به نقل از دیجیکالا:
گسترشدهندههای (اکسپنشن) مستقل، دنبالههای کوچک (نیم دنبالهها)، بستههای الحاقی باشکوه، هر اسمی که بخواهید برای آنها بگذارید، من طرفدار این دسته از آثاری هستم که معمولاً نه بهعنوان بازیهای کامل و نه بهعنوان بستههای الحاقی ساده شناخته نمیشوند. اکنون که با شرایط دشوار این روزهای صنعت انتظار میرود که توسعهی بازیهای تراز اول بیش از هر زمان دیگری طول بکشد، این نیم دنباله یا همان دنبالههای کوچک ممکن است راهی برای رفع کمبود احتمالی قسمت جدید یک بازی باشد و خلأ موجود در فاصلهی میان انتشار دو دنبالهی کامل و بزرگ را برطرف کند. تاکنون هیچ شرکتی بهتر از پلیاستیشن این کار را انجام نداده است.
با نگاهی به گذشته، تعجبآور نیست که این نیم دنبالهها برخی از بازیهای مورد علاقهی من در دهه گذشته بودهاند. برای مثال، «آنچارتد: میراث گمشده» (Uncharted Lost Legacy) در کنار آنچارتد ۲ یکی از دو بازی محبوب من در این سری است و برتری بزرگ «مرد عنکبوتی: مایلز مورالز» نسبت به بازی اصلی این بود که داستانی را روایت میکرد که پیش از این بهندرت آن را شنیده بودم. این را در نظر بگیرید: من سه فیلم مختلف پیتر پارکر را دیده ام و او را در کارتون های بیشماری مشاهده کردهام اما هرگز در زندگیام یک کمیک مرد عنکبوتی نخواندهام. این چیز جدید و تازهای بود، اما تمام چیزهایی را که از بازی مرد عنکبوتی مارول (Marvel’s Spider-Man) دوست داشتم، درون خودش داشت.
این فقط هم منحصر به پلیاستیشن نیست. تقریباً هر کدام از بستههای الحاقی بزرگ بازیهای فرامسافتور در میان موردعلاقهترین بازیهای من در تاریخ قرار میگیرد، خواه بستهی الحاقی Artorias of the Abyss برای دارک سولز باشد یا بستهی الحاقی The Old Hunters برای بازی بلادبورن.
البته، من شخصاً بازیهای کوتاهتر را هم ترجیح میدهم و فکر میکنم وجود بازیهای تراز اول کوتاهتر (مانند نسلهای پیشین) بهخصوص در شرایط فعلی ضرورت دارد. شاید سبک زندگی خاص من که در آن به سفرهای محلی متعددی میروم و میخواهم بازیهای جدید را تجربه کنم، در این امر تأثیرگذار باشد. و انجام بازی های جدید. در حالی که من آمار شناس نیستم اما اگر یک بازی کوتاهتر باشد شانس بیشتری وجود دارد که آن را به پایان برسانم (همچنین این را کاملاً قابل احترام میدانم که برخی ترجیح میدهند در بازیهای بسیار بزرگ وقت زیادی را سپری کنند و کارهای زیادی انجام دهند.). در ضمن، شاید کمی بیانصافی باشد که مایلز مورالز و لاست لگسی را تجربههای کوتاهی در نظر بگیریم. مدتزمان تجربهی آنها (آن هم نه برای تجربهی کامل گرفتن تمامی تروفیها) تقریباً چیزی حدود ۱۵ ساعت باشد و این با مدتزمان بسیاری از بازیهای تراز اول چند نسل پیش (نسل هفتم و قبل از آن) برابری میکند.
مسلماً تمایز بین اکسپنشنهای مستقل و نیم دنبالهها و بستههای الحاقی معمولی بسیار بسته به تعبیر افراد دارد. من فکر میکنم تنها ویژگی تعیینکننده اکسپنشنهای مستقل این است که ممکن است هزینه آن بیشتر از چیزی باشد که ما از یک بسته الحاقی معمولی انتظار داریم اما حتی این واقعاً تعبیر دقیقی نیست. در بازیهایی مانند استریت فایت محتوای الحاقی و قابلدانلود معمولاً در قالب سیزن پسهایی میآید که هر کدام از آنها چند شخصیت جدید را به بازی اضافه میکنند. برای مثال، یک سیزن پس ۴ شخصیت جدید را با قیمت ۳۰ دلار به بازی اضافه میکند و این بسیار متفاوت از اکسپنشنهای مستقل یا چیزی است که ما مدنظر داریم و در این مقاله به دنبال آن هستیم.
برای اینکه تمایز میان آنها را شفاف مشخص کنیم، بهتر است از همان حکم و جملهی معروف دیوان عالی که میگوید «وقتی آن را ببینم، آن را خواهم شناخت.» وام بگیرم.
با این حال، اگر بخواهیم معیارها و اولویتهای شخصی را کنار بگذاریم و یک واقعیت غیرقابلانکار را مطرح کنیم، باید بگوییم که زمان توسعه بازیهای ویدئویی بسیار طولانیتر از گذشته شده است. این اتفاق به آرامی در حال رخ دادن است و فعلا فقط باید آن را زمزمه کنیم اما بزرگ ترین بازیهای تراز اول تقریباً یک دهه طول میکشند تا منتشر شوند. در واقع، چه کسی می داند که آیا گوست آو سوشیما ۲ (Ghost of Tsushima 2) را خواهیم دید و چه زمانی آن را خواهیم دید؟ می تواند ۲۰۲۶ باشد – میتواند ۲۰۳۶ باشد. در هر صورت، نباید با اکسپنشنها به عنوان پیشدرآمد برخورد کنیم چراکه ممکن است آنها تنها نسخهی اصلی از یک بازی باشند که طی سالها از یک استودیو خواهیم دید.
این اکسپنشنهای مستقل در زمان خشکسالی میان عرضهی دو بازی بهخوبی به پلیاستیشن خدمت کرده و دو بازی آنچارتد: میراث گمشده و بستهی الحاقی بزرگ لفت بیهایند برای لست آو آس هر دو میان عرضهی دو بازی بزرگ ناتی داگ منتشر شدند و این فاصلهها را پر کردند. نمونهی بارز و موفق دیگر، استودیوی سی دی پراجکت رد (CD Project Red) است. این را میدانیم که استویو سی دی پراجکت رد در حال توسعهی چندین پروژهی مختلف است که البته تاریخ عرضهی آنها اعلام نشده است. با این حال، این استودیو لهستانی در این میان Cyberpunk 2077: Phantom Liberty را منتشر کرده است که یک اکسپنشن بزرگ و مستقل محسوب میشود و میتواند در سالی درخشانی که بازیهای فوقالعادهای مثل «افسانهی زلدا: اشکهای پادشاهی» (The Legend of Zelda: Tears) و «دروازههای بالدور ۳» (Baldur’s Gate 3) در آن منتشر شدند، در میان بهترین آثار سال قرار بگیرد.
نکته اینجاست که با بیشترشدن عرضه دنبالههای بازیهای تراز اول، احتمالاً به الگوواره (پارادایم) جدیدی نزدیک خواهیم شد. الگو و طرحی که در حالت ایدئال استودیوهای بزرگ میتوانند شانس خود را برای خلق آیپیهای جدید امتحان کنند و در عین حال طرفداران بازیهای قدیمی را با تجربههای کوچکتر و سفارشیتر از فرنچایزهای محبوب ما راضی کنند. چنین الگوی جایگزینی زمانی وجودش مهمتر میشود که دنبالههای بزرگی که استودیوها در حال ساخت آن هستند، صرفاً به یک نسخهی متورمشده از بازی قبلی تبدیل شوند که بهنوعی همان بازی قبلی با سیستمها و مسیرهای بیشتری هستند. نمیخواهم نام بازی خاصی را بیاورم اما میتوانم حداقل به دو دنبالهی بزرگ در همین ۵ سال اخیر فکر کنم که میتوانستند به جای این که در شکل فعلی منتشر شدند، یک نیم دنباله یا یک اکسپنشن مستقل باشند و از مزیت آن بیشتر بهره ببرند.
در سالهای آتی چیزی قرار است در توسعهی بازیهای تراز اول تغییر کند، یعنی باید چیزی تغییر کند؛ اما تا آن زمان، من فکر میکنم که ما باید از اکسپنشنهای مستقل و دنبالههای کوچک قدردانی کنیم، به خصوص که آنها تجربهای با کیفیت کامل را بدون انتظار یک دههای ارائه میدهند.
منبع: IGN – نویسنده: Matt Kim