نقد و بررسی کتاب «فارنهایت ۴۵۱»؛ رمان علمی‌-تخیلی جنجال‌برانگیز

نقد و بررسی کتاب «فارنهایت ۴۵۱»؛ رمان علمی‌-تخیلی جنجال‌برانگیز

به نقل از دیجیکالا:

کتاب «فارنهایت ۴۵۱» یک رمان دیستوپیایی بسیار مشهور و پرحاشیه است. اثری که تفاسیری گوناگون را درباره محتوایش شاهد بوده‌ایم؛ از نقد سانسور گرفته تا تحلیل بی‌علاقگی به ادبیات در دوران رسانه‌های جمعی. «فارنهایت ۴۵۱» نوشته ری بردبری نویسنده آمریکایی سال ۱۹۵۳ منتشر شده است و اغلب به عنوان یکی از بهترین آثار نویسنده‌اش در نظر گرفته می‌شود. این رمان جامعه‌ی آمریکایی را نشان می‌دهد که در آن کتاب‌ها جرم‌انگاری و غیرقانونی اعلام شده‌اند. در این شرایط «ماموران سوزاندن کتاب» هر کتابی را که پیدا می‌کنند آتش می‌زنند.

این رمان در مورد گای مونتاگ، ماموری است که از نقش خود در سانسور ادبیات و از بین بردن دانش ناامید می‌شود، در نهایت شغل خود را رها می‌کند و خود را متعهد به حفظ نوشته‌های ادبی و فرهنگی می‌کند. کتاب «فارنهایت ۴۵۱» توسط بردبری در دوران مک کارتی نوشته شده و در نگارش آن از کتاب‌سوزی در آلمان نازی و سرکوب ایدئولوژیک در اتحاد جماهیر شوروی الهام گرفته شده است. انگیزه ادعایی بردبری برای نوشتن رمان چندین بار تغییر کرده است. بردبری در یک مصاحبه رادیویی در سال ۱۹۵۶ گفت که او این کتاب را به دلیل نگرانی‌هایش در مورد خطر آتش زدن کتاب در ایالات متحده نوشته است. او در سال‌های بعد، این کتاب را تفسیری درباره چگونگی کاهش علاقه رسانه‌های جمعی به خواندن ادبیات توصیف کرد. بردبری در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۹۴ از صحت سیاسی این اثر به عنوان تمثیلی برای سانسور کتاب یاد کرد و آن را «دشمن واقعی این روزها» و «کنترل افکار و کنترل آزادی بیان» نامید.

نگارش

به مضامین موجود در کتاب «فارنهایت ۴۵۱» در برخی از داستان‌های کوتاه قبلی بردبری پرداخته شده است. بردبری بین سال‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ «ققنوس روشن» را نوشت، داستان کوتاهی درباره کتابداری که با «رئیس سانسورچی» روبرو می‌شود که کتاب‌ها را می‌سوزاند. برخوردی که بردبری در سال ۱۹۴۹ با پلیس داشت، او را به نوشتن داستان کوتاه «عابر پیاده» در سال ۱۹۵۱ تشویق کرد. در داستان «عابر پیاده» مردی که برای پیاده‌روی شبانه در محله خود بیرون می‌رود توسط پلیس مورد آزار و اذیت و بازداشت قرار می‌گیرد. در فضای «عابر پیاده»، انتظار می‌رود که شهروندان فقط تلویزیون را به عنوان یک فعالیت تفریحی تماشا کنند، جزئیاتی که در کتاب «فارنهایت ۴۵۱» گنجانده شده است. عناصر موجود در هر دوی این داستان‌ها در سال ۱۹۵۱ در داستان بلند «ماموران آتش» به کار گرفته شده است. استنلی کافمن، رییس انتشارات بالنتین، برادبری را ترغیب کرد تا داستان بلند «ماموران آتش» را به یک رمان کامل تبدیل کند. بردبری نسخه اولیه کتاب «۴۵۱ درجه‌ی فارنهایت» را در سال ۱۹۵۳ به پایان رساند و رمان در اواخر همان سال منتشر شد.

پس از انتشار، کتاب «فارنهایت ۴۵۱» از منظر منتقدان یک موفقیت بزرگ محسوب شد، اگرچه برخی از منتقدان را دو قطبی کرد. موضوع رمان منجر به سانسور آن در آپارتاید آفریقای جنوبی و مدارس مختلف در ایالات متحده شد. در سال ۱۹۵۴، کتاب «فارنهایت ۴۵۱» برنده جایزه آکادمی هنر و ادبیات آمریکا در رشته‌ی ادبیات و مدال طلای کلوپ مشترک‌المنافع کالیفرنیا شد. بعداً جایزه «تالار مشاهیر» پرومتئوس را در سال ۱۹۸۴ و جایزه «رترو» هوگو را در سال ۲۰۰۴ دریافت کرد. برادبری برای نسخه کتاب صوتی خود در سال ۱۹۷۶ به نامزدی جایزه‌ی «Speken Word Grammy» مفتخر شد. این رمان همچنین در قالب فیلم، نمایشنامه و بازی‌های ویدئویی اقتباس شده است. اقتباس‌های سینمایی این رمان شامل فیلمی به کارگردانی فرانسوا تروفو در سال ۱۹۶۶ با بازی اسکار ورنر در نقش گای مونتاگ است، اقتباسی که با استقبال متفاوتی از سوی منتقدان مواجه شد و یک فیلم تلویزیونی به کارگردانی رامین بحرانی در سال ۲۰۱۸ با بازی مایکل بی جردن در نقش مونتاگ که همچنین جایزه دریافت کرد. بردبری در سال ۱۹۷۹ نسخه اجرای صحنه‌ای این اثر را منتشر کرد و در سال ۱۹۸۴ به توسعه یک بازی ویدئویی داستانی تعاملی با همین نام و همچنین مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه خود با عنوان لذتی برای سوزاندن همت گماشت. دو نمایشنامه اقتباسی در رادیویی بی‌بی‌سی نیز تولید شد.

بیوگرافی ری بردبری

ری بردبری و نویسنده شدن

ری داگلاس بردبری در ۲۲ آگوست ۱۹۲۰ در واوکگان ایلینویز به دنیا آمد. والدینش استر بردبری و لئونارد اسپالدینگ بردبری نام میانی داگلاس را به افتخار بازیگر داگلاس فیربنکس به ری دادند. عمه ری اغلب در دوران کودکی برای او کتاب می‌خواند. این تأثیر را می‌توان در آثار او مشاهده کرد، جایی که او موضوعاتی مثل سانسور، اهمیت کتاب و پذیرش تاریخ غیرقابل تغییر را برجسته می‌کند.

ری بردبری از زمان جوانی به خواندن علاقه داشت. او اغلب از کتابخانه بازدید می‌کرد و آثار ژول ورن، ادگار آلن پو و اچ جی ولز را مطالعه می‌کرد. ری اولین داستان خود را با عنوان «معضل هالربوچن» زمانی که تنها ۱۸ سال داشت منتشر کرد. اگرچه این اثر در بین خوانندگان محبوبیتی نداشت، اما پتانسیل نویسنده جوان را به نمایش گذاشت.

بردبری به تقویت مهارت‌های خود ادامه داد و تلاشش تقریباً دو دهه بعد نتیجه داد. برخی از بزرگ‌ترین کتاب‌های ری بردبری عبارت‌اند از کتاب «فارنهایت ۴۵۱»، شراب قاصدک، و مرد مصور. اولین مجموعه داستان‌های کوتاه علمی تخیلی صوتی او با دوبله The Martian Chronicles در سال ۱۹۵۰ منتشر شد. تا به امروز، «فارنهایت ۴۵۱» یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار او باقی مانده است.

در اواسط دهه ۱۹۸۰، او مجری و نویسنده تئاتر ری بردبری بود. این یک مجموعه گلچین بود که از شبکه HBO و First Choice Superchannel در کانادا پخش شد. بردبری شخصاً برای تمام ۶۵ قسمت این برنامه فیلمنامه نوشت. آنها بر اساس داستان‌های کوتاه و رمان‌های خود او ساخته شده بودند.

خلاصه‌ی رمان «فارنهایت ۴۵۱»

فارنهایت 451

این کتاب علمی تخیلی، داستان زندگی «گای مونتاگ» و تبدیل شدن او از یک مأمور سوزاندن کتاب به یک شورشی کتابخوان را روایت می‌کند. مونتاگ در جامعه‌ای سرکوبگر زندگی می‌کند که تلاش می‌کند همه منابع پیچیدگی، تناقض و سردرگمی را از بین ببرد تا شادی بی عارضه را برای همه شهروندانش تضمین کند. با این حال، همان‌طور که مونتاگ در طول رمان متوجه می‌شود، همشهریانش آن‌قدر خوشحال نیستند و از نظر روحی توخالی هستند. مردم در این دنیا دائماً با تبلیغات و سرگرمی‌های کم عمق بمباران می‌شوند و جایی برای فکر کردن یا ارزیابی حالات عاطفی خود باقی نمی‌گذارند. نتیجه جامعه‌ای است که به طور فزاینده‌ای خودخواه، لذت جو، گسسته و پوچ می‌شود.

مونتاگ به زودی پس از برخورد اولیه‌اش با کلاریس مک‌کلن آزاده، نسبت به مشکلاتی که جامعه‌اش با آن مواجه است، آگاه می‌شود. ابتدا زن جوان او را گیج می‌کند. مونتاگ با وجود تمام رفتارهای گیج‌کننده و غیرمعمولش، شیفته‌ی اوست و پس از جدایی از او، به آخرین سؤال کلاریس می‌پردازد: «خوشحالی؟» در حال حاضر او نمی‌داند چگونه پاسخ دهد، اما این سؤال به شدت درون او را متلاطم می‌کند. پس از رسیدن به خانه، اولین پاسخ او انکار است: «البته که خوشحالم. او چه فکر می‌کند؟ من نیستم؟» با این حال متوجه او می‌شود که: «خوشحال نیست… او شادی خود را مانند نقابی بر صورت زده بود.»

زمان رسیدن به این شناخت اهمیت زیادی در رمان دارد، زیرا درست قبل از اینکه مونتاگ همسرش، میلدرد را بی‌هوش در رختخواب پس از مصرف بیش از حد قرص‌های خواب‌آور بیهوش ببیند، اتفاق می‌افتد. وقتی نیروهای امدادی می‌رسند تا معده میلدرد را پمپاژ کنند و به او انتقال خون اضطراری بدهند، به طور اتفاقی به مونتاگ اطلاع می‌دهند که این نوع رویداد همیشه اتفاق می افتد. به نظر می‌رسد که میلدرد از تجربه نزدیک به مرگ خود ناراضی است و مونتاگ متوجه می‌شود که همسرش آن‌قدر خالی شده است که اساساً حتی وقتی بیدار است نیز خواب است.

مونتاگ بین تشخیص ناراحتی خود و درک پوچی همسرش، به خوبی متوجه می‌شود که چیزی در وضعیت موجود اشتباه است. شوک دیدن یک زن شورشی که خود را زنده می‌سوزاند، دگرگونی مونتاگ را تحریک می‌کند. او وقتی می‌بیند که این زن به جای اینکه اجازه دهد مأموران سوزاندن، کتاب‌هایش را ببرند، بمیرد، او از مشکلات عمیق جامعه خود آگاه می‌شود.

نوشتن

هنگامی که مونتاگ در طول داستان با زن شورشی کتابی را می‌دزدد، خود را وارد درگیری شدید با کاپیتان بیتی شوم و در کل جامعه می‌کند. بیتی بلافاصله به مونتاگ به خاطر نگهداری کتاب‌های غیرقانونی مشکوک می‌شود و او را ملاقات می‌کند و در طی آن تاریخ اجتماعی و تکنولوژیکی را که منجر به ممنوعیت کتاب‌ها شده است، توضیح می‌دهد. بیتی می‌خواهد مونتاگ را از خواندن باز دارد، اما صحبت‌های او نتیجه معکوس دارد. پس از رفتن بیتی، مونتاگ تصمیم می‌گیرد همان چیزی را که زندگی خود را وقف نابود کردنش کرده است، معنا کند: کتاب‌ها.

تصمیم مونتاگ برای جستجوی ارزش کتاب‌ها مستقیماً به اوج رمان می‌انجامد. میلدرد به شدت در برابر پروژه خواندن مونتاگ مقاومت می‌کند و درگیری بین آن دو زمانی به اوج می‌رسد که مونتاگ به خانه برمی‌گردد و میلدرد و دوستانش را در حال تماشای تلویزیون در «سالن» می‌بیند. مونتاگ از سطحی بودن آنها عصبانی می‌شود و آنها را مجبور می‌کند به قسمتی از کتاب گوش دهند.

اگرچه او سعی می‌کند به شوخی از اقدامات خود کنار بگذارد، اما به وضوح باعث ناراحتی دوستان همسرش می‌شود طوری که آن‌ها خانه را ترک می‌کنند و بلافاصله او را به ماموران اجرای قانون می‌سپردند.

اوج رمان زمانی است که بیتی به مونتاگ دستور می‌دهد خانه‌اش را آتش بزند. مونتاگ به جای اطاعت، بیتی را به آتش می‌کشد و فرار می‌کند. مونتاگ از شهر می‌گریزد و در رودخانه‌ای شناور می‌شود که او را از شهر خارج می‌کند و به نواحی روستایی می‌رود. او در آنجا با گروهی از روشنفکران همفکر آشنا می‌شود که زندگی‌شان را وقف حفظ کتاب‌های بزرگ با یادآوری خاطراتشان می‌کنند. رمان با سقوط یک بمب بر روی شهر و تبدیل آن به ویرانه به پایان می‌رسد. گروه روشنفکران به رهبری مونتاگ به امید بازسازی به سمت شهر ویران شده می‌روند.

در پایان رمان، دگرگونی مونتاگ کامل شده است. اگرچه او هنوز بر اطلاعاتی که از کتاب‌ها دریافت می‌کند تسلط پیدا نکرده است، اما تفکرش به اندازه‌ای دستخوش تغییر می‌شود که او را قادر می‌سازد تا جامعه‌اش را رد کند و امکان یک جامعه جدید را بپذیرد. در حالی که جامعه قبلی به دلیل امتناع از دانش فروپاشید، دانش به عنوان پایه و اساس جامعه جدید خواهد بود.

کتاب «فارنهایت ۴۵۱»: تجزیه و تحلیل

ری بردبری، نویسنده مشهور

کتاب «فارنهایت ۴۵۱» همچنان با مضامین آزادی، سانسور، جامعه دیستوپیایی و جهل عمدی سال‌ها پس از انتشار، خوانندگان را مجذوب خود می‌کند. بردبری پرتره‌ای از یک جامعه لذت گرا ترسیم می‌کند که به سبک زندگی‌اش اهمیت نمی‌دهد و خواهان تغییر نیست.

تحلیل «فارنهایت ۴۵۱» به شدت حول محور شخصیت اصلی است که بین وفاداری‌های حرفه‌ای خود و نارضایتی فزاینده از وضعیت موجود در نوسان است. این یک اثر کلاسیک جاودانه است که نشان می‌دهد چگونه تکبر همیشه منجر به سقوط می‌شود.

ایده اصلی «فارنهایت‌ ۴۵۱» چیست؟

«فارنهایت ۴۵۱» برادبری به شدت تحت تأثیر تجربیات مک کارتی قرار گرفته است. کتاب حول محور محکومیت سانسور و آزار و اذیت مردم است. این داستان میل یک مرد به فردیت در یک جامعه به شدت سازگار و جاهل است. داستان در آینده اتفاق می‌افتد، جایی که مردم آمریکا به پوسته‌ای خالی تبدیل شده‌اند.

در این رمان، آتش نشانان به جای خاموش کردن آتش، آتش را روشن می‌کنند. «فارنهایت ۴۵۱» زندگی یکی از عوامل عملیاتی به نام گای مونتاگ را دنبال می‌کند. او به یک سفر شخصی از لذت بردن از کتاب سوزی تا شک کردن در اعمال خود و تمایل به مطالعه را دنبال می‌کند. اکثر همسالان او از واقعیت جدا شده‌اند.

آنها دائماً توسط صداها و مناظر تولید شده توسط رسانه‌ها بمباران می‌شوند. این فرایند به قدری فشرده است که مردم زمانی برای فکر کردن و پردازش آنچه در حال انتقال است ندارند. مونتاگ متوجه می‌شود که باید ناامیدانه تلاش کند تا دانشی را که در کتاب‌های نسوخته باقی مانده است، نجات دهد. داستان یک روایت دل‌خراش است که امیدی به آینده دارد.

مضامین کتاب «فارنهایت‌ ۴۵۱»

نویسندگی

بیایید تحلیل کتاب «فارنهایت ۴۵۱» خود را با مضامین شروع کنیم.

  • کتاب ری بردبری مانند همه رمان‌های بزرگ دیستوپیایی، یکی از بدترین نتایج ممکن را برای بشریت نشان می‌دهد. تم‌های کتاب «فارنهایت ۴۵۱» مانند آثار قبلی نویسنده به خطرات پیشرفت فناوری مربوط می‌شود. مشکلات اجتماعی که شخصیت‌های کتاب با آن مواجه هستند از اشباع بیش از حد رسانه‌ها ناشی می‌شود.
  • رسانه‌های موجود در کتاب «فارنهایت ۴۵۱» بر تحریک حواس با برنامه‌هایی که فاقد عمق واقعی هستند تاکید دارند. جامعه ستمگر کاملاً شیفته رضایت فوری شده است. آنها علاقه خود را به کتاب و تفکر انتقادی از دست داده‌اند. تکنولوژی به نوعی انسانیت انسان‌ها را نابود کرده است. با این حال، این تنها فناوری خطرناک نیست.
  • یکی از موضوعات کتاب «فارنهایت ۴۵۱» استفاده از سانسور برای کنترل توده‌ها است. بدون هیچ کتابی در اطراف، دولت‌ها و شرکت‌های رسانه‌ای راهی برای کنترل همه اطلاعات پیدا کرده‌اند. این امر باعث می‌شود مردم دائماً در رگبار رسانه‌ها باشند. چنین کارهایی هنوز توسط دیکتاتوری‌هایی انجام می‌شود که کتاب‌ها را سانسور یا غیرقانونی می‌کنند.

همه اینها در اوج کتاب از بین می‌رود. تنها دلیل بقای شخصیت اصلی، تبعید داوطلبانه اوست. حتی بدون پایان خوش، برادبری امید می‌دهد که جامعه هنوز ممکن است بازسازی شود.

کتاب فارنهایت 451 اثر ری بردبری انتشارات سبزان
راهنمای خرید کتاب