دراکولیچ نشر گمان

 ‌