«محله چینی‌ها»، شاهکار بزرگ رومن پولانسکی، ۵۰ ساله شد | از استخدام جک نیکلسون تا اخراج آهنگساز و فیلمبردار

«محله چینی‌ها»، شاهکار بزرگ رومن پولانسکی، ۵۰ ساله شد | از استخدام جک نیکلسون تا اخراج آهنگساز و فیلمبردار

محله چینی‌ها» به کارگردانی رومن پولانسکی یکی از آخرین فیلم‌های استودیویی بزرگی بود که در سال ۱۹۷۴ به روی پرده رفت. به مناسبت ۵۰ سالگی «محله چینی‌ها» ۵ نکته مهم از این فیلم را مرور کرده‌ایم.

همشهری آنلاین: «محله چینی‌ها» به کارگردانی رومن پولانسکی یکی از آخرین فیلم‌های استودیویی بزرگی بود که در سال ۱۹۷۴ به روی پرده رفت. فیلم‌ استودیویی به مثابه محصولی تجاری بود که تمام جنبه‌های تولید، توزیع و نمایش آن کاملا تحت نظارت استودیو قرار داشت. «محله چینی‌ها» و فیلمی مثل «پدرخوانده» (فرانسیس فورد کاپولا، ‌۱۹۷۲) در برهه‌ای تولید شدند که اعتبار و جایگاه استودیوها در صنعت فرهنگ امریکا، به واسطه رونق سینما، کمی متزلزل شده بود. به مناسبت ۵۰ سالگی «محله چینی‌ها» ۵ نکته مهم از این فیلم را مرور کرده‌ایم.

۱. اول از نام فیلم شروع کنیم. در سرتاسر دنیا، از آسیا و آفریقا گرفته تا اقیانوسیه و اروپا و امریکا، منطقه‌ها و محله‌هایی در شهرهای عموما بزرگ هست به اسم «‌Chinatown» که ترجمه‌اش به فارسی می‌شود محله چینی‌ها. ساکنان این محدوده‌های جغرافیایی طبعا چینی‌ها و گاه آسیایی‌های چشم‌بادامی هستند که دور از موطن‌شان در کشوری دیگر روزگار می‌گذرانند. تعارض‌ها و تباین‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی میان ساکنان این محلات و کشور میزبان یکی از منابع دائمی ایجاد بحران در این محدوده‌هاست و سر درآورد از وقایع و اتفاقات این محلات یا مداخله در آنها بدون شناخت واقعی این محلات و ساکنانش و تعارض‌ها و ضدیت‌های جاری در آن ممکن نخواهد بود. قانون در این محلات آن‌چنان کاری از پیش نمی‌برد و ساکنانش همچون اعضای یک خانواده از همدیگر حمایت می‌کنند. اما در فیلم «محله چینی‌ها» این نام بر وضعیتی ذهنی دلالت دارد که در آن هرج و مرج مطلق حاکم است و شناخت مجرم از بی‌گناه را غیرممکن می‌کند. لس آنجلس که محل وقایع فیلم است، وضعیتی شبیه محله چینی‌ها دارد و کسی نمی‌داند اوضاع در آن از چه قرار است.

«محله چینی‌ها»، شاهکار بزرگ رومن پولانسکی، ۵۰ ساله شد |  از استخدام جک نیکلسون تا اخراج آهنگساز و فیلمبردار

۲. رابرت ایوانز تهیه‌کننده فیلم قبل از «محله چینی‌ها» فیلم‌هایی مثل «بچه رزمری»، ‌ «قصه عشق» و «پدرخوانده» را برای استودیو پارامونت تهیه کرده بود و قرار بود «محله چینی‌ها» اولین فیلم مستقل خودش باشد؛ جاه‌طلبی بزرگی برای او. رابرت تاون که فیلمنامه کار را نوشت، در آن زمان هنوز اسم‌ورسم زیادی نداشت و فقط روی فیلمنامه «پدرخوانده» کار کرده بود بدون اینکه اسمش در تیتراژ بیاید و قبل از آن هم نامش به عنوان مشاور ویژه در تیتراژ «بانی و کلاید» (آرتور پن، ۱۹۶۷) دیده شده بود. با این حال، او فیلمنامه‌ای نوشت که آمیزه طمع و قدرت و سرمایه‌داری و سیاست و جنسیت بود و درهم‌آمیختگی مفاهیمش اول از همه به مذاق کارگران فیلم خوش نیامد. ایوانز، رومن پولانسکی را برای کارگردانی انتخاب کرد که ریسک بزرگی بود. پولانسکی مثل فیلم‌هایش ناسازگار و سرسخت بود. از همان ابتدا پولانسکی می‌خواست فیلمنامه را اصلاح کند. فیلم با کشمکش میان تهیه‌کننده، فیلمنامه نویس و کارگردان شروع شد.

۳. جک نیکلسون که برای نقش جک گیتیز انتخاب شد، جمع ناجورها جور شد. نیکلسون که در مکتب راجر کورمن تعلیم دیده بود و در فیلم‌های شاگردان دیگر این مکتب از جمله مونتی هلمن بازی کرده بود و جلوی دوربین نسل جدیدی از کارگردانان امریکایی مثل دنیس هاپر، باب رافلسن، مایک نیکولز و هال اشبی درخشیده بود، برای نقش اصلی فیلمی بزرگ انتخاب شد. ۵۰۰ هزار دلاری که برای دستمزد به او پرداخت شد نشان می‌داد که استودیو قدر و قیمت او را خوب می‌دانست.

۴. اختلاف میان تهیه‌کننده و کارگردان به انتخاب فیلمبردار هم کشید. ایوانز کسی مثل گوردن ویلیس (خالق صحنه‌های تیره‌وتار «پدرخوانده») را می‌خواست، اما پولانسکی در نهایت به استنلی کورتز، یکی از استادان فیلمبرداری سیاه‌وسفید، رضایت داد. ۱۰ روز از فیلمبرداری که گذشت و پولانسکی که راش‌ها را دید، از نتیجه رضایت نداشت. کورتز اخراج شد و جان ای. آلونزو جای او را گرفت. آلونزو به دنبال این بود که فیلم واقع‌گرایی‌ای بدون جلب توجه اکسپرسیونیستی خاص فیلم‌های نوآر داشته باشد. نتیجه کار او کاملا درخشان از آب درآمد. نور نئون‌ها مکمل موسیقی جری گلداسمیت است که اتفاقا او را رابرت ایوانز بعد از یک نمایش خصوصی ناموفق به جای دوست پولانسکی که موسیقی اولیه فیلم را ساخته بود سر کار آورد.

۵. داستان فیلم در ظاهر ساده است، اما در واقع ساختار هر صحنه کارکردی دوگانه دارد: یکی در سطح نمادین و دیگری در سطح روایی. برای نمونه کارآگاه با اینکه تقلایی کشنده و وسواس‌گونه برای کشف حقیقت دارد، اما با برملا کردن شبکه پیچیده وقایع و کلاف سردرگمی که او سعی می‌کند سرنخش را پیدا کند، به طور ضمنی از خودش در برابر وضعیت حاکم بر شهر محل زندگی‌اش سلب مسئولیت می‌کند.