به نقل از دیجیکالا:
مطالعات نشان میدهد که یک سوم کودکان، معمولا در سنین ۳ تا ۷ سالگی، از همراهی با دوستان خیالیشان لذت میبرند تا زمانی که بزرگ میشوند. در گذشته، دوست خیالی بهعنوان نشانهای از ناامنی تلقی میشد، اما دیگر نه: برخی تحقیقات نشان میدهد که بچههایی که دوست خیالی دارند ممکن است در معاشرت، حل مسئله و همدلی از مزایایی بیشتری برخوردار باشند.
چه راهی بهتر از خواندن کتابهایی که دوستان خیالی دارند برای پرورش خلاقیت؟ این کتابهای لذتبخش، از قدرت شخصیتهای خیالی و نقشی که میتوانند در زندگی فرزندان شما داشته باشند، استفاده میکنند. دوستان خیالی کودکان اغلب دوستداشتنی هستند، همانطور که در داستانهای بیشماری در مورد اسباببازیهای موردعلاقهشان که زنده میشوند، وجود دارد. اما هنگامیکه قهرمان داستان بالغ میشود، دوست خیالی میتواند به یک حضور شوم تبدیل شود و هشداری باشد که چیزی اشتباه است.
در ادامهی این مطلب ۶ مورد از بهترین کتابهایی که در آنها یک دوست خیالی یا یک شخصیت خیالی حضور دارند را بهاختصار معرفی کردهایم.
ردهی سنی بزرگسالان
داشتن یک شخصیت خیالی، فقط مختص دنیای کودکان نیست، گاهی در نتیجهی تاثیر تلههای روانی و ساختار ذهن بر زندگی افراد و گاهی در نتیجهی تخیل نویسنده ما با چنین داستانهایی مواجه میشویم که عموما بخشی از درون انسان را واکاوی میکند. در ادامه چند کتاب که چنین شخصیتهای خیالی در داستانشان وجود دارد معرفی کردهایم. توجه داشته باشید که امکان دارد با دانستن این موضوع، شاکلهی داستان پردهبرداری شود.
آتش کمفروغ
کتاب «آتش کمفروغ» با عنوان انگلیسی «Pale Fire» اثر نویسندهی رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانهی روسی/آمریکایی، ولادیمیر ناباکوف است که اولین بار سال ۱۹۶۲ منتشر شد و بهعنوان یکی از بهترین کتابهای قرن بیستم به شمار میرود.
انقلاب روسیه سال ۱۹۱۷ آغاز شد، زمانی که سلطنت ملغی شد و دولت موقت روسیه بر اساس منافع سرمایهداران و اشراف ثروتمند کنترل کشور را به دست گرفت. شبهنظامیان طبقهی کارگر معروف به شوروی آمدند و با دولت موقت مخالفت کردند. برای مدتی، هم دولت موقت و هم شوروی روسیه را کنترل میکردند؛ درواقع دولت موقت بر کل کشور کنترل داشت و شوروی بر طبقات متوسط و پایین قدرت داشت، اما این سیستم قدرت دوگانه چندان دوام نیاورد.
این رمان در قالب یک شعر ۹۹۹ بیتی با عنوان «آتش کمفروغ» نوشتهی شاعر داستانی، «جان شید» با شرح مفصل توسط همسایه و همکار آکادمیک شید، به نام «چارلز کینبوت» روایت میشود. چارلز از روسیهی قبل از انقلاب در دوران کودکی خود میگوید؛ «روسیهای متفاوت» که استبداد و نابرابری را قبول نمیکرد. این اثر پر از هویتهای مبهم است؛ چارلز معتقد بوده که پادشاه تبعید شدهی زمبلا است. در دل باور خیالی او مبنی بر اینکه او پادشاه بوده، تنهایی نهفته است.
درواقع کتاب «آتش کمفروغ» دو طرح دارد: طرح ظاهری (که همان چیزی است که چارلز خیالی به خوانندگان میگوید اتفاق افتاده است) و طرح واقعی (که درواقع اتفاق افتاده است که تشخیص آن، نیاز به مطالعهی دقیق دارد). برای درک هویت اصلی و خیالی در رمان، ابتدا باید رابطهی بین طرح واقعی رمان و طرحی که از زبان راوی روایت میشود را درک کرد. الگوها و نقوش زیادی در سرتاسر کتاب «آتش کمفروغ» تکرار میشوند: بهعنوانمثال، بازی با کلمات، تداخل رنگهای قرمز و سبز و مفهوم نقطهی مقابل. درواقع این کتاب بهقدری غنی بوده که نمیتوان تمام چیزهایی را که ناباکوف به آن پرداخته است را تنها با یکبار خواندن درک کرد.
با اینکه کتاب «آتش کمفروغ» رمانی در مورد یک قتل، استادی خیالاتی و فرار خارقالعادهی پادشاه مخلوع زمبلا است، اما در مرکز آن چیزی بسیار انسانیتر و جهانیتر بوده و آن تجربهی از دست دادن و اشتیاق است. شعر اصلی رمان به نام «آتش کمفروغ» هم دربارهی فقدانهای مختلف شاعر (پدر و مادرش، عمهاش و از همه مهمتر دختر نوجوانش، هیزل) است.
در بخشی از کتاب «آتش کمفروغ» میخوانیم:
«همیشه درست در یک لحظه دمپایی قهوهای رنگ چرم نازک از پای جوراب پشمی به پا داشت که به تاب خوردنش ادامه میداد، آنوقت بود که میدانستی وقت خواب و با تمامی وحشتهایش نزدیک میشود؛ که تا چند دقیقه دیگر انگشت شست پا سیخ میشود و دمپایی را به جلو میکشد و آنگاه هر دوی آنها از منظر نظر زرین من متقاطع با پیچ کوچک سیاه یک شاخهی ناپدید میشوند و گاهی اوقات سیبل شید با سرعت و با بازوان به تاب آمده کسی که در حملهای عصبی آنها را به جولان میآورد از آنجا رد میشد و کمی بعدتر، با قدمهایی بسیار آرامتر گویی همسرش را به خاطر دوستی با همسایهای کنارهگیر بخشیده باشد، باز میگشت.»
باشگاه مشتزنی
کتاب بینظیر «باشگاه مشتزنی» با عنوان انگلیسی «Fight Club» اثر چاک پالانیک اولین بار سال ۱۹۹۶ منتشر و توسط پیمان خاکسار به فارسی برگردانده شد. این رمان یک سال پس از انتشار در سال ۱۹۹۷ برندهی جایزهی انجمن کتابفروشان شمال غرب اقیانوس آرام و جایزهی اورگان بوک بهعنوان بهترین رمان شد.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان تبدیل شد. بااینحال، با شکوفایی جدید در آمریکا، موج جدیدی از بیگانگی به وجود آمد؛ برخی از آمریکاییها، بهویژه آمریکاییهای ثروتمند، اعتراف کردند که زندگیشان بیمعنی است؛ آنها از نظر مادی چیزی کم نداشتند اما احساس میکردند امیدی برای ادامهی زندگی ندارند.
کتاب «باشگاه مشتزنی» دربارهی سرخوردگی و جستجوی هدف است. این رمان از منظر یک راوی ناشناس روایت میشود که اشتیاق خود را به زندگی از دست داده است و با بیخوابی دستوپنجه نرم میکند. پزشکش به او توصیه میکند که به یک گروه حمایتی از افرادی که درگیر سرطان هستند مراجعه کند تا درد واقعی را ببیند. او با مردی مرموز به نام تایلر دوردن آشنا میشود که تشویقش میکند به او مشت بزند و عنوان کتاب هم از روی این صحنه که آغاز ماجراهای راوی با تایلر بوده، انتخاب شده است.
تایلر فردی با اعتمادبهنفس، جسور، تهاجمی و جذاب است که بازتاب برخی از ایدههای روانشناسی زیگموند فروید بوده که برای اولین بار ایدهی ضمیر ناخودآگاه را مطرح کرد. فروید استدلال میکرد که همهی انسانها دارای ذهن ناخودآگاه با خواستهها و احساسات غریزی منحصربهفرد خود هستند. بهطورمعمول، انسان نمیتواند بهطور مستقیم با ضمیر ناخودآگاه خود مگر در هنگام خواب، تعامل داشته باشد.
کارگردان و تهیهکنندهی آمریکایی، «دیوید فینچر» سال ۱۹۹۹ از کتاب «باشگاه مشتزنی» فیلمی به همین نام با بازی برد پیت و ادوارد نورتون اقتباس نمود که طرفداران بسیار زیادی در سراسر دنیا پیدا کرد. پسازاین اقتباس سینمایی، این رمان در میان خوانندگان جوان و مرد آمریکایی محبوبیت پیدا کرد.
در بخشی از کتاب «باشگاه مشتزنی» میخوانیم:
«تمام صد و نودویک طبقهی ساختمان پارکر – موریس فرو خواهد ریخت. بهآرامی درختی که در جنگلی بر زمین میافتد تیمبر. میتوانی هر چیزی را سرنگون کنی. عجیب است تصور اینکه ساختمانی که در آن هستیم به ذرهی غباری در آسمان بدل خواهد شد. من و تایلر کنار لبهی پشتبام هستیم و تفنگ در دهانم است و من وسواس گرفتهام که آیا تفنگ تمیز هست یا نه. وقتی قفسهی دیگری را نگاه میکنم که از ساختمان پایین میافتد و کشوهای آن در هوا باز میشوند و بندهای سفید کاغذ سوار باد میشوند و میروند یک لحظه تمام کارهای جنایتآمیز خودکشی گونهی تایلر را که همهمان را به کشتن میدهد، فراموش میکنم.»
ردهی سنی کودکان
همانطور که در مقدمه عنوان شد، داشتن دوست خیالی یکی از راههای تقویت تخیل در کودکان است. مطالعهی چند کتابی که در ادامه ذکر کزدهایم به رشد این خلاقیت کمک میکند.
آلیس در سرزمین عجایب
کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» با عنوان انگلیسی «Alice’s Adventures in Wonderland» اثر یکی از بزرگترین نویسندگان در حوزهی ادبیات کودک، لوئیس کارول است که اولین بار سال ۱۸۶۵ منتشر شد. این کتاب یکی از مشهورترین و ماندگارترین آثار کلاسیک کودکان است که در بین بزرگسالان نیز بسیار محبوب بوده، زیرا با اینکه این اثر برای ذهن یک کودک طراحی شده اما توسط یک شخصیت بزرگسال روایت میشود. این کتاب الهامبخش بسیاری از فیلمها، اجراهای تئاتر، باله و همچنین آثار بیشمار علمی است.
کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» داستانی دربارهی دختر جوانی به نام «آلیس» است که به همراه خواهرش زیر درختی نشسته است و حوصلهاش سر رفته که ناگهان یک خرگوش سفید و عجیب با چشمانی قرمز از آنجا رد میشود. خرگوش کوچک با استرس یک ساعت جیبی از جلیقهاش بیرون میآورد و با خودش زمزمه میکند که دیر شده است.
آلیس هرگز خرگوشی که ساعت به دست داته باشد را ندیده، چه رسد به اینکه خرگوش لباس پوشیده باشد، برای همین بسیار کنجکاو میشود و خرگوش را دنبال میکند. خرگوش او را به سمت سوراخی میبرد که در آنجا با یک در و کلید کوچک روبرو میشود. آنجا تا حدودی مانند یک تونل مستقیم به نظر میرسید، اما آلیس ناگهان متوجه میشود که در مسیری سرپایینی سر میخورد و در چاهی بسیار عمیق سقوط میکند. او در آنجا با گروهی از انسانها، حیوانات عجیبوغریب و موجودات خیالی روبرو میشود.
چالش اساسی داستان کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» هنوز هم موردتوجه خوانندگان زیادی است؛ یک کودک باید در دنیایی ناآشنا که پر از قوانین دلخواه و مضحک بزرگسالان است حرکت کند. آلیس در این اثر از طریق ماجراجوییهای خارقالعادهاش، این ایده را به چالش میکشد که چرا کودکان باید با دنیای بزرگسالان با اصول و اخلاق آنها سازگار شوند.
در قسمتی از کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» میخوانیم:
«در به راهروی کوچکتری باز میشد به اندازهی سوراخ موش. زانو زد و از آن طرف راهرو قشنگترین باغی را دید که به عمرتان دیدهاید چقدر دلش لک زده بود که از این تالار تاریک برود بیرون و در میان آن باغ گلهای شاداب و قوارههای خنک گردش کند، اما حتی سرش هم تو نمیرفت طفلکی با خودش گفت: گیرم سرم رفت تو، شانههایم را چه کنم؟ وای کاش میشد مثل لولهی تلسکوپ رفت تو هم! گمانم بشود!
کاش بلد بودم از کجا شروع کنم چون متوجهید که این آخریها آنقدر اتفاقهای عجیب غریب افتاده بود که داشت باورش میشد کمتر چیزی تو این دنیا واقعا محال است. فس فس کردن کنار در کوچک چاره کار نبود پس برگشت طرف میز ته دلش امیدی سوسو میزد که شاید کلید دیگری پیدا کند یا دستکم کتابچهای که در آن دستورالعمل تو هم رفتن آدمها مثل لولهی تلسکوپ تویش نوشته شده باشد.»
اعترافات یک دوست خیالی
کتاب «اعترافات یک دوست خیالی» با عنوان انگلیسی «Confessions of an Imaginary Friend» اثر میشل کیوواس اولین بار سال ۲۰۱۵ منتشر شد. این اثر داستانی است که به سوالات عمیق در مورد احساسات میپردازد، دارای نقاشیهای سیاهوسفید کودکانه است که به طرز عجیبی با لحن بالغانهی تفکرات شخصیت اصلی او، تضاد دارد.
ژاک پاپیه این ظن را دارد که همه بهجز خواهرش فلور، از او متنفر هستند؛ وقتی دستش را در کلاس بالا میبرد، معلمان او را نادیده میگیرند، هرگز برای تیمهای ورزشی انتخاب نمیشود و اغلب به والدینش یادآوری میکند که جایی برای او سر میز شام بگذارند. اما وقتی بالاخره حقیقت را میفهمد شوکه میشود؛ درواقع او دوست خیالی فلور است! او مدتی مقاومت میکند و به گروههای درمانی میپیوندد، اما درنهایت سرنوشت خود را میپذیرد و پس از آن یک سفر کمی سورئال از خودشناسی آغاز میکند.
کتاب «اعترافات یک دوست خیالی»، یک کتاب طنز و جذاب است که باعث میشود خود و دنیای اطرافتان را زیر سوال ببرید. روایت اولشخص ژاک بهشدت تاثیرگذار است و مضامین کودکی، تخیل و هویت را بررسی میکند. درواقع این کتاب شما را به این فکر میاندازد که ما کیستیم، کدام قسمتهای ما توسط دیگران تعریف میشوند یا هرگز توسط دیگران دیده نمیشوند.
در بخشی از کتاب «اعترافات یک دوست خیالی» میخوانیم:
«گاهی وقتها روزهای جمعه، با خانواده به موزهی محلی کودکان میرفتیم که درواقع فقط حباب بازی داشت و چند تا سنگ قدیمی و چیزهای بچگانهای مانند اینها. اما ما به خاطر این چیزها نمیرفتیم. میرفتیم چون جمعهها میتوانستیم پف فیل مجانی بخوریم و از تردستی موریس شعبدهباز لذت ببریم.
موریس پیر بود منظورم پیر مثل پدربزرگها یا پدر پدربزرگها نیست، او خیلی خیلی پیر بود. آنقدر پیر که قیمت شمعهای تولدش از خود کیک هم بیشتر میشد. یک جوری پیر که خاطراتش مال عهد بوق بود. و تردستیهایش! از همه بدتر تردستیهایش بودند، یکیشان این بود که از توی یک گرامافون کبوتر در میآورد. گرامافون! این یارو شیرین هزار سال را داشت. هر بار که به دیدن نمایشش میرفتیم فلور سرش را به طرف من کج میکرد تا متلکهایم را در گوشش بگویم.
یواشکی گفتم: موریس اون قدر پیره که کارنامهش رو با خط هیروگلیف نوشتن. فلور دوتا دستش را روی دهانش گذاشته بود تا صدای شلیک خندهاش بلند نشود.»
دری فانتاسماگوری
کتاب «دری فانتاسماگوری» با عنوان انگلیسی «Dory and the Real True Friend» اثر ابی هنلن اولین بار سال ۲۰۱۵ منتشر شد. ابی هنلن دارای مدرک کارشناسی ارشد از کالج شهر نیویورک و لیسانس از کالج برنارد است. ابی با الهام از داستانسرایی و نقاشی دانشآموزانش شروع به نوشتن داستانهای خودش برای کودکان کرد. او که مصمم بود داستانهایش را به تصویر بکشد، بعدازاینکه از کودکی نقاشی نکرده بود، به خودش یاد داد که نقاشی بکشد.
دوری در حال رفتن به مدرسه است. خواهر و برادرهای بزرگترش «لوک» و «ویولت»، به او هشدار میدهند که دوست خیالیاش «مری»، را در خانه بگذارد یا بهتر است بگوییم، تمام تصوراتش را در خانه بگذارد. دوری خودش هم موافق است، زیرا مری سال قبل در مدرسه دردسرهای زیادی ایجاد کرده بود. بااینحال، وقتی دوری سال جدید را در مدرسه شروع میکند، تصمیم میگیرد که وقت آن رسیده است که یک دوست واقعی داشته باشد.
دوری سعی میکند یک دختر معمولی باشد و کمتر ریسک کند، اما یک ماجراجویی جدید برایش به وجود میآید که کار را برایش خیلی سخت میکند. او همچنین با دختری در کلاس خود آشنا میشود که به نظر میرسد یک شاهزاده خانم است و در مورد قلعه و اژدهای خانگیاش صحبت میکند.
در کتاب «دری فانتاسماگوری» میخوانیم:
«با عصبانیت میگویم چرا همهاش به هم میگین نینی کوچولو؟ ویولت میگوید چون دائم با خودت حرف میزنی.»
لوک میگوید: «و البته دردسری»
ویولت میگوید: «بدتر از همه اینکه هی با هیولاها بازی میکنی.
با خودم حرف میزنم؟!! اصلا نمیفهمم منظورشان چیست.
من هیچوقت با خودم حرف نمیزنم. من با دوستم «مری» حرف میزنم. کسی جز من او را نمیبیند.»
باب، دوست من
کتاب «باب، دوست من» با عنوان انگلیسی «Bob» اثر نویسندهی رمانهای جوان و کتابهای کودکان، وندی مس و ربکا استید اولین بار سال ۲۰۱۸ منتشر و توسط و فرمهر امیر دوست به فارسی برگردانده شد. این اثر سال ۲۰۱۹ برندهی جایزهی داستان فانتزی Mythopoeic و سال ۲۰۱۸ نامزد جایزهی بهترین داستان کودک و نوجوان شد.
موضوع اصلی کتاب حول محور این است که بفهمیم باب کیست و به کجا تعلق دارد. آیا او یک دوست خیالی است؟ یا یک زامبی؟ داستان توسط دو شخصیت به نامهای «لیوی» و «باب» در فصلهای متناوب روایت میشود. پنج سال از زمانی که لیوی و خانوادهاش به دیدار مادربزرگ لیوی در استرالیا رفتهاند میگذرد. اکنون که او برگشته، لیوی این احساس را دارد که چیزی واقعا بسیار مهم در مورد خانهی گرن را فراموش کرده است. او پنج سال منتظر بازگشتش مانده و همانطور که به او گفته در کمد پنهان شده بود. او نمیتواند به یاد بیاورد که او کیست یا چیست، از کجا آمده است، یا اینکه آیا حتی خانواده دارد. اما پنج سال پیش لیوی قول داد که به او کمک کند راه بازگشت به خانه را پیدا نماید. اکنون زمان آن است که به این وعده عمل کنید.
چگونه او میتواند یک موجود زامبی سبز کوچک را فراموش کند؟ باب یک دوست خوشقلب، مهربان و صبور است که داستانهایی در مورد «لیوی ۵ ساله» میگوید که ریسک میکرد. او اغلب به لیوی «قدیمی» و «جدید» اشاره میکند، وقتی میخواهد او را تشویق کند.
در بخشی از کتاب «باب، دوست من» میخوانیم:
«یک دستم را روی نرده پلههای فرش پوش میگذارم که وقتی بچه بودم نشسته نشسته از رویشان پایین میآمدم یک چیزی بود که میدانستم به خاطرش باید تنهایی بالا بروم به بث آن نگاه میکنم که هنوز توی صندلیاش وول میخورد. به چشمهای همدیگر نگاه میکنیم. انگار بث آن میداند چه فکری توی سرم است. دست از گریه بر میدارد و نقنق یکی به من غذا بده را سر میدهد. مامان به سمت بچه میچرخد؛ بین ما دو تا مانده است مثل برق از پلهها بالا میروم.
در اتاقهای راهروی طبقه بالا باز است. از گوشه چشم نگاهی به اتاقی میاندازم که احتمالا اتاق مامانی است یک لحاف چهلتکه روی تخت انداخته از حمام میگذرم؛ چند صابون به شکل مرغ و مرغابی، روی میز و رو به روشویی ردیف شدهاند. تا وقتیکه به اتاق آخر برسم که اتاق خودم است، تقریبا میدوم. نمیدانم چرا.»