حسین از زمانی که ناخواسته دوستش را به قتل رسانده، زندگیاش دگرگون شد. او به جرم قتل به زندان افتاد و وقتی خانواده مقتول درخواست قصاص کردند، هیچ اعتراضی نکرد اما همه چیز دست به دست هم داد تا خانواده مقتول ناگهان تصمیم بگیرند از خون عزیزشان بگذرند و به حسین فرصت زندگی دوباره دهند.
همشهری آنلاین ؛ حوادث: آنها اما زمانی که برگه رضایت را امضا کردند، شاید تصورش را هم نمیکردند که با بخشش قاتل پسرشان مقدمات نجات یک زندانی دیگر را هم فراهم کنند.
۱۳ سال پیش جنایتی عجیب در یکی از محلههای پایتخت رخ داد. آن روز مرد جوانی از محل کار به خانه برمیگشت که متوجه دو نفر از بچههای محل شد که مقابل خانه آنها ایستاده بودند و تخمه میخوردند. مرد جوان با دیدن پوست تخمهها که مقابل خانهشان ریخته شده و آنجا را کثیف کرده بود، به بچهمحلهایش اعتراض کرد که چرا آشغالها را جلوی خانه آنها ریختهاند اما همین اعتراض شعلهای شد برای آتش یک درگیری. درگیری میان این سه جوان چنان شدید شد که یکی از دو جوانی که سرگرم خوردن تخمه بودند به به نام یاسر خانهشان رفت و با برداشتن یک میله آهنی به کوچه برگشت و با آن ضربهای به سر مرد جوان زد. مرد جوان غرق در خون روی زمین افتاد و یاسر که با دیدن این صحنه شوکه شده بود پا به فرار گذاشت.
به دنبال این حادثه، مرد جوان به بیمارستان منتقل شد اما ضربهای که به سرش وارد شده بود، آنقدر شدید بود که دچار خونزیزی مغزی شد و در نهایت جانش را از دست داد. به دنبال مرگ وی، عامل جنایت دستگیر شد و پس از اعتراف به قتل مرد جوان در دادگاه محاکمه و با اصرار خانواده مقتول به قصاص محکوم شد.
تلاش برای بخشش
یاسر به خاطر جنایتی که مرتکب شد بود، به زندان افتاد؛ این در حالی بود که در همه مراحل رسیدگی به پرونده میگفت که هرگز قصد کشتن مقتول را نداشته و به شدت پشیمان است. از سوی دیگر، پرونده وی به دیوانعالی کشور فرستاده شده و با تایید حکم، تنها رضایت خانواده مقتول بود که میتوانست باعث نجات زندگیاش شود.
خانواده مقتول اما اصرار به قصاص داشتند. آنها عزیزشان را از دست داده بودند و میگفتند تا قاتل پسرشان قصاص نشود، آرام نمیشوند. در این شرایط بود که تلاش واحد صلح و سازش برای گرفتن رضایت خانواده مقتول آغاز شد. یکی از کسانی که برای گرفتن رضایت پادرمیانی کرد، جوانی به حسین بود. کسی که خودش زمانی زیر تیغ بود و به خاطر جنایتی که مرتکب شده بود، به قصاص محکوم شده اما اواخر سال ۱۴۰۰ خانواده مقتول او را بخشیده بودند و وی پس از تحمل ۱۳سال زندان، آزاد شده بود.
حسین از وقتی از زندان آزاد شده بود، تصمیم گرفته بود برای نجات افرادی که مثل خودش به خاطر یک لحظه عصبانیت مرتکب جنایت شده بودند، تلاش کند. برای همین بود که برای نجات یاسر از قصاص وارد عمل شد و سراغ خانواده مقتول رفت. او در ملاقاتهایش با خانواده مقتول از خودش گفت. از اتفاقی که باعث شد زندگیاش دگرگون شود و عذاب وجدانی که هرگز رهایش نکرد. او از زندگی سخت زندان گفت و اینکه پس از بخشیده شدن توسط خانواده مقتول، چطور مسیر زندگیاش تغییر کرده است. حرفهای حسین به دل خانواده مقتول نشست و در نهایت آنها تصمیم گرفتند به شرط دریافت دیه، یاسر را ببخشند. آنها قرار است مبلغ دیه را صرف کارهای خیریه کنند تا روح پسرشان در آرامش باشد. به این ترتیب بود که یاسر از مجازات مرگ نجات یافت به گفته خودش قصد دارد پس از آزادی، برای نجات زندانیان دربند تلاش کند.
خواب نجات بخش
به گزارش همشهری، یکی از روزهای شهریور سال ۸۷، جوان ۲۵ ساله ای به نام آرش در جریان یک درگیری به قتل رسید. دعوا میان بچه های محلی واقع در اطراف تهران رخ داده بود. یافته های کارآگاهان نشان می داد که آرش در درگیری با یک ضربه چاقو زخمی شده و پس از انتقال به بیمارستان جانش را از دست داده بود. به گفته شاهدان، عامل جنایت یکی از دوستان مقتول به نام حسین بود که پس از قتل گریخته بود با این وجود اقدامات اطلاعاتی برای شناسایی مخفیگاه وی ادامه داشت تا اینکه وی ۲۴ ساعت پس از قتل، به دلیل شدت عذاب وجدانی که داشت قدم در اداره پلیس گذاشت و خودش را تسلیم کرد.
دعوای پیش پا افتاده
ماجرای زندگی حسین و تلاش او برای گرفتن رضایت خانواده مقتول خواندنی است. او زمانی که تنها ۲۶ سال داشت، در جریان یک درگیری و کاملا ناخواسته، دوستش به نام آرش را به قتل رساند. خودش درباره این حادثه میگوید: درگیری من و آرش عجیب و باورنکردنی بود. ما با هم دوست بودیم و روز حادثه داشتیم برای تعطیلات برنامه سفر میریختیم. من گفتم به شمال برویم اما در جمع ما فقط آرش مخالف بود. میگفت ممکن است به دلیل تعطیلات، جاده ها شلوغ و ترافیک سنگین باشد. بر سر همین مساله بحثمان شد و ناگهان درگیر شدیم. او به من سیلی زد و من با چاقویی که چند ساعت قبل از درگیری به خاطر طرح خاصاش خریده بودم، خواستم او را بترسانم که ضربه اشتباهی به قلبش خورد و جانش را گرفت.
او ادامه میدهد: از وقتی آرش توسط من کشته شد، تنها چیزی که آرامم میکرد مرگ بود. برای همین وقتی محاکمه شدم و حتی وقتی حکمم صادر شد، هیچ اعتراضی نکردم. حتی دو مرتبه هم پای چوبه دار رفتم اما هر دو بار خانواده آرش حکم را اجرا نکردند. در همان زمانها بود که تصمیمی گرفتم. اینکه تا حکمم اجرا نشده، برای نجات قاتلانی که مثل خودم ناخواسته مرتکب قتل شده بودند، تلاش کنم. در زندان شروع کردم به انجام کارهای خیر. با خانواده مقتولان تماس میگرفتم و تلاش میکردم که آنها را راضی به گذشت کنم. شاید به خاطر همین بود که یک شب آرش به خواب مادرش رفت و از او خواست که به من فرصت زندگی دهد. پس از آن هم مادر آرش بدون هیچ قید و شرطی مرا بخشید و از قصاص گذشت و من هم تصمیم گرفتم زندگیام را وقف کارهای خیر کنم.