میدان حسنآباد، نرسیده به خیابان ولیعصر(عج)، خانهباغی را در خود جای داده بود که شاهد یکی از مهمترین اتفاقات تاریخی بوده است؛ ماجرا مربوط به روزی است که رضاشاه مغموم و وحشتزده از حضور روسها در تهران به خانه محمدعلی فروغی پناه برد و از او راه چاره طلبید.
همشهری آنلاین– سمیرا باباجانپور : اکنون دیگر اثری از خانهباغ محمدعلی فروغی یا همان ذکاءالملک دربار قاجار و بعدها دربار پهلوی نیست و جای آن ساختمانی جدید که تابلوی «اداره کل آزمایشگاه کنترل دارو و غذا» روی آن نصب شده دیده میشود.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
خانه فروغی در نزدیکی خانه رضاشاه بود؛ یعنی در حوالی کاخ مرمر. نصرالله حدادی، تهرانپژوه، میگوید: «رضاشاه عادت داشت زمستان در کاخ مرمر میماند و تابستان از تاریخ ۱۵ خرداد تا ۱۵ شهریور به کاخ سعدآباد میرفت. از همسایههای معروف او در کاخ مرمر ذکاءالملک بود، اما به دلیل یک واقعه تاریخی میانه او و شاه چندان خوب نبود. این دلخوری از ماجرای اعدام محمدولی اسدی، نایبالتولیه آستان قدس رضوی، شروع شد.
اسدی با طرح لباس متحدالشکل برای مردان و بهخصوص اجباری شدن کلاه پهلوی بسیار مخالف بود. او سال ۱۳۱۴، پس از واقعه مسجد گوهرشاد مشهد، به همراه گروه دیگری از روحانیون و مدرسین حوزه علمیه مشهد دستگیر و پس از محاکمه در دادگاه نظامی، تیرباران شد. اسدی داماد محمدعلی فروغی بود و در نتیجه، فروغی به حمایت از اسدی برخاست و به دلیل همین حمایت نیز شاه او را خانهنشین کرد. خانهنشینی او تا روزی که شاه زنگ خانهاش را زد و با ترس و اندوه از حضور روسها گله کرد ادامه داشت.»
نصرالله حدادی ماجرایی را روایت میکند که باعث شده تا فروغی بهطور غیرمنتظره در خانهاش با رضاشاه دیدار کند و نامه استعفای شاه ایران را با خط خودش بنویسد. حدادی میگوید: «وضعیت رضاشاه خوش نبود. شهریور ۱۳۲۰ شاه برخلاف هرسال به کاخ سعدآباد نرفت، بلکه در کاخ مرمر ماند. روسها در راه بودند. طبق روایتهایی، شاه در خیابان قدم میزد که به ناگاه متوجه میشود مقابل خانه فروغی است؛ خانه مردی که باخشم و غضب از نخستوزیری خلع و خانهنشینش کرده بود. زنگ را میزند و نوکر خانه در را باز می کند و به صاحب خانه خبر میدهد.
محسن فروغی پسر محمدعلی فروغی شاه را به اندرون دعوت می کند و بعد از سالها شاه و ذکاءالملک دیدار میکنند. شاه خوب میدانست که باید برود، ولی دلش میخواست از ذکاوت فروغی استفاده کند و راه چاره بجوید. در نهایت فروغی نامه استعفای شاه را نوشت و قرار شد پسر رضاشاه بر تخت حکومت بنشیند. بااینحال شاه نگران بود. در هنگام بازگشت، در حیاط خانه دخترکی را که مشغول بازی بود به آغوش میگیرد و میگوید: فروغی، نوه توست؟ جواب میشنود: بله، البته نوه محمدولی اسدی نیز هست. فروغی این جمله را به کنایه به شاه میگوید و رضاشاه جواب میدهد: دیگر وقت گلهگزاری نیست.»
پایان حکومت رضاشاه از خانه فروغی با دستخط او و درحالیکه شاه با ترس و نگرانی به او مینگریست رقم خورد. خانهای که بعدها اسناد زیادی از تحولات سیاسی ایران، مسائل و سیاست خارجی در آن کشف شد.