مقایسه «خاندان اژدها» و «حلقه‌های قدرت»؛ کدام سریال برای مخاطب نامطلع بهتر است؟

به نقل از دیجیکالا:

دو سریال فانتزی «خاندان اژدها» و «حلقه‌های قدرت» نقاط اشتراک زیادی دارند، اما یکی‌شان نسبت به دیگری برتری‌های قابل‌توجهی دارد. در حال حاضر ما در دوره‌ای هستیم که استودیوها و کمپانی‌های بزرگ دارایی‌های معنوی (حق اقتباس از آثار مختلف) خود را برای برجسته کردن و محبوب شدن شبکه‌های استریم آنلاین‌شان، به عنوان پرچم‌دار استفاده می‌کنند تا مخاطب بیشتری سمت شبکه‌شان بیاید. پاییز امسال شاهد رقابت دو تا از محبوب‌ترین فرنچایزهای فانتزی تاریخ هستیم: یعنی پیش درآمد سریال «بازی تاج و تخت»، سریال «خاندان اژدها» که پرچم‌دار شبکه اچ بی او است و اقتباس آزادی که از آثار جی. آر. آر. تالکین ساخته‌اند، سریال «ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت» که پرچم‌دار شبکه آمازون است و در حال حاضر، پرهزینه‌ترین سریال تاریخ به حساب می‌آید. هر دوی این سریال‌ها از غنی‌ترین آثار فانتزی اقتباس شده‌اند و طرفدارانی که با «بازی تاج و تخت» به حضور پرقدرت ژانر فانتزی در تلوزیون عادت کرده‌اند، خواه ناخواه برای برطرف کردن عطش‌شان سمت این دو سریال خواهند رفت، به امید اینکه ناامید نشوند.

با این حال رفتن به سراغ این دو سریال برای کسانی که با منبع اقتباس آشنا نیستند یا «بازی تاج و تخت» و سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها» و سه‌گانه «هابیت» را تماشا نکرده‌اند ممکن است چالش‌برانگیز باشد. تعهد و وقت بسیار زیادی می‌خواهد که برای تماشای «خاندان اژدها» بنشینی و تمام ۸ فصل «بازی تاج و تخت» را تماشا کنی، یا برای تماشای «حلقه‌های قدرت» اول هر شش فیلم فرنچایز «ارباب حلقه‌ها» را ببینی و بعد سراغ سریال بروی، این میزان از وقت و تعهد را هر مخاطبی صرفاً برای تماشای یک سریال خرج نخواهد کرد؛ بماند که اگر بخواهند سراغ صدها هزار کلمه‌ای که نویسندگان‌ نوشته‌اند بروند، یعنی جورج آر. آر. مارتین و جی. آر. آر. تالکین، باید حالا حالاها کتاب‌های «نغمه‌ی یخ و آتش» و تمام کتاب‌های تالکین از جمله «سیلماریلیون» را بخوانند. وقتی از تاریخچه و اسطوره‌شناسی حرف می‌زنیم، هیچ‌کدام سریال‌های «خاندان اژدها» و «حلقه‌های قدرت» چیزی کم ندارند. چه بسیار خاندان‌ها، موجودات جادویی، قلمروهای مختلف، پادشاهی‌ها، شخصیت‌های مهم، قلعه‌ها و رویدادهای تاریخی که این مخاطب‌های بخت‌برگشته باید درباره‌شان بخوانند. حتی شمشیرها هم در جهان این دو فرنچایز نام خودشان را دارند! شان بین (بازیگر بورومیر و ند استارک) هم که در «بازی تاج و تخت» و «ارباب حلقه‌ها» می‌میرد، بنابراین جدا نگه داشتن این دو سریال ممکن است حسابی برای مخاطب تازه‌وارد که هیچ‌چیزی نمی‌داند، سخت باشد. (نکته جالب: بازیگر جوانی‌های ند استارک در «بازی تاج و تخت» همان بازیگری است که حالا نقش الراند را در «حلقه‌های قدرت» بازی می‌کند. این هم یک مورد دیگر برای گیج‌ شدن!)

هردوی این پیش‌درآمدها از منبعی اقتباس شده‌اند که به دست شخص نویسنده نوشته شده‌

هردو سریال مذکور، «خاندان اژدها» و «ارباب حلقه‌ها: حلقه‌های قدرت» پیش‌درآمد محسوب می‌شوند. اما پیش‌درآمدها تفاوت‌هایی دارند. برخی پیش‌درآمدها به دانش و تسلط مخاطب از داستان تکیه می‌کنند و روی اینکه مخاطب از منبع اقتباس و چم و خمش آگاه است حساب زیادی باز می‌کنند. در حالی که باقی پیش‌درآمدها استقلال خودشان را حفظ می‌کنند و حتی تلاش می‌کنند به جای اثر اصلی (مثلاً «بازی تاج و تخت») نقطه آغاز آسان‌تری برای ورود مخاطب به جهان داستان (مثلاً وستروس) باشند و همین می‌شود که محبوب‌تر از آنچه توقع می‌رفت ظاهر می‌شوند و موج جدیدی از مخاطب‌‌ها را سمت اثر اصلی و حتی منبع اقتباس می‌فرستند. چند قسمت اول هر دو سریال برای طرفداران دیرینه آثار مارتین و تالکین مثل پاداشی بود که پس از مدت‌ها به دست‌شان رسیده، اما سریال «خاندان اژدها» برای مخاطب تازه‌واردی که اطلاعات چندانی از جهان داستان و پیچیدگی‌هایش ندارد، بسیار لذیذتر از آب درآمده.

سریال «خاندان اژدها» دو قرن کامل با وقایع «بازی تاج و تخت»، نایت کینگ و جنگ‌ پادشاهان خودخوانده‌ی وستروسی فاصله دارد. با اینکه «خاندان اژدها» همان وستروس آشنای «بازی تاج و تخت» را بهمان نشان می‌دهد، اما هیچ شخصیت یکسانی ندارند. درواقع اشاره‌ها و ارجاع‌های «بازی تاج و تخت» به شخصیت‌های «خاندان اژدها» آن‌قدر کم و ناچیز بوده که سریال در رابطه با شخصیت‌هایش به هیچ مشکلی با مخاطب و توقعی که در «بازی تاج و تخت» ایجاد شده باشد، ندارد. مثلاً اگر در «بازی تاج و تخت» مدام از دیمون تارگرین و رینیرا تارگرین صحبت می‌شد و چیزهایی بهشان نسبت می‌دادند، «خاندان اژدها» مجبور بود به آن‌ها وفادار باشد. همان‌طور که در ظاهر برخی قلعه‌ها و شهرهای وستروس مجبور است از آنچه در «بازی تاج و تخت» آمده پیروی کند. اما «حلقه‌های قدرت» این برتری را ندارد، چرا که برخی از شخصیت‌های سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها» در «حلقه‌های قدرت» هم به لطف عمر طولانی الف‌ها (که تقریباً جاودانه‌اند) حضور دارند. شخصیت‌هایی مثل گالادریل با بازی مرفید کلارک، الراند با بازی رابرت آرامایو که نسخه‌های جوان‌تر این شخصیت‌ها را در «حلقه‌های قدرت» به نمایش می‌گذارند. چه بسا که یکی از جذابیت‌های سریال تماشای مسیری باشد که این شخصیت‌ها برای رسیدن به آن شکوهی که در «ارباب حلقه‌ها» ازشان دیده‌ایم طی می‌کنند.

افسون نهایی هر اثر جزئیات آن است و «حلقه‌های قدرت» زمان زیادی برای پرداختن به جزئیات صرف نمی‌کند

وقایع سریال «حلقه‌های قدرت» تمام و کمال با داستان «ارباب حلقه‌ها» پیوند خورده است. در «حلقه‌های قدرت» قرار است اولین سقوط سائرون را ببینیم، شاهد ساخته شدن حلقه‌های قدرت، از جمله حلقه‌ی سائرون باشیم و بفهمیم چرا رسیدن الف‌ها به والینور با تمام ماجراهای فرودو بگینز و یاران حلقه مرتبط است. میان «حلقه‌های قدرت» و «ارباب حلقه‌ها» هزاران سال فاصله است، اما شخصیت‌ها، وقایع و به طور کلی داستان‌ها به شدت تحت تأثیر یکدیگر هستند. شاید برای همین هم هست که سریال «حلقه‌های قدرت» هیچ زمانی صرف بازگویی و توضیح مجدد این وقایع و برجسته کردن اهمیت‌شان نمی‌کند. مسائلی مثل نماد سائرون و سفر الف‌ها به سمت والینور به طور واضح از اهمیت بالایی برخوردارند، اما روایت «حلقه‌های قدرت» نمی‌گذارد مخاطب وارد جزئیات بشود و اینجاست که «حلقه‌های قدرت» از «خاندان اژدها» کم می‌آورد. شاید اختلاف زیاد و قابل توجه تعداد بینندگان این دو سریال هم به همین دلیل باشد.

اگر بخواهیم مقایسه کنیم، باید گفت که داستان «خاندان اژدها» هرجا لازم بوده ما را با جزئیات سیراب کرده. در قسمت اول که «جانشینان اژدها» نام دارد و هم به مسئله‌ی جانشینی شاه ژیهیریس که به او شاه پیر می‌گفتند می‌پردازد (که ویسریس شاه می‌شود) و هم به مسئله‌ی جانشینی خود ویسریس که اصلی‌ترین معضل خاندان تارگرین شده است. «جانشینان اژدها» تمام و کمال روی این کشمکش درونی خاندان تارگرین تمرکز می‌کند و تمام جزئیاتی که لازم است را به مخاطب می‌دهد. شاه ویسریس یکم با بازی پدی کانسیدین پس از مرگ همسر و پسر تازه متولد شده‌اش دل‌شکسته و اندوهگین است. در اولین قسمت سریال به وضوح شاهد یک کشمکش درون خاندانی هستیم. ویسریس شاهدخت رینیرا تارگرین با بازی میلی الکاک را به عنوان جانشین خود انتخاب می‌کند تا برادرش دیمون تارگرین با بازی مت اسمیت که شاهزاده‌ای خشن و بی‌پرواست هرگز شاه نشود و پادشاهی را با بی‌پروایی‌هایش به خطر نیندازد و باعث تفرقه میان لردهای وستروسی نشود. «خاندان اژدها» از همان ابتدا درباره مضامین جهان‌شمولی مثل محدودیت‌های پدرسالاری، سلسله‌های خانوادگی و چالش‌های‌شان و ناآگاهی ثروتمندان حرف می‌زند.

این در حالی است که در «حلقه‌های قدرت» کشمکش اصلی حتی واضح هم نیست. سریال «حلقه‌های قدرت» در دو قسمت اول حتی تمام شخصیت‌های اصلی سریال را به ما معرفی نمی‌کند. ما هنوز در حال آشنایی با مناطق مختلف و نژادهای مختلفی مثل انسان‌ها، دورف‌ها، الف‌ها و هارفوت‌ها (همان هابیت‌ها) هستیم و درگیر تفاوت‌های فرهنگی‌ و اسامی گوناگون‌شان. اما در قسمت اول «خاندان اژدها» سریال آگاهانه ما را درون مرزهای کینگز لندینگ (پایتخت) و دراگون‌استون نگه می‌دارد.

«حلقه‌های قدرت» داستان عظیم‌تری برای تعریف کردن دارد، اما «خاندان اژدها» متمرکزتر است

هر دو سریال ابتدا با یک مقدمه آغاز می‌شوند که داستان اصلی تحت تأثیرش است. «خاندان اژدها» با مقدمه‌اش توضیح می‌دهد چرا ویسریس روی تخت آهنین نشسته است و چرا همیشه یک تارگرین می‌بایست به وستروس حکم‌رانی کند، بدین ترتیب ارتباطش با «بازی تاج و تخت» را هم توضیح می‌دهد. به گذشته هم اشاره‌هایی می‌شود، مثلاً به فتح ایگون (اولین شاه تارگرین که تمام وستروس را با هم متحد کرد) به اندازه کافی در مکالمه‌ها اشاره می‌شود تا مخاطب متوجه اهمیتش بشود. ویسریس حتی برای دخترش رینیرا «نغمه‌ی یخ و آتش» (نام مجموعه کتاب‌ها) را توضیح می‌دهد و از پیش‌گویی بزرگی حرف می‌زند که به نایت کینگ و وایت واکرها اشاره دارد. در مقابل، سریال «حلقه‌های قدرت» با صحنه‌ای فراگیر آغاز می‌شود که زاده شدن و اوج گرفتن سرزمین میانه را بهمان نشان می‌دهد. اینجاست که اگر شما مخاطب تازه‌واردی باشید که با جهان تالکین آشنا نیست، باید با دقت به تک‌ تک صحنه‌ها نگاه کنید، چرا که دانستن پیامدهای جنگ علیه مورگوث و تأثیری که روی سرزمین میانه می‌گذارد، برای درک داستان کلی سریال ضرورت دارد.

نکته تحسین‌برانگیزی که درباره هر دو سریال وجود دارد، این است که هر دو قهرمان‌های زن خود را در اولویت قرار داده‌اند: رینیرا تارگرین و گالادریل. در حالی که هردوی این شخصیت‌ها به خودی خود جذاب‌اند، شاهدخت جوان، رینیرا، شخصیت ملموس‌تری است نسبت به الف جنگجو و جاودانه‌ای که هزاران سال عمر کرده. رینیرا مجبور است با مسئولیتی دست و پنجه نرم کند که هرگز آن را نخواسته، مدام به دست مردان عالی‌رتبه دست کم گرفته می‌شود و مجبور است برای کوچک‌ترین چیزها با چالش روبه‌رو شود. همچنین، به خاطر اینکه مخاطب از قبل دیده دیمون تارگرین، عموی رینیرا، چقدر خشن با مردم شهر برخورد می‌کند، درک می‌کند چرا رینیرا مجبور است خودش را وقف این مسئولیت کند و جانشینی را با آغوش باز بپذیرد؛ دیمون پادشاه بدی خواهد بود.

اما مسیری که شخصیت گالادریل باید طی کند به اندازه‌ی مسیر رینیرا واضح و مشخص نیست. گالادریل سخت درگیر مأموریتش علیه شرارت است، آن‌قدر که حاضر است کشتی‌اش را ترک کند و به بهشت (والینور) نرود. مشخصاً چنین شخصیتی هیچ نقطه اشتراکی به مخاطب ندارد و همذات‌پنداری بیننده‌ها را برانگیخته نمی‌کند. مرگ برادر گالادریل، فینراد می‌توانست همان چیزی باشد که او را به مخاطب نزدیک‌تر می‌کند، به هر حال همه اندوه از دست دادن عزیزان را درک می‌کنند، اما سریال «حلقه‌های قدرت» از مرگ برادر گالادریل بیشتر برای نشان دادن این حقیقت که اهریمن هنوز هم در سرزمین میانه پرسه می‌زند استفاده می‌کند و چیزی از عواطف گالادریل نمی‌بینیم. خود سائرون هم فقط در فلش‌بک‌ها (آن هم یک بار) حضور دارد. بنابراین بدون اینکه ما سائرون را ببینیم، اهمیت گالادریل کم‌کم در ذهن‌مان رنگ می‌بازد؛ چرا که تمام چیزی که می‌بینیم یک سری اتفاق فاجعه‌بار است که حتی به هم مرتبط نیستند. (ترولی که در غار باهاش مواجه می‌شوند و هیولای دریایی‌ای که گالادریل ازش فرار می‌کند با هم مرتبطند؟ به سائرو ارتباطی دارند؟ نه!) و حتی اگر طرفداران دوآتشه‌ی فرنچایز «ارباب حلقه‌ها» بدانند مأموریت الراند چقدر مهم است و به ساخته شدن حلقه‌های قدرت ختم می‌شود، مخاطب تازه‌وارد چیزی نخواهد دانست و هیچ بعید نیست که از بی‌هدفی سریال و شخصیت‌هایش، خسته شود.

مسئله لحن هم هست. «خاندان اژدها» خودش را به عنوان یک سریالِ تریلر سیاسی معرفی می‌کند که اژدها هم دارد. اما «حلقه‌های قدرت» یک داستان حماسی گسترده را جلو می‌برد. با این حال «حلقه‌های قدرت» در اولین قسمت‌هایش تنها چیزی که به ما نشان می‌دهد، همان صحنه اکشن کوتاهی است که گالادریل را در حال مبارزه با یک هیولا در غار نشان می‌دهد، بعد از آن کل یک ساعت قسمت اول صرف نمایش سرزمین میانه می‌شود. با این حال «خاندان اژدها» ماهرانه محدودیت‌های خودش را به چالش می‌کشد. در قسمت اول مبارزه‌هایی در مقیاس کوچک می‌بینیم، دوئل‌ شوالیه‌ها و قدرت‌نمایی شنل طلایی‌ها در کوچه‌های پایتخت. اما در قسمت سوم که «دومین از نامش» نام دارد، ما دیمون تارگرین را می‌بینیم که با ارتش خاندان ولاریون، علیه کراگاس درهار می‌جنگد.

«خاندان اژدها» مشکلات کپی رایت «حلقه‌های قدرت» را ندارد

اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم، باید به این نکته مهم اشاره کنیم که گروه سازنده «حلقه‌های قدرت» محدودیت‌هایی دارند که سازندگان «خاندان اژدها» ندارند. نویسنده کتاب‌هایی که «بازی تاج و تخت» و «خاندان اژدها» از روی آن‌ها اقتباس شده‌اند، یعنی شخص جورج آر. آر. مارتین شخصاً به عنوان تهیه کننده در سریال «خاندان اژدها» حضور دارد و می‌تواند به راحتی پاسخ هر سؤالی را بدهد و هر جای خالی‌ای را در جهان داستان پر کند. برتری‌ای که «حلقه‌های قدرت» و خالقانش ندارند.

آمازون حق ساخت بخش‌های مشخصی از داستان‌های تالکین را در اختیار دارد، نه همه‌اش. طبق قرارداد فعلی آمازون فقط حق ساخت بخش‌هایی که حول «هابیت» و «ارباب حلقه‌ها» هستند را داراست و نمی‌توانند از بسیاری داستان‌ها و کتاب‌های دیگری که در سرزمین میانه نوشته شده است استفاده کنند؛ مثل «سیلماریلیون» که از قضا مفصل به عصر دوم سرزمین میانه، یعنی دقیقاً دوره‌ای که سریال «حلقه‌های قدرت» در آن می‌گذرد می‌پردازد. خانواده تالکین هرگز از اقتباس داستان‌های این نویسنده استقبال و حمایت نکرده‌اند. پسر تالکین، کریستوفر نیز به شدت از سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها»ی پیتر جکسون انتقاد می‌کرد و هیچ ازشان راضی نبود.

درنهایت، باید این نتیجه را گرفت که تماشاگران تلوزیون بی‌نهایت سریال آماده برای تماشا کردن دارند. امروزه با وجود شبکه‌های استریم آنلاین که در سریع‌ترین حالت ممکن مدام در حال تولید سریال‌های جورواجور هستند، کسی سریال کم نمی‌آورد. اما ما همیشه سریال‌های محبوب خودمان را داریم که می‌دانیم قرار است هر هفته به تماشای‌شان بنشینیم و برای سال‌ها دنبال‌شان کنیم. این تعهد را به همه‌ی سریال‌ها نداریم، وقتش را هم نداریم، بنابراین باید عاقلانه انتخاب کنیم چه سریالی قرار است بیشتر وقت‌مان را مال خودش کند. «خاندان اژدها» نوید یک سریال درخشان را می‌دهد؛ سریالی عالی برای کسانی که برای بار اول می‌خواهند به وستروس بروند. «حلقه‌های قدرت» اما برای مخاطبی که با دنیای «ارباب حلقه‌ها» و سرزمین میانه آشناست انتخاب بهتری است، برای کسانی که آنجا بوده‌اند و دوباره بازگشته‌اند! (“there and back again.”)

منبع: COLLIDER

راهنمای تماشای سریال