فیلم‌های علمی-تخیلی در هر دهه چه تغییری کردند و چرا؟

به نقل از دیجیکالا:

در این مقاله سیر تحول فیلم‌های علمی تخیلی را طی دهه‌های گوناگون بررسی می‌کنیم تا ببینیم این صد و خرده‌ای سال چه پیشرفت‌هایی به وجود آمده است و چه تغییراتی رخ داده.

علمی تخیلی یکی از اولین ژانرهایی بود که در تاریخ سینما ظهور پیدا کرد،‌ ژانری که در طول این ۱۰۰ و اندی سال دچار تغییرات شگرفت و بزرگی شده است. ژانر علمی تخیلی مدت‌ها پیش از اختراع سینما وجود داشت و سابقه‌اش به رمان‌های اوایل دهه‌ی ۱۸۰۰ میلادی برمی‌گردد. بسیاری از تاریخ‌نگاران ادبیات معتقدند رمان فرانکشتاین مری شلی اولین رمان علمی تخیلی جهان به حساب می‌آید. کتابی که مؤلفه‌های شاخص این ژانر را به همگان معرفی کرد؛ دانشمندانی نابغه و دیوانه و مغرور، و خطرات مرگباری که نبوغ و جاه‌طلبی‌هایشان به وجود می‌آورد.

ژانر علمی تخیلی اوایل قرن بیستم به سینما هم راه پیدا کرد و سازندگان این دست آثار موفق شدند سراغ ابعاد تازه‌ای بروند و عمق بیشتری به آن ببخشند. چیزی که در ابتدا ایده‌های ادبی روی کاغذ بود حالا جلو دوربین و در تصاویر سینمایی جان می‌یافت. ژانر علمی تخیلی فرصت رشد و نمو پیدا کرد تا ایده‌های هیجان‌انگیز و تازه‌ای را خلق کند و زیرژانرهای متنوعی در سینما به وجود آورد. تعدادی از محبوب‌ترین رمان‌های علمی تخیلی به شکل اقتباس سینمایی ساخته شدند و داستان‌ها و ایده‌هایی را که غیرملموس و باورنکردنی به نظر می‌رسیدند به تصویر کشیدند. فیلم‌سازهای گوناگون ایده‌های علمی تخیلی را به تصویر می‌کشیدند و با داستان‌هایی حیرت‌انگیز و شیوه‌های روایی آینده‌نگارانه به ژانر علمی تخیلی پروبال می‌دادند و مرزهای تازه‌ای را در آن کشف می‌کردند.

فیلم‌هایی مثل «سیاره‌ی میمون‌ها» (Planet of the Apes)، «بلید رانر» (Blade Runner) و «ترمیناتور» (The Terminator) نقش بسیار مهم و اساسی در تثبیت ژانر علمی تخیلی به‌عنوان یک عنصر در حال رشد و پیشرفت مدام داشتند، ژانری که ویژگی‌های جذاب و منحصربه‌فرد خودش را خلق می‌کرد و زبان سینمایی تازه‌ای معرفی می‌کرد.

امروزه فیلم‌های علمی تخیلی محبوبیت فراوانی دارند، ولی اوضاع همیشه به این شکل نبود. مهم است که بدانیم محبوبیت فراگیر فیلم‌های علمی تخیلی مدرن وام‌دار سال‌ها تلاش و پیشرفت سینماست. بی‌شمار فیلم علمی تخیلی در سال‌های دور ساخته شدند و جایگاه این ژانر را در بین سینمادوستان و فیلم‌سازان تثبیت کردند تا امروز بتوانیم از بهترین آثار سینمایی با پیشرفته‌ترین جلوه‌های فنی و کامپیوتری لذت ببریم. هر دهه فیلم‌هایی جدید، سبک‌هایی تازه و ابزارآلاتی نو به صنعت سینما معرفی کرده است تا شیوه‌هایی به‌روز و قبلا امتحان‌نشده را برای به تصویر کشیدن آینده‌ی انسان‌ها به کار بگیرند.

دهه‌ی ۱۹۰۰

فیلم سفر به ماه

اوایل ۱۹۰۰، فیلم و سینما هنوز به جایگاه فعلیش نرسیده بود و به‌عنوان رسانه‌ی سرگرمی‌سازی که بر همه جا مسلط شده باشد شناخته نمی‌شد. در واقع اولین تصاویر متحرک تاریخ ۱۲ سال قبل از ورود به قرن جدید ساخته شده و هنوز سینما به مفهوم امروزیش شکل نگرفته بود.

ابتدای دهه‌ی ۱۹۰۰ کم‌کم فیلم را به‌عنوان یک منبع سرگرمی شناختند. پیش از آن بیشتر به‌عنوان یک تکنولوژی تازه و به‌روز شناخته می‌شد که صرفا برای مقاصد علمی به کار ‌می‌رفت. برادران لومیر (اولین کسانی که تصاویر متحرک را در حضور جمعی از تماشاگران به نمایش گذاشتند و اساسا تولد سینما را پایه‌گذاری کردند) معتقد بودند که تصاویر متحرک صرفا برای نمایش «وقایع» کاربرد دارند، چیزی که زمینه‌ساز مستند شد.  ولی برخلاف مستند، وقایعی که برادران لومیر ثبت و ضبط می‌کردند خام و بدون دستکاری و تدوین بود و فقط یک اتفاق روزمره را بدون دخل و تصرف نمایش می‌داد.

این رویکرد تا اواخر ۱۸۰۰ محبوبیت داشت، ولی هرچه بیشتر گذشت فیلم و سینما بیشتر به‌عنوان یک منبع سرگرمی معرفی شد و به‌تدریج سمت و سوی داستانی به خودش گرفت. فیلم‌سازی مثل ژرژ ملیِس با ساخت فیلم‌های «سفر به ماه» (A Trip to the Moon) و «سفر غیرممکن» (Impossible Voyage) به ترتیب سال‌های ۱۹۰۲ و ۱۹۰۴ مرزهای سینما و تصاویر متحرک را جابه‌جا کرد و به همه نشان داد که با این تکنولوژی چه کارهایی می‌توان کرد.  هر دوی این فیلم‌ها اتمسفر حاکم بر آثار علمی تخیلی آن دوره را نمایندگی می‌کردند، اگرچه حالا که به آن‌ها نگاه می‌کنیم به نظر می‌رسد بیشتر رگه‌های فانتزی دارند تا علمی تخیلی. در فیلم‌های ملیس معمولا می‌دیدیم که گروهی از نظریه‌پردازها و روشن‌فکران به سرزمینی ناشناخته سفر می‌کردند یا به اهدافی تقریبا غیرممکن دست پیدا کنند، و برای رسیدن به این اهداف هم از تجهیزاتی عجیب که پایه‌ی علمی کم‌مایه‌ای داشتند استفاده می‌کردند.

این دست فیلم‌ها که در جاهای مختلف دنیا طرفدار پیدا کرده بود، مقلدان زیادی به وجود آورد که از آن‌ها می‌توان به فیلم «ازدواج بین سیاره‌ای» (Interplanetary Marriage) اشاره کرد. بنابراین ژانر علمی تخیلی از همان سال‌های اولیه‌ی شکل‌گیری سینما به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای خیال‌پردازی و روایت داستان‌های شگفت‌انگیز شناخته شد.

دهه‌ی ۱۹۱۰

بیش از ۲۰ سال از خلق اولین دوربین سینما گذشته بود و فیلم‌ بیشتر و بیشتر به‌عنوان یک فرم هنری قابل دسترس شناخته می‌شد. البته نسبت مردم آن زمان با سینما مثل نسبت ما نبود و هنوز یک تفریح عمومی به حساب نمی‌آمد، ولی در سراسر دنیا هنرمندانی از رشته‌های دیگر به سینما به‌عنوان یک ابزار انقلابی نگاه می‌کردند. در نتیجه فیلم‌های کوتاه و بلند بیشتری ساخته شد. آخرین فیلم ژرژ ملیس یعنی «فتح قطب» (Conquest of the Pole) سال ۱۹۱۲ اکران شد، زمانی که ژانر علمی تخیلی از ایده‌های فانتزی و دور از ذهن اولیه فاصله می‌گرفت و به اتمسفرهای باورپذیر و زمینی‌تر نزدیک می‌شد.

فیلم‌هایی مثل «۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا» (۲۰۰۰۰Leagues Under The Sea) محصول ۱۹۱۶ – اولین فیلمی که بخشی از آن زیر آب فیلم‌برداری شده بود- و «ارباب معما» (The Master Mystery) – فیلم‌های دنباله‌دار آمریکایی با بازی هری هودینی که از سال ۱۹۱۸ پخش می‌شد – خبر از تغییر سینمای علمی تخیلی به سمت ایده‌های جدی‌تر و ملموس‌تر می‌داد. سوژه‌ی فیلم‌های این دوره تحقیقات و اکتشافات علمی و ربات‌ها بود، پاسخی به کنجکاوی روزافزون مردم جهان به پیشرفت تکنولوژی‌های زمانه. به دلیل پیشرف سریع تجهیزات و تکنیک‌های سینمایی، مخاطبان روز به روز بیشتر به فیلم‌های بلند عادت کردند و سینما وارد مسیری شد که امروزه می‌بینیم، یعنی سلطه‌ی فیلم‌های بلند داستانی.

دهه‌ی ۱۹۲۰

بسیاری از فیلم‌های کوتاهی که طی سال‌های اولیه‌ی تاریخ سینما و به‌ویژه‌ی دهه‌ی ۱۹۱۰ ساخته شدند، فانتزی‌های رؤیاگونی بودند که به تماشاگرانشان فرصتی برای تخیل و ورود به دنیاهای عجیب‌تر می‌دادند. قصه‌هایی تجربی که سازندگانشان شعبده‌بازها و نویسندگان کتاب‌ها بودند. با این حال دهه‌ی ۱۹۲۰ تغییرات واضح و مهمی در بسیاری از ژانرهای سینمایی به وجود آمد، به‌ویژه در ژانر علمی تخیلی.

هم‌زمان که فیلم‌سازی به یک فرم هنری پیچیده‌تر و کارآمدتر تبدیل شد، فیلم‌نامه‌نویس‌ها و کارگردان‌ها تصمیم گرفتند مسائل روز اجتماعی را به فیلم‌هایی که می‌ساختند اضافه کنند. فیلم‌های علمی تخیلی پیش از این دوره تحت تأثیر و با اقتباس از آثار ادبی ساخته می‌شدند، ولی مردم دهه‌ی ۱۹۲۰ با جریانی از فیلم‌ها مواجه شدند که در آن‌ها نقدها و کنایه‌های اجتماعی گنجانده شده بود. فیلم‌سازهای مختلف بخش تازه‌ای از سینما را کشف کرده بودند و از آن به‌عنوان بستری برای نقدهای اجتماعی استفاده می‌کردند.

بهترین نمونه‌ی این جریان سینمایی را می‌توانید در شاهکار فریتز لانگ یعنی «متروپولیس» (Metropolis) محصول سال ۱۹۲۷ ببینید. فیلمی درخشان از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان. متروپولیس که به‌شدت تحت تأثیر جامعه‌ی صنعتی آلمان و شکاف رو به گسترش بین ثروتمندان نخبه و طبقه‌ی فقیر کارگر بود، آینده‌ای را نشان می‌داد که در آن مردم طبقه‌ی کارگر مجبور شده‌اند زیر زمین زندگی کنند و ثروتمندان جامعه که ۱% جمعیت را تشکیل می‌دهند در برج‌ها و آسمان‌خراش‌های گران‌قیمت روزگار می‌گذرانند. تفاوت فاحش و تکان‌دهنده‌‌‌ی بین سطح زندگی دو طبقه‌ی مختلف این فیلم، آینه‌ی تمام‌نمای آلمان آن دوره و اقتصادش بود، آلمانی که باید با عواقب جنگ جهانی اول کنار می‌آمد و مردمش در شرایط هولناکی به سر می‌بردند.

تا همین امروز، متروپولیس به‌عنوان یک نمونه‌ی درخشان و عالی برای فیلم‌های علمی تخیلی و پادآرمان‌شهری به‌ حساب می‌آید.

دهه‌ی ۱۹۳۰

فیلم مرد نامرئی

تا پیش از دهه‌ی ۳۰ ژانر علمی تخیلی حسابی پروبال گرفت و محبوبیت پیدا کرد، ولی اوایل دهه‌ی ۳۰ جهان در وضعیت مطلوبی به سر نمی‌برد. مردم هراس پس‌لرزه‌های رکود بزرگ اقتصادی را داشتند و هنوز به آرامش و ثبات کامل نرسیده بودند. در نتیجه‌ی این اتفاق‌ها، ژانر علمی تخیلی هم دیگر مثل سابق پر از سوژه‌های ایده‌آل‌گرایانه نبود. هم ادبیات و هم سینما دچار تغییراتی شده بودند و داستان‌ها سمت‌وسویی تلخ‌تر، تاریک‌تر و غم‌انگیزتر داشتند. هر چه بیشتر می‌گذشت، ژانر علمی تخیلی با دیگر ژانرها و سوژه‌ها تلفیق می‌شد و از ماهیت اولیه‌اش فاصله می‌گرفت.

مطرح‌ترین فیلم‌هایی که این دهه به سینما معرفی شدند علمی تخیلی/ترسناک‌های محصول پارامونت و یونیورسال بودند که از میان آن‌ها می‌توان به فیلم‌های «دکتر جکیل و مستر هاید» (Dr. Jekyll and Mr. Hyde) و «مرد نامرئی» (The Invisible Man) اشاره کرد. این فیلم‌ها چیزی بودند بین علمی تخیلی‌های اولیه و آثاری که دهه‌ی ۲۰ و ۳۰ منتشر شدند. یعنی از یک طرف سوژه‌های رؤیاگونه‌ای داشتند و مردم را به دنیاهای تازه و دور از دغدغه‌ی روزمرگی دعوت می‌کردند، و از طرفی دیگر سراغ ایده‌های جدی و تلخ‌تر می‌رفتند. نتیجه‌ی این رویکرد، فیلم‌هایی شد که دلهره و نگرانی مردم را با استفاده‌ از علم و تکنولوژی به تصویر می‌کشید، مردمی که آرام‌آرام داشتند از تاریکی‌های دوران رکود بزرگ فاصله می‌گرفتند. متأسفانه اوضاع جهان خیلی زود دوباره سمت ویرانی و سیاهی رفت و فجایع دیگری در پی رکود بزرگ اقتصادی رخ داد که وحشتی جهانی به وجود آورد.

دهه‌ی ۱۹۴۰

مردم دهه‌ی ۱۹۴۰ عظیم‌ترین چالش و نزاع کل دنیا را دیدند: چرخ گوشت بی‌رحم و مرگباری به نام جنگ جهانی دوم. جان آدم‌های بی‌شماری از دست رفت و تأثیر این جنگ بزرگ جهانی روی فرهنگ و هنر سراسر دنیا ماندگار شد. اکثر فیلم‌های پرطرفدار و پرتماشاگر این دوره فیلم‌های جنگی و به‌ویژه پروپاگانداهایی بودند که مردم را به حضور در جبهه‌های نبرد تشویق می‌کردند، ولی فیلم‌های علمی تخیلی هم ساخته شدند که تأثیر جنگ روی آن‌ها مشهود بود.

استودیوهای یونیورسال و پارامونت به تولید فیلم‌های هیولایی معروفشان ادامه دادند، ولی در کنار آن‌ها بسیاری از استودیوهای آمریکا سعی کردند قهرمان‌ها و چهره‌های شناخته‌شده‌ی فرهنگ عامه مثل فلش گوردون را در فیلم‌‌هایی با مضمون جنگ به‌ کار بگیرند تا سیاهی‌ و هراس فاشیسم و استبدادگرایی را به مردم نشان دهند.

یک فیلم از این دوره خیلی رو و علنی پیام‌های ضد استبدادگرایی‌اش را به خورد مخاطب می‌داد؛ «تعطیلات عجیب» (Strange Holiday) محصول سال ۱۹۴۵. شخصیت اصلی این فیلم جان استیونسون از تعطیلاتی برمی‌گشت و در کمال تعجب متوجه می‌شد فاشیست‌ها ایالات متحده‌ی آمریکا را تحت تسلط خود در آورده‌اند. جالب اینجاست که کمپانی جنرال موتورز به‌صورتی پنهانی پشت ساخته شدن این فیلم بود، شیوه‌ای معمول برای فیلم‌های از آن دوره که قرار بود اقدامات آمریکا را در جنگ توجیه کنند. همان‌طور که می‌دانید خیلی از کارخانه‌های آمریکایی در زمان جنگ تغییر کاربری دادند تا به سربازان یاری برسانند و ساخت فیلم‌های تبلیغاتی برای تهییج مردم هم جزئی از شرح وظایفشان بود.

دهه‌ی ۱۹۵۰

طی این دهه ژانر علمی تخیلی یکی از بزرگ‌ترین تحولات فرهنگی را تجربه کرد، تغییری که مرتبط بود با یکی از هولناک‌ترین اکتشاف‌های علمی. در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم اولین و تنها استفاده‌ی از بمب اتم ثبت شد و لیتل ‌بوی و فت من (نام مستعاری که روی بمب‌ها گذاشته بودند)  روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی فرو افتادند. دو بمبی که به فاصله‌ی سه روز از هم افتادند و مجموع تلفات انسانی‌اشان چیزی حدود ۲۰۰ هزار نفر بود. از آن زمان به بعد، ترس و هراس یک جنگ هسته‌ای تمام‌عیار روی روابط کشورها و جامعه‌ی مدرن سایه انداخت.

فیلم‌های علمی تخیلی یکی از اولین منابع سرگرمی بودند که این واقعه‌ی عظیم و سهمگین را به کار گرفتند. آثاری مثل «آن‌ها!» (Them!) و «از زیر دریا آمد» (It Came From Beneath The Sea) با نمایش تصاویری زننده و تکنیک‌های فیلم‌سازی اغراق‌شده تأثیرات جنگ هسته‌ای را به بینندگان وحشت‌زده نشان می‌دادند. تماشاگران بخت‌برگشته‌ی سینما به یکباره با حیوان‌های عظیم‌الجثه‌ای روبه‌رو می‌شدند که تحت تأثیر آزمایش‌های هسته‌ای جهش‌ یافته بودند و حالا به جان مردم می‌افتادند. فیلم‌هایی با حضور هیولاهای رنگارنگ، فیلم‌هایی که حالا به‌عنوان «کایجو» (kaiju) می‌شناسیم.

پدربزرگ فیلم‌های کایجو یعنی «گوجیرا» (Gojira) سال ۱۹۵۴ ساخته شد که مستقیما از دل ترس و وحشت بمباران اتمی به وجود آمد. با این حال وحشت بمباران اتمی تنها مسأله‌ی اجتماعی حاضر در فیلم‌های علمی تخیلی نبود. با قدرت گرفتن روزافزون اتحاد جماهیر شوروی و تأثیری که روی جهان می‌گذاشت، بسیاری از فیلم‌ها داستانشان را روی ترس از حمله‌ و تجاوز کشورهای بیگانه بنا کردند. ترسی که نشان‌دهنده‌ی هراس آمریکایی‌ها از نفوذ تفکرات کمونیستی بود. نسخه‌ی اولیه و اصلی فیلم «هجوم ربایندگان جسم» (Invasion of the Body Snatchers) در همین دوره اکران شد و با نمایش موجودات بیگانه‌ی بی‌حسی که ادای آدم‌ها را در می‌آوردند، تماشاگران را هم به یاد ترس از تهاجم شوروی و تفکرات کمونیستی انداخت و هم جنبش ضدکمونیستی مک‌کارتیسم که در آن مقطع ملت را گرفتار کرده بود. نکته‌ای جالب که خبر از تناقضی عجیب و آشکار در ساختار آمریکا می‌داد.

دهه‌ی ۱۹۶۰

فیلم 2001 ادیسه فضایی

محبوبیت‌ فیلم‌های دوره‌ی طلایی علمی تخیلی تا دهه‌ی ۶۰ هم ادامه یافت و تماشاگران این دوره با انبوهی از فیلم‌های ترسناک علمی تخیلی متأثر از ترس جنگ و بمباران اتمی مواجه شدند. همچنین در این دوره بود که فیلم‌های گودزیلا همه جا را قبضه کردند و این مارمولک غول‌پیکر تبدیل به هیولای مورد علاقه‌ی خیلی‌ها شد.

اما بیشتر فیلم‌های علمی تخیلی دهه‌ی ۶۰ درباره‌ی موجودات بیگانه و حیوانات رادیواکتیوی بود. دلیل عمده‌ی فراگیری این دست فیلم‌ها، راحتی ساخت و بودجه‌ی نسبتا پایینشان بود که باعث می‌شد مدیران استودیو به آن‌ها به‌عنوان منبع لایزال سودآوری نگاه کنند. با این حال، اواخر دهه‌ی ۶۰  دو فیلم علمی تخیلی مطرح و جریان‌ساز اکران شد که این ژانر محبوب را از کهنگی در آوردند. دو فیلم که به‌جای دنباله‌روی از انبوه فیلم‌های مشابه، سراغ ایده‌های جسورانه‌تری رفتند. ایده‌هایی که به فیلم بزرگی مثل متروپولیس تنه می‌زد.

سال ۱۹۶۸ سینمادوستان با فیلم «سیاره‌ی میمون‌ها» (Planet of the Apes) ساخته‌ی فرانکلین جی شافنر آشنا شدند که نقدی تندوتیز و گزنده بود بر تب بمب اتم و اتفاقا انقلابی هم در جلوه‌های ویژه رقم زد. همان سال  و مدتی بعد از اکران سیاره‌ی میمون‌ها، فیلم بزرگ استنلی کوبریک یعنی «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey ) روی پرده آمد. فیلم کوبریک مضامین گسترده و عمیقی را مطرح می‌کرد، از جست‌وجوی همیشگی و ابدی انسان برای یافتن معنا تا خودآگاهی یک هوش مصنوعی. هر دوی این فیلم‌ها جانی تازه به ژانر علمی تخیلی بخشیدند و راه را برای بسیاری از فیلم‌هایی که امروزه می‌بینیم هموار کردند.

دهه‌ی ۱۹۷۰

فیلم سوپرمن

علمی تخیلی‌های کم‌خرج و سطحی به طور کامل از صحنه‌ی سینما حذف نشدند، ولی فیلم کوبریک جرقه‌ی شکل‌گیری جریانی از فیلم‌های علمی تخیلی هوشمندانه را زد که در سراسر دنیا ساخته و اکران شدند. فیلم‌هایی مثل «جاذبه‌ی آندرومدا» (The Andromeda Strain)، «بیسکویت سبز» (Soylent Green) و «سولاریس» (Solaris) همگی آثار علمی تخیلی کُند و مضمون‌محوری بودند که بیشتر تمرکزشان صرف جنبه‌های فلسفی  داستان‌هایشان می‌شد تا چیز دیگری. البته در همین زمان بود که فیلم‌سازها به‌تدریج متوجه قدرت بلاک‌باسترها شدند و فهمیدند اگر آن‌ را با ژانرهای متفاوت سینمایی تلفیق کنند نتایج درخشانی خواهند گرفت.

سال ۱۹۷۷ وقتی دو فیلم بزرگ «جنگ‌های ستاره‌ای» (Star Wars) و «سوپرمن: نسخه سینمایی» (Superman: The Movie) اکران شدند دورنمای سینما و ژانر علمی تخیلی برای همیشه تغییر کرد. اولی ساخته‌ای کاملا ارجینال و اصیل بود که ارتباط مستقیمی با آثار ادبی و سینمایی پیشین نداشت، دومی اقتباسی بود از کمیک بوک‌های معروف. هر دو به موفقیت‌های عظیم رسیدند و زمینه‌‌ی به وجود آمدن فرنچایزهای بزرگ و جریان‌ساز را فراهم کردند. سوپرمن تقریبا بیست سال قبل از تب امروزه‌ی فیلم‌های علمی تخیلی اکران شد و جلوه‌های ویژه‌ی پیشرو و به‌روزی داشت. جنگ‌های ستاره‌ای هم که نیاز به گفتن و معرفی ندارد و همه می‌دانیم چه تأثیری روی جهان و سینما گذاشت.

دهه‌ی ۱۹۸۰

فیلم ترمیناتور1

همیشه وقتی فیلمی به موفقیت و محبوبیت بزرگی می‌رسد، خیل عظیم مقلدان سروکله‌اشان پیدا می‌شود و ابنوهی فیلم مشابه می‌سازند. جنگ‌های ستاره‌ای هم از این قاعده مستثنی نبود و تا مدت‌ها فیلم‌های زیادی با تقلید از آن ساخته می‌شد که بیشترشان آثار به درد نخور و فراموش‌شدنی بودند. احتمالا معروف‌ترین نمونه‌ی این تقلید‌ها فیلم «نبرد فراسوی ستارگان» (Battle Beyond the Stars) بود که جیمز کامرون جلوه‌های ویژه‌ی پیشرفته‌اش را به سرانجام رساند.

جیمز کامرون مدتی بعد خودش روی صندلی کارگردانی نشست و فیلمی را ساخت که ژانر علمی تخیلی را تکان داد و حالا همه دهه‌ی ۸۰ را با آن می‌شناسیم؛ ترمیناتور. فیلم کامرون یکی از معدود آثار ارجینال درباره‌ی سفر در زمان بود که نه تنها بسیاری از ایده‌های سفر زمانی را برای اولین بار مطرح کرد، بلکه با جریان فیلم‌های علمی تخیلی آن دوره هم‌خوانی داشت. یعنی فیلم‌هایی که بستر داستان‌هایشان جهان‌های پساآخرالزمانی و تکنولوژی‌های پیشرفته‌ی مرگبار آینده بود.

خیلی از فیلم‌های دهه‌ی ۸۰ با رویکرد متفاوتی سراغ این قضیه رفتند، فیلم‌هایی مثل بلید رانر و انیمه‌ی «آکیرا» (Akira)، ولی هراسی همگانی در این دوره وجود داشت و مردم از شکل‌گیری آینده‌ای سیاه و تلخ که تحت سیطره‌ی تکنولوژی در آمده است وحشت داشتند.  ترسی که طی جنگ سرد و وضعیت ناپایدار جهان به وجود آمده بود.

دهه‌ی ۱۹۹۰

فیلم ماتریکس

اگر فیلم‌های دهه‌ی ۵۰ نمایان‌گر ترس و پارانویای جهان در پی ورود به عصر بمب اتم بود، دهه‌ی ۹۰ همه گرفتار دلهره و هراسی عمومی شده بودند که به خاطر طلوع عصر اینترنت به وجود آمد. بسیاری از فیلم‌های این دوره با نگاهی مشکوک و پر از ترس سراغ تکنولوژی می‌آمدند، ولی همزمان کنجکاوی‌اشان را هم داشتند. فیلم‌هایی مثل «سخت‌افزار» (Hardware) که داستان رباتی قاتل و شورش دیوانه‌وارش را در یک صحرای ویران پساآخرالزمانی روایت می‌کرد. ترمیناتور ۲ هم تصویر مشابهی از آینده نشانمان می‌داد، آینده‌ای غرق در پارانویا، ترس از ربات‌ها و ابزارآلاتی که با هوش مصنوعی کار می‌کردند. این ترس به‌ویژه در ترمیناتور ۲ مشهودتر بود چرا که طی یک افشاگری تکان‌دهنده مشخص می‌شد اسکای‌نت، هوش مصنوعی مرگباری که آخرالزمان را به راه انداخت از یک تراشه و به دست انسان‌ها به‌ وجود آمده بود، آن هم تراشه‌ای که از نابودگر قسمت اول به جا ماند.

البته همه می‌دانیم هیچ فیلمی به اندازه‌ی «ماتریکس» (Matrix) موفق نشد ترس و وحشت جامعه‌ی پست مدرن را از اینترنت و واقعیت‌های مجازی به تصویر بکشد. اتمسفری که در اواخر دهه‌ی ۹۰ حاکم بود همه را به وحشت می‌انداخت. هزاره‌ی جدید در راه بود و یکجورهایی همه به واقعیت دنیا شک کرده بودند. و درست در همین زمان فیلمی آمد که تئوری هولناکی مطرح می‌کرد؛ اینکه کل دنیا یک شبیه‌سازی کامپیوتری است و ما آدم‌ها چیزی نیستیم جز برده‌هایی بی‌خبر برای هوش‌های مصنوعی.

نسخه‌ای که واچوفسکی‌ها از آینده‌ی بشر ترسیم کردند سنگ بنای جریانی در سینمای علمی تخیلی و اکشن شد که هنوز هم ادامه دارد. هر از گاهی شاهد فیلمی هستیم که ایده‌های مشابهی مطرح می‌کند و داستانش با الهام از ماتریکس شکل گرفته.

دهه‌ی ۲۰۰۰

فیلم آواتار

توسعه‌ی جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری و تصاویر دیجیتالی تأثیر چشم‌گیری روی فیلم‌های این دوره و به‌ویژه روی آثار علمی تخیلی گذاشت. شاید بیشترین اثر این همه‌گیری را در سه‌گانه‌ای که به‌عنوان پیش‌درآمد جنگ‌های ستاره‌ای ساختند شاهد بودیم. سه فیلمی که جورج لوکاس با تکیه‌ی شدید بر جلوه‌های کامپیوتری ساخت نتیجه‌ی خیلی خوبی نگرفت. بیش از حد روی تصاویر دیجیتالی متمرکز شده بود و جادوی دنیایی که خلق کرد را از یاد برد و در نهایت نتوانست در حد و اندازه‌های سه‌گانه‌ی اصلی ظاهر شود.

با این حال فیلم‌سازان دیگر بیخیال استفاده از این تکنولوژی هیجان‌انگیز نشدند و از ابزارهای پیشرو و به‌روز لوکاس برای خلق دنیاهای خودشان استفاده کردند. فیلم «آواتار» (Avatar) هنوز که هنوز است به‌عنوان یک تجربه‌ی سینمایی حیرت‌انگیز شناخته می‌شود که مرزهای زیادی را در تکنیک‌های فیلم‌سازی و جلوه‌های ویژه و البته تصاویر سه‌بعدی جابه‌جا کرد. جیمز کامرون پاداش تلاش‌ها و نوآوری‌هایش در آواتار را با فروش فوق‌العاده‌ی فیلم گرفت که آن‌ را تا مدت‌ها تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما می‌کرد.

دهه‌ی ۲۰۱۰

فیلم اکس ماکینا

از زمان شکل‌گیری بلاک‌باسترها از دهه‌ی ۷۰، فیلم‌های این‌چنینی در استودیوها محبوب‌ و محبوب‌تر شدند و دهه‌ی ۲۰۱۰ احتمالا نقطه‌ی اوج آن‌ها بود. فرنچایزهای بزرگ و پرفروش یکی پس از دیگری به سینماها آمدند. فیلم‌های پولسازی مثل ترنسفورمز و فیلم‌های جهان سینمایی مارول گیشه‌ها را تکان دادند و میلیون‌ها نفر را روانه‌ی سینماها کردند. فیلم‌های ابرقهرمانی در وهله‌ی اول در ژانر علمی تخیلی ریشه دارند و اکثر ایده‌هایشان در این حوزه می‌گنجد. داستان‌هایی درباره‌ی ابرقهرمان‌هایی با قدرت‌های مافوق بشری که یا از سیاره‌ای دیگر می‌آمدند یا با تکنولوژی‌های فوق پیشرفته به جایگاه فعلیشان می‌رسیدند و هوش مصنوعی در دنیایشان نقشی کلیدی ایفا می‌کرد.

سال‌های آخر این دهه فیلم‌های کم‌خرج‌تر و هنری‌تری پا به عرصه گذاشتند. علمی تخیلی‌هایی که محوریتشان نه فروش و بازیگرهای چهره و خرج‌های نجومی، بلکه طرح مسائل پیچیده و عمیق در بستر این ژانر بود. فیلم‌هایی مثل «اکس ماکینا» (Ex Machina) و «زیر پوست» (Under the Skin). البته فیلم‌سازی مثل کریستوفر نولان هم بود که سعی می‌کرد بلاک‌باسترهایی با ایده‌های عمیق و پیچیده و تفکربرانگیز بسازد و مثلا با «بین ستاره‌ای» (Interstellar) هم گوشه‌ی چشمی به گیشه داشت، هم به فکر جهان شخصیش بود.

دهه‌ی ۲۰۲۰ و آینده

فیلم تنت

با اینکه چندین دهه از فیلم‌های علمی تخیلی را پشت سرمان داریم و نمونه‌های زیادی برای بررسی موجود است، ولی نمی‌توان دقیقا پیش‌بینی کرد که این ژانر در آینده به کدام سمت خواهد رفت. سال گذشته فیلم «تنت» (Tenet) کریستوفر نولان اکران شد که نتوانست مثل سابق تماشاگران زیادی را سمت خودش بکشد، ولی همچنان ایده‌های بزرگ و تکان‌دهنده‌ای داشت و سعی می‌کرد داستانی غیرتکراری و ارجینال تعریف کند با تصاویر خیره‌کننده و صحنه‌های اکشن تکان‌دهنده. امسال یا سال بعد هم باید منتظر دیدن «تل‌ماسه» (Dune) به کارگردانی دنی ویلنو باشیم و ببینیم این اثر موردانتظار که اکرانش بارها به تعویق افتاده و هنوز هم می‌افتد به چه صورت در آمده.

دهه‌ی جدید پیش روی ماست و احتمالا صدها فیلم علمی تخیلی هیجان‌انگیز انتظارمان را می‌کشند. ژانر علمی تخیلی از همان روزهای اولیه و زمانی که روی کاغذ رمان‌ها جان می‌گرفت، ایده‌های جسورانه و اکتشافات علمی غیرقابل تصور را به انسان‌ها معرفی می‌کرد. تا زمانی که فرهنگ و تکنولوژی ثابت نماند و مدام تغییر کند و بهتر شود و تکامل یابد و هر روز در سراسر دنیا راه‌‌ها و روش‌های متنوع و جدیدی خلق شود، فیلم‌های علمی تخیلی هم به شگفت‌زده کردن ما ادامه خواهند داد.

منبع: screenrant