به نقل از دیجیکالا:
همه دلشان میخواهد اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشند، اما حقیقت این است که رابطهی بین اعتمادبهنفس و موفقیت شغلی پیچیدهتر از آن چیزی است که فکر میکنید.
برای مثال، همبستگی بین اعتمادبهنفس (تصور شما از این که چقدر در یک کار مهارت دارید) و توانایی (مهارت واقعی شما در انجام آن کار) تنها ۹ درصد است. به عبارت دیگر، تفاوت بسیاری بین بااستعداد بودن و تصور بااستعداد بودن وجود دارد. مطمئنم افراد بسیاری را میشناسید که این فرضیه را به خوبی اثبات میکنند. برای مثال، اعتمادبهنفس رو به افزایش یکی از نشانههای مشخص رهبران بیکفایت است.
یکی از مسائل مهم دیگری که معمولاً نادیده گرفته میشود این است که اعتمادبهنفس بسیار بالا کارایی کمتری نسبت به اعتمادبهنفس متعادل دارد. اعتمادبهنفس متعادل شما را تشویق به آزمون و خطا و بیرون رفتن از حاشیهی امنتان میکند. با این حال، شما به محدودیتهایتان واقف هستید و ارزیابی واقعگرایانهای از ریسکها دارید. اما اعتمادبهنفس بسیار بالا باعث میشود متکبر، متوهم و به طور توجیهناپذیری ازخودراضی باشید و به محدودیتهایتان، تهدیدها و ریسکها واقف نباشید.
آخرین نکتهای که باید در نظر داشته باشید این است که اعتمادبهنفس دو بعد درونی و بیرونی دارد. بعد درونی اساساً شامل سازوکار خودآگاهی و تشخیص تهدید میشود، که هدفشان بررسی این مسأله است که آیا قابلیتهای شما برای مسأله یا چالشی خاص مناسب هستند یا نه: مثلاً رد شدن از تقاطعی شلوغ پیش از سبز شدن چراغ راهنما، درخواست برای شغلی جدید یا ترفیع شغلی و دعوت کردن کسی به قرار.
بعد بیرونی شامل متقاعد کردن دیگران دربارهی قابلیتهایتان میشود. این جنبه از اعتمادبهنفس اهمیت بسیاری برای موفقیت شغلیتان دارد، اما مشکلی که وجود دارد این است که معمولاً آن را به دغلبازها و کلاهبردارها نسبت میدهند. تصادفی نیست که واژههای کلاهبردار (con artist) و اعتمادبهنفس (confidence) ریشهی مشترکی دارند. برای مثال، فروشندهها ممکن است از قاطعیتی ساختگی در لحنشان برای متقاعد کردن خریداران به خرید محصولاتشان استفاده کنند و سیاستمدارها ممکن است در نمایش مهارتها و تواناییهایشان اغراق کنند تا بتوانند رأیدهندگان بیشتری را به سمت خود بکشند. به این ترتیب، میتوان از اعتمادبهنفس برای القاء توهم توانایی به دیگران استفاده کرد، که منجر به پیشرفت شغلی شخص دارای اعتمادبهنفس به قیمت زیان دیدن دیگران میشود، بهخصوص کسانی که از آن فرد انتظار توانایی داشتند اما فقط اعتمادبهنفس بیش از حد نصیبشان شد.
خوشبختانه میتوان تعادل سالمی بین اعتمادبهنفس بیش از حد (انتخاب خودخواهانه و غیراخلاقی) و تردید همیشگی به تواناییهای شخصی (انتخاب افراد مبتلا به روانرنجوری وجودی) برقرار کرد.
در حالت ایدهآل، این تعادل شامل سه راهبرد میشود.
همسوسازی اعتمادبهنفس با توانایی واقعی
سعی کنید هدفتان را، به جای خودباوری، روی خودآگاهی و خودشناسی بگذارید، و بدانید که خودباوری بیش از حد میتواند به خودآگاهی آسیب برساند. دلیلش این است که در کل خوب است بدانید چه چیزهایی را میدانید و چه چیزهایی را نمیدانید. اگر از شکاف میان توانایی مورد انتظارتان و توانایی واقعیتان راضی نیستید، باید تمرکزتان را روی سخت کار کردن و بستن این شکاف بگذارید. در مقابل، اگر در خیالتان خود را داناتر و تواناتر از آنچه که هستید میپندارید، آنگاه تنها امیدتان این است که توهمتان مسری باشد، تا این توهمتان بتواند به واقعیت بدل شود.
بدون تحقیر کردن خودتان در ملأ عام روی نقاط ضعفتان کار کنید
اگر اعتمادبهنفستان با توانایی واقعیتان همسو نیست، این احتمال وجود دارد که از درون تردید دارید اما در بیرون حد متعادلی از اعتمادبهنفس را از خود نشان میدهید. این بهترین حالت برای کار کردن روی نقاط ضعف و ایرادهایتان بدون آشکار کردن شکها و تردیدهایتان برای دیگران است، حتی اگر به این معنی باشد که خود را بیش از حد نیاز آماده کنید (که به مراتب بهتر از آماده نبودن است).
خوب است به یاد داشته باشید که دیگران معمولاً در قضاوت تواناییها و عدم تواناییهای شما چندان خوب عمل نمیکنند. پس حتی اگر میدانید که باید روی نقاط ضعفتان کار کنید، سعی کنید این را به دیگران نشان ندهید، مگر این که مجبور باشید. برای مثال، اگر در مصاحبهای کاری دربارهی بزرگترین ایرادتان پرسیدند، میتوانید از آن به عنوان فرصتی برای نشان دادن شایستگی و تواضع خود استفاده کنید.
اضطراب عملکرد خود را کنترل کنید
کاملاً طبیعی است که پیش از چالشی حساس، مانند ترفیع شغلی، مصاحبهی کاری یا جلسهای مهم، احساس اضطراب و تنش کنید. چند توصیهی ساده وجود دارند که میتوانید با دنبال کردنشان اضطرابتان را کنترل کنید. برای مثال، اگر به دیگران بگویید که مضطرب هستید و حتی بابت این مسأله از آنها عذرخواهی کنید، میتوانید احساس همدردی آنها را بر بینگیزید و به آنها نزدیکتر شوید. یا میتوانید به آنها بگویید که دلیل اضطرابتان اهمیت این فرصت برای شما است که انگیزهی بالای شما را به آنها نشان میدهد.
یکی دیگر از تاکتیکهای خوب (و نسبتاً واضح) تمرین کردن چیزهایی است که میخواهید بگویید. تمرین کردن چیزهایی که میخواهید بگویید و کارهایی که میخواهید انجام دهید، حتی اگر فیلمبرداری از خودتان و تماشای(ترجیحاً چندبارهی) آن فیلم باشد، میتواند آشنایی شما را با مطالب بیشتر و عملکردتان را بهتر کند، که خود باعث کمتر شدن اضطرابتان میشود. در هر حال، بهترین راه برای بیشتر کردن اعتمادبهنفستان بالا بردن تواناییهایتان است.
به یاد داشته باشید که چیزهایی در زندگی هستند که از چالش پیش رویتان مهمترند و افرادی وجود دارند که از مشکلات شدیدتری رنج میبرند، مانند گرسنگی، فقر، جنگ و تجاوز. این کار باعث کمتر شدن اضطراب وجودی ناشی از مشکلات جهان اولی، مانند چالشهای شغلی، میشود. اگر میتوانید، سعی کنید به درجهای از تسلط روانی برسید که بتوانید واقعاً از پشت سر گذاشتن چالشها لذت ببرید. در هر حال، چالشها درواقع فرصتهایی هستند که باید بیشترین بهره را از آنها ببرید. به این ترتیب، عملکردتان به تدریج بهتر خواهد شد.
به عنوان آخرین توصیه: اگر اعتمادبهنفستان جلوتر یا عقبتر از تواناییهای واقعیتان است، بهترین راه برای تنظیم دقیق خودشناسی و خودآگاهیتان این است که به بیرون خود نگاه کنید، نه به درون خود. درست است که خودآگاهی ارتباط نزدیکی با دروناندیشی دارد، اما فقط با گوش دادن به بازخوردهای دیگران است که میتوانیم واقعاً به درک بهتری از خودمان برسیم. پس لازم نیست برای پیدا کردن خودتان به مدت یک سال در عبادتگاه یا معبدی دوردست گوشهنشینی کنید. فقط کافی است به دیگران گوش دهید، بهخصوص در مواقعی که سعی میکنند بازخورد دقیق و صادقانهای را نسبت به عملکردتان ارائه کنند، حتی اگر به این معنی باشد که مجبور باشید با حقایقی ناراحتکننده روبهرو شوید.
شاید با این کار به آن درجه از خودباوری نرسید که در افسانهها و حکایات میشنویم، اما حداقل از بند توهم و خودشیفتگی رها میشوید و میدانید که سطح واقعبینانهای از اعتمادبهنفس را برای خود میسازید که با بهتر شدن تواناییهایتان بالاتر میرود.
منبع: Fastcompany