ده فیلسوف زن تاثیرگذار و کتاب‌هایشان که باید بشناسید

ده فیلسوف زن تاثیرگذار و کتاب‌هایشان که باید بشناسید

شکی در آن نیست که دنیای فلسفه مملو از ذهن‌های درخشانی است که اغلب به مردان اختصاص دارد؛ اما زنان متفکری هستند که با وجود اینکه سهم اندکی از جهان مردانه‌ی فلسفه را به خود اختصاص داده‌اند، اما چنان ردپای پررنگی بر عالم فلسفه گذاشته‌اند که نمی‌توان به راحتی از کنار دستاوردهای آنان گذشت. در طول تاریخ، متفکران زن و اندیشه‌های آنان عمدتا از حافظه‌ی تاریخی پاک شده‌اند. حتی این باور اشتباه وجود دارد که اصلا فیلسوف زن نداریم. همین موجب می‌شود بخواهیم این روایت مردسالارانه را از بین ببریم و زنان فیلسوف را در کانون توجه قرار دهیم.

اما چرا فیلسوف زن نداریم؟

برخی ممکن است این سوال را مطرح کنند که تاریخچه‌ی اندیشه‌ی زنان کجاست؟ چرا ما با آن آشنایی نداریم؟ چرا در کلاس‌های درس از اندیشه‌های ارسطو، روسو، کانت و راسل تدریس می‌کنیم و ایده‌هایشان را به بحث می‌گذاریم، اما حرفی از آموزه‌های انهدوآنا اکدی (Enheduana)، کریستین دو پیزان (Christine de Pizan)، امیلی دو شاتله (Emilie du Châtelet)، پاندیتا رامابای ساراسوتی (Pandita Ramabai Sarasvati) یا ای. ای کنستانس جونز (E.E. Constance Jones) به میان نمی‌آوریم؟

حتی در سنت اروپایی، که در مقایسه زنان در آن نقش برجسته‌تری دارند، روایت مردسالارانه بر تاریخ فرهنگ و اندیشه غلبه پیدا کرده است. مبتنی بر این روایت، تاریخ اندیشه‌ی زنان اصلا نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زیرا زنان به طور سنتی از مدارس و دانشگاه‌ها حذف شده‌اند. با این وجود، پژوهشگران همواره بر نقش فیلسوفان زن از ادوار دور، و حتی تأثیرگذاری آن‌ها بر همکاران مرد خود تأکید کرده‌اند. یاکوب بروکر (Jakob Brucker)، نویسنده‌ی اولین تاریخ جامع فلسفه عصر مدرن در ۱۷۴۵ میلادی، ادعای مبنی بر عدم حضور زنان در عرصه‌ی اندیشه را رد کرده و گفت:

زنان خردمند همیشه در همه‌ی ملت‌ها وجود داشته‌اند؛‌ کلدانی‌ها، ایرانی‌ها، هندی‌ها، مصری‌ها، سلت‌ها و…هیج ابایی از قرار دادن زنان در جایگاه حکیمان نداشته‌اند.

برای مثال، میتوان رد زنان فیلسوف را در یونان باستان حتی از زمان پیش از سقراط گرفت؛ تأثیر ایده‌ها و اندیشه‌های فیلسوف زن فرانسوی، امیلی دو شاتله را میتوان در آثار کانت دید؛‌ حتی برتراند راسل خود اذعان داشته که ایده‌های مهمی را از فلسفه‌ی ای. ای. کونستانس جونز اخذ کرده است.

یکی از مهم‌ترین دلایل حذف زنان از تاریخ فلسفه را می‌توان با این نمونه توضیح داد: آموزه‌های سنت آگوستین قرن‌هاست که در دانشگاه‌ها تکرار شده است. متأسفانه نظریات او درباره‌ی زنان به طرز حیرت‌آوری به نظریات برخی راست‌گرایان افراطی امروزی شباهت دارد. آگوستین عقیده دارد که زن عامل شر است. او مظهر گناه است و سزاوار این که در بدبختی زندگی کند؛ زیرا حوا بود که با اغوای آدم، نسل بشر را از حیات بهشت ابدی محروم کرد. البته اظهارات آگوستین مخالفت‌های زیادی نیز برانگیخته؛ مثل انسان‌گرای ایتالیایی ایزوتا نوگارولا (Isotta Nogarola) که علیه اندیشه‌های آگوستین استدلال کرد: گفته‌های آگوستین حتی با کتاب مقدس نیز در تضاد است؛ زیرا آدم در عالم آگوستین فردی بی‌اراده و ضعیف‌النفس توصیف می‌شود؛ حال آنکه  کتاب مقدس بر این تأکید دارد که خداوند همه‌ی انسان‌ها را آزاد و برابر آفریده.» همین یک مورد نشان می‌دهد که ما چقدر به صدای زنان، به تاریخ زنان و چگونگی غلبه‌ی آن‌ها بر سلطه و ستم نیاز داریم. این در حالی است که حتی در اروپا، که بیش از هرجای دیگری سنگ فمینیسم را به سینه می‌زند، هیچ نهادی وجود ندارد که بی‌عدالتی‌هایی که زنان در طول تاریخ تجربه کرده‌اند ثبت و آرشیو کرده باشد.

شاید این سوال مطرح شود که اگر ما بالاخره شروع به شناخت و گردآوری تاریخ اندیشه‌ی زنان کنیم چه کسی سود خواهد برد؟ باید گفت که این گام مهمی در جهت روشنگری بشریت و از بین بردن مردسالاری و زن‌ستیزی خواهد بود. دسترسی به روایت‌های زنان و اندیشه‌های این فیلسوفان زن به نسل‌های جوان‌تر روحیه‌ی حقیقت‌جویی داده و می‌تواند غبار رخوت از چهره‌ی فلسفه بزداید. با این مقدمه قصد داریم در این مطلب ده نفر از فیلسوفان زن برجسته را که شاید پیش از این نمی‌شناختید معرفی کنیم.

۱. هانا آرنت (Hannah Arendt)

فیلسوف زن

یوهانا هانا آرنت (۱۹۰۶ تا ۱۹۷۵ میلادی) فیلسوف زن سیاسی یهودی آلمانی تبار است. او مدتی زیر نظر هایدگر تحصیل می‌کرد تا اینکه به جرم فعالیت علیه پروپاگاندای ضدیهود توسط گشتاپو دستگیر و در ۱۹۳۳ میلادی به زندان افتاد. پس از این، آرنت زندگی زیر سایه‌ی رژیم نازی را رها کرده و به پاریس فرار کرد تا بالاخره، هفت سال بعد در ایالات متحده اقامت گزید. علایق او بیشتر در زمینه‌ی اگزیستانسیالیسم و اندیشه‌های سنت آگوستین بود تا اینکه به تدریج به فلسفه‌ی سیاسی گرایش پیدا کرد.

آرنت، که به طور دست اول دو جنگ جهانی و حکومت نازی‌ها را تجربه کرده بود، توانست بهترین تأملات درباره‌ی توتالیتاریسم را ارائه دهد که برای دهه‌ها تأثیرگذارترین اثر در زمینه‌ی دول تمامیت‌خواه بود. مشهورترین ایده‌ی آرنت به نام «ابتذال شر» شناخته می‌شود که در مقاله‌ای برای نیویورکر منتشر شد. این مقاله محاکمه‌ی یک بوروکرات نازی به نام آدولف آیشمن را مورد بررسی قرار می‌داد و توجیهاتی بر چرایی و لزوم اعدام آیشمن ارائه می‌کرد. این مقاله بعدها در کتاب آرنت به نام «آیشمن در اورشلیم: گزارشی در مورد ابتذال شر» (Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil) منتشر شد.

به جز این، دو جلد از کتاب «زندگی ذهن» (The Life of Mind)، که قرار بود در ابتدا سه جلد باشد، و مقاله‌های آرنت بر فلسفه‌ی سیاسی کانت پس از مرگ آرنت در سال ۱۹۷۵ میلادی منتشر شدند. مهم‌ترین کتاب آرنت «ریشه‌های توتالیتاریسم» است که یکی از مهم‌ترین آثار سیاسی قرن بیستم میلادی به حساب می‌آید. این کتاب پس از انتخابات امریکا و روی کار آمدن دونالد ترامپ، ۱۶۰۰ درصد افزایش فروش پیدا کرد.

حقیقت غم‌انگیز این است که بیشتر بدی‌ها توسط افرادی انجام می‌شود که هرگز نمی‌توانند تصمیم بگیرند خوب باشند یا بد.

کتاب توتالیتاریسم اثر هانا آرنت

۲. هیپاتیا اهل اسکندریه (Hypatia of Alexandria)

فیلسوف زن

هیپاتیا (متولد ۳۵۰ – ۳۷۰ میلادی) اهل اسکندریه، به عقیده‌ی برخی پژوهشگران، نخستین زن فیلسوف جهان است که با گرایشات نوافلاطونی زیر حاکمیت بیزانس زندگی می‌کرد. او از سال ۴۰۰ تا زمان مرگش در ۴۱۵ میلادی از پیروان فلوطین بود که مکتب نوافلاطونی را در اسکندریه گسترش داد. هیپاتیا آن چنان شهرت داشت که گفته می‌شود تمام مکاتباتی که خطاب به شخص «فیلسوف» نگاشته می‌شدند به دست هیپاتیا می‌رسیدند.

علاوه بر فلسفه، هیپاتیا ریاضی‌دان و ستاره‌شناسی برجسته بوده که ایده‌های مربوط به سطوح مختلف واقعیت و توانایی انسان در درک این سطوح را به مردم آموزش می‌داده است. به نظر می‌رسد که هیپاتیا معتقد بود همه چیز در جهان طبیعی از یک اصل ریشه می‌گیرند و انسان‌ها توانایی و ظرفیت ذهنی برای درک کامل این واقعیت نهایی را ندارند.

ناشناخته بودن هیپاتیا از اینجا ریشه می‌گیرد که هیچ یک از آثار او، به جز نامه‌هایی از یکی از دانشجویانش، به دست ما نرسیده. با این حال، تأثیرگذاری و شهرت هیپاتیا به حدی بوده که جامعه‌ی مسیحی اسکندریه از او احساس خطر کرده و هیپاتیا را به قتل رساندند. احتمالا تأکید او بر اهمیت و ارزش علم (در مقابل آموزه‌های دینی) راهبان را بر این داشت که بخواهند هیپاتیا و آموزه‌های او را از بین ببرند. برخی پژوهشگران فلسفه، علاوه بر آن که او را اولین فیلسوف زن می‌دانند، هیپاتیا را شهید راه فلسفه خوانده‌اند که جایگاهش با سقراط قابل مقایسه است.

۳. سیمون دوبووار (Simone de Beauvoir)

فیلسوف زن

سیمون دوبووار (۱۹۰۸ تا ۱۹۸۶ میلادی) نویسنده، فمینیست و فیلسوف زن فرانسوی با گرایشات اگزیستانسیالیستی بود. او به عنوان یک اگزیستانسیالیست به زندگی واقعی اعتقاد داشت و استدلال می‌کرد مردم باید خودشان انتخاب کنند چه کسی می‌خواهند باشند و چگونه می‌خواهند زندگی کنند. هرچه جامعه به شما فشار بیشتری وارد کند، انتخاب آنچه واقعا می‌خواهید سخت‌تر می‌شود؛ به ویژه برای زنان. او در معروف‌ترین اثرش، «جنس دوم» یا «The Second Sex» (۱۹۴۹ میلادی) این ایده را مطرح کرد که «زنان به دنیا نمی‌آیند، بلکه ساخته می‌شوند.» این جمله به این معنی است که، هیچ تعریف بنیادین و اساسی از زنانگی وجود ندارد؛ بلکه هنجارهای اجتماعی به سختی تلاش می‌کنند تا زنان را  در قالب‌های زنانگی بگنجانند.

بووار که همیشه در سایه‌ی معشوق خود، ژان پل سارتر و تحت‌الشعاع شهرت او قرار گرفته بود، کوشید فعالیت‌های خود در زمینه‌ی فمینیسم و اگزیستانسیالیسم را به طور رادیکال‌تری پیگیری کند. برخی از ایده‌های او، مثل «وجود برای خود» (Being in itself) و «وجود در خود» (Being in itself) درباره‌ی آزادی انسان با ایده‌های سارتر هم‌پوشانی داشتند؛ اما بهترین اثر فلسفی سیمون دوبووار «اخلاق ابهام» یا «The Ethics of Ambiguity» (۱۹۴۸ میلادی) فارغ از ارتباط او با سارتر، اثری شاخص در حوزه‌ی فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم به حساب می‌آید. بووار در «جنس دوم» استدلال می‌کند که زنان در طول تاریخ با این تصور که تنها «انحرافی» از آنچه مردانه است هستند، عقب مانده‌اند؛ پیش‌فرضی که برای موفقیت فمینیسم باید از میان برداشته شود.

مرد را انسان و زن را مونث تعریف می‌کنند؛ هر گاه [زن] مثل یک انسان رفتار کند می‌گویند از مرد تقلید می‌کند.

کتاب جنس دوم اثر سیمون دوبووار - دو جلدی

۴. مری ولستون‌کرافت (Mary Wollstonecraft)

فیلسوف زن

مری ولستون کرافت (۱۷۵۹ تا ۱۷۹۷ میلادی) فیلسوف رن، فعال اجتماعی و نویسنده‌ی انگلیسی است. او را اولین فمینیست انگلیس دانسته‌اند. مانیفست ولستون کرافت بیش از ۲۲۵ سال قدمت دارد؛ ولی همچنان به دنیای امروزی قابل انطباق است. او در سال ۱۷۹۲ میلادی، یک قرن پیش از ابداع اصطلاح «فمینیسم»، در کتاب «احقاق حقوق زنان» (A Vindication of the Rights of Woman) نگاشت که زنان باید از حقوق برابر با مردان برخوردار باشند.

ولستون کرافت از برقراری یک سیستم آموزش ملی رایگان حمایت می‌کرد که در آن دختران و پسران با هم آموزش داده می‌شوند؛ آن هم درست زمانی که سیستم اجتماعی موجود ضرورت‌های اجتماعی و اقتصادی را بهانه می‌کرد تا به خاطر دلایلی مثل ازدواج، و در نبود آموزش رسمی، زنان در جهل نگه داشته شوند. زمانی که هنوز حتی واژه‌ای برای «مردسالاری» ابداع نشده بود، این فیلسوف زن استدلال می‌کرد که مردان ترجیح می‌دهند جامعه‌ای را حفظ و تثبیت کنند که در آن قدرت از آن مردان است و زنان از آن حذف می‌شوند.

امیدوارم هم‌جنسان خودم عذر مرا بپذیرند که با آن‌ها مانند موجوداتی منطقی رفتار می‌کنم، و نه موجوداتی که گویی همیشه در دوران کودکی خود سپری می‌کنند و نمی‌توانند تنهایی روی پای خودشان بایستند.

کتاب A Vindication of the Rights of Woman اثر Mary Wollstonecraft انتشارات منشور

۵. آین رند (Ayn Rand)

فیلسوف زن

آین رند یا آلیسا زینوفیونا روزنباوم (۱۹۰۵ تا ۱۹۸۶ میلادی) رمان‌نویس، فیلسوف زن جنجالی روس و یک کاپیتالیست رادیکال بود که آثارش در میان محافظه‌کاران جوان محبوبیت دارد. او در سال ۱۹۲۴ میلادی به ایالات متحده رفت و نوع فلسفه‌ای از فردگرایی (individualism) را توسعه داد که خودش آن را عینیت‌گرایی (Objectivism) یا فلسفه‌ای برای زیستن بر روی زمین خواند. شناخته‌شده‌ترین آثار رند رمان «سرچشمه» (The Fountainhead) و «اطلس شانه بالا انداخت» (Atlas Shrugged) هستند.

فلسفه‌ی رند در نمایشنامه‌ها و رمان‌هایش نمود بارز دارند؛ برای مثال، «سرچشمه» داستان یک معمار نابغه را تعریف می‌کند که فردگرایی او در تعهد او به خوشبختی خودش آشکار می‌شود. قهرمان داستان، هاوارد رورک، بعد از اینکه از یکی از پروژه‌های مسکونی‌اش توسط بوروکرات‌های دولتی سوء برداشت می‌شود، آن ساختمان‌ها را منفجر می‌کند. او در محاکمه به خاطر جنایت‌اش، سخنرانی طولانی ایراد می‌کند که در آن از فردگرایی به جای جمع‌گرایی (یا مکتبی که می‌گوید انسان باید برای دیگران زندگی کند و دیگران را نسبت به خود ارجحیت دهد)، و خودخواهی به جای نوع‌دوستی دفاع می‌کند. هیئت منصفه نیز به اتفاق آراء رأی به تبرئه‌ی هاوارد می‌دهند.

کتاب فضیلت خودخواهی اثر آین رند انتشارات تمدن علمی

۶. سیمون ویل (Simone Weil)

فیلسوف زن

سیمون ویل (۱۹۰۹ تا ۱۹۴۳ میلادی) فیلسوف زن فرانسوی، عارف مسیحی و فعال سیاسی در دوران مقاومت فرانسه بود که تی اس الیوت او را به عنوان «نابغه‌ای شبیه قدیسان» توصیف کرده است. ویل توجه بسیاری به شرایط کار کارگران داشت و معروف است که زندگی مملو از امتیازات خود را رها کرد که بتواند در کارخانه کار کند. این تجربه تأثیر عمیقی بر نوشته‌های ویل گذاشت. از همین رو بود که این فیلسوف زن به مسائلی مثل رابطه‌ی بین فرد و دولت، ماهیت دانش، کمبودهای معنوی در رواج صنعتی شدن اهمیت ویژه‌ای می‌داد و رنج را کلید انسان بودن می‌نامید.

«نیاز به ریشه‌ها» شناخته‌شده ترین اثر سیمون ویل است که برخی که آن را اثری با اصالتی استثنایی و مملو از نوع‌دوستی توصیف می‌کنند. ویل در کتاب «نیاز به ریشه‌ها» (The Need for Roots) استدلال می‌کند که جامعه به دلیل عدم ارتباط با گذشته، تاریخ، زمین و معنویت از یک نوع «ریشه‌کنی» (Uprootedness) رنج می‌برد که ضعف عمیقی در وضعیت بشری به حساب می‌آید. پیوند با ریشه‌ها گاه در میهن‌پرستی نمود پیدا می‌کند. ویل در این باره توضیح می‌دهد که برای برخی، میهن‌پرستی فاقد ارزش است؛ این در حالی است که برخی دیگر تنها در زمان جنگ یاد میهن‌پرستی می‌افتند. اما این رویکرد نسبت به میهن‌پرستی ناشی از درکی نادرست نسبت به شکوه و عظمت است که برای اغلب افراد تنها در غلبه‌ی ملتی بر ملت دیگر معنا پیدا می‌کند؛ این در حالی است که شکوه اصلی و واقعی امری روحانی و معنوی است و ایده‌آل‌ترین شکل از میهن‌دوستی باید مبتنی بر رنج باشد؛ یعنی فرد در عین اینکه ایرادات کشور خود را می‌بیند، حاضر باشد برای ریشه‌هایش فداکاری کند.

ریشه‌دار بودن شاید مهم‌ترین و ناشناخته‌ترین نیاز روح انسان باشد.

۷. شولامیث فایراستون (Shulamith Firestone)

فیلسوف زن

شولامیث فایراستون (۱۹۴۵ تا ۲۰۱۲ میلادی) متولد کانادا، نویسنده، دانشجوی هنر و چهره‌ی برجسته‌ی جنبش نوظهور آزادی زنان زنان در شیکاگو و نیویورک بود که به ساماندهی جنبش فمینیسم در دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی کمک کرد. شولامیث که متأثر از آثار کارل مارکس و فردریک انگلس بود، به عنوان یکی از شخصیت‌های موج دوم فمینیسم، به ویژه یکی از افراطی‌ترین آن‌ها شناخته می‌شود. او در کتاب مشهور خود «دیالکتیک جنسی» (The Dialectic of Sex) استدلال می‌کند که ساختار خانواده‌ی بیولوژیکی اولین مقصر سرکوب زنان است. فایراستون معتقد است این ساختار در تمام طول تاریخ بشر منعکس شده و دیگر ابعاد نابرابری زنان از آن ریشه می‌گیرد. او با دیدگاهی رادیکال از توسعه‌ی فناوری‌های تولید مثل دفاع کرده و خواستار آزادی زنان از مسئولیت فرزندآوری بود. او با تأکید بر پیشرفت‌های فناوری از روش‌های جدید پیشگیری، سقط جنین و بارداری در لقاح مصنوعی حمایت می‌کرد.

با رهایی زنان از نقش‌های سنتی خود در تولید مثل، فایراستون معتقد بود که نوع متفاوتی از تربیت فرزندان می‌تواند ظهور کند. او پیشنهاد داد که با از بین رفتن سیستم‌های قدیمی خانواده (که شولامیث آن‌ها را «خانواده‌ی هسته‌ای» یا «The Nuclear Famlily» می‌خواند)، می‌توان سیستمی برقرار کرد که در آن کودکان توسط گروه‌هایی از بزرگسالان به نام «خانوار» بزرگ شوند. تقسیم مسئولیت‌های تربیت فرزند، زنان را قادر می‌سازد تا بدون فدا کردن مشاغل و هویت قبلی خود مادر شوند. همزمان، کودکان نیز از داشتن روابط تربیتی با چندین بزرگسال سود می‌برند؛ و این سبک از فرزندپروری درها را برای افرادی که خود از طرق بیولوژیک توانایی فرزندآوری ندارند باز می‌کند.

فمینیست‌ها باید نه تنها تمام فرهنگ غرب، که ساختار خود فرهنگ و حتی ساختار طبیعت را زیر سوال ببرند.

۸. الیزابت انسکوم (G. E. M. Anscombe)

فیلسوف زن

گرترود الیزابت مارگارت انسکوم (۱۹۱۹ تا ۲۰۰۱ میلادی) یکی از مهم‌ترین فیلسوفان زن معاصر است. انسکوم بریتانیایی روی طیف وسیعی از حوزه‌های مختلف فلسفه کار کرده است: از تاریخ فلسفه (باستان، قرون وسطی، مدرن، معاصر) گرفته تا متافیزیک، معرفت‌شناسی، فلسفه‌ی زبان، فلسفه‌ی ذهن، روانشناسی، فلسفه‌ی اخلاق و فلسفه‌ی سیاسی.

یکی از جنجالی‌ترین اتفاقات عمر انسکوم، که فارغ‌التحصیل آکسفورد بود، به سال ۱۹۵۶ میلادی بازمی‌گردد که آکسفورد به هری ترومن دیپلم افتخاری اعطا کرد. انسکوم در جزوه‌ای با عنوان «مدرک آقای ترومن» (Mr. Truman’s Degree) به اعطای دکتری افتخاری به ترومن اعتراض کرد. او معتقد بود ترومن یک قاتل است زیرا «تصمیم به قتل انسان‌های بیگناه برای رسیدن به اهداف خود همیشه حکم قتل را دارد.» مردم هیروشیما و ناگازاکی عمدتا غیرنظامی بودند و تنها دلیل کشتن این مردم ژاپنی، اصرار احمقانه‌ی متفقین بر این موضوع بود که ژاپن باید بدون هیچ قید و شرطی تسلیم شود. برخی از ایده‌های این جزوه بعدها در «جنگ و قتل» (War and Murder) شرح و بسط داده شدند.

الیزابت از دوستان و شاگردان لودویگ ویتگنشتاین بود؛ از همین رو بود که انسکوم ترجمه‌ی پایانی (و تاکنون اصلاح نشده) «تحقیقات فلسفی» (Philosophical Investigations) را در سال ۱۹۵۳ میلادی منتشر کرد و مقدمه‌ای در سال ۱۹۵۹ میلادی بر «رساله‌ی منطقی – فلسفی» (Tractatus Logico-Philosophicus) ویتگنشتاین ارائه داد. بعد از مرگ ویتگنشتاین در ۱۹۵۱ میلادی، انسکوم نقش مهمی در اصلاح، ترجمه و نشر بسیاری از آثار و دست‌نوشته‌های ویتگنشتاین ایفا کرد.

کتاب انسکوم به نام «قصد» (Intention)، که در سال ۱۹۵۷ میلادی منتشر شد، به عنوان مهم‌ترین اثر مدرن درباره‌ی نظریه‌ی کنش در نظر گرفته می‌شود. این فیلسوف زن در این کتاب و در دیگر آثار خود، که بسیاری از آن‌ها تاکنون به چاپ نرسیده‌اند، همواره بر فلسفه‌ی اخلاق تأکید می‌کند  و خواننده را به درک بهتر مفاهیم «فعل» (action) و «قصد» (intention) فرامی‌خواند.

کتاب مقدمه ای بر تراکتاتوس ویتگنشتاین اثر جی. ئی. ام. انسکوم نشر گام نو

۹. مارگارت فولر (Margaret Fuller)

فیلسوف زن

سارا مارگارت فولر (۱۸۱۰ تا ۱۸۵۰ میلادی) فمینیست متولد ایالات متحده و یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های جنبش ایده‌آلیسم تعالی‌گرا (Transcendentalism) است. کتاب او به نام «زن در قرن نوزدهم» (Woman In the Nineteenth Century) اولین مانیفست مهم فمینیستی امریکا به حساب می‌آید که به جایگاه زنان در جامعه می‌پردازد.

فولر در حدود سال‌های ۱۸۳۶ تا ۱۸۳۹ میلادی در مدارسی در بوستون و روید آیلند به تدریس پرداخت. همچنین، او در سال ۱۸۳۹ میلادی ترجمه‌ای از مکالمه‌ی اکرمن با گوته منتشر کرد. مهم‌ترین پروژه برای فولر نگاشتن زندگینامه‌ای از یوهان ولفگانگ فون گوته بود که هرگز به سرانجام نرسید. طی سال‌های ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۲ میلادی، فولر سردبیر مجله‌ی «The Dial» بود که برای فصلنامه‌ی آن شعر و مقاله‌های انتقادی می‌نوشت. فولر در سال ۱۸۴۶ میلادی به اروپا رفت و با یکی از اشراف ایتالیایی ازدواج کرد.

مارگارت فولر در کتاب «زن در قرن نوزدهم» زنان جوان را تشویق می‌کند که به دنبال استقلال بیشتری از خانه و خانواده‌ی خود باشند و راه این کار نیز از طریق آموزش است. او تصور غالب مبنی بر کفایت زنان به خانه‌داری را رد کرده و پیشنهاد می‌کند زنان باید هر کاری را که برایشان جذابیت دارند انجام دهند و از توانایی و استعدادهای شخصی‌شان بهره ببرند. «زن در قرن نوزدهم» از اصلاح قوانین مالکیت دفاع کرده و بر بی‌عدالتی قوانین موجود در این زمینه تأکید می‌کرد؛ ایده‌ای که در میان اکثریت اقشار جامعه در آن زمان محبوبیت نداشت. سخنان صریح و بی‌پرده‌ی فولر درباره‌ی ازدواج و روابط زن و مرد موجب شکل‌گیری بحث‌های جنجالی حول این کتاب و توجه بیشتر مردم به مسائل مربوط به حقوق زنان شد؛ به طوری که چاپ‌های اول «زن در قرن نوزدهم» در عرض یک هفته همه به فروش رفتند.

کتاب Margaret Fuller, Critic اثر جمعی از نویسندگان انتشارات Columbia University Press

۱۰. بل هوکس (Bell Hooks)

فیلسوف زن

بل هوکس (۱۹۵۲ تا ۲۰۲۱ میلادی) پیش از آنکه به این نام شناخته شود گلوریا جین واتکنیز نام داشت. این فیلسوف زن نام مستعار خود را به خاطر مادربزرگش انتخاب کرد و همواره تأکید داشت که نامش با حروف کوچک نوشته شود تا هر چند به صورت سمبلیک، توجهات به جای شخص او، به ایده‌هایش معطوف شود. هوکس پروفسور، نویسنده، فعال و منتقد فرهنگی است که در آثار خود به بررسی ارتباط نژاد، جنسیت و طبقه‌ی اجتماعی پرداخته است.

او در ۱۹۵۲ میلادی در هاپکینزویل کنتاکی ایالات متحده در دورانی متولد شد که قانون جدایی سفیدها و سیاهان در ایالات جنوبی امریکا، محیطی ناامن و پر از رنج و سرزنش برای سیاهپوستان ایجاد می‌کرد. همین موجب شد هوکس چرایی وضعیت جامعه‌ی خود را زیر سوال ببرد و به جای اینکه اجازه دهد این سیستم او را سرکوب کند، در پی درک ریشه‌های این وضعیت برآمد. اولین کتاب هوکس «و آنجا گریستیم» (And There We Wept) نام داشت که مجموعه‌ای از اشعار بود که در سال ۱۹۷۸ میلادی منتشر شد. کتاب او «مگر زن نیستم؛ زنان سیاهپوست و فمینیسم» (Ain’t I a Woman: Black Women and Feminism) با انتشار در سال ۱۹۸۱ میلادی، جنبش فمینیسم را به چالش کشید و از کنار گذاشتن زنان رنگین‌پوست از این جنبش انتقاد کرد. تأکید هوکس بر مشکلات نژادی موجود در جنبش‌های فمینیستی باعث شده او را به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلسوفان زن معاصر در نظر بگیرند.

هوکس در «مگر زن نیستم» توانست میراث و تاریخ تبعیض‌های جنسی برده‌های زن سیاهپوست را به تجربه‌های زنان رنگین‌پوست امروزی پیوند بزند؛ از این روست که با گذشت بیش از ۴۰ سال از زمان انتشار اولیه‌اش، همچنان این کتاب برای خواننده‌ی امروزی ملموس است.

بی‌ارزش دانستن زنانگی سیاهپوستان در نتیجه‌ی بهره‌کشی جنسی از زنان سیاهپوست برده اتفاق افتاد؛ اما نتایج آن تا صدها سال بعد همچنان پابرجاست.

کتاب زنان بدون مردان نه زنان در کنار مردان اثر بل هوکس انتشارات فلامینگو