به نقل از دیجیکالا:
فروش قسمت اول مجموعه سینمایی «جان ویک»، ساختهشدن دنبالههایی در ادامهاش را منطقی جلوه داد. «جان ویک» با بودجهی محدود ۲۰ تا ۳۰ میلیون دلاری در سرتاسر دنیا درخشید و باعث شد که ایدههای بسیاری حول محور آن در جهان سرگرمی شکل بگیرد؛ از بازیهای ویدیویی گرفته تا سریالی که قرار است به زودی پخش شود و به مرور روزهای اولیهی هتل کانتیننتال بپردازد. پس در قسمتهای دوم و سوم و چهارم، بودجهی بیشتری در اختیار سازندگان قرار گرفت تا ایدههای خود را گسترش دهند و فیلمهای عظیمتری خلق کنند.
- ۱۰ فیلم اکشن برتر که طرفداران مجموعه فیلمهای «جان ویک» باید ببینند
- فیلمهای «جان ویک» از بدترین تا بهترین
اکثر آثار دنبالهدار به خاطر ته کشیدن ایدههای سازندگان، با افتی فاحش نسبت به نسخهی اول خود روبهرو میشوند. اما این اتفاق برای «جان ویک» شکل نگرفت و فیلمها اگر بهتر نشدند، دستکم چندان هم از فیلم اول فاصله نگرفتند. با گذر زمان و پخش هر نسخه، مخاطبان با چشمههای بیشتری از زندگی پر از کشتار و مرگ مردی سیاه پوش، تودار، زخمخورده و کمحرف روبهرو شدند که انگار دست به هر چه میزند، بوی مرگ میگیرد. این موفقیت از سه عامل سرچشمه میگرفت: اول دست نزدن به ایدهی داستانی فیلم اول، دوم بسط و گسترش درست ایدههای بصری فیلم اول و سوم خلق فضایی فانتزی و استیلیزه اما قابل باور.
ثابت ماندن ایدههای داستانی
«جان ویک» داستانی لاغر و یک خطی داشت: مردی که سالها به عنوان آدمکشی افسانهای کار کرده و پس از ازدواج بازنشسته شده، ناگهان پس از مرگ همسرش، خود را تنها میبیند و با کشته شدن سگی که یادگار همسرش بوده، دوباره به بازی بازمیگردد و دمار از روزگار دار و دستهای خلافکار و قدرتمند در میآورد. تمام این داستان کوتاه مربوط به همان پردهی ابتدایی فیلم است و پس از آن هم دیگر قصه به معنای متعارفش وجود ندارد و مخاطب مدام در حال تماشای سکانسهای اکشنی است که یکی پس از دیگری از مقابل چشمانش رد میشوند. در چنین بستری، خبری از شخصیتپردازی به معنای کلاسیکش هم نیست؛ مردی در قاب حضور دارد که تنها هنرش کشتن است و نیاز دیگری به توضیح بیشتری از سوی سازندگان احساس نمیشود.
در فیلمهای بعدی سازندگان به جای پیچیده کردن قصه، به همین داستانهای لاغر و یک خطی چسبیدند. در ابتدای هر فیلم داستانی تازه پیش میآمد که پای آدمکش ماجرا را دوباره به زندگی پر از خشونت گذشته بازمیکرد و سپس سکانسهای اکشن یکی بعد از دیگری بر پرده ظاهر میشدند. این جا و آن جا اطلاعات مختصری هم دربارهی گذشتهی شخصیت اصلی وجود داشت که کاربرد شخصیتپردازانهی خاصی نداشت و بیشتر به درد توضیح موقعیت پیش آمده میخورد. به عنوان نمونه در نسخهی سوم جان ناگهان سراغ زنی در مراکش میرفت که در گذشته او را میشناخته اما فیلمساز به همین توضیح کوتاه کفایت میکند تا مشخص شود که جان پیش یکی از دوستان قدیمی خود آمده و خبر دیگری در کار نیست. یا در همین فیلم چهارم که پای شخصیتهایی به قصه باز میشود که ظاهرا رفاقتی با جان دارند و مانند او از زندگی زیر نظر آن سازمان عجیب و غریب تبهکاری رنج میبرند.
بسط ایدههای بصری
فضای فیلم اول فضایی تیره و تار بود که مخاطب را به یاد فیلمهای نوآر میانداخت. در هر گوشهی قاب هم خطری کمین کرده بود. در چنین بستری فیلمساز تمام اثر خود را در میان سایه و روشنهایی چشمگیر برگزار کرد که یاد حال و هوای نوآرهای کلاسیک در ذهن مخاطب زنده شود. اما در قسمتهای بعدی این ادای دین به سمت ایدههای بصری نئونوآرهای دههی ۱۹۸۰ میلادی با آن حال و هوای نئونی و نورهای تند و پر جنب و جوش حرکت کرد و دیگر فقط بازی با سایه و روشنها، ترفند بصری اصلی کارگردان نبود.
حال قهرمان داستان در مکانهای عجیب و غریب به سراغ دشمنانش میرفت. هر مکان هم پر از نورپردازیهای نئونی و رقص نورهای دائمی بود که باعث افزایش لذت بصری مخاطب میشد و البته تصاویری گروتسک خلق میکرد. در چنین قابی فیلمساز مدام بازی با این ایدههای بصری در خلق سانسهای کشتار و شیوههای آدمکشی توسط جان ویک را گسترش داد تا در «جان ویک: بخش ۴» به سکانس کشتاری باشکوه در اواخر داستان، در خانهای متروکه نزدیک کلیسای محل ملاقات برسد؛ همانجایی که دوربین از بالا تبحر جان را در آدمکشی نمایش میدهد و تصویر در عرض چند دقیقه اصلا قطع نمیشود.
خلق فضایی فانتزی
در جهان سینمایی «جان ویک» همه خلافکار هستند، مگر خلافش ثابت شود. در پایانبندی فیلم دوم، وینستون به اشارهای تمام مردم نیویورک را سر جای خود میخکوب میکند تا دوباره به دستور او شروع به حرکت کنند. چنین جهانی طبعا با دنیای اطراف ما فاصلهی بسیاری دارد و اصلا واقعگرایانه نیست. ضمن اینکه سکانسهای اکشن هم چندان متعارف نیستند و با وجود شلیک گلولههای فراوان، آسیبی به ضدقهرمان داستان وارد نمیکنند. هتلی در فیلمها وجود دارد که خلافکاران در آن جا دور هم جمع میشوند و طبق قوانین خاصی روزگار میگذرانند. به اینها اضافه کنید عدم وجود نیروهای پلیس و همچنین وجود یک سازمان عریض و طویل که انگار کل دنیا را روی انگشتانش میچرخاند.
اما چرا من و شما با فیلمها و داستان آنها همراه میشویم و کاری به وابستگی هر کدام به واقعیت نداریم؟ دلیل این موضوع به فضاسازی درست فیلمها بازمیگردد. دوباره بازگردید و خطوط قبل را بخوانید؛ در جهانی که آدمکشی از کشته، پشته میسازد و هیچ دلیلی هم برای توضیح کار خود ارائه نمیدهد، یا در جهانی که هر گوشهاش خطری کمین کرده و قاتلی منتظر نشسته، چه چیز واقعگرایانهای میتواند وجود داشته باشد؟ هنر سازندگان مجموعه فیلمهای «جان ویک» در این است که این دنیا را چنان در برابر ما قرار میدهند که انگار نمیتواند شکل دیگری داشته باشد. چرا که این ضدقهرمان سیاه پوشِ زخمخوردهیِ کمحرفِ تودار، فقط در چنین دنیایی میتواند وجود داشته باشد و حضور هر عنصر دیگری از جهان واقعی، فقط باعث ایجاد مزاحمت میشود، پس باید هرس شود.
هشدار: از این قسمت به بعد، انتهای فیلم لو میرود
«جان ویک: بخش ۴» و بزرگترین نقطه ضعفش
همهی نقطه قوتهای اشاره شده، در این فیلم چهارم هم وجود دارند اما ایستگاه آخر ضدقهرمان مجموعهی «جان ویک» مشکلی اساسی دارد که نمیتوان به راحتی از آن چشم پوشید؛ این مشکل از زمان طولانی آن میآید. دلیل این به چشم آمدن زمان طولانی فیلم، برخلاف اکثر مواقع و فیلمهای دنبالهدار دیگر به کمبود ایدههای سازندگان ارتباطی ندارد، بلکه برعکس به نظر از ازدیاد ایده سرچشمه میگیرد. با توجه به این که به نظر میرسد با آخرین فیلم «جان ویک» روبهرو هستیم و قصه با مرگ ضدقهرمان در انتها تمام میشود، انگار جناب چاد استاهلسکی در مقام کارگردان دلش نیامده از تمام ایدههایش برای خلق سکانسهای اکشن و نمایش شیوههای تازهی جان به در بردن قهرمانش بگذرد تا فیلمی منسجمتر خلق کند.
به همین دلیل هم به نظر میرسد که در قسمتهایی اصلا قرار نیست که درگیری و کشت و کشتار تمام شود و همین هم مخاطب را خسته میکند. به عنوان نمونه سکانس درگیری «طاق پیروزی پاریس» یا سکانس «پلههای کلیسا» آن چنان طولانی و غیر ضروری و کشدار هستند که فقط باعث خستگی میشوند. ضمن اینکه این مدت طولانی باعث شده مخاطب برخی بازیهای انتهایی فیلمساز با المانهای ژانر وسترن یا سینمای گنگستری دوران کلاسیک را نادیده بگیرد و از کنارشان بگذرد.
شناسنامه فیلم «جان ویک: بخش ۴» (John Wick: Chapter 4)
کارگردان: چاد استاهلسکی
نویسندگان: شی هتن، مایکا فینچ
بازیگران: کیانو ریوز، ایانمکشین، دنی ین، بیل اسکاشگورد، لارنس فیشبرن و لنس ردیک
محصول: ۲۰۲۳، آمریکا
خلاصه داستان: جان پس از خیانت وینستون و سقوط از پشتبام هتل کانتیننتال نیویورک، توسط پادشاه زبالهگردها نجات داده میشود. از آن سو سازمان ۱۲ نفرهی «های تیبل» که از زنده ماندن جان خشنود نیست، یکی از اعضای بلندپایهاش را مسئول رسیدگی به این بی نظمی میکند. این مرد در ابتدا هتل نیویورک را از بین میبرد و سپس به دنبال دوستان جان میگردد تا او را پیدا کند. این در حالی است که جان هم در جستجوی راهی است که از همه انتقام بگیرد …
امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴٪
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
امتیاز نویسنده: ۳ از ۵
نقد فیلم «جان ویک: بخش ۴» دیدگاه نویسنده است و لزوما موضع دیجیکالا مگ نیست