چطور ادبیات به شما درس همدلی می‌دهد؟

به نقل از دیجیکالا:

در این مقاله شما درباره‌ی دغدغه‌ی دو استاد دانشگاه در خصوص آموزش همدلی از طریق ادبیات می‌خوانید.

من همیشه به دانشجویانم می‌گویم وقتی می‌خواهید سراغ ادبیات بروید، کتاب ادبی بخرید، اول «امتحانش کنید». فکر کنید دارید لباس یا کفش می‌خرید؛ مگر ممکن است لباس یا کفش را بدون امتحان کردن، پا زدن یا پوشیدن بخرید؟ بعد آن‌ها به یادم می‌آورند که این روزها دیگر همه آنلاین خرید می‌کنند و این پیشنهاد من دیگر به گذشته پیوسته و نوستالژیک است.

خب، این درست. اما آن آینه‌های بزرگ سرتاسری اتاق‌های پرو را به خاطر بیاورید که اگر به واسطه‌ی خرید آنلاین شما دیگر در برابرش قرار نمی‌گیرید، هنوز سر جایشان باقی‌اند؛ به خاطر بیاورید که در برابر آینه خودتان را نه فقط از جلو که از بغل و پشت هم می‌بینید و برانداز می‌کنید. کتاب‌های ادبی آینه‌هایی از این نوعند. آن‌ها می‌توانند «درون» شخصیت‌های خود را ببینند (ما نمی‌توانیم)، می‌توانند آن‌ها را بیرون هم ببینند (این هم از قدرت دید‌ ما به خودمان و‌ دیگران خارج است.) و اغلب می‌توانند «ورا» را هم ببینند، جایی که انسان می‌تواند در آن گم شود یا در سایه قرار بگیرد.

بزرگ‌ترین هدف من به عنوان یک معلم است این است شهروندان مسئولی تربیت کنم که از خودشان و جهان مراقبت کنند. و بهترین راه برای بار آوردن انسان‌هایی نیک‌رفتار این است که به آن‌ها همدلی بیاموزیم. من دوست دارم این‌گونه بیندیشم که توانایی درک و هم‌ذات‌پنداری با دیگران چیزی است که همه با آن به دنیا می‌آیند، اما این را هم می‌دانم این مسئله نیاز به آموزش روشن و مستقیم هم دارد.

به طور کلی، آن ادبیات که با ایده‌ها و احساسات بزرگ سر و کار دارد، با دادن این ایده به دانش‌آموز یا دانشجو که خود را جای دیگری گذاشتن چگونه است، برای آموزش همدلی خوب است. اما گونه‌های داستانی‌ای وجود دارند که به طور ویژه برای بردن دانشجو به این سمت که درباره‌ی چگونگی زندگی دیگران بیندیشد، بیشتر مثمر ثمرند. این گونه داستان‌ها برای تقویت مهارت‌های همدلی مفیدند.

۱. داستان‌هایی درباره‌ی افرادی که به سرعت نمی‌توان دوست‌شان داشت

درک انگیزه‌های و زاویه‌ی دید افرادی که از آن‌ها خوشمان نمی‌آید، عنصر کلیدی همدلی است. بنابراین من همیشه کتاب‌هایی را انتخاب می‌کنم که شخصیت‌های ناخوشایند دارند.

یکی از شخصیت‌های ناخوشایند محبوب من مال‌ولیو از نمایشنامه‌ی «شب دوازدهم» (Twelfth Night) ویلیام شکسپیر است. در ابتدای امر ممکن است خواننده او را یک عقل کل آزاردهنده ببیند اما همین‌طور که شخصیت‌های دیگر بیشتر و بیشتر او را اذیت می‌کنند، در حقش قلدری می‌کنند، کم‌کم می‌تواند قصه را از نگاه مال‌ولیو ببیند. و در نهایت متوجه می‌شود که چگونه طبقه و خانواده می‌تواند خوشبختی و همین‌طور توانایی افراد برای رسیدن به خواسته‌های خود در زندگی را محدود کند.

شخصیت بنام دیگری که در این دسته قرار می‌گیرد باز هم از نمایشنامه‌ای از شکسپیر است؛ کالیبان از نمایشنامه‌ی «توفان» (The Tempest) است که جایی در روند قصه خواننده فکر می‌کند هیولاست، اما در نهایت متوجه می‌شوند آدم‌ها آنچه در یک نگاه به نظر ما می‌آیند نیستند.

۲. داستان‌هایی درباره‌ی افرادی که در عین شباهت به هم بسیار متفاوت‌اند

اگر دانشجو را درگیر احساس یا تجربه‌ای بکنی که بتواند با آن ارتباط براقرار کند، می‌توانی او را به این اندیشه سوق بدهی که آدم‌هایی در این جهان هستند که از آن‌ها بسیار متفاوت‌اند. مثلاً در داستان کوتاه «طویله‌سوزی» (Barn Burning) اثر ویلیام فاکنر، سارتی، شخصیت اصلی داستان، با احساسات جهان‌شمول دوپاره شدن میان خانواده و جامعه درگیر است، و بیشتر نوجوانان می‌توانند با او هم‌ذات‌پنداری کنند. اما وقتی خواننده متوجه می‌شود که فقر شخصیت اصلی چگونه در پیرنگ داستان دخیل می‌شود، کم‌کم متوجه تصویر کلی‌ای می‌شود که از عدالت و بی‌عدالتی اجتماعی در قصه دارد ارائه می‌شود.

۳. داستان‌هایی درباره‌ی افرادی که متعلق به مناطق دیگری‌اند

من معمولاً میان دانشجوهایم می‌بینم که فکر می‌کنند آدم‌های کل دنیا زندگی مشابهی همچون خودشان دارند. اگر این‌ها قصه‌هایی درباره‌ی آدم‌هایی از کشورهای دیگر بخوانند، در مواجهه با این تفاوت‌ها در زندگی واقعی احساس هم‌ذات‌پنداری بیشتری خواهند داشت.

رمان «انی جان» نوشته‌ی جامیکا کینکید قصه‌ای جهان شمول درباره‌ی دختر جوانی را روایت می‌کند که بزرگ شدن و جدا شدن از مادرش و مستقل شدنش را در طول رمان دنبال می‌کنیم. اما به موضوعاتی مثل نژاد، نظام استعماری و پسا استعمار در یکی از مناطق تحت استعمار انگلیس هم می‌پردازد. یک دانشجو در مواجهه با چنین داستانی وقتی کمی در آن عمیق‌تر می‌شوند درکشان نسبت به دنیا واقعاً بیشتر می‌شود.

۴. هر گونه‌ای ادبیات که باعث شود خواننده پیش‌فرض‌هایش را زیر سؤال ببرد

یکی از عوامل کلیدی در پرورش همدلی توانایی تشخیص و پذیرش اشتباهات‌مان است. بعضی مواقع همه قضاوت می‌کنند و همه فرضیه‌بافی. اما وقتی می‌بینیم که خطاهایمان با گذر زمان از خاطرمان می‌روند، آن‌گاه راحت‌تر می‌توانیم با دیگران احساس همدلی کنیم.

شعر این کار را می‌کند. شعر باعث می‌شود خواننده پیش‌فرض‌های خودش را زیر سؤال ببرد. مثلاً شعر «بگذارید این وطن دوباره وطن شود» (Let America Be America Again) از لنگستون هیوز که تصویر ساختگی رؤیایی امریکا را زیر سؤال می‌برد یا «قربانی‌ها» (The Victims) از شارون اولدز. این شعرها پرسش‌های مهمی را مطرح می‌کنند اما پاسخ مشخصی نمی‌دهند، و به خواننده کمک می‌کنند متوجه شوند که پیدا کردن راهشان در زندگی یک فرایند است.

به طور کلی، ادبیات می‌تواند به دانش‌آموزان یا دانشجویان کمک کند در برابر افرادی که زندگی‌شان هیچ شباهتی به زندگی آن‌ها ندارد، همدلی، درک و صبر داشته باشند. این چنین است که شهروندان مسئول تربیت می‌شوند که در این جهان تغییری ایجاد می‌کنند. می‌شود این‌ مهارت‌ها را با خواندن ادبیات غنی در خود پرورش داد.

منبع: lithub ، edutopia