در ایران با ترسناک ترین چیزها هم شوخی می‌کنند| ساختن فیلم کمدی ایرانی مثل کشاورزی دیم شده

اواخر مهرماه محمدمهدی عسگرپور، رئیس هیأت مدیره خانه سینما و مدیر خانه هنرمندان در همشهری حاضر شد.

محمدمهدی عسگرپور

به گزارش همشهری آنلاین، این حضور به مناسبت انتشار جدیدترین شماره مجله ۲۴، ‌ ماهنامه سینمایی روزنامه همشهری، صورت گرفت که آخرین شماره آن با عنوان «طعم ترس» ویژه ۱۰۰ فیلم برتر ژانر وحشت به تازگی منتشر شده و در آن فیلم‌های شاخص این ژانر در سینمای جهان بررسی شده اند. در این نشست عسگرپور که سال ۱۳۸۵ فیلم «اقلیما» را در ژانر وحشت ساخته به توضیحاتی در باره ژانر وحشت در ایران پرداخت. گزیده ای از صحبت های او را در ادامه می خوانید:‌

تجربه فیلمسازان ایرانی در ژانر وحشت

بحث در باره ژانر معمولا به شکل مدام در سینمای ایران وجود ندارد. مگر این که فیلمی‌ ساخته شود یا بحثی در باره یک فیلم مشخص پیش بیاید. هرچند تجربه‌ها در سینمای وحشت در ایران بد نبوده است. همین که بعضی از آنها در خاطر ما باقی می‌مانند، نشان می‌دهد در زمان خودشان کارکرد مشخص داشته‌اند. حتی بعضی‌ از این فیلم‌ها در زمان نمایش به عنوان فیلم‌های خوش ساخت هم مطرح بوده‌اند. چون اساسا در این ژانر بر عکس انواع دیگر ژانرها که ممکن است ساختارشکنی بکنند یا قاعده خاصی برای دکوپاژ نداشته باشند، ساخت مسئله بسیار مهمی ‌است. در فیلم‌های تریلر یا فیلم‌هایی که تعلیق در آنها مسئله اصلی است، به نظر می‌رسد ساختار همچنان حرف اول را می‌زند. این سینما به شدت وابسته به ساختار است و گاهی اصلا ممکن است محتوا در درجه دوم و سوم قرار بگیرد.

چرا سینمای ژانر در ایران شکل نمی‌گیرد؟

یکی از دلایلی که ژانر وحشت در کشور ما نمی‌تواند شکل بگیرد یا حداقل تا حالا شکل نگرفته، ساختار است. اساسا به دلایلی که بخشی از آن تکنولوژیک است و بخشی برمی‌گردد به تفکر منظم که در سپهر تفکر ایرانی وجود ندارد، این ژانر سینمایی را در ایران نداریم. ما به دلایل مختلف انسان‌های منظمی ‌نیستیم و این را در تمام ابعاد زندگی‌مان می‌توانیم ببینیم. رابطه‌ای بین جوامعی که نظم در اعضای آنها شکل گرفته و ژانر وحشت وجود دارد که کم‌تر به آن پرداخته شده است. من در همان تنها تجربه‌ای که در ژانر وحشت دارم، فیلم اقلیما، تنها باری بود که استوری‌بورد داشتم. چون ناخودآگاه باید منظم فکر می‌کردم و فیلم باید ساختار مشخصی می‌داشت. در سینمای ایران کسانی که در این حوزه کار کرده‌اند، کسانی بوده‌اند که به ساختار بیشتر توجه می‌کرده اند تا محتوا. مثل ساموئل خاچیکیان که سینما را در بعد ساختاری می‌شناخت. اما به طور کلی در حوزه‌های مختلف مثل ادبیات و شعر ما از جوامعی هستیم که از ساختار فرار می‌کنیم و محتوا برایمان حرف اول را می‌زند. این نوع ژانر مثل بعضی دیگر از ژانرهای دیگر در ایران جا نیفتاده است. ما گونه‌های مختلفی را در سینما تجربه کرده ایم. اما هیچکدام قوام یافته نیستند. ما در حوزه سینمای اجتماعی و کمدی بسیار کار کرده ایم. حتی در سینمای ورزشی کار کرده ایم، اما هیچکدام قوام یافته نیستند. به همین دلیل سخت است که بگوییم ادامه منطقی کدام فرهنگ هستیم. آیا ادامه منطقی فرهنگ قدیمی ‌ایرانی هستیم که بخش زیادی از آن ادبیات و شعر می‌آید یا مدرن هستیم؟ تقریبا هیچکدام نیستیم.

در ایران با ترسناک ترین چیزها هم شوخی می‌کنند|  ساختن فیلم کمدی ایرانی مثل کشاورزی دیم شده

تجربه اندک سینمای وحشت در ایران

در سینمای وحشت که با ترساندن مخاطب و پرداختن به حوزه‌های ناشناخته کار می‌کند، ما کمترین تجربه را داریم. هم کمترین تولیدات را داشته‌ایم و هم کمترین قوام‌یافتگی را که به نظرم دلایلش متنوع است. بخش زیادی به فرهنگمان برمی‌گردد. علاوه بر نظم بخش زیادی به این برمی‌گردد که در جوامعی که در سابقه‌شان وحدانیت حرف اول را نمی‌زند، ژانر وحشت موفقیت بیشتری داشته است. وقتی می‌خواهید جامعه ایرانی را با کشورهای صاحب سینما و هنر به معنای جدی هستند، مقایسه کنید این تفاوت چشمگیر است که در این کشورها ادبیات عرفانی را نمی‌توانید پیدا کنید. به غیر از مواقعی که امتزاج به وجود می‌آید. مثل آمریکا از کشورهای مختلف به این کشور رفته اند و تبدیل به سرزمین فرصت‌ها شده است. البته بعد از کلی خونریزی که توانستند بالاخره یک قدر مشترک با مهاجرین پیدا کنند. به این ترتیب در این جوامع که نظم بیشتری دارند و پیشینه عرفانی ندارند، ترکیبی به وجود می‌آید که به شما اجازه می‌دهد مبنای ارتباطتان با مخاطب را ترس و ایجاد ابهام قرار دهید؛ چیزی که ادبیات عرفانی از آن پرهیز می‌کند.

ارتباط ادبیات عرفانی و ترس و خودسانسوری

در ادبیات عرفانی ما گفته می‌شود ترس را کنار بگذار و خودت را به خداوند بسپار. بنابراین چیزی به اسم ترس در این فرهنگ نمی‌تواند شکل بگیرد. به همین دلیل است که وقتی می‌خواهید ژانر وحشت را در ایران تجربه کنید، اولین مشکلتان کنار آمدن با این سابقه جدی است که در فرهنگ ما وجود دارد. به شکل خودکار وقتی می‌خواهیم در این حوزه بنویسم سراغ خیلی چیزها نمی‌رویم. به همین دلیل است که اصلا قبول ندارم سانسور باعث شده در ژانر وحشت کار نکنیم. اولین ممیزی را خودمان را در ذهن خودمان ایجاد می‌کنیم. ما در خانواده‌هایی زندگی می‌کنیم که نسل به نسل یک چیزهایی منتقل شده است که از آن ترس در نمی‌آید. ما حتی با چیزهایی مثل جن شوخی می‌کنیم. از نگاه تقدیرگرایانه ای که در ادبیات عرفانی ما وجود دارد، ترس بیرون نمی‌آید. مگر این که بخواهید مبدا را حذف کنید و مثل نسل جدید از واژه کائنات به جای خالق هستی استفاده کنید که اشکالی هم ندارد. چون آدم‌ها به شکل‌های گوناگون به حقیقت نزدیک می‌شوند.

با مسائل ترسناک هم شوخی می‌کنیم

ما نه تنها با مسائل ترسناک شوخی می‌کنیم که گاهی با مسائل حاد اجتماعی هم همین کار را می‌کنیم که اصلا خوب نیست. مثل مفاسد اجتماعی. در ژانر وحشت تضاد و تناقضی که بین پرداختن به مسائل ترسناک و فرهنگ قدیمی ‌وجود دارد، باعث می‌شود ژانر و ساخت شکل نگیرد. برعکس سینمای آمریکا که اقتصادی نگاه می‌کند و درصدی از فیلم‌هایی که در سال ساخته می‌شوند، ‌ حتما در ژانر وحشت هستند. ما شاید به دلیل ارتباط با جشنواره‌ها مایلیم آثار مهم ما را در حوزه اجتماعی و سیاسی پیدا کنیم. انگار این ژانرها را ما را بیشتر در سکوهای جهانی قرار داده است. این‌ها ژانرهایی هستند که به نظم کمتری هم احتیاج دارند.

خیل فیلم های کمدی و نگاه کشاورزی در حوزه کمدی

رفتار ما در حوزه کمدی مثل کشاورزهاست. در کشاورزی اگر کسی در زمینش سیب زمینی بکارد و محصول خوبی داشته باشد، کشاورزهای زمین‌های اطراف هم در زمین‌هایشان سیب زمینی می‌کارند. چون تجربه شده و جواب گرفته است. رفتاری که در حوزه سینمای کمدی انجام می‌شود، خیلی شبیه همین است. مسئولینی هم که این حوزه را اداره کرده اند، بیشتر با همان نگاه کشاورزی بوده تا فرهنگی. مسئولان فرهنگی نباید به آنچه در حوزه کشاورزی اتفاق می‌افتد، نگاه کنند. باید دوراندیشی داشته باشند که سال‌هاست در حوزه فرهنگی از آن بی بهره ایم. حوزه فرهنگ مثل کاروانسرایی شده که هرکس در دوره ای در آن کار می‌کند و می‌رود. در کاروانسرا مهمان ماندنی نیست و شاید مدیر کاروانسرا چندان برایش مهم نباشد که این مهمان که چند روز می‌ماند و بعد هم دیگر هیچوقت همدیگر را نمی‌بینند، از او راضی باشد یا نه. مدیران جدید وقتی گاهی حرف می‌زنند، از آن نظریه درنمی‌آید. فقط می‌خواهند بگوید در دوره من سینما فلان رقم فروخت ولی در دوره قبلی کمتر فروخت. که تازه همین رکوردها هم با دهه شصت با سی میلیون مخاطب قابل مقایسه نیست. این مدیران دیگر توضیح نمی‌دهند که با چه محصولاتی سینما این مقدار فروش داشته است. وقتی می‌گویید در کشوری با هشتاد میلیون جمعیت سی میلیون بلیت فروخته شده که البته نسبت به سال‌های قبل رقم خوبی است، اما زمانی می‌توانیم ادعادی رکوردزنی داشته باشیم، ‌که با همین جمعیت هشتاد میلیونی ۲۰۰ میلیون بلیت در سال بفروشیم. یعنی افراد سه یا چهار فیلم در سال ببینند. این رویکرد با فرهنگ ما نسبتی ندارد. به همین دلیل قوام یافته نیستند. یعنی کافی است گیشه این فیلم‌ها دچار مشکل شود تا این ژانر هم از بین برود. یعنی نسبت کاملا مستقیمی ‌با بازار دارد و هیچ چیز دیگری هم پشت آن نیست.