داود فتحعلیبیگی سالیان است در باره نمایشهای آیینی و ایرانی پژوهش و کار میکند. او در این مدت کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته و نسخههای مختلف تعزیه را بررسی کرده است.
همشهری آنلاین، شقایق عرفی نژاد: او چندین نمایش هم در این حوزه نوشته و کارگردانی کرده که میتوان به اینها اشاره کرد: «کسی که سر دهد اول (حر)»، «برخورد»، «تخت و خنجر»، «الماس چاقو فروش»، «سلطان مبدل»، «میرزا عبدالطمع و جنگ جهانی»، «چشم تنگ»، «مواظب کلاهت باش»، «میرزا فرفره»، «نمایش ممنوع»، «عروسی دختر شاه پریان با حاکم ملایر». به تازگی نشر نی کتاب «تقلیدچی عاشقانهها» را منتشر کرده که گفتوگویی است با فتحعلی بیگی در باره نمایشهای سنتی ایرانی و تاریخچه آنها. با داود فتحعلی بیگی در باره وضعیت نمایشهای سنتی ایرانی و همینطور انتشار این کتاب صحبت کردیم:
جایگاه نمایشهای آیینی و نمایشهای ایرانی هم در نزد مردم قابل بررسی است و هم در میان متولیان دولتی. ارزیابی شما از وضعیت این گونه نمایشی در بین این دو گروه چیست؟
در سالهای طولانی که روی تعزیه متمرکز شدهام، هرکجا تعزیهای برگزار شده عده زیادی تماشاگر دور آن جمع شدهاند. حتی در جاهایی بیشتر از دو هزار تماشاگر حضور داشتهاند. بنابراین این هنر هنوز جایگاهش را بین عامه مردم حفظ کرده و هرکسی از منظر خودش به این هنر نگاه میکند. نمایشهای شادیآور هم هرگاه اجرا شدهاند، مورد استقبال قرار گرفتهاند. اما آنچه عامل کم رنگ شدن این هنر شده، این است که برخلاف دیگر کشورهای آسیایی شرایط عرضه بهروز این هنرها را فراهم نکردهایم. از طرفی مدرسهای دایر نکردهایم که این هنرها هم به شکل سینه به سینه و هم به شیوه آکادمیک آموزش داده شود. اینها غفلتهایی است که ما در ارتباط با این هنر انجام دادهایم. با همه این بی مهریها میبینیم هنوز این هنرها نفس میکشند. این نشان میدهد همچنان در جامعه ما پایگاه و جایگاه و پذیرش نمایش ایرانی و نمایش آیینی وجود دارد که به دلیل پیوستگی فرهنگی اتفاق افتاده است.
از نظر دولتی چطور؟
حمایتهای دولتی بستگی به فردی دارد که مدیر میشود. یعنی به صورت سازمان یافته نیست. هرکس به تناسب فهم و علاقه خودش حمایت میکند. مدیرانی بودهاند که اصلا این گونههای نمایشی برایشان مهم نبوده است. مدیرانی هم داشتهایم مثل آقای علی منتظری که به همه شکل از ما حمایت کرد. زمان او ما به جای ده شب تعزیه سی شب تعزیه اجرا میکردیم. در زمان او بود که برای اولین بار تعزیه از ایران بیرون رفت و ۵ شب در آوینیون اجرا شد.
پس نگاه سلیقه ای است؟
بله. بسته به این است که چقدر ن مدیک یک مدیر عرق ملی و دریافت فرهنگی داشته باشد. یک معاون وزیر داشتیم که بعد از آقای منتظری سر کار آمده بود. جلسه ای با او داشتیم و در آخر جلسه گفت قال قضیه را بکنید. یعنی برایش این مسئله یک قال بود. یا مدیری داشتیم که همراه ما به آوینیون آمده بود و بعد از اجراها بدون هیچ حرف و حتی خسته نباشید از سالن بیرون میرفت. در صورتی که آقای منتظری از ساعت دو بعد از ظهر تا زمان اجرای تعزیه با ما بود و دل تو دلش نبود که کار درست انجام شود.
الان در چه وضعیتی هستیم؟
الان چندین سال است که فقط چند شب تعزیه برای خالی نبودن عریضه برگزار میشود.
یکی از اتفاقاتی که در کشورهای دیگر برای نمایشهای سنتی میافتد، مثل کابوکی ژاپن یا نمایش چینی، به روز شدن این نمایشهاست.
اگر نمایش سنتی به روز شود، چیزی از آن باقی نمیماند. آنها از این نمایشها برای خلق کارهای جدید استفاده میکنند که دیگر کیوگن یا کابوکی نیست. اما کیوگن را به همان شکل نگه میدارند. آنها بناهای نمایشهای سنتی کهن را نگه داشتهاند. بناهای کهن نمایش سنتی ما همین تکایا بودند که اجازه دادیم از بین بروند. یا بعضی از قهوهخانههای بزرگ بودند که در آنها نقالی و روحوضی اجرا میشد. با از بین رفتن آنها ما باید سالنهایی بسازیم که امکان اجرای روحوضی و نقالی و تعزیه و سایر آیینهای نمایشی در آنها باشد. به این میگویند عرضه کردن به شکل امروز. یعنی به شکل یک پدیده هنری به آن نگاه کنید. مناسبت اجرای تعزیه محرم است. ولی بیش از ۵۰۰ مجلس تعزیه داریم که مناسبت همه آنها محرم نیست. مثلا مجلس شبیه اسکندر و فغفور چین و سلطان محمود و عیاز. پس ما باید یک تماشاخانه ویژه نمایشهای ایرانی و آیینی داشته باشیم که بتوان گونههای مختلف آن را دقیقا بر اساس سبک و سیاق قدیم اجرا کرد. حالا در آن زمان با چراغ زنبوری فضا را روشن میکردند، ما با پروژکتور. تغییراتی به این شکل باید انجام شود. یا آثاری با توجه به ساختار سنتی خلق کنیم. نمایش روایی اصول و قرارداد خودش را دارد. همانطور که در اواخر قاجار میبینیم تعزیهنویسها رویکردی به ادبیات کهن ایران دارند و تعزیههایی مثل سلطان محمود و ایاز یا لیلی و مجنون نوشته میشود.
یا تعزیه ناصرالدین شاه.
بله. شبیه قتل ناصرالدین شاه و امیرکبیر و سیاوش نوشته میشود. برای این که به قابلیتهای این گونه نمایشی پی میبرند و حالا بر اساس آن قصه معاصر روایت میکنند.
پس معتقدید میتوانیم با داستانهای جدید در قالبهای سنتی برای تماشاگر جذابیت ایجاد کنیم.
بله. بزرگواری مثل بهرام بیضایی از این ساختار استفاده میکند و یک سری نمایش روایی خلق میکند. مثل مرگ یزدگرد و فتحنامه کلات. یعنی از سرچشمه تغذیه میکند برای خلق آثار جدید. تماشاخانههای سنتی ژاپن و چین را میبینید که همچنان برقرار هستند و عده زیادی از این نمایشها دیدن میکنند. من حتی فیلمی دیدم که دوستی از اجرای نقالی در چین گرفته بود. سنت نقالی چینیها در قهوه خانه بوده است. حالا که قهوه خانههای سنتی شکلشان عوض شده است، آنها سالنهای کوچک با صحنههای کم عمق ساختهاند و در آنها نقالی میشود. حالا یکی با ساز نقل میگوید یکی نه. هم نقال زن دارند و هم مرد. بنابراین شیوه ارائه این هنرها را به روز کردهاند. این سالنها را هم در محلههایی ساختهاند که به این هنرها علاقه دارند و آن را تماشا میکنند. حتی در این سالنها چای هم به تماشاگران میدهند. چون قبل از این در قهوه خانه اجرا میشده اند. یا در ژاپن بلیت نمایش «نو» از شش ماه قبل پیش فروش میشود. ولی ما به همه اینها پشت کردهایم. آقای بیضایی در دو صفحه آخر کتاب نمایش در ایران نقل به مضمون میگوید درست در هنگامهای تئاتر غرب دیوارهای تنگ صحنهاش را با نگاهی به تئاتر شرق و آسیا به هم ریخت، ما دنبالهروی تئاتر قرن ۱۸ اروپا شدیم! حتی در دانشگاههایمان درس آشنایی با تعزیه را حذف میکنیم. به جای این که هنر به این مهمی را ترویج کنیم. حتی بعضی از معلمان به دانشجو اصرار میکنند، پایاننامههایشان را بر اساس تئوریهای نظریه پردازان و کارگردانان غربی بنویسند. غیرت فرهنگی ما آسیب دیده است. چند سال است فریاد میزنیم ما درس نمایشهای سنتی را نیاز داریم. آیا کارشناسان وزارت علوم یا وزیر علوم در این دو دهه نشینده اند؟ پیش از انقلاب علی نصیریان گفت این نمایشها مهم هستند، بهرام بیضایی نمایش را در ایران را نوشت، اما کسی توجه نکرد. حتی بیگانه ای مثل پیتر بروک گفت شما نمایشی مثل تعزیه دارید و از آن شگفت زده شد.
مسئله دیگر نگاه موزه ای است که به این نمایش وجود دارد.
در وهله اول ما همه ۵۳۷ نسخه تعزیه که عنوان مستقل دارند و با تکرارهایشان به بیش از ۲ هزار نسخه میرسند، نخواندهایم. دوم این که کجای دنیا پدیدهای را که حداقل ۳۰۰ سال سابقه دارد، به جرم این که کهنه است، کنار میگذارند؟ مضمونی بالاتر از عدالتخواهی و ظلمستیزی در نمایش جهان وجود دارد؟ آنتیگون چه کار میکند؟ با دیکتاتوری مبارزه میکند. در تعزیه ما شبیه امام حسین چه کار میکند؟ با ظلم مبارزه میکند. نگاه ما اشکال دارد. خیلیها اصلا اطلاعاتی ازت عزیه ندارند. نه روی مضمون آن کار کردهاند، نه روی ساختار دراماتیک آن و نه ادبیاتش. فقط با آن مخالفت میکنند. حداقلش این است که یک پدیده نمایشی ملی و یک نمایش بی نظیر در جهان است که باید حفظ شود. همانطور که کیوگن و بونراکو و اپرای پکن باید حفظ شوند. ولی در ایران غیرت و همت فرهنگی را نه دولتها به خرج میدهد و نه دانشگاههایمان. حتی این قدر بد از این هنر تعریف میکنند، که دانشجویی که دوست دارد این گونه نمایشی را کار کند، میترسد مسخرهاش کنند.
وضعیت هنرمندان این حوزه از نظر بازنشستگی و بیمه چطور است؟ همیشه یک سری حرفهای هیجانی مطرح میشود که حمایت میکنند و بعد هم اتفاقی نمیافتد.
از زمانی که صندوق حمایت از هنرمندان شکل گرفته، یک سری از تعزیه خوانان به بیمه هنر متصل شدهاند. در حوزه نقالی هم دوستان جوان ما حمایت شده اند. در زمینه نمایشهای شادی آور هم بچههای جوانی هستند که از بیمه بهره مند شده اند.
اداره ارشاد استانها به نظرتان چطور میتواند از این گونه نمایشی و هنرمندانش حمایت کند؟
باز هم باید دید چه کسی در مسند مدیریت نشسته است. ضربالمثلی داریم که میگوید هر عیب که سلطان بپسندد هنر است. اگر در مرکز و در پایتخت گفته شود درباره قورباغه شناسی میخواهیم جشنواره برگزار کنیم، در شهرستانها همه دنبال قورباغهاند. میخواهم بگویم شهرستانها تابعی از مرکز هستند. تا زمانی که یک مرکز حفظ و اشاعه نمایشهای ایرانی و سنتی ایجاد نکنیم این قضیه سروسامان نمیگیرد. ضمن این که رشته آموزشی این هنرها را هم باید دایر کنیم.
مرکز هنرهای آیینی صبا به کجا رسید؟ سالهاست که قرار است افتتاح شود.
این یک بنای بیربط است که اصلا به درد نمیخورد. یادم است چند سال پیش از آن بازدید کردیم. به ما یک حوض نشان دادند که وسطش یک تخته گذاشته بودند و میگفتند مخصوص نمایشهای روحوضی است. فقط شنیده بودند باید روی حوض باشد. اصلا تحقیق نکرده بودند. یا یک سالن بلک باکس برای تعزیه ساخته بودند که میگفتند کف آن منجنیق دارد و بالا و پایین میرود. نمیدانند که تمام زیبایی تعزیه به این است که سکو مدام بازتعریف میشود. احتیاج به منجنیق نیست.
در مورد کتاب تقلیدچی عاشقانهها بگویید. چطور شکل گرفت؟
این کتاب گفتوگویی است در باره فعالیتهای من در راستای گونههای مختلف نمایشهای ایرانی و سنتی. آقای شکرریز میخواست با چند نفر از پیشکسوتان این حوزه صحبت کند، به پیشنهاد خانم تقیان با من هم صحبت شد. مصاحبه در حضور خود تقیان انجام شد و خودش هم بخش قابل توجهی از سئوالات را مطرح کرد. جلال ستاری هم در جلسه حضور داشت، اما شرایط جسمی خوبی نداشت. به هر حال قرار بود نشر پارسه آن را منتشر کند و حالا نشر ثالث این کار را کرده است.