دکتر داگ راس از سریال تلویزیونی «ایآر» توانست به دنیای فیلمها راه پیدا کند. کارآگاه خصوصی سرزباندار و تاس دیوید ادیسون از سریال «مونلایتینگ» هم همینطور. پسر متولد و بزرگشدهی فیلادلفیای غربی ویل اسمیت از سریال «شاهزادهی تازهکار بل ایر» هم توانست در فیلمها بدرخشد. پس چرا چندلر بینگ نه؟ چرا متیو پری، بازیگر فوقالعادهای که کاراکتر سریالی پرافتخارش به مظهر یک دوست ایدهآل و یک شریک عاطفی با شوخطبعی بسیار بدل شده بود، نتوانست به یک ستارهی فیلم تبدیل و به جورج کلونی، بروس ویلیس، و ویل اسمیت در سینما ملحق شود؟ یا به عنوان یک نویسندهی زیرک و باهوش پری میتوانست جا پای ریچی کانینگهام از سریال «روزهای خوش» بگذارد یا حتی جا پای ران هاوارد در مقام یک کارگردان برای تکیهزدن به صندلی پشت دوربین.
خب، او در واقع میتوانست و این کار را هم انجام داد. پری فیلمهای مستقل قابل توجه بسیاری ساخت، کار خارقالعادهای از خود در درامهای تلویزیونی آرون سورکین ارائه کرد و برای یک تیاتر موفق که روی صحنهی وست اند لندن و برادوی رفت، نمایشنامه نوشت. اما تکرار موفقیت عظیم دنیای سریالها و موقعیت افسانهای که در قاب کوچک تلویزیون داشت، در سینما محقق نشد و او نتوانست سرمایهی شغلی خود را نقد کند و مجددا آن را در هالیوود سرمایهگذاری کند.
شاید شدنی بود اگر میتوانست به طور کامل از دست مشکلات اعتیادش رهایی یابد یا اگر این مشکلات در یک جهان موازی دیگر هرگز وجود نداشتند. اما این خیالات بیمعنی هستند. این مشکلات مسلما بخشی از اکوسیستم شخصی او بود. یقینا این مشکلات ضمانتکردن پری را برای هر استودیویی دشوار میکرد. حرفهی سینمایی او بعد از سریال «دوستان» (Friends) بیشتر به پیداکردن فیلمنامههایی گذشت که او از آنها خوشش میآمد، به آنها مرتبط میشد و تهیهکنندگان را مجاب میکرد تا بودجهی مستقلی بر اساس میزان حضور او تامین کنند. اما حتی این اندیشه نیز زیاد با منطق همخوانی نداشت. رابرت داونی جونیور که تاریخچهی اعتیادش افسانهای است، کارش به جایی کشید که به یک نام بزرگ ابرقهرمانی در جهان استودیوهای شرکتی تبدیل شد.
پس بله. با اندکی چاشنی شانس، متیو پری میتوانست آیندهی شغلی جسی آیزنبرگ را داشته باشد و نقش لکس لوتور و مارک زاکربرگ را در دنیای فیلم ایفا کند و داستانهایی آمیخته به مزاح و کنایه را برای نیویورکر و مکسویینی بنویسد.
شاید ارتباطی با طبیعت اعتیادآور شهرت تلویزیون داشته باشد، آن هجوم دوپامین ناشی از هویت برند بینالمللی که قاب کوچک برای تو میسازد که با امنیت یک کار معمولی با درآمد بالا در ۲۰ سالگی تو ترکیب شده و چنان پولی نصیب تو میکند که هیچ کس جز شماره یکهای فهرست هالیوود حتی آن را به خوابشان هم ندیدهاند و پری زمانی به بلوغ رسید که تلویزیون داشت وجههی جدیدی به خودش میگرفت و دیگر همان نیاز سابق به این نبود که خودت را برای دیگران اثبات کنی. یقینا هیچ کس خیال سروری تلویزیون را نداشت یا رسیدن به دستاوردهایی که پری به آنها دست یافته بود.
تمامی بازیگران سریال «دوستان» در شیرینکاری استاد بودند، آن هم با ارائهی یک کمدی فیزیکال و خندهی حضاری که در استودیو بودند (در تقابل با سکوت کرکنندهی استودیوهای فیلمسازی جایی که بازیگر شاید در نگاهی گذرا چهرهی عبوس و متفکر کارگردان را ببیند که در نور ویدیوی تکرار صحنه منعکس میشود)
کتاب فرندز دوستان و عاشقان اثر متیو پری نشر میلکان
مانیکا، جویی، راس، ریچل و فیبی چهرهها، صداها و شخصیتهایی داشتند که در تلویزیون خوشایند به نظر میرسید و چندلر بینگ حتی بیشتر از همهی آنها. به این دلیل که او کسی بود که باید بامزه باشد و باید دیگران و همچنین مایی را که در خانه نشسته بودیم، میخنداند و پری که در مقام نویسنده نیز در سریال حضور داشت، بیش از حد از موفقیت فراتر از انتظار کمدی خود در نقش تلویزیونی ادامهدارش آگاه بود.
دنیای فیلمها فرق دارد. وقتی استیون اسپیلبرگ برای اولین برای جورج کلونی جوان را دید، به نظر آیندهی شغلی سینمایی بزرگی را برای او پیشبینی کرده بود اگر او میتوانست جلوی تکاندادن سرش از روی حماقت را بگیرد و این کاری بود که کلونی انجام داد. البته به همین سادگی نیست اما طرز رفتار باید کنترل شود که بسی دشوار است اگر این مقوله به چیزی تبدیل شده باشد که تا آن نقطه از شما یک ستاره ساخته بود. شما باید آرامش درون خودتان را پرورش بدهید و روی کار متمرکز باشید اگر میخواهید در نقشهای مختلف وقتی پا به دهههای ۳۰ و ۴۰ زندگی خود میگذارید، موجه به نظر برسید درست مثل بازیگر سابق برنامهی تلویزیونی میکی ماوس رایان گاسلینگ.
پری در برخی کمدی رمانتیکهای دلپذیر بازی کرد، مثل فیلم دربارهی بدبیاری (Three to Tango) یا فیلم دوستداشتنی «دوباره ۱۷» که اهمیت ویژهای برای متیو پری داشت که در نقش یک مرد میانسال مایوس ظاهر میشود که دوباره در کالبد یک نوجوان با بازی زک افرون تناسخ مییابد.
پری بازیگر فوقالعادهای بود که میتوانست در مقام یک بازیگر کاراکترهای خاص و نویسندهی زبردست فیلمها به تکامل برسد اگر صنعت فیلمسازی تا این حد دربارهی ژانر و انتظارات از یک فرد کوته نظری نمیکرد. جولیا لوئیس دریفوس که در سریال «ساینفلد» و «ویپ» بینظیر ظاهر شده بود، اکنون در مقام بازیگر فیلمهای نیکول هالفسنسر و دیگران شکوفا میشود. پری هم میتوانست. اما هر قسمتی از سریال «دوستان» او را در تالار مشاهیر قرار میدهد. خسارت و فقدان عظیمی برای سینما است.
منبع: The Guardian