سریال «آینه سیاه» چگونه توانست در پیشگویی آینده تا این حد موفق باشد؟

سریال «آینه سیاه» چگونه توانست در پیشگویی آینده تا این حد موفق باشد؟

به نقل از دیجیکالا_کلید موفقیت سریال «آینه سیاه» (Black Mirror) در پیشگویی آینده، شناخت آن از تکنولوژی نیست، بلکه در درک آن از ذات انسان است. آنچه سریال «آینه سیاه» را تا این حد باورپذیر و متقاعدکننده می‌کند، درک آن از چگونگی تکامل فناوری و تکنولوژی نیست، بلکه این است که مردم چگونه از آن فناوری پس از همه‌گیر شدن آن استفاده می‌کنند. این سریال درک قدرتمند و ظریفی از ماهیت انسان را به نمایش می‌گذارد. تکنولوژی ممکن است تغییر کند، اما مردم همان‌طور که هستند، باقی می‌مانند.

در اولین قسمت از این آنتالوژی ویران‌شهری که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، به نخست‌وزیر بریتانیا گفته می‌شود که برای نجات شاهدخت ربوده شده کشورش باید با در برنامه زنده تلویزیونی با یک خوک کارهای ناشایست انجام بدهد. نخست‌وزیر پس از متقاعد شدن از سوی دیگران و سر و کله زدن با خودش و افکارش، تصمیم می‌گیرد برای اثبات میهن‌پرستی خود این کار را انجام بدهد و جان شاهدخت بریتانیا را نجات بدهد. این در حالی است که او هرگز مجبور نبود این کار را انجام بدهد، چرا که آدم‌ربا در حقیقت دقایقی قبل از این اقدام نخست‌وزیر، شاهدخت را درست در وسط شهر لندن آزاد کرده بود. آدم‌ربا این کار را انجام داد زیرا به خوبی می‌دانست تمام مردم در حال تماشای تلویزیون خواهند بود و کسی متوجه حضور شاهدخت در خیابان‌های شهر نخواهد شد.

سریال «آینه سیاه» اغلب به دلیل توانایی عجیبش در پیش‌بینی آینده شناخته می‌شود. اگرچه هنوز هیچ سیاستمداری در دنیای واقعی مرتکب چنین عملی در جهت یک اخاذی بزرگ نشده، اما در فصل سوم سریال قسمتی وجود دارد به نام «افول» (Nosedive)؛ در این قسمت شاهد دنیایی هستیم که در آن مردم تعاملات خود با یکدیگر را در مقیاسی ۵ستاره‌ای ارزیابی می‌کنند، به این ترتیب رتبه شخصی شما همه‌چیز را مشخص خواهد کرد: از تضمین شدن وام مسکن تا تغییر بلیت هواپیما. چنین دنیایی تنها چند مرحله با واقعیت فعلی ما فاصله دارد. امروزه هم لایک‌ها، دنبال‌کنندگان و تعداد اعضای صفحه‌ها در شبکه‌های اجتماعی به وسواس ذهنی جمعیت زیادی از مردمان جهان تبدیل شده. در حقیقت، در حال حاضر چین از یک سیستم اعتبار اجتماعی استفاده می‌کند که از جهات زیادی شبیه آنچه است که در قسمت «افول» توصیف شده است.

قسمت‌های دیگری هم از سریال «آینه سیاه» هستند که به واقعیت تبدیل شده‌ باشند. در اوایل سال جاری، مجله تایم و مجله The Cut مقاله‌هایی را درباره افراد تنها منتشر کردند که نسبت به ربات‌های چت‌کننده و شخصی‌سازی شده هوش مصنوعی احساس پیدا کرده بودند. این امر به طرز وحشتناکی منعکس‌ کننده ایده قسمت «الآن برمی‌گردم» است. در این قسمت از سریال یک بیوه غمگین درباره یک برنامه کامپیوتری می‌آموزد که می‌تواند شخصیت شوهر او را به وسیله تجزیه و تحلیل پیام‌ها و تاریخچه مرورگر، احیا کند.

«آنچه سریال «آینه سیاه» را تا این حد باورپذیر و متقاعدکننده می‌کند، درک آن از چگونگی تکامل فناوری و تکنولوژی نیست، بلکه این است که مردم چگونه از آن فناوری پس از موجود شدن آن استفاده می‌کنند.» در سال ۲۰۱۱ که اولین فصل از سریال پخش شد (دقیقاً همان سالی که سیری اختراع شد)، این جمله می‌توانست به خوبی کلید موفقیت سریال را توصیف کند و حالا که فصل ششم سریال پخش شده، این جمله همچنان صادق است. در ادامه به ایده‌های کلی (بدون افشا کردن داستان) ۳ قسمت اول فصل ششم «آینه سیاه» خواهیم پرداخت.

جنگ‌های استریمی (Streaming wars)

جنگ‌های استریمی

اولین قسمت از فصل ۶ «آینه سیاه»، «جوآن افتضاح است» (Joan is Awful) نام دارد. این قسمت درباره زنی به نام جوآن است که یک شب با نشستن روی کاناپه و روشن کردن تلویزیون ناگهان درمی‌یابد زندگی شخصی‌اش (یک زندگی عادی که شامل یک شغل آینده‌دار خوب و یک رابطه پایدار که رضایت‌بخش نیست،‌ می‌شود) به دست شبکه استریم‌بری تبدیل به سریال شده است. استریم‌بری در «جوآن افتضاح است» کپی برابر اصل همان نتفلیکس خودمان است که حتی لوگو و آهنگ پس‌زمینه یکسانی دارند. در سریال مذکور، جوآن می‌بیند که سلما هایک که یک بازیگر در دنیای واقعی است، نقش او را بازی می‌کند و دقیقاً همان وقایعی را که او پیش‌تر در آن روز تجربه کرده بود، از سر می‌گذراند: یکی از همکاران را اخراج می‌کند، نزد روان‌کاو خود از نامزدش گله می‌کند، و به طور پنهانی با دوست‌پسر سابق خود برای صرف نوشیدنی بیرون می‌رود.

در ادامه، شاهد این هستیم که مدیرعامل شبکه استریم‌بری فاش می‌کند که سریال «جوآن افتضاح است» فقط یک آزمایش است و این شرکت در حال حاضر دارد برای تولید سریال‌های شخصی‌سازی شده «فلانی افتضاح است» برای هر یک از مشترک‌های خود، برنامه‌ریزی می‌کند. وقتی از او پرسیده می‌شود که چرا به جای «فلانی معرکه است» از واژه افتضاح استفاده شده، او به طرز هراسناکی پاسخ می‌دهد که تحقیقات نشان داده مشتریان بیش از هر چیزی، پذیرای بازخوردهای منفی هستند. چرا که این امر به درونی‌ترین ترس‌ها و اضطراب‌های آن‌ها پاسخ می‌دهد، بنابراین آن‌ها را مجبور می‌کند به تماشای سریال ادامه دهند.

این بینش که تنها قطره‌ای از دریاست، به درستی ماهیت سریال «آینه سیاه» را نشان می‌دهد. آثار علمی-تخیلی قرن قبلی معمولاً تکنولوژی را به عنوان سلاحی که تنها طبقات بالای جامعه در دست دارند معرفی می‌کرد. اما شرارتی که «آینه سیاه» از آن حرف می‌زند، همه‌جا هست و هیچ‌ کجا نیست. آن شرارت یک ماشین یا سیستم است که همه در حیات آن مشارکت دارند اما هیچ فردی به تنهایی مسئول آن یا قادر به کنترل کردن آن نیست. مدیرعامل شبکه استریم‌بری ممکن است در نگاه اول شخصیت منفی داستان به نظر برسد، اما طرح تجاری غیراخلاقی آن‌ها فقط به این دلیل کارآمد است که خود مشتری‌ها، خود کسانی که این شبکه و شرکت را تغذیه می‌کنند، خواهان آن هستند.

کتاب Black Mirror and Philosophy اثر David Kyle Johnson and William Irwin انتشارات Wiley-Blackwell

جرم‌انگاری جنایت واقعی (The criminality of true crime)

جرم‌انگاری جنایت واقعی

قسمت دوم از فصل ۶ سریال «آینه سیاه»، «لوچ هنری» (Loch Henry) درباره یک دانشجوی جوان آمریکایی به نام پیا است که همراه با دوست‌پسر فیلم‌سازش، دیویس، به شهر لوچ هنری واقع در اسکاتلند می‌رود تا مادر بیوه او را ملاقات کند. زمانی که پیا و دیویس آنجا حضور دارند، پیا متوجه می‌شود که سال‌ها قبل، از آنجایی که مشخص می‌شود یکی از ساکنان لوچ هنری قاتل زنجیره‌ای بوده، این شهر زیبا صنعت گردشگری خود را از دست داده و دیگر هیچ مسافری به آنجا قدم نگذاشته.

پیا که از این موضوع هیجان‌زده شده،‌ دیویس را متقاعد می‌کند یک مستند جنایت واقعی (ژانری که در آن وقایع واقعی به ویژه درباره قتل‌های زنجیره‌ای روایت می‌شود) درباره قاتل لوچ هنری بسازند، پس از آن هم به راحتی می‌توانند این مستند را به شرکت‌های مختلف ارائه بدهند و آن را بفروشند.

قسمت «لوچ هنری» معضل اصلی ژانر جنایت واقعی را آشکار می‌کند. حقیقت دارد که این ژانر محبوب و اغلب پرآب‌وتاب، طوری هیولاهای جنایت‌کار را در حال سوءاستفاده از قربانیان‌شان به تصویر می‌کشد که انگار در حال تجلیل آن‌هاست. این قسمت با مقاله‌ای از مجله والچر نوشته ریوز وایدمن، یک روزنامه‌نگار پژوهش‌گر،  همخوانی دارد. در این مقاله این موضوع که چگونه رونق پیدا کردن شبکه‌های استریم آنلاین دو اصل مهم مانند هنر و اخلاق را در مستندسازی به قهقرا برده است، پرداخته می‌شود.

فیلم‌سازانی که به شرط ناشناس ماندن با نگارنده مقاله صحبت کرده‌اند، افشا کردند که چگونه مدیران اجرایی با اعمال فشار به آن‌ها، مجبورشان می‌کنند تا تحت ددلاین‌های بسیار سخت کار کنند. طبیعتاً زمانی که یک فیلم‌ساز مجبور است مستندی که به طور طبیعی مثلاً ۹ ماه زمان می‌گیرد را در ۴ ماه نهایی کند، آن فیلم‌ساز نمی‌تواند با موضوعات حساس این مستند، با شأن و منزلتی که سزاوار آن است و چه بسا رعایت آن ضرورت دارد، برخورد کند.

تابلو مدل بلک میرور black mirror W248

به این فیلم‌سازان گفته می‌شود که ساختار مستندهای آن‌ها باید در امتداد فیلم‌های پرفروش هالیوودی باشد، به این معنا که پس از جلو رفتن حدود ۷۵ درصد از داستان، باید برای قهرمان داستان اتفاقی بیفتد که تماشاگر با خودش بگوید دیگر آخر خط است و چیزی نمانده همه‌چیز از دست برود! ظاهراً کار به جایی رسیده که در این مستندها، آژانس‌های استعدادیابی به جای آنکه دنبال بازیگر بگردند، بیشتر دنبال بستگان قربانیان‌اند تا به جای بازیگر، از آن‌ها در مستندها استفاده کنند.

همه این عناصر در «لوچ هنری» به طرز تمسخرگرایانه‌ای تقلید شده‌اند. مستند مستقل و محترمانه‌ای که پیا و دیویس با ذوق فراوان آن را می‌سازند، در دستان یک تهیه‌کننده برنده جایزه‌های مختلف، طوری ویرایش و تدوین می‌شود که درنهایت شبیه به یک فیلم پاپ‌کورنی هالیوودی از یک قاتل زنجیره‌ای می‌شود، با عباراتی مانند «قتلی که خیلی به خانه نزدیک است» که در تریلر آن ظاهر می‌شوند.

مردان راکتی (Rocketmen)

مردان راکتی

سومین قسمت از فصل ۶ سریال «آینه سیاه»، «آن سوی دریا» (Beyond the Sea) نام دارد. داستان درباره دو فضانورد به نام‌های دیوید و کلیف است که در یک مأموریت شش‌ساله در اعماق فضا به سر می‌برند. اما این دو فضانورد، همزمان که در فضا مأموریت‌شان را انجام می‌دهند، با خانواده‌های خود نیز وقت می‌گذرانند؛ آن‌ها از طریق ربات‌هایی به نام همانند‌ها، در زمین حضور مجازی دارند و با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند.

از آنجایی که دیوید به طرز اندوهباری طی یک سانحه عزیزان و همچنین ربات همانند خود را از دست می‌دهد، کلیف که آرون پائول نقشش را بازی می‌کند، به همکار خود که افسردگی فزاینده‌ای دارد و احتمال خودکشی‌اش بالاست، اجازه می‌دهد هر از چند گاهی از همانند او استفاده کند، تا شاید این کار، به او در گذر از این فقدان بزرگ کمک کند.

«آن‌ سوی دریا» حاوی نکاتی از قسمت‌های قبلی است که مانند همین قسمت، درباره بدن‌های مصنوعی بوده‌اند، قسمت‌هایی مانند «الآن برمی‌گردم» و «سن یونیپرو» (San Junipero). قسمت «سن یونیپرو» درباره دو زن است که در داخل یک استراحتگاه مجازی برای تعطیلات، با هم ملاقات می‌کنند. چارلی بروکر، فیلم‌نامه‌نویس این قسمت، اعتراف کرد که از انتخاب محیط دهه ۱۹۶۰ برای این قسمت اطمینان نداشته و از این انتخاب می‌ترسیده. اما در انتها او از هنجارهای منسوخ این دهه استفاده کرد تا به موضوع اصلی آن قسمت بپردازد.

معمولاً سریال «آینه سیاه» روی اینکه یک تکنولوژی به‌ خصوص، در اینجا ربات‌های همانند، چگونه کار می‌کند و چگونه عملکرد آن ممکن شده، تمرکز نمی‌کند، بلکه درست مانند قسمت «آن سوی دریا»، به این موضوع می‌پردازد که آن تکنولوژی چگونه احساسات شخصیت‌های داستان را به بازی می‌گیرد. طولی نمی‌کشد که در «آن سوی دریا»، دیوید که حالا از همانند کلیف استفاده می‌کند، به همسر کلیف نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، همسری که بیشتر از شوهر واقعی‌اش، با دیوید تفاهم دارد.

تابلو مدل سریال بلک میرور black mirror W384

مختصری درباره فصل ششم سریال «آینه سیاه»

شیطان ۷۹

۲ قسمت باقی مانده از فصل ۶ سریال «آینه سیاه» به اندازه ۳ قسمتی که از آن‌ها صحبت شد، جذاب هستند، حتی اگر بیش از آنکه علمی-تخیلی باشند، به حوزه فراطبیعی پرداخته باشند. قسمت «روز مازی» (Mazey Day) درباره عکاسی است که مجبور می‌شود برای پرداخت اجاره خانه‌اش عکس‌های پاپاراتزی بگیرد، اما به طور فزاینده‌ای از مشکل اخلاقی و رقت‌انگیز حرفه‌اش آگاه می‌شود. این امر باعث می‌شود شک و تردیدهای او به اوج برسند، خصوصاً پس از آنکه او یک بازیگر تلویزیونی که از مجموعه اخراج شده را دنبال کرده و می‌بیند که او به یک مرکز بازپروری مراجعه می‌کند. طبق معمول هیچ چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست.

در قسمت پنجم و آخر فصل ۶ سریال «آینه سیاه»، یعنی قسمت «شیطان ۷۹» (Demon 79) یک کارمند کفش‌فروشی وقتی یک شیطان را از یک طلسم افسون‌شده آزاد می‌کند، زندگی‌اش زیر و رو می‌شود. به این کفش‌فروش بخت‌برگشته دستور داده می‌شود تا قبل از نیمه‌شب سه نفر را به قتل برساند، وگرنه دنیا به پایان خواهد رسید.

حتی اگر این دو قسمت از هویت اصلی سریال که علمی-تخیلی است منحرف شده باشند، هرگز از هسته اصلی «آینه سیاه» منحرف نمی‌شوند. اگر همه فناوری‌ها و محیط‌های آینده‌نگر (یا در دو مورد اخیر، فانتزی) را کنار بگذاریم، آنچه از «آینه سیاه» باقی می‌ماند، مردم است. مردمی که به شیوه‌ای خود ویرانگر عمل می‌کنند، شیوه‌ای که همیشه داشته‌اند، دارند، و خواهند داشت.

منبع: BIG THINK

راهنمای تماشای سریال