به نقل از دیجیکالا:
والارها و الدارها به دنیایی که در سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» میبینیم شکل دادهاند، اما دربارهی خاستگاه آنها چه میدانیم؟
نامهای والار و الدار را در سریال «حلقههای قدرت» نمیشنویم، اما اینکه بدانیم والارها و الدارها چه کسانیاند و چه ماهیتی دارند، برای فهمیدن جهانی که جی. آر. آر. تالکین خلق کرده، ضروری است. والارها و الدارها با اقداماتشان سرزمین میانهای را که در «حلقههای قدرت» میبینیم ساختند. والارها و الدارها را نمیتوانیم صرفاً انسان یا دورف بنامیم. تعریف موجوداتی که سرزمین میانه بدون آنها به شکوه نمیرسید، به این سادگیها نیست.
خاستگاه والارها در اعماق افسانههای تالکین نهفته است و تا به امروز از میان مخاطبهایی که از صفحههای نمایششان دنیای تالکین را دنبال میکنند، توجه چندانی به این خاستگاه نشده بود. اما حالا که مخاطبها با سریال «حلقههای قدرت» به زمانی بسیار دورتر از «ارباب حلقهها» و «هابیت» رفتهاند، اهمیت شناختن والارها و خاستگاهشان بیشتر شده است. منبع اقتباس سریال «حلقههای قدرت» کتابهایی مثل «سیلماریلیون» و دیگر کتابهایی است که به تاریخ سرزمین میانه میپردازند. «حلقههای قدرت» قصد دارد داستان عصر دوم سرزمین میانه را روایت کند و برای آنکه این داستان را بهتر بفهمیم، لازم است خودمان کمی عقبتر برویم.
اتفاقاتی که در عصر دوم میافتد و قرار است «حلقههای قدرت» نشانشان بدهد، تحت تأثیر اعمال والارها و تراژدیهایی است که در عصر اول سرزمین میانه و حتی قبلتر از آن به وقوع پیوستهاند. خلقت آنها، ورودشان به دنیا، نبردهای اولیهشان علیه مورگوث و پذیرفته شدن الفها به دستشان؛ عصر دوم سرزمین میانه و ماجراهایش بدون همهی اینها منطق و معنای خودش را از دست میدهد. باید دید چقدر از داستان والارها و الدارها قرار است در «حلقههای قدرت» گفته شود، اما ما پیشپیش تاریخچه والار و الدار را توضیح خواهیم داد، فقط محض اطمینان!
والارها چه موجوداتیاند؟
برای درک هرچه بهتر والارها و اهمیتشان، باید به قبل از خلقت جهانی که سرزمین میانه تنها بخشی از آن به حساب میآید، برویم. اِرو ایلوواتار (Eru Ilúvatar) نام خدای قادر جهان تالکین است. ایلوواتار به ارواحی جان داد که انعکاسی از افکارش بودند. به این ارواح آینور (the Ainur) گفته میشود. اما آنها برابر نبودند. یکی از آینورها از باقیشان قدرتمندتر بود. ملکور که طولی نمیکشید به نام مورگوث شناخته شود، انعکاس تمام افکار ایلوواتار بود، در حالی که باقی آینورها تنها انعکاس یکی از فکرهای ایلوواتار بودند.
ارو ایلوواتار و آینورها جهان را با آوازشان خلق کردند. هرکدام از آینورها مضامین خاص خود را به این آواز جهانساز افزودند، حتی ملکور هم یادداشتهای متناقض خود را افزود. که البته شخص ایلوواتار حتی در آن زمان که هنوز جهانی نبود و زمانی نمیگذشت، با ملکور به مخالفت برخاست. اما درنهایت آواز تکمیل شد و یک جهان کامل با تاریخچهای کامل، متولد شد.
وقتی خلق جهان به پایان رسید، ایلوواتار به آینورها اجازه داد تا از خلأ به بیرون نگاه کنند و جهانی که در خلقش کمک کرده بودند را ببینند؛ نتیجهی کار عظیمی که انجام داده بودند. آن موقع بود که آینورها دیدند ایلوواتار در جهانش چه موجوداتی خلق کرده: الفها و انسانها؛ موجوداتی که به عنوان فرزندان ایلوواتار شناخته شدند. پس از این، آینورها خود نیز تمایل پیدا کردند درون جهانی که تازه متولد شده حضور داشته باشند، جهانی که به نام آردا شناخته میشود. ایلوواتار آرزوی آینورها را برآورده کرد و آنها را به آردا فرستاد. زمانی که آینورها به آردا وارد شدند، نام والار به خود گرفتند. همانطور که در فصل «موسیقی آینورها» در کتاب «سیلماریلیون» نوشته شده است، ایلوواتار برای برای حضور آینورها در آردا شرط گذاشت. اینکه قدرتهایشان را به جهان پیوند بدهند؛ جان آنها جان آردا باشد و جان آردا جان آنها. بدین ترتیب آنها والار نام گرفتند، قدرتهای جهان!
والارها چطور به سرزمین میانه و مردمانش شکل دادند؟
چهارده آینوری که به خلق آردا کمک کرده بودند وارد این جهان شدند. وظیفه آینورها که حالا والار نامیده میشدند شکل دادن به آردا و موجوداتی بود که درونش زندگی میکردند. اما از همان ابتدا کار والارها با سنگ انداختن و مانعتراشیهای ملکور مواجه شد.
دردسرهای ملکور آنقدر زیاد و شدید شد که رهبر والارها همهی والارها را برای شکست دادن ملکور احضار کرد. نتیجهاش شد عقبنشینی ملکور به مناطق دوردست آردا و برای مدتی کوتاه، رهایی والارها از شر خرابکاریهایش. بعد از اینکه ملکور عقب نشست، بالأخره والارها موفق شدند جهان را روشن کنند و دو روشنایی عظیم در هر دو سر آردا قرار بدهند. همین باعث شد آردا و زیست گیاهی و جانوریاش برای مدتی شکوفا شود و رشد کند. اما ملکور به طور ناگهانی برگشت و روشناییها را از بین برد. این بار این والارها بودند که عقبنشینی کردند. والارها به غرب دوردست سرزمین میانه، یعنی قارهی آمان رفتند و آنجا شهر والینور را ساختند. آنجا بود که والارها با ساختن دو درخت بزرگ (که در سریال یکیشان را دیدیم) روشنایی را به خانه جدیدشان، یعنی والینور آوردند.
در همین حین، جای دیگری در آردا، هرچه میگذشت تاریکی درون ملکور سیاهتر و قدرتش بیشتر میشد. درنهایت ملکور وقتی فهمید موجودات تازهای بیدار شدهاند، نژاد الفها، برای این گروه از فرزندان ایلوواتار کمین کرد و تمام تلاشش را برای فاسد کردن آنها به کار برد. اما طولی نکشید که والارها هم از بیدار شدن الفها اطلاع پیدا کردند و تقریباً به آنها التماس کردند تا به والینور بیایند، مبادا گرفتار وسوسههای ملکور شوند. عدهای از الفها مخالفت کردند، اما عده بسیار زیادی از آنها تصمیم گرفتند به سمت غرب سفر کنند و این چنین شد که سفر بزرگ الفها در سراسر سرزمین میانه آغاز شد. در طول راه گروههای مختلفی از الفها تصمیم گرفتند اینجا و آنجا متوقف شوند و در مناطق تازه کشف شدهشان بمانند و آنجا زندگی کنند. اما آن گروه از الفها که موفق شدند خودشان را به والینور برسانند به عنوان الدارها شناخته شدند.
الدارها با الفهای دیگر چه تفاوتی دارند؟
در حالی که همه الفها به عنوان یک نژاد واحد فرزندان ایلوواتار محسوب میشوند، اما همهی الفها یکسان نیستند. الفها گاهی به نام «کوئندی» (Quendi) خطاب میشوند که به معنای «گویندگان» است. چرا که وقتی الفها بیدار شدند، تنها موجودات سرزمین میانه بودند که میتوانستند از زبان استفاده کنند، حرف بزنند و آواز بخوانند. همهی الفهایی که بوم اصلی خودشان را رها کردند به نام «الدار» شناخته میشوند که به معنای «مردمان ستارگان» است. الفهایی هم که به والینور رسیدند و آنجا خانه جدیدشان شد را «کالاکوئندی» میگویند، به معنای «الفهای نور».
اولویت اول والارها این بود که الفها را از دسیسهها و وسوسههای ملکور محافظت کنند، بنابراین وقتی تعداد زیادی از الفها نزد خودشان در والینور زندگی میکردند، والارها فرصت این را داشتند تا به شکل دادن مردمان سرزمین میانه ادامه بدهند، آن هم بدون اینکه پایشان را از خانه بیرون بگذارند. والارها به الفها آهنگری یاد دادند، بهشان کشتیسازی و ماهیگیری و دریانوردی یاد دادند و حتی بهشان آموختند چطور باید به زمین رسید، گیاهان را رشد داد تا میوه بدهند و بدین ترتیب نژاد الفها به دانش زیادی دست پیدا کرد.
الفهای الداری که زمان زیادی در والینور ماندند آنقدر از والارها یاد گرفتند که چیزی شبیه به ابرقدرت نصیبشان شد. برای مثال باید به گلورفیندل اشاره کرد که یک نمونه قابل توجه است. گلورفیندل یک الف اولدوریایی است که در والینور به دنیا آمده. او میتواند قلمروهای دیده شده و نادیده را ببیند و ساعتها به طور مداوم و بدون وقفه بجنگد؛ گلورفیندل توانست به تنهایی با یک بالروگ (درست مثل گاندولف) بجنگد و شکستش بدهد، هرچند که هم بالروگ و هم خودش در این زورآزمایی کشته شدند. اما این پایان گلورفیندل نبود، چرا که رهبر والارها او را دوباره تجسم کرد (زندهاش کرد) و قدرتهایی به او داد مشابه قدرتهایی که مایارها (جادوگرهایی مثل گاندولف) دارند. اگر گلورفیندل در «ارباب حلقهها» حضور داشت، صرف حضور پیدا کردنش باعث میشد سواران سیاه از ترس پا به فرار بگذارند.
حضور والارها و الدارها در فرنچایز «ارباب حلقهها»
در حالی که در سریال «حلقههای قدرت»حضور والارها (یا تأثیر آنها) به خوبی احساس میشود، در سهگانههای «ارباب حلقهها» و «هابیت» هیچ اثری از آنها نیست. در عوض مایارها را میبینیم که تقریباً به اندازهی والارها قدرتمند هستند. مایارها ارواحی بودند که ارو ایلوواتار خلقشان کرد تا در شکلدهی به آردا و هدایت مردمانش به والارها کمک کنند. بنابراین مایارها قبل از آنکه در هیبت جادوگرهایی پیر ظاهر شوند، خدمتگزاران والارها بودند.
شناختهشدهترین خدمتگزاران والارها ایستاریها هستند: مایارهایی که به سرزمین میانه فرستاده شدند تا انسانها، الفها و دورفها را در نبرد با سائرون هدایت کنند؛ همان پیرمردهایی که با عصاهای خاصشان میشناسیمشان: جادوگرها. کسانی مثل گاندولف، سارومان و راداگاست که در فیلمهای «ارباب حلقهها» و «هابیت» هم حضور داشتهاند. همانطور که در «ارباب حلقهها» دیدهایم، همهی مایارها لزوماً خوب نیستند، مثل سارومان که فاسد شد و به سائرون پیوست. ضمن اینکه بالروگها نیز مایارهایی هستند که به دست مورگوث فاسد شدهاند و به طور کلی شکل و ظاهر غیرانسانی و مخوفی پیدا کردهاند.
از میان الدارها گالادریل بیشتر از باقی شناخته شده است، چرا که جزو معدود الدارهایی بود که در فیلمهای «ارباب حلقهها» حضور داشت. گالادریل در سرزمین والارها، یعنی قاره آمان به دنیا آمد و در عصر اول به سرزمین میانه رفت تا نبرد علیه مورگوث را رهبری کند. بعدها هم همانجا عاشق سلبورن شد. با اینکه الدارهای دیگر در «ارباب حلقهها» نقشی ایفا نمیکنند، الدارهایی مثل سلبریمبور، فینراد و گیلگالاد در سریال «حلقههای قدرت» خطوط داستانی مختص به خودشان را دارند و خواهیم دید که نقششان در طول داستان چقدر مهم است.
منبع: SCREENRANT