چرا فیلم‌های ابرقهرمانی هنوز هم محبوبیت زیادی بین مخاطبان دارند؟

چرا فیلم‌های ابرقهرمانی هنوز هم محبوبیت زیادی بین مخاطبان دارند؟

به نقل از دیجیکالا:

تا به حال با خودتان فکر کرده‌اید که چرا به سینما می‌روید؟ از ۲ ساعت وقت گذراندن در سالنی با یک پرده (یا صفحه نمایش) بزرگ که باید خدا خدا کنی صندلی‌هایش راحت باشند، چه می‌خواهیم؟ این سؤال بی‌شمار جواب دارد، هیچ‌کدام‌شان هم تک‌بعدی نیستند و شامل مجموعه‌ای از انگیزه‌های متضاد با هم می‌شوند.

ما دوست داریم برای اجرای عدالت هورا بکشیم، اما در عین حال دوست نداریم اخلاقیات و خیر و شر را در ساده‌ترین شکل ممکن ببینیم، پیچیدگی و شخصیت‌های خاکستری را دوست داریم که نمی‌شود بلافاصله آن‌ها را با کلمه‌هایی مثل خوب یا بد قضاوت کرد. ما از سینما صحنه‌های اکشن هیجان‌انگیز می‌خواهیم، اما همچنین به شخصیت‌پردازی‌های خوب، بازی‌های قوی و درامی که در روابط شخصیت‌ها در جریان است علاقه‌مندیم. دوست داریم سینما ما را به چالش بکشد، در احساسات غوطه‌ورمان کند و با تماشای موقعیت‌هایی که فیلم می‌سازد، حس‌هایی را تجربه کنیم که شاید در زندگی واقعی، به این سرعت و ترتیب ممکن نباشد، اما همزمان دل‌مان می‌خواهد وقتی فیلم به پایان می‌رسد و از سالن سینما خارج می‌شویم، حال‌مان خوب باشد و سر حال آمده باشیم. می‌بینید چقدر خواسته‌های ما از سینما متناقض است؟ طبیعی است که برآورده کردن تمام خواسته‌ها برای یک فیلم دشوار است، اما اگر احیاناً فیلمی دیدید که همه‌ی خواسته‌های ذکر شده را برآورده کرد و به محبوبیت رسید، به احتمال بسیار زیاد آن فیلم، یکی از فیلم‌های ابرقهرمانی بوده است.

لگو طرح مارول مدل infinity saga کد 76216

ژانر ابرقهرمانی هنوز طرفداران پروپاقرصی دارد، اما درحال قد کشیدن است و هر قد کشیدنی درد هم دارد. در سال ۲۰۲۳ دیده‌ایم که برخی فیلم‌ها مثل «شزم: خشم خدایان» (Shazam! Fury of the Gods) و «فلش» (The Flash) در باکس آفیس شکست خورده‌اند و فروش پایینی داشته‌اند. ولی همچنین فیلم‌هایی مثل «نگهبانان کهکشان ۳» (Guardians of the Galaxy Vol. 3) و «مرد عنکبوتی: سرتاسر دنیای عنکبوتی » (Spider-Man: Across the Spider-Verse) را دیده‌ایم که پرفروش و محبوب بوده‌اند. شاید کسانی مخالف این حرف باشند که فیلم‌های ژانر ابرقهرمانی هنوز هم محبوبیت دارد، اما وقتی فیلم‌هایی که از روی شخصیت‌های ناشناخته و جدیدی مانند شانگ‌چی و ابدی‌ها ساخته می‌شوند فروش شب اول‌شان آن‌قدر زیاد است و سراسر دنیا هوادار پیدا می‌کنند، بحث کردن و مخالفت سخت است. هر نظری درباره ژانر ابرقهرمانی داشته باشید، حقیقت همینی است که می‌بینید. با وجود اینکه فیلم‌هایی مثل «سوپرمن» (Superman: The Movie) و «بتمن» (Batman) در سینما جریان‌ساز نشدند و ژانر ابرقهرمانی را به اوج خود نرساندند، اما از زمانی که فیلم‌های «مرد عنکبوتی» (Spider-Man)، «تیغه» (Blade) و «مردان ایکس» (X-Men)‌ پشت سر هم پخش می‌شد، ژانر ابرقهرمانی پای ثابت سینما بوده است. برای یک نسل کامل از مخاطب‌ها هیچ فصلی از پرفروش‌های باکس آفیس نبوده که حداقل یک فیلم ابرقهرمانی در آن حضور نداشته باشد. در ادامه بهتان خواهیم گفت چرا فیلم‌های ژانر ابرقهرمانی به این محبوبیت بالا رسیده و چطور همچنان این محبوبیت را حفظ کرده است.

همه‌چیز به هم مرتبط است

فیلم های استودیو مارول

استودیوی مارول (و دیزنی) تنها استودیوی هالیوودی نیست که فیلم‌های ابرقهرمانی فوق‌العاده می‌سازند، اما این‌طور که به نظر می‌رسد بیشتر این فیلم‌ها را مارول می‌سازد و اگر بخواهیم به آمارهای باکس آفیس و پرفروش بودن فیلم‌ها استناد کنیم، فیلم‌های مارول اغلب واقعاً خوش‌ساخت و خوب هستند. تا به امروز (زمان نگارش این مقاله) دنیای سینمایی مارول شامل ۳۲ فیلم سینمایی و ۹ سریال تلوزیونی می‌شود و قرار هم نیست توقفی در کار باشد، فیلم‌ها و سریال‌های بیشتری در راهند. حتی وقتی که باکس آفیس استودیوی مارول به نظر افت کرده، در طول سال همیشه یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌ها را دارند. این آرزوی هر استودیویی است که به سطح فروش مارول برسد، اما واضح است که مارول شانسی به چنین جایگاهی نرسیده و دارد کارش را به بهترین شیوه ممکن پیش می‌برد.

جذابیت و موفقیتی که این فیلم‌ها امروز دارند، با جذابیت و موفقیت پیشینیان چاپ شده‌شان (کمیک) دلیل یکسانی دارند: ارتباط متقابل. دوران کمیک‌های مارول در اوایل دهه ۱۹۶۰ شروع شد و از آن موقع تا امروز درحال رشد است. مجموعه‌ای از داستان‌ها که شماره‌ای منتشر می‌شدند و درباره افراد درستکاری بودند که لباس‌های براق و چرمی می‌پوشیدند. این داستان‌ها موفق شدند به طور مداوم رشد کنند و گسترده شوند و برای دهه‌های متوالی به محبوبیت خود ادامه بدهند. دلیلش هم بیشتر از هر چیز دیگری، این است که هواداران قدردان تنوع و مقیاس پهناوری جهان مشترک این داستان‌ها بودند و عاشق اینکه شخصیت‌های مختلف این جهان، به شیوه‌های شگفت‌انگیزی با یکدیگر ملاقات می‌کردند و درگیر ماجرای یکسانی می‌شدند. البته همه‌ی این گفته‌ها برای کمیک‌های دی‌سی نیز صدق می‌کند.

کتاب Marvel Avengers Ultimate Guide اثر Scott Beatty انتشارات دیکی

شما ممکن بود مشغول خواندن یک شماره از کمیک‌های مرد عنکبوتی باشید که در کمال تعجب‌ ناگهان ثور با داد و هوار از راه می‌رسید و در حالی که روی شانه‌های هالک از آن غول سبز سواری می‌گرفت، به مرد عنکبوتی کمک می‌کرد با دکتر اختاپوس یا هر شرور دیگری که آن هفته برنامه داشت نیویورک را نابود کند، مبارزه کند. باید چنین موقعیت و چنین غافلگیری‌ای را تصور کنید یا از قبل تجربه‌اش کرده باشید تا بفهمید چه غافلگیری شیرینی دارد و چقدر شگفت‌انگیز و باحال است. هربار هم یکی از ابرقهرمان‌ها یا شرورهای کمتر شناخته‌ شده وارد داستان می‌شد، شخصیتی مثل برتای بزرگ، یک استن لی کوچک کارتونی ظاهر می‌شد و می‌گفت: «خوانندگان بیگ برتا را از انتقام‌جویان ساحل غربی، جلد دوم، شماره ۴۶ به یاد بیاورند.» و آن موقع شما گوشی دست‌تان می‌آمد که این شخصیت از کجا آمده و چه کسی است. بدیهی است که این تکنیک یادآوری برای فیلم‌های اکشن با بودجه بالا کار نمی‌کند؛ کاری که دنیای سینمایی مارول انجام داده پیچیده‌تر، سخت‌تر و البته کارآمدتر است. فیلم‌ها باید همزمان هم استقلال خودشان را داشته باشند و بشود بدون اینکه چیزی از فیلم‌های دیگر دانست تماشای‌شان کرد و ازشان لذت برد، هم باید تمام و کمال با باقی فیلم‌های دنیای سینمایی مرتبط باشند. داستان‌‌های کلی دنیای سینمایی می‌بایست در حین انسجام داشتن، پرش‌ها و اشاره‌هایی به داستان‌های دیگر داشته باشند و گسترده شوند. پروژه‌های آینده مارول مثل «مارول‌ها» (The Marvels) و «کاپیتان آمریکا: نظم نوین جهانی» (Captain America: Brave New World) و «صاعقه‌ها» (Thunderbolts) آن‌طور که به نظر می‌رسد قرار است داستان‌های بسیاری را به هم متصل کنند و نقطه عطفی در داستان کلی دنیای سینمایی مارول باشند. چنین فیلم‌هایی باعث می‌شود مخاطب احساس کند بعد از دنبال کردن آن همه فیلم و سریال، بالأخره پاداشی که باید، بهش داده شده و به یک جور جمع‌بندی رسیده است.

رقابت تنگاتنگ

فیلم های استودیو دی سی

دی‌سی از ازل بزرگ‌ترین رقیب مارول بوده، شاید دی‌سی در سینما به موفقیت با ثبات و ادامه‌دار مارول دست پیدا نکرده باشد، اما اگر دی‌سی را کوچک بشماریم اشتباه کرده‌ایم. سه‌گانه «شوالیه تاریکی» (Dark Knight) کریستوفر نولان فیلم‌های ژانر ابرقهرمانی را از نو تعریف کرد و چنان محبوبیت و اعتباری به این ژانر داد که پیش از آن سابقه نداشت. تلاش‌های کمپانی برادران وارنر و دی‌سی برای خلق یک جهان به هم پیوسته با موانع و مشکلات زیادی روبه‌رو شده است و فیلم‌هایی مثل «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» (Batman V Superman: Dawn of Justice)، «لیگ عدالت» (Justice League) و اخیراً «فلش» تلاش‌های نافرجام و ناموفقی بوده‌اند که باعث شده به طور کلی آن جهانی که می‌خواستند، نتواند شکل بگیرد.

با وجود اینکه دی‌سی هنوز نتوانسته یک جهان به هم پیوسته منسجم مثل مارول بسازد، اما در فیلم‌های مستقل حتی از ماورل هم موفق‌تر عمل کرده است. فیلم‌هایی مثل «زن شگفت‌انگیز» (Wonder Woman)، «شزم» و «آکوامن» (Aquaman) با اینکه عضوی از جهانی بزرگ‌تر بودند، اما داستان‌های کاملاً مستقلی داشتند و بدون نیاز به تماشای فیلم‌های دیگر می‌شد ازشان لذت برد. با اینکه فیلم‌های ذکر شده می‌توانستند بخشی از دنیای سینمایی دی‌سی باشند، اما به راحتی ممکن بود فیلم‌هایی کاملاً جداگانه باشند و در هر زمانی (بدون ترتیب خاص) ساخته شده باشند. یا مثلاً فیلم اخیر «بتمن» (The Batman) یا فیلم «جوکر» (Joker) بخشی از هیچ جهان به هم پیوسته‌ای نبودند، اما هر دوی این فیلم‌ها هم در باکس آفیس و هم از دید منتقدها محبوب شدند. این نشان می‌دهد که تنها راه درست و تنها فرمول موفق برای ساختن فیلم‌های ابرقهرمانی با محبوبیت بالا به مارول تعلق ندارد و بیش از یک راه برای ساخت یک فیلم ابرقهرمانی خوب وجود دارد.

با این حال دی‌سی هنوز تسلیم نشده و در تلاش است جهان به هم پیوسته خودش را خلق کند، این بار این کار را تحت رهبری تهیه‌کننده‌ای به نام پیتر سافران و کارگردان محبوب جیمز گان انجام خواهد داد. جیمز گان یکی از بهترین کارگردان‌های ژانر ابرقهرمانی است، از سه‌گانه «نگهبانان کهکشان» در مارول گرفته تا «جوخه انتحار»‌ (The Suicide Squad) و سریال «صلح‌طلب» (Peacemaker) در دی‌سی. برای همین هم این بار می‌توان به تلاش دی‌سی خوش‌بین بود، فیلم «سوپرمن: میراث» (Superman: Legacy) که جیمز گان قرار است بسازد، دقیقاً همان چیزی است که فرنچایز دی‌سی به آن نیاز دارد.

کتاب DC Comics Absolutely Everything You Need To Know اثر Liz Marsham انتشارات  Dorling Kindersley

شخصیت‌ها اهمیت دارند

شگفت انگیزان

کلید موفقیت و محبوبیت فیلم‌های ژانر ابرقهرمانی خلق موقعیت‌های آخرالزمانی و چنین چیزهایی نبوده، سال‌های سال سینما پر بود از چنین فیلم‌هایی؛ کلید موفقیت ژانر ابرقهرمانی شیوه پرداختن به شخصیت‌ها است، طوری که مخاطب‌ها با آن‌ها همذات‌پنداری کنند و در مسیر پرمخاطره‌ آن‌ها برای نجات خودشان یا کل جهان، همراه‌شان باشند. دنیای سینمایی مارول عملاً به درجه استادی این کار رسیده است. مارول فیلم‌های ۲۰۰ میلیون دلاری اکشن می‌سازد که همچنین شامل شخصیت‌های شرور یا قهرمانی می‌شوند که به لطف بازیگرهای با استعدادی که آن نقش را متعلق به خودشان می‌کنند، مخاطب می‌خواهد مدام و مدام برای ارتباط دوباره با این شخصیت‌ها، فیلم‌های بعدی مارول را تماشا کند. برای مثال، شخصیت لوکی بین مارولی‌ها محبوبیت ویژه‌ای دارد، شاید به طور معمول شما فیلمی از یک قهرمان جدید و شناخته‌نشده را تماشا نکنید یا میل چندانی به تماشای فوری‌اش نداشته باشید، اما همین‌ که مارول اعلام کند لوکی هم در این فیلم حضور خواهد داشت، شما نفر اول بلیت را می‌خرید و انتظار فیلم را می‌کشید.

این فرمول برای فیلم‌هایی غیر از مارول هم صدق می‌کند. آکوامن برای سال‌ها چیزی نبود جز یک شوخی بین هواداران دی‌سی، شخصتیی که جدی گرفته نمی‌شد، اما پس از فیلم «آکوامن» با نقش‌آفرینی جیسون موموآ، مخاطب‌ها عاشق این شخصیت شدند. واندروامن با نقش‌آفرینی گال گادوت بدون شک تا به اینجا محبوب‌ترین شخصیت دنیای سینمایی دی‌سی است، علتش هم چیزی نیست جز اینکه فیلم‌سازان زمان زیادی برای پرداختن به شخصیتش گذاشته‌اند. به طور کلی این موضوع مختص دی‌سی یا مارول نیست و قهرمان‌های دیگری هم هستند که ذهن مخاطب را تسخیر کرده باشند. مثل«شگفت‌انگیزان» (The Incredibles) که یکی از به یادماندنی‌ترین فیلم‌های پیکسار است و «شگفت‌انگیزان ۲» به همین دلیل به پرفروش‌ترین فیلم پیکسار تبدیل شد. دلیل اینکه مخاطب آن‌قدر برای ادامه فیلم «شگفت‌انگیزان» اشتیاق داشت چیزی نبود جز اینکه می‌خواستند یک بار دیگر خانواده ابرقهرمان‌ها را ببینند. در حالی که باقی فیلم‌های بلاک‌باستری روی ویژگی‌های بصری تأکید دارند، فیلم‌های ابرقهرمانی روی شخصیت‌ها تأکید می‌کنند.

اکشن فیگور هات تویز مدل مرد آهنی (ورژن آسیب دیده در جنگ)

چاشنی زندگی

به هم پیوستگی فیلم‌های ابرقهرمانی درون یک جهان و حسی که به مخاطب می‌دهند تنها ۱ دلیل از ۸۰ دلیلی است که چرا فیلم‌های ابرقهرمانی امروزه انقدر محبوبیت دارند، اما یکی از مهم‌ترین دلایلش است. فیلم‌های ابرقهرمانی برای هر مخاطبی هیجان‌انگیز و بامزه هستند، اما جهان‌ گسترده‌ای که دارند باعث می‌شود یک قشر دیگر از تماشاگران که دنبال لایه‌هایی از پیچیدگی هستند را جذب کنند، و همچنین گروهی از مخاطب‌ها که دوست دارند چیزی را به طور مداوم در زندگی‌شان دنبال کنند و انتظار کشیدن برای‌شان شیرین است، آن‌ها هم دل‌ به این می‌بندند که در فیلم بعدی کدام قهرمان با کدام قهرمان همراه می‌شود و علیه چه شروری مبارزه خواهند کرد. غرق شدن درون داستان‌های به هم متصل مارول و جزئیات بی‌شماری که دارند، می‌تواند یکی از بهترین تجربه‌های هر مخاطبی باشد. حالا بیش از ۱۰ سال از اولین نقطه عطف خفن داستان‌های مارول، یعنی فیلم «انتقام‌جویان» می‌گذرد و هنوز هم به لطف اشارات بسیارش به آینده دنیای سینمایی مارول، ایستر اگ‌ها و جزئیاتی که داشت، پیش هواداران فیلم‌های ابرقهرمانی محبوب و عزیز است. نکته مهمی که درباره فیلم‌های ابرقهرمانی وجود دارد این است که با وجود اینکه بخشی از مخاطب با کمیک‌ها که منبع اقتباس فیلم‌ها هستند آشنایی زیادی ندارند، اما درصد قابل توجهی از تماشاگران را کسانی تشکیل می‌دهند که با همین کمیک‌ها بزرگ شده‌اند و هنوز هم دنبال‌شان می‌کنند، بنابراین فیلم‌های ابرقهرمانی برای اینکه از این دسته‌ از مخاطب‌ها قدردانی کنند، باید اشاره‌های جالبی به منابع اقتباس‌شان داشته باشند و خلاصه حال و هوای نوستالژیک آن‌ها را خراب نکنند، یا اگر هم می‌کنند دلیل خوبی برایش داشته باشند.

بلک پنتر واکاندا برای همیشه

آن دسته از فیلم‌های ابرقهرمانی مستقل که هنوز به سالن‌های سینما راه پیدا می‌کنند برای بدست آوردن محبوبیت مجبورند برای تمام قشرهای مخاطب چیزی برای ارائه داشته باشند، به خصوص که مارول دارد فرهنگ‌های مختلف را در فیلم‌هایش بازنمایی می‌کند. آن‌ها از قالب فیلم ابرقهرمانی استفاده می‌کنند تا در عین روایت یک داستان در مقیاس جهانی، سنت‌ها و فرهنگ‌های مختلف را گرامی بدارند و به کاوش آن‌ها بپردازند. همچنین بازیگرها و کارگردان‌های با استعداد رنگین‌پوست را پیدا می‌کنند تا چنین فیلم‌هایی را بسازند و در آن‌ها نقش‌آفرینی کنند. فیلم‌هایی مشابه «پلنگ سیاه» (Black Panther) و «پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه» (Black Panther: Wakanda Forever)، «شانگ‌چی و افسانه ده حلقه» (Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings)، «ابدی‌ها» (Eternals)، «زن شگفت‌انگیز»، «پرندگان شکاری» (Birds of Prey) و «سوسک آبی» (Blue Beetle)؛ این فیلم‌ها همه دارند کاری می‌کنند تا اقلیت‌های فرهنگی و هویتی مورد توجه بیشتری قرار بگیرند و به مردم نشان می‌دهند هرکسی می‌تواند یک قهرمان باشد و آنچه اهمیت دارد، شخصیت و اراده شماست و نه هیچ چیز دیگری.

کاوش ژانرهای متفاوت

اگر بخواهیم بحث را کمی فنی کنیم، فیلم‌های ابرقهرمانی می‌توانند هر ژانری داشته باشند، چون ابرقهرمانی بیشتر از اینکه یک ژانر به خصوص باشد، یک جور مضمون است. فیلم‌های ابرقهرمانی همه از ساختار داستانی مشابهی پیروی می‌کنند که شامل یک قهرمان با توانایی‌های فرابشری می‌شود، قهرمانی که هر کاری از دستش بربیاید را انجام می‌دهد تا مردم را از دست شخصیت شرور نجات بدهد. این هسته‌ی کلی فیلم‌های ابرقهرمانی است و این چیزی است که باعث می‌شود ما به همه این فیلم‌ها بگوییم فیلم ابرقهرمانی و بیایند زیر پرچم فیلم ابرقهرمانی قرار بگیرند. اما قشنگی این‌ فیلم‌ها به همین است که خودشان را صرفاً به یک ژانر محدود نمی‌کنند. فیلم‌های ابرقهرمانی می‌توانند جنایی باشند، می‌توانند ما را به فضا ببرند یا ما را با مدرسه‌های جادوگری و جهان جادو آشنا کنند، فیلم‌های ابرقهرمانی ممکن است عاشقانه باشند یا درست مثل فیلم‌های رزمی آسیای شرقی، یا اینکه ما را به جهان‌های فانتزی حماسی ببرند و با شیاطین و موجودات تخیلی روبه‌رو کنند. مزیتی که فیلم‌های ابرقهرمانی دارند همین است، به راحتی می‌توانند خودشان را در قالب ژانرهای مختلف روایت کنند و شخصیت‌های‌شان را با دنیاها و عالم‌های متفاوت محک بزنند.

گرگینه در شب

تنها در سال ۲۰۲۲ ۷ فیلم ابرقهرمانی متفاوت اکران شد. فیلم‌های ابرقهرمانی امروزه از هر زمان دیگری محبوبیت بیشتری دارند و در سال‌های اخیر فیلم‌سازان چنین فیلم‌هایی را در جهت‌های جسورانه و جدیدی برده‌اند تا فیلم‌های ابرقهرمانی گرفتار چرخه تکرار و رکود نشود. برای مثال شخصیت بتمن را در نظر بگیرید. در طول دهه‌های مختلف، تعداد زیادی فیلم سینمایی، سریال، بازی کامپیوتری و بی‌شمار انیمیشن از روی این شخصیت ساخته شده است، برای همین روایت یک داستان جدید که همچنان برای مخاطب جذاب باشد، کار دشواری است. مت ریوز، کارگردان «بتمن» هم این موضوع را به خوبی می‌دانست و برای همین هم می‌خواست اقتباسش از شوالیه شنل‌پوش متفاوت از هر اقتباس دیگری باشد. کاری که مت ریوز انجام داد این بود که فیلم «بتمن» را به سمت ژانر نوآر متمایل کرد و از زیبایی‌شناسی مختص این ژانر بهره برد تا یک داستان هیجان‌انگیز و معمایی از بتمن روایت کند. کاری که پیش از این انجام نشده بود. دنیای سینمایی مارول پیش از این به این متهم شده بود که تمام فیلم‌هایش از یک فرمول خاص پیروی می‌کنند و دیگر تازگی خود را از دست داده‌اند، شاید برای همین باشد که در چند سال گذشته مارول اولویت خودش را روی این گذاشته تا فیلم‌هایش را به مسیرهای متفاوتی بکشاند و در ژانرهای متفاوتی بگنجاند، تا از این طریق از تکراری شدن داستان‌هایش جلوگیری کند. بهترین مثال برای تلاش مارول در این زمینه «گرگینه در شب» (Werewolf by Night) است. «گرگینه در شب» به کارگردانی مایکل جیاکینو به سبک یک فیلم ترسناک دهه ۴۰ای ساخته شده است. جیاکینوی کارگردان هرکاری از دستش برمی‌آمد انجام داد تا مطمئن شود «گرگینه در شب» دقیقاً حس و حال فیلم‌های ترسناک دهه ۴۰ را می‌دهد تا مخاطب دقیقاً در همان حال و هوا قرار بگیرد. ترکیب مضمون فیلم‌های ابرقهرمانی با ژانرهای مختلف باعث می‌شود فیلم‌سازان بتوانند داستان‌های منحصر به فردی روایت کنند، و چون گروه‌های بیشتری از مخاطبان را جذب می‌کنند، باعث محبوبیت حتی بیشترشان خواهد شد.

شاید همین تطبیق‌پذیری فیلم‌های ابرقهرمانی با دیگر ژانرها است که باعث موفقیت امروزشان شده است. مهم نیست یک فیلم چه مفهوم بالایی دارد، مهم نیست یک اثر داستانی چقدر دور از ذهن است، مهم این است که چقدر ما و واقعیت ما را منعکس می‌کنند. کاری که یک اثر هنری معرکه انجام می‌دهد این است. داستان‌های ابرقهرمانی هم زرق و برق زیادی دارند اما در بطن‌شان کاملاً انسانی هستند. موقعیت‌های خیالی و حس و حال حماسی آن‌ها برای به هیجان آوردن ما است، اما چیزی که باعث می‌شود ما عاشق‌شان شویم آن آدم‌هایی است که پشت نقاب‌ها قرار می‌گیرند و تصمیم‌های‌شان در طول فیلم ما را به وجد می‌آورد. آدم‌هایی که ممکن است درست مثل خودمان باشند و در روابط شخصی‌شان موقعیتی مشابه ما برای‌شان پیش بیاید. آدم‌هایی سه‌بعدی و واقعی که به راحتی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم، همذات‌پنداری می‌کنیم و دوست‌شان داریم. درست است، ما نمی‌توانیم مثل پلنگ سیاه از قله کوه پایین بپریم یا مثل کاپیتان آمریکا با ارتشی از بیگانه‌ها بجنگیم، اما وقتی تی‌چالا برای پدرش عزاداری می‌کند، وقتی برای حمایت و ایمن نگه داشتن خواهرش تلاش می‌کند، با او احساس نزدیکی می‌کنیم. احساس غریبگی استیو راجرز در مواجهه دنیای تکنولوژی‌زده و ناآشنایی که محاصره‌اش کرده را درک می‌کنیم. و این همان چیزی است که فیلم ابرقهرمانی را زیبا می‌کند. داستان‌های حماسی و موقعیت‌های باورنکردنی که با انسان‌های خاکی و واقعی ترکیب شده‌اند. همین می‌تواند شعار فیلم‌های ابرقهرمانی خوب باشد.

کتاب بتمن شوخی مرگبار اثر کریستا فاوست و گری فیلیپس نشر باژ

درمجموع فیلم‌های ابرقهرمانی هنوز محبوب‌اند چون خیلی ساده آن‌ها به ما نشان می‌دهند ما هم می‌توانیم فوق‌العاده باشیم، و اینکه امید داشتن، اراده داشتن و تلاش کردن برای رویاهای‌مان و به خصوص در مواجهه با مشکلات زندگی چقدر ارزشمند است. اگر بروس وین می‌تواند بعد از یتیم شدن، به جای اینکه خلافکار یا عیاش یا قاتل شود، در هیبت بتمن به مردم کمک کند، پس ما هم می‌توانیم پس از یک اتفاق بد در زندگی‌مان، به آدم بهتری تبدیل شویم و خودمان را به سختی‌های زندگی نبازیم.

منبع: MOVIEWEB