مشاور امور بین الملل رهبر انقلاب گفت: روزی را خواهیم دید که فرزندانی از نسل مهاتما گاندی، راداها کریشنان، سر سید احمدخان بنیانگذار دانشگاه علیگره و ایندرا گاندی بنیانگذار دانشگاه همدرد و در مقابل کج اندیشیها خواهند ایستاد.
به گزارش همشهریآنلاین به نقل از ایرنا، علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل مقام معظم رهبری؛ در یادداشتی نوشت: جنگ اول جهانی بعد از دوره ۴۳ساله صلح مسلح شروع شد و منشأ تحولات بزرگی در دنیا شد که از مهمترین آنها ورود دولت ایالات متحده آمریکا به صحنه بین المللی و جایگزینی جدی و عمیق و غیرمحسوس آمریکا با انگلیس(میراث خوار استعمار) و انقلاب بلشویکی روسیه بود.
در این زمان، برای اولین بار، جهان در قالب یک مجموعه بین المللی شکل گرفت و اساس آن در پیمان ورسای پایه ریزی شد.
شکست مفتضحانه آلمان و بعضی ویژگیهای غیرعادی و غیر انسانی از نوع حس برتری نژادی، درون نژاد ژرمن موجب پیدایش حزب نازی در آلمان گردید و همین مقدمه جنگ دوم جهانی را فراهم نمود. نتیجه این جنگ موجب گردید که مقدمات جهانی دو قطبی فراهم شود.
قطب سرمایه داری و قطب سوسیالیسم ( آمریکا و شوروی)
در سال ۱۹۴۵ در یالتا در کریمه، پایه مجددی برای شکلگیری صحنه بین المللی بر اساس تقسیم قدرت بین شرق و غرب ایجاد شد. اتحاد مجموعه غربی انگلیس آمریکا و فرانسه و برف زمستان و وسعت روسیه،موجب شکست هیتلر شد.
استالین یکی از پایهگذاران شوروی توسعه یافته از جهت صنعتی و دفاعی بود که در تلاش در جهت اجرای طرح انترناسیونالیسم سوسیالیستی،به بهانه تعقیب نازی های شکست خورده تا پایتخت آلمان یعنی برلین پیش رفت و غربیها متوجه شدند که اگر غافل بنشینند، استالین کل اروپا را تصرف خواهد کرد و روسها(شوروی) تمام کشورهای شرق اروپا یعنی لهستان، مجارستان،رومانی، آلمان و چکسلواکی را به اشغال خود درآورده و به صورت نیمسایه اتریش فنلاند و یوگسلاوی را از دست غربیان دور کردند.
به این ترتیب، این نوع تقسیم بندی موجب تقسیم اروپا و غرب به دو بخش ناتو و ورشو گردید که ماده پیشران آن دو عنوان اقتصادی اتحادیه اروپا و کومکن در غرب و شرق اروپا بود. در آن زمان روسای، سه کشور شوروی(استالین)، آمریکا(روزولت) انگلیس(چرچیل) در یالتا در شبه جزیره کریمه پیمانی را موسوم به پیمان یالتا امضا کردند و مرز بین شرق و غرب خط دیوار برلین شد، یعنی تا همان جایی که تانک های استالین در تعقیب نازی ها رسیده بودند و غربیها جلوی آن را گرفته بودند. عملاً این خط تا شرق آسیا پیش رفت.
در سال ۱۹۵۰ شوروی از سمت شرق با مبارزین حزب کمونیست چین ارتباط بیشتری گرفت و به مائو تسه تونگ رهبر حزب کمونیست چین نزدیک شد و او را حمایت نمود در حالی که مائو در برابر سون یات سن که در اوایل قرن ۲۰ حزبی به نام کومینتانگ تاسیس کرده بود ایستاد و با او به جنگ درآمد و آنها را شکست داد و پس از او رهبر کومینتانگ، چیانگ کای شک که از این حزب بود، فرار کرده و به تایوان رسید و آمریکاییها به او کمک کردند. سپس آمریکایی ها به فرماندهی ژنرال مک آرتور در سال ۱۹۵۰ به کره حمله کردند و عملا خطی که جبهه شرق را از غرب جدا کرد در سال ۱۹۵۳ از برلین شروع و به کره ختم شد، که چرچیل قسمت شرق این خط را پشت پرده آهنین می نامید.
یکی از نتایج جنگ دوم جهانی استقلال کشورها به واسطه کم شدن قدرت استعمارگران قبلی بود و با بیداری مردم مستعمرات، به تدریج جبهههای آزادی بخش در سراسر جهان تشکیل شد و کشورهای مستعمره از آمریکای لاتین تا آفریقا و آسیا با جنگهای بسیار شدید و ویرانگر و قربانیهای زیاد آزاد گشتند.
این انقلابها با رهبری مردانی شجاع انجام می گرفت. مثلاً در آفریقا احمد سکوتوره در سال ۱۹۵۸ از گینه کوناکری، قوام نکرومه از غنا ، پاتریس لومومبا از کنگو، جولیوس نایرره در تانزانیا، میلتون اوبوته در اوگاندا ،کنت کندا از زامبیا ، سامورا مارشل از موزامبیک و جمال عبدالناصر در مصر و در آخر بن بلّا و بومدین در الجزایر بودند در آسیا کامبوج لائوس و ویتنام هر سه مستعمره فرانسه بودند
این تحولات موجب شد که با مشارکت کشورهای مهم و خارج از آنهایی که در چنگال اصحاب یالتا بودند مانند کشورهایی که با رهبران مبارز در جهت رهایی از پیمان یالتا تلاش داشتند، ناقوس بزرگ نهضت عدم تعهد در باندونگ در اندونزی نواخته شد
در آن زمان بزرگان جهان سوم جلوه کردند که عبارت بودند از جواهر لعل نهرو از هند، چوئن لای از چین، جمال عبدالناصر از مصر، مارشال تیتو از یوگسلاوی (تنها فردی که در اروپا در برابر هیتلر مقاومت کرد)اسقف ماکاریوس از قبرس و دامینتوف از مالت، قوام نکرومه از غنا، احمد سکوتوره از گینه، ژولیوس نایرره از تانزانیا، سلیمان باندرا نایکه از سریلانکا، احمد سوکارنو از اندونزی که در باندونگ ناقوس مرگ یالتا را زدند این رجال بزرگ جهان ستم دیده در طی سالها و قرنها که زیر چکمه استعمارگران رنج کشیده بودند، به پا خاستند و علیه ستمکاران چند صد ساله قیام کردند که بیشترین و شدیدترین ستمهای دیده شده آثار مخرب دوران صلح مسلح جنگ اول و دوم جهانی بود کسانی مانند جمال عبدالناصر از بین کشورهای عرب و مسلمان به عنوان فردی شاخص و قدرتمند که تمام عمر خود را در راه آزادی ملتهای عرب گذاشت گامهای بلند برداشت، عاقبت بعد از واقعه سپتامبر سیاه بعد از اینکه فلسطینیان توسط شاه اردن در سال ۱۹۷۰ قتل عام شدند، سکته کرد یا احمد سوکارنو که رئیس جمهور پرجمعیتترین کشور اسلامی بود که در طول مبارزات اسلامی علیه هلند در جوانی این کار را انجام داد بود و در جنگ دوم جهانی که اندونزی توسط ژاپن اشغال شده بود علیه ژاپن جنگید. او اندونزی را در سال ۱۹۴۵ آزاد کرد و این کشور را از ۱۷۵۰۰ جزیره تشکیل داد که بیش از ۵ میلیون متر مربع وسعت دارد.
در این احوال، هند که در سال ۱۹۴۷ به واسطه مبارزات طولانی توسط هندوها و مسلمانان، از استعمار انگلیس رها شده بود و با پیشتازی رهبران بزرگی چون مهاتما گاندی، ابوالکلام آزاد، محمدعلی جناح، جواهر لعل نهرو، سرسید احمد خان، راداها کریشنان و مبارزان دیگر، آزادی را تجربه کرده بود، مبارزاتی طولانی، بسیار انسانی، مسالمت آمیز و انقلاب بیمانند را در هند ایجاد نمودند و پایه گذار اصلی مقاومت منفی در دنیا شدند.
گاندی که قبلاً وکیل دادگستری در آفریقای جنوبی بود به هند آمد و لباسی از جنس کرباس به تن کرد که نخ آن را با دوکی که خود ریسیده بود دوخته بود و اجناس و کالاهای انگلیسی را تحریم نمود. وی در کتابی که نوشته است آورده :که آنچه برای مردم هند آوردهام چیز تازهای نیست آن را از امام حسین علیه السلام آموختهام و اعلام کرد که روز عاشورا تعطیل خواهد بود و تا به حال این تعطیلی ادامه دارد. گاندی میگوید من زندگی امام حسین (ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه کافی به صفحات کربلا نمودهام، بر من روشن شده است که اگر هندوستان میخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین علیه السلام تبعیت کند.
در این زمان، رهبران مسلمان هند دو دسته شدند. برخی مانند ابوالکلام آزاد طرفدار یکپارچگی هند بودند و و بعضی مثل محمدعلی جناح معتقد بودند که این کار عملی نیست و اعتقاد به جدایی داشتند. محمدعلی جناح حزب مسلم لیگ را راه انداخت اما بدون تردید مهمترین پایهگذار نهضت عدم تعهد جواهر لعل نهرو، لعل بهادر شاستری، خانم گاندی، راجیو گاندی و ناراسیما رائو یا به عبارت دیگر تمام حزب کنگره و اعضای برجسته آن بودند که از ستونهای عدم تعهد بودند و بنده از نزدیک با سه نفر از این اشخاص در رابطه با عدم تعهد همکاری میکردم.
مادامی که حزب کنگره در راس کار بود، روش عدم وابستگی به قدرتهای بزرگ سلطهگر مانند آمریکا را پی می گرفت و بدون تردید، هند در زمان ریاست حزب کنگره، جزو آبرومندترین کشورهای جهان سوم بودبه خصوص اینکه هند، از آغاز اشغال فلسطین توسط صهیونیستها و تشکیل حکومت جعلی اسرائیل، به نفع فلسطینیان موضع می گرفت.
در آن زمان هند، پناهگاه کشورهای از سلطه رها شده جهان بود، اما بعد از شکست حزب کنگره در انتخابات و جایگزینی آن با حزبی دیگر، سیاست خارجی هند کاملاً تغییر کرده است و این پیش از هر جای دیگری به ضرر خود هند است، زیرا دیگر به هیچ وجه هند به عنوان یک کشور برجسته غیرمتعهد مطرح نیست و اعتبار آن افول کرده است.
بعد از آغاز طوفان الاقصی، موضع سیاسی هند در چنین شرایط حساسی، حمایت از صهیونیستهای جنایتکار و مقابله با مجاهدین فلسطینی بوده است که برای رهایی از ستم مبارزه می کنند و به دلیل همین بی توجهی ها به آبروی بسیار ارزشمند و تاریخی مردم هند است که حکومت هند، عملاً هیچ نقش موثری در صحنه بینالمللی ندارد و دریغ است که کشور هندوستان با سابقه بسیار ریشهدار و عمیق فرهنگی و فضائل انسانی این چنین موضع توأم با رسوایی در حمایت از یک رژیم جنایتکار داشته باشد.
نکته دیگر اینکه در اغلب کشورها در چهارچوب تقسیم بندی های جغرافیایی مذهبی غالب وجود دارد و در عین حال مذاهب دیگر به صورت اقلیت موجود هستند.
الفبای حقوق بشر مورد قبول و باور جهانی این است که اقلیت های مذهبی نیز حق دارند که اعمال عبادی خود را در مکانهای مقدس مخصوص خویش انجام دهند. ولی متاسفانه شاهد بودیم که با زمینه سازی مقدماتی حزب حاکم برای کسب رأی اکثریت اقدام به عملی کردند که در دنیا بی سابقه یا کم سابقه است و آن هم تخریب مسجد بابری با سابقه ۵۰۰ ساله می باشد.
ما مطمئنیم که مردم هند که مردمی با فرهنگ عمیق و فضائل انسانی سابقهدار هستند و نقش اساسی در شکل گیری تمدن اسلامی داشته اند، این نوع اقدامات نامطلوب را تحمل نخواهند کرد. این مردم صبرشان زیاد است، ولی روزی را خواهیم دید که فرزندانی از نسل مهاتما گاندی، راداها کریشنان، سر سید احمدخان بنیانگذار دانشگاه علیگره و ایندرا گاندی بنیانگذار دانشگاه همدرد و…، در مقابل این کج اندیشیها خواهند ایستاد.
اما اکنون سوال جدی این است که آیا این نوع عملکردهای متحجرانه ظلم به تاریخ هند نیست که کشوری با این وسعت و امکانات مادی فراوان و فرهنگی با عمق بیش از ۵ هزار سال و دارا بودن حدود ۱۸ درصد از جمعیت دنیا به دلیل سیاستهای غیر اصولی، هیچ نقش مهم و و قابل مقایسه ای با زمان بزرگانی چون جواهر لعل نهرو و ایندیرا گاندی، در موازنه های سیاسی کنونی نداشته باشد.