زاغهنشینان هنوز هم بساط مختصر و کهنه زندگیشان پای تعدادی از کورههای آجرپزی پایتخت، پهن است. هنوز هم آنجا در اتاقکهایی فرسوده با اجارههای میلیونی و ماهانه، نوزادانی متولد میشوند، کودکانی قد میکشند و سالخوردگانی از درد به مرگ میرسند.
همشهری آنلاین– سحر جعفریان- مژگان محرابی: مانند کورهنشینان حوالی روستای قاسمآباد تهرانچی بخش خاوران در جاده امام رضا (ع) که این روزها با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکنند؛ مشکلاتی از بیآبی و مرگ مشکوک نوزادان تا طمع افراد ثروتمندی که با اجاره یک شبِ اتاقکها و کلونیها میخواهند جیبشان را از کمکهای بیدریغ گروههای جهادی پُر کنند. کورهنشینان این محدوده ۴۶ خانوار یا به عبارتی دیگر ۲۵۶ نفر هستند که یکی از روزهای بیرمق زمستانی، به میانشان رفتهایم.
دَوان به سوی هر کمک
برای دسترسی به زاغهها و زاغهنشینان پایین دست کورههای آجرپزی حومه روستای قاسمآباد تهرانچی بخش خاوران که گویی در گودی بزرگ فرو رفتهاند، سرازیری جادهای خاکی و باریک را پیش میرویم. چند کودک و زن به گمان اینکه از اعضای گروههای جهادی هستیم و بستههایی از ارزاق برایشان هدیه آوردهایم، به سویمان دَوان میشوند؛ تعدادیشان با دمپاییهای پاره و کمیشان هم با پاهایی برهنه. نزدیک شده و نشده، سلامی میگویند و چشم میدوزند به دستها و دهانمان. «موسی سلیمانی جعفری»، دبیر شورایاری و معتمد محله خاورشهر بخش خاوران، همهیشان را میشناسد و یک به یک حال و احوالشان را میپرسد. ابتدا خطاب به «خدیجه» زنی از کابل که آفتاب پوست صورتش را سیاه و سوزانده، میگوید: «دیگدانتان (اجاق گازتان) درست شد؟» خدیجه، با تبحر، شرم و شفقت را بهم میآمیزد و پاسخ میدهد: «شویَم صِحتش خوب نیست. دو هفته است که به جاروکشی (رفتگری) نرفته تا پول آورد.» سلیمانی این بار، رو به او «احمد علی»، پسربچه حدودا ۹ ساله میگوید: «از مدرسه جدیدت در اشرفآباد چه خبر؟ شیطنت نکنی آنجا!» احمدعلی هم انگار که هنوز دست از شیطنت برنداشته، پشت سرش را میخاراند وریز میخندد. جورپرسانی (احوالپرسی به گویش افغانستانی) اما با «فریبا» ی خردسال کهمادرش از دردِ شِپِش، کل موهای سرش را تراشیده، طوری متفاوت است: «قربانت استم؛ سرفههایت خوب شد؟» فریبا هم با اطواری کودکانه میگوید: «داروهای آن شفاخانه، مَرهم شد آقا.» در این زمان «مجتبی عرب»، دهیار روستای قاسمآباد تهرانچی و «علیرضا کُرد»، مسئول شورای روستای قاسمآباد تهرانچی بخش خاوران نیز به جمعمان اضافه میشوند.
حداقل امکانات برای حداکثر جمعیتِ حاشیهنشین
«داود»، ایرانیست و کارگر جمعآوری پسماند. قریب به ۷ سال است با زن و ۵ فرزند خود در یکی از این اتاقکها، بساط زندگیاش را پهن کرده: «با خودتان فکر نکنید زاغهنشینی یا کورهنشینی یعنی مُفتنشینی؛ نه! ما برای همین اتاقکهایی که هیچ کس حاضر نیست یک ساعت در آن سَر کند هر ماه یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان اجاره و حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان هم هزینه برق و گاز پرداخت میکنیم. از آب، بهداشت و سایر امکانات ضروری هم که دیگر هیچ نپرسید؛ همین هفته گذشته ۲ نوزاد ۷، ۸ ماهه مُردند چون یا طاقت آب آلوده را نداشتند یا شاید هم چون این همه جمعیت فقط از ۲ سرویس بهداشتی استفاده میکنند، بیماری جدیدی شایع شده است. البته نوزاد سومی هم هست که هنوز در بیمارستان بستری است. کاش یکی از این مسئولین بیاید و وضعیت زندگیمان را از نزدیک ببیند؛ سقف بالای سرمان که سُست، زمین زیر پایمان شُل، آن طرف، گودهای غیرمجاز زباله و کارخانههای دودزا و این طرف هم جاده و تصادف و سگهای هار!» پارچههای سیاهِ عزا، خانههای اتاقکی والدینِ نوزادانِ تازه درگذشته را نمایان کرده است. والدین داغدار اما تمایلی به گفتگو ندارند.
وقتی میلیونرها، زاغهنشین میشوند
مستاجرِ یکی دیگر از خانههای اتاقکی «ماجان»، ۶۰ ساله است که با قامتی تکیده و نَزار، همان حوالی ایستاده. ماجان مانند باقی همسایگانش به رفت و آمد غریبهها عادت دارد؛ غریبههایی که حتی، دستهبندیشان هم کردهاند! دسته اول غریبههایی هستند که برای کمک و نیکوکاری میآیند، دسته دوم غریبههای دیگری هستند که برای برداشتن عکسهای یادگاری تاثیرگذار راهی کورههای آجرپزی میشوند و بالاخره دسته سوم که همانا غریبههای میلیادری هستند که فقط برای یک شب آن هم در مناسبتهای خاص، اتاقکی را اجاره میکنند تا از دریافت انواع کمکهای مادی خیران مانند بستههای پُر و پیمانِ ارزاق، یخچال و تلویزیون بینصیب نمانند! ماجان این طور توضیح میدهد: «خدا خیر بدهد گروههای جهادی را که در این روزگارِ تنگ، دستمان را میگیرند. آنها یا نانمان داده و میدهند یا برایمان طبیب میآورند و یا به بهانه هر جشن، شادمان میکنند. اینجا حتی سرویس بهداشتی و جایی برای شستن دست و ظرف نداشتیم که گروههای جهادی ساختند. خبرِ مهربانیِ این گروهها به گوشِ بعضی آدمهای پولدار و حریص که رسید، وسوسهشان کرد. آدمهایی که برای خودشان چندتا چندتا خانه و زندگی داشته و دارند ولی از کمکهای بلاعوضِ گروههای جهادی هم نمیتوانستند بگذرند. این پولدارها برای یک شب اجاره اتاقکهای کوره آجرپزی، سر و دست میشکنند؛ آن هم شبهایی که میدانند قرار است گروههای جهادی بیایند اینجا. این آدمها باعث شدند تا خیران نسبت به شرایط ما هم بیاعتماد شوند.» سلیمانی در تایید حرفهای ماجان، میگوید: «چند وقت پیش فردی را شناسایی کردیم که در مشهد چند خانه و مسافرخانه داشت و برای یک شب اجاره اتاقکهای کوره آجرپزی، مبلغی بیشتر از اجاره یک ماه میداد تا با وسایلی که از گروههای جهادی دریافت میکنند، اتاقها و پانسیونهایش را پُر کند!»
کورهنشینی بهتر از آسیبنشینی!
کورهنشینان اینجا، خانههای اتاقکیشان را از «ه. ب» اجاره میکنند. ه. ب، نگهبان یا سرکارگر است و تا از حضور ما آنجا مطلع میشود با خودروی شخصیاش از راه میرسد. او هر ماه اجارهها را بعد از دریافت به حساب مالکِ اراضی کورهآجرپزی که سالها خارج از کشور زندگی میکند، واریز میکند. با بیحوصلگی میگوید: «اگر اتاقکهای کوره آجرپزی را به اینها که بضاعت زندگی در شهر را ندارند، به نمایندگی از مالک اجاره ندهم، از هجوم معتاد و سارق و کارتنخواب این حوالی امنیت نمیماند.» میپرسیم: «مگر الان امنیت بهداشتی، زیستمحیطی و غیره برای کورهنشینان وجود دارد؟» شانههایش را بالا میاندازد و پاسخ میدهد: «به هر حال بین بد و بدتر، منطقیست که بد را انتخاب کنیم. این بد هم با توجه به وضعیت مالی که تعدادی از خانوارهای اتباع و غیراتباع دارند، همین است که میبینید.» «مجتبی عرب»، دهیار روستای قاسمآباد تهرانچی شهرستان ری است که سابقه پیگیری مشکلات کورهنشینان آن حوالی را دارد. عرب میگوید: «شهرک صنفی-صنعتی بخش خاوران (زیر نظر وزارت صنایع و معادن) بخشهایی از اراضی این حوالی را با هدف ساخت و سازهای صنفی تملک کرده و بخشهایی را نه؛ چون با مالکان آن اراضی بر سر قیمت به توافق نرسیده است. به عنوان مثال قیمت پیشنهادی شهرک صنفی- صنعتی برای خرید اراضی همین چند کوره آجرپزی (۱۲ هکتار) که ساکنانش با مشکلات فراوان مواجه هستند، مورد تایید مالک آن نبوده. ما نیز در تلاش هستیم تا زمانی که ۲ طرف به قیمت توافقی برسند، ضمن ساماندهی کمکهای گروههای جهادی به منظور جلوگیری از بروز مشکلاتی مانند گسترش بیکاری و نیز ایجاد زمینههای کلاهبرداری سودجویان، با مکاتبات فراوان توجه مسئولان (بخشداری، استانداری و نمایندگان مجلس) و عموم جامعه را جلب کنیم.» «علیرضا کُرد»، مسئول شورای روستای قاسمآباد تهرانچی نیز میگوید: «سرمایهگذاری مسئولان در این محدوده که به عنوان یکی از مهمترین مبادی ورودی شرقی پایتخت محسوب میشود، به سود اهالی و ساکنان این اطراف است که زیر سایه سنگین کلونیهای انواع آسیبهای اجتماعی، سَر به شرم خَم کردهاند.»
ماجان زنی از هرات، پای یکی از کورههای خاموش آجرپزی زندگی میکند. او میگوید: «این توخال (تبخال)، جاندردم شده، کاش دوایی باشد. ماهِ پَس (ماه پیش) دکتر آمد و گپ زد که دَردریزه (دردِ کوچک و قابل درمان) است اما نیست! دادَم را درآورده.» گردِمرغهای پروردهاش میچرخد و باز میگوید: «همدم این مرغان و خوراکم هم از ثمره آنهاست. حیاتم به همین مختصریست؛ الله را شکر.»
انتهای سرازیریِ جاده خاکی به گود بزرگی (اراضی یکی از کورههای آجرپزی) رسیدیم که اطرافش اتاقکهای استیجاری ۸ تا ۱۲ متری فرسوده جای دارند؛ اتاقکهایی که روزگاری استراحتگاهِ کارگرانِ آجرپزخانهها بودند و حالاهم با اینکهجان و نایی به پِی و تیرکهایشان نمانده، شدهاند خانه برای خانوارهایی پرجمعیت، تنگدست و بیشتر اتباع. هیچ یک از اتاقکهای فرسوده یا همان خانهها، دَر ندارند و مستاجرانشان، ورودیها را با تکه پتوهای مندرس یا ایرانیتهای پلاستیکی شکسته، پوشاندهاند؛ دَرهایی این چنین برای ایجاد امنیت و حفاظت از گرما و سرما!
بیشتر بخوانید: قاسـمآباد یادگار «شـکوفه»