به نقل از دیجیکالا:
در دنیایی که هر کسی دارای قدرتهای فرابشری است، کسی میتواند واقعاً متمایز باشد؟ سریال جدید شبکهی Hulu، «غیرعادی» (Extraordinary) این سؤال را میپرسد و ما را با نتایج بامزهای روبهرو میکند. «غیرعادی» درباره زنی ۲۵ ساله به نام جن (با بازی مویرید تایرز) است که هنوز زندگیاش را جمعوجور نکرده و نمیداند باید چه نقشی در جامعه ایفا کند، چه شغل و حرفهای انتخاب کند و چطور آیندهاش را بسازد؟ ریشهی همهی مشکلات جن هم در یک چیز خلاصه میشود: او هنوز قدرت فرابشری ندارد، آن هم برخلاف هرکس دیگری که میشناسد. در دنیای سریال «غیرعادی»، هرکس در تولد ۱۸ سالگی، قدرت فرابشری خود را کشف میکند، در واقع این اتفاقی است که معمولاً میافتد. اما بیش از شش سال از ۱۸ سالگی جن گذشته است و هنوز قدرت خودش را کشف نکرده. این موضوع در تمام وجوه زندگیاش، چه عاطفی و چه شغلی، تأثیر بهسزایی گذاشته است. این مشکل جن با وجود اطرافیانی که جالبترین قدرتها را دارند، برایش سختتر هم میشود؛ مثلاً کری (با بازی سوفیا اوگزنهام) بهترین دوست و همخانهی جن، میتواند روح مردگان را احضار کند و با صدایشان صحبت کند، که در مراجع قضایی و حل و فصل کردن پروندهها کاربرد بسیاری دارد، و دوستپسر کری، کَش (با بازی بلیل حسنا) میتواند زمان را (در مقادیر کوتاه) به عقب برگرداند و عملاً هربار که حرف اشتباهی بزند یا کاری را خراب کند، میتواند مثل بازیهای کامپیوتری، به آخرین جایی که ذخیره شده برگردد و درستش کند. اما جن هیچ قدرت ویژهای ندارد. درست مثل ما یک انسان عادی بدون قدرتهای فرابشری است و همین هم او را در دنیای سریال «غیرعادی»، خاص کرده است.
بار اولی که جن را در «غیرعادی» میبینیم، شاهد افتضاحترین مصاحبهی کاری در تاریخ بشریت هستیم. از بیتجربه بودن خود جن که بگذریم، مصاحبهکننده به خاطر قدرتی که دارد، همه هرچه به ذهنشان برسد را بهش میگویند، و این کل مصاحبه را صدبرابر بدتر میکند. فکرش را بکنید، جن در مصاحبه بدون اینکه رعایت کند، بزرگترین ترسها و نگرانیهایش را درباره این شغل میگوید، آن هم به کسی که ممکن است استخدامش کند؛ راحت هم اعتراف میکند که فقط به خاطر پول این شغل را میخواهد و کوچکترین دلبستگیای به این موقعیت ندارد، و البته مهمتر از همه، جن بلندبلند به این فکر میکند که آیا پشت چشمبند مصاحبهکننده یک حدقهی خالی قرار گرفته یا نه؟ بدیهی است که جن در آن مصاحبه کاری رد میشود. اما این صحنه شروع امیدوارکننده و بامزهای برای «غیرعادی» است و به خوبی به ما نشان میدهد هرچند در دنیای «غیرعادی» همه قدرتهای فرابشری دارند، اما از این قدرتها درجهت شغلهایشان استفاده میکنند و زندگیهای عجیب و غریبی ندارند، اینجاست که سریال «غیرعادی» راهش را از همانندهایش جدا میکند. سریالی که هیچوقت خودش را زیادی جدی نمیگیرد.
یکی از مشخصههایی که سریال «غیرعادی» را با دیگر سریالهای مشابه متفاوت و منحصر به فرد میکند، این است: «غیرعادی» نمیترسد معایب قدرتهای فرابشری را نشان بدهد. مثلاً بیشتر مشکلات شخصیتی کش به خاطر قدرتش است. کش آدم مسئولیتپذیری نیست، بیکار است، به دوستدخترش به اندازه کافی توجه نمیکند و مدام در مسیرهای اشتباهی قرار میگیرد. اگر مخاطب با دقتی باشید، میبینید که همهی این مشکلها ریشه در قدرت کش دارند. تصور کنید توی جمع نشستهاید و ناگهان بدون آنکه از قبل فکرش را بکنید، با یکی که دوستتان نیست شوخی بدی میکنید و فضای مهمانی خراب میشود. در شرایط عادی بلافاصله حس بدی بهتان دست میدهد و دلتان میخواهد آب بشوید و توی زمین فرو بروید. غیر از این نیست. اما برای کسی مثل کش که میتواند زمان را به عقب برگرداند، این مسئله اصلاً مهم نیست. خیلی راحت زمان را به عقب برمیگرداند و به جای آن شوخی بد، یک حرف دوستانه میزند. و اگر آن حرف دوستانه هم نتیجه خوبی نداشته باشد، یک بار دیگر همان کار را تکرار میکند و این بار سکوت میکند. همهچیز به خوبی و خوشی تمام میشود و کش مجبور نیست با عواقب شوخی بدش به زندگی ادامه بدهد. حالا تصور کنید از ۱۸ سالگی وضع همین باشد. خب طبیعی است که چنین آدمی، که مجبور نیست با عواقب اشتباهاتش زندگی کند، مسئولیتپذیری و آیندهنگری را یاد نگیرد. البته قدرت کش معایب فیزیکی هم دارد. اگر بیشتر از چند بار پشت سر هم زمان را به عقب برگرداند، به خستگی و گرسنگی شدیدی دچار میشود که او را از پا درمیآورد. یکی دیگر از شخصیتها میتواند از اجسام جامد عبور کند، اما استفاده از این قدرت آنقدر انرژی مصرف میکند که ممکن است وسط رد شدن از یک دیوار، سوختش تمام شود و مثلاً یک دستش توی دیوار گیر کند.
جن شدیداً احساس میکند زیر سایهی خواهر ناتنیاش قرار دارد، حتی قبل از اینکه خواهرش ۱۸ ساله شود و قدرتش را به دست بیاورد. چون اندی، خواهر ناتنی جن، تا به حال در هر کاری موفق بوده، انگار نه انگار که او خواهر کوچکتر است و جن مثلاً باید الگوی او باشد. برای همین هم هست که جن بدش میآید حتی در ضروریترین شرایط ممکن، از اندی کمک بگیرد. البته نقش مادر جن هم در رابطهی این دو خواهر پررنگ است. مادر جن نمیخواهد با اندی مثل عزیزدردانهاش رفتار کند، اما در پنهان کردن ناامیدیاش از قدرت نداشتن جن هم عاجز است. و البته شوهر مادر جن هم با قدرتی که دارد، میتواند احساسات هرکسی را در لحظه بفهمد. بنابراین خشم و حسادت جن وقتی دور و بر اندی است، بر او پوشیده نیست.
با وجود همهی اینها، جن قدرتش را میخواهد. گور پدر عواقب و معایب قدرت داشتن! جن میخواهد مثل بقیه باشد. برای کشف کردن قدرتش هم حاضر است هر کاری بکند؛ غذای تند و آتشین میخورد، از آنجایی که از دندانپزشک وحشت دارد، میرود پیش دندانپزشک تا شاید این تجربهی پراضطراب به کشف قدرتش کمک کند، اما هیچکدام این کارها مؤثر واقع نمیشوند. از ابتدای سریال نام کلینیکی را میشنویم که به اشخاصی مثل جن کمک میکند قدرتهایشان را کشف کنند، اما هزینههای کلینیک آنقدر زیاد است که جن نتواند از پسشان بربیاید، بنابراین این یکی هم شدنی نیست.
در قسمت اول «غیرعادی» جن یک گربه خیابانی پیدا میکند و با خودش میگوید: «اِ گربه مجانی!» گربه را به خانه میبرد و نامش را میگذارد جیزلرد. اما جیزلرد یک گربه عادی نیست، چرا که میبینیم میتواند به یک مرد بالغ تغییر شکل بدهد. کاشف به عمل میآید جیزلرد درواقع یک انسان با قدرت تغییر شکل است که به مدت سه سال در شکل یک گربه گیر افتاده است و به همین خاطر، تمام زندگی پیشینش را فراموش کرده. جیزلرد حتی یادش نمیآید چطور مثل یک انسان عادی رفتار کند. و همین هم یکی از عناصر طنز «غیرعادی» است که به صحنههای بامزهای ختم میشود.
جیزلرد از یک گربهی خیابانی، به یکی از شخصیتهای اصلی «غیرعادی» تبدیل میشود. و درنهایت میفهمیم که «غیرعادی» درباره زندگی همین شخصیتهای جوان است که درتلاشند در دنیای ابرقدرتها راه خودشان را پیدا کنند، با یا بدون قدرتهای فرابشری. کری از قدرتش استفاده میکند تا به عنوان وکیل صدای مردهها باشد و وکالتشان را بهعهده بگیرد، کش هم تصمیم میگیرد یک گروه ابرقهرمانی تشکیل دهد و با جرم و جنایت مبارزه کند. روابط بین این چهار شخصیت آنقدر طبیعی است که هیچجای «غیرعادی» شک نمیکنیم اینها آدمهای واقعی و دوستان صمیمی نیستند.
با بعضی از شوخیهای «غیرعادی» بلندبلند میخندید چون واقعاً بامزهاند، بعضی از شوخیهای سریال هم هست که چون از قبل پیشبینیشان کردهاید، بااینکه بد نیستند، اما خندهدار هم نیستند. اما «غیرعادی» به طور کلی سرگرمکننده و جذاب است. یکی از دلایل جذابیتش هم جیزلرد است، جیزلرد صاف و ساده که هم ترحم برانگیز است هم بارها و بارها شما را میخنداند.
یکی از نقدهایی که به سریال وارد است، رو بودن پیام داستان است. شخصیتهای متعددی به جن میگویند باید بیقدرت بودنش را بپذیرد، خودش را دوست داشته باشد و با کسی که هست کنار بیاید و دیگر آنطور وسواسگونه دنبال کشف قدرتش نباشد. مسئلهای کلیشهای که وقتی آنقدر رو و مستقیم در سریال مطرح میشود، برای مخاطب زننده است. و البته که جن به حرف هیچکس گوش نمیدهد و باز راه خودش را میرود. این حقیقت که جن بالأخره یاد میگیرد که خودش را دوست داشته باشد یا نه، مسئلهای است قابل بحث، که البته در فصل بعدی سریال واضحتر خواهد شد.
برگ برندهی «غیرعادی» شخصیتهایش است. شخصیتهایی که هرکدام نواقص خودشان را دارند، اما به مرور برای ما دوستداشتنی میشوند، انگار که دوستان خود ما باشند. گاهی اوقات به کارهای احمقانهشان میخندیم، گاهی هم دلمان میخواهد دست بکنیم توی صفحه نمایش و آنقدر تکانشان بدهیم تا بالأخره اندازه سر سوزن عاقل شوند. یکی دیگر از ویژگیهای خوب «غیرعادی» تصویری است که از دنیای قدرتهای فرابشری ارائه میدهد. سریال «غیرعادی» همهجور قدرتی را بهمان نشان میدهد. کسانی هستند که سرعت فرابشری دارند، کسانی هستند که مثل سوپرمن قویاند و میتوانند ماشینها را با یک دست بلند کنند، کسانی که آب را کنترل میکنند و کسانی که دستشان مشتعل میشوند، ذهنخوانها، پروازیها و همهجور قدرت عجیب و غریبی که آدم فکرش را میکند. آدم با خودش میگوید خب، در دنیایی که این همه قدرت فرابشری وجود دارد و همه مثل ابرقهرمانها هستند، لابد خیلی چیزها تغییر میکند. اما «غیرعادی» بهمان نشان میدهد اگر به همهی آدمهای عادی قدرتهای فرابشری بدهید، عادی میمانند. آنها از قدرتهایشان برای انجام کارهای روزمره، شغل و یا روابط اجتماعیشان استفاده میکنند. یا این که استفاده از قدرتشان آنقدر پیچیده است که کم پیش میآید از آن استفاده کنند. بنابراین تصویر جدید و جالبی که از ابرقدرت داشتن در «غیرعادی» میبینیم، میتواند برای خیلیها جاذبهی اصلی سریال باشد.
«غیرعادی» درمجموع یک سریال بامزه و سرگرمکننده است که به اندازه ۸ قسمت ما را از دنیای واقعی دور میکند. داستانش بدون همهی آن قدرتها، داستان بسیاری از ماست که دنبال خودمان و هویتمان میگردیم و درتلاشیم یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم.
منبع: COLLIDER