به نقل از دیجیکالا:
دایان کیتون، بازیگر، کارگردان، عکاس، خواننده و نویسندهی امریکایی بیش از شش دهه است که در سینما، هنر و عرصهی سرگرمی مشغول به کار و همچنان فعال است. او خیلی زود تقریباً همان اوایل ورودش به سینما با حضور در فیلم مهم فرانسیس فورد کاپولا «پدرخوانده» و بعد آغاز همکاری با زوجِ اول عاطفی و بعد هنریاش وودی آلن در دههی هفتاد میلادی به شهرت رسید، این شهرت را در دههی ۱۹۸۰ حفظ کرد و امروز که هفتاد و شش ساله است، شاید در سالهای اخیر کمتر، هنوز کار میکند، و کارهای زیادی هم میکند، که دیگر همهاش به سینما محدود نیست (او حتی کار بازسازی و فروش خانه هم میکند و گفته میشود به مدونا، خواننده و بازیگر امریکایی، عمارتی ۶/۵ میلیون دلاری در بورلی هیلز فروخته است).
دایان کیتون، با نام اصلی دایان «آنی» هال، متولد لسآنجلس کالیفرنیا از مادری خانهدار و مذهبی، که عکاس آماتور هم بود، به دنیا آمد. پدرش در کار مستغلات و مهندس عمران بود. دایان همچون بسیاری از بازیگران و خوانندگان دیگر، در مدرسه آواز میخواند و تئاتر اجرا میکرد. او از بسیاری لحاظ تحت تأثیر مادرش بود؛ هم عکاسی کرد و با اینکه کتاب عکس چاپ کرد و ویراستار عکس، در واقع مسئول انتخاب عکس برای دوستان عکاسش، شد، هرگز عکاس حرفهای نشد.
از سویی، آموزههای مذهبی مادرش در کودکی به او اجازه نداد در نخستین حضور جدیاش روی صحنه در نمایش موزیکال «هر» (Hair) در برادوی، چنانچه در یکی از پردههای نمایش لازم است، برهنه ظاهر شود. شاید پوشش خاص او که بیشتر بدنش را میپوشاند هم از همینجا نشأت بگیرد؛ البته تأثیر کاترین هیپورن با آن کت و شلوارهای بهاصطلاح مردانه را هم که کیتون گفته منبع الهامش بوده، نمیتوان نادیده گرفت. کیتون دربارهی یقهاسکیای که عضو جدانشدنی لباسهای اوست، گفته است هم آدم را گرم نگه میدارند و هم شیکاند. از قرار خانم کیتون سرمایی هستند.
به هر حال، شکل پوشش او مهم است. چرا که خارج از عرفهای معمول هالیوود است. در همان دههی ۱۹۷۰ لباسی خاص از کری فیشر در نخستین قسمت «جنگ ستارگان» تبدیل به نماد میشود. اما دایان کیتون در همین دوره پوششی را برای خودش انتخاب میکند که طبق قراردادها متعلق به مردان است. همینجا او تبدیل به یک فعال برابری حقوق زنان تبدیل میشود. او به اندازهی کافی زیبا هست، نه، زیبایی زنان دورهی کلاسیک سینمای هالیوود را ندارد، اما ظریف است، لبخند زیبا و پوستی سفید دارد، و قد بلندی و از همه مهمتر نگاه دارد. یک نگاه معصوم در عین حال آشوب که به آن شکل معمول مورد پسند هالیوود و عامهپسندانه اغواگر نیست اما زنانه است. دایان کیتون است. یک روح آزاد شوخطبع پریشانحال، پریشان نه به معنای منفیاش؛ همانکه در «آنی هال» میبینیم. جلوتر برایتان در اینباره خواهم نوشت.
وقتی با «پدرخوانده» در جهان به شهرت برسی
دایان بعد از مدرسه در یک دانشکده درس بازیگری خواند اما تحصیل را رها کرد تا به منهتن برود و حرفهی هنریاش را پی بگیرد. آنجا اسم کیتون را، که اسم میانی مادرش است، برای نام هنریاش انتخاب کرد، مدتی در کلوپهای شبانه آواز خواند (آشناست، نه؟ در سه فیلم، که دو تایش یعنی «آنی هال» و «روزگار رادیو» کار وودی آلن است، دایان این بخش از زندگیاش را بازی میکند)، در نیویورک دوباره بازیگری خواند و تحت تکنیک بازیگری مایزنر که دههی ۱۹۳۰ شکل گرفت آموزش دید. آن شکل از بازیگری است که بازیات به طرف مقابلت برمیگردد، و یک جور بدهبستان است.
دایان اواخر دههی ۱۹۶۰ وارد گروه نمایش «ترایب»، به معنای «قبیله» در زبان انگلیسی، میشود و بازیگر جایگزین شخصیت شیلا در نمایش موزیکال «هر»، که آنجا همان ماجرای مخالفت با برهنگی برایش پیش میآید. بعد از آن، برای بازی در نمایش «دوباره بنواز سام» وودی آلن تست میدهد و چون قدش بلند بوده (۱۷۳ سانتیمتر، یعنی پنج سانت بلند از وودی آلن) تقریباً داشته رد میشده که آلن عاشق خانم کیتون میشود و نقش را به او میدهد. دایان برای این نقش نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر زن تونی میشود.
کیتون بهسرعت وارد سینما میشود. در یک سریال بازیگر مهمان میشود. این میان، آگهی تبلیغاتی هم بازی میکند. تا اینکه به یکباره برای بازی در «پدرخوانده» پذیرفته میشود. از قرار کاپولا دایان را در فیلم اولش، «عشاق و غریبههای دیگر» (Lovers and Other Strangers)، دیده بود و به خاطر همان خارج از عرف بودنی که به آن شهرت داشت (به گفتهی خودش آن زمان به «بازیگر خل و چل» معروف بود)، و کاپولا میخواست در نقش کی آدامز باشد، نقش را به او داد. بازی کیتون در نقش کی «پدرخوانده» تقریباً با الهام از تجربهی واقعیای که در حین ساخت فیلم از سر گذارنده بود، که خودش به آن میگوید تجربه «زن بودن میان جهان مردان»، شکل گرفت.
بدیهی است که وقتی با «پدرخوانده» در سینما معروف میشوی، احتمال اینکه آیندهی درخشانی پیشرویت باشد زیاد است. حتی اگر همین یک فیلم را هم در کارنامهات داشته باشی کافی است چه برسد به دو «پدرخوانده» دیگر؛ با اینکه دایان همانگونه که خودش میگوید در جهان مردانهی این سهگانهی بزرگ زیر نام و سایهی قدرهایی مثل مارلون براندو، جیمز کان، و حتی آل پاچینوی جوان و تازهوارد که کسی در ابتدا اصلاً او را در پروژهی «پدرخوانده» نمیخواست، زیاد دیده نمیشود. قرار هم نیست دیده شود. در قسمت اول قرار است حواسش پرت باشد و مسحور زیبایی چهرهی مایکل کورلئونه (بخوانید آل پاچینو) و تفاوتها و سرکشیهای شخصیش باشد (چنانکه در زندگی واقعی هم بود).
در قسمت دوم هم که مادر میشود و حواسجمع با بیرحمی حذف میشود. البته ما نگاههای نگران عاشقانه مادرانهی او را (این وجه مادرانه را اینجا به خاطر داشته باشید تا به دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ کارنامهی او برسیم) در بزنگاههای قصه فراموش نمیکنیم. مثل آنجا که همه دست مایکل را میبوسند، یا هر جا که به مایکل اعتراض میکند، یا خبر سقط جنینش را میدهد، یا آن لحظهی بیرحم دردناک که مایکل در را به رویش میبندد و اجازه نمیدهد بچههایش را ببیند. این یعنی دایان کیتون حتی در حضور کمرنگ کوتاهش در جهان سراسر مردانهی «پدرخوانده» به یاد میماند و تأثیرگذار است.
دههی ۱۹۷۰؛ آغاز همکاری با وودی آلن، عکاسی و شکل گرفتن وجه کمدی دایان کیتون
از بعد از «پدرخوانده» دیگر این وجه بازیگری و شخصیت دایان را نمیبینیم، و ایماژی را از او بر پردهی سینما میبینیم که از قرار بیشتر شبیه خودش است. همان خلوضع شیطون بامزه که اعتمادبهنفس ندارد، متزلزل است، مبتلا به حالات افسردگی شیدایی است؛ جلوهای از زن مدرن روشنفکر شهری یا تازه پا به شهر بزرگتر گذاشته است که بلندپرواز است اما روح آسیبپذیرش یارای مقابله با مناسبات شهر بزرگ را ندارد. به یاری، کوتاهتر از خودش، اما باهوش و زرنگ مثل وودی آلن احتیاج دارد که هم بداند با یک دختر رشدکرده در فضایی مذهبی چگونه رفتار کند هم توانایی پاسخگویی به تمایلات آزاداندیشانهی مترقیاش را داشته باشد. البته که رابطهی عاطفی این دو در زندگی واقعی در واقع با شروع جدی همکاریهایشان تمام میشود، یا دستکم دورهای میشود، اما به هر حال، آقای آلن هشت فیلم با کیتون کار کرده، و منبع الهام شخصیتهای زن مورد علاقهاش چه به لحاظ احوالات بیرونی و درونی بوده است و این دو هنوز با هم دوستاند.
کیتون اسکار بازیگریاش را هم برای «آنی هال»، که مهمترین و معروفترین نقش او در کل کارنامهی بازیگریاش است، (برای وودی آلن هم فیلم مهمی است) گرفته است. او نظر منتقدان را هم به خودش جلب کرد. با این فیلم بود که به گفته مولی هاسکل، منتقد فیلم، دایان از آن دختر خلوضع فیلمهای قبلی بهخصوص آلن فاصله گرفت و به شمایل زنی تبدیل میشود که لزوماً الهه نیست، بد رانندگی میکند، در زندگی اجتماعی شکستخورده است، کامل نیست اما باهوش و پیچیده است، فکر میکند و در یک کلام، انسان است. فقط زن نیست؛ و به طور قطع زن کلیشهای نیست.
طراحی لباس شخصیت آنی در این فیلم، که آشکارا برگرفته از پوشش دایان کیتون در زندگی واقعی است (بعضی لباسها مال خودش است)، آن شلوارهای گشاد، کراوات و جلیقه، تبدیل به نماد مد اواخر دههی ۱۹۷۰ شد. بعد از این فیلم، لباس مردانه میان زنان محبوب و اصلاً تبدیل به یک ترند در جهان مد شد که هنوز هم زنده است. سال ۱۹۷۷ مجلهی تایم با عکسی از داگلاس کرکلند از کیتون روی جلد، او را «بامزهترین زن حال حاضر سینما» خواند. اواخر همان سال کیتون نقشی را در یک فیلم درام به نام «به دنبال آقای گودبار» (Looking for Mr. Goodbar) بازی کرد تا صرفاً به عنوان بازیگر فیلمهای کمدی شناخته نشود؛ که البته بعدها از سوی تایم به خاطرش مورد انتقاد قرار گرفت.
او در همین سالها تصمیم گرفت حرفهی خوانندگیاش را هم پی بگیرد. حتی آلبومی را هم ضبط کرد اما هرگز منتشر نکرد، که امروز افسوسش را میخورد. عکاسی یکی دیگر از حوزههای مورد علاقهی کیتون بود که بر خلاف خوانندگی، جدیتر آن را پیگیری کرد. احتمالاً همانطور که در «آنی هال» میبینیم چندان به استعداد خوانندگیاش اطمینان نداشت. دایان در سال ۱۹۸۰ مجموعهعکس خود از فضای داخلی هتلها را منتشر کرد.
دههی ۱۹۸۰؛ پایان همکاری با آلن، تجربهی کارگردانی، وارن بیتی و حضور در نقشهای جدیتر
با «منهتن» کیتون و آلن همکاری خود را به پایان رساندند و بعدها در دههی ۱۹۹۰ دوباره یک فیلم دیگر با هم ساختند. اما رابطهی باز هم عاطفی/حرفهای مهم دایان بعد از آلن با وارن بیتی، پسر جذاب بدنام آن دورهی هالیوود بود که گویا زنها در برابرش مقاومت خود را از دست میدانند. این دو با هم فیلم مهم «سرخها» (Reds) را ساختند و کیتون در آن نقش لوئیس بریانتِ فمینیست و روزنامهنگار را بازی کرد که همسرش را ترک میکند تا با روزنامهنگار رادیکال جان رید که بیتی نقشاش را بازی میکند، کار کند. فیلم نگاهی به جنگ داخلی روسیه دارد. بیتی کیتون را در «آنی هال» دیده بود و میخواست او پریشانی ذاتی و آن حال نامطمئن به خودش را به نقش بریانت اضافه کند که میگویند یکی از سختترین نقشهای کارنامهی کیتون بوده است. البته منتقدان بازی او را پسندیدند. راجر ایبرت او را غافلگیرکننده و متفاوت از آن ایماژ زن روشنفکر نیویورکیاش خواند. کیتون برای این نقش دومین نامزدی اسکارش را دریافت کرد.
کیتون بعد از «سرخها» باز هم در نقشهای درام ظاهر شد و اینجا هم مورد تحسین قرار گرفت. و بهتدریج آن بیاعتمادبهنفسی موجود در ایماژ همیشگیاش بر پردهی سینما و خودش از او رخت بست. سال ۱۹۸۷ اولین فیلم بلندش «بهشت» (Heaven) را ساخت که مستندی دربارهی زندگی بعد از مرگ است، که باز هم متأثر از باورها و کنجکاویهای مذهبی او بود. کیتون ساخت موزیک ویدیو را هم تجربه کرد و در همین دهه، یک موزیک ویدیوی مهم برای بلیندا کارلایل، خوانندهی امریکایی، برای ترانهی معروفش «بهشت همینجا بر زمین است» (Heaven Is a Place on Earth) ساخت. او همچنین دو فیلم تلویزیونی با حضور پاتریشیا آرکت و چند قسمت از سریال «توئین پیکس» (Twin Peaks) دیوید لینچ را هم کارگردانی کرد.
دههی ۱۹۹۰؛ بلوغ، مادرانگی و همکاری دوباره با آلن
در دههی ۱۹۹۰ کیتون دیگر جایگاه خودش را به عنوان یکی از معروفترین و همهفنحریفترین بازیگران هالیوود تثبیت کرده بود. کمکم نقشهای بالغانهتری پذیرفت؛ عمدتاً نقش مادر خانوادههای مادرسالار طبقهی متوسط. باز هم کمدی بازی کرد که البته با کمدیهای خوشساخت دههی هفتادی وودی آلن فاصله داشت اما دایان کیتونی پختهتر و بااعتماد بهنفستر با حس شوخطبعی شکلگرفته دور از پریشانحالی ولی همچنان رها و آزاداندیش، که حالا کاترین هیپورن درونش بیشتر بیرون زده، به ما نشان داد. «پدر عروس» (Father of the Bride) در کنار استیو مارتین یکی از معروفترین کمدیهای این دورهی کاری کیتون است، و البته موفقترین فیلم او بعد از چهار سال ناکامی تجاری فیلمهایش. همین باعث شد که کیتون چهار سال بعد در قسمت دوم این فرنچایز کمدی رمانتیک هم بازی کند.
در این دوره ما با کیتونی مواجهیم که اگرچه چند رابطهی عاطفی مهم و جنجالی را پشت سر گذاشته، ازدواج نکرده و صاحب فرزند هم نیست (امروز او چند فرزندخوانده دارد)، اما غرایز مادرانه در او بیدار است و بازیگر خوب و باهوشی است که نیاز نیست زنانگیاش را با سخت و بدخلق بودن ثابت کند. در همین سالها، بیست سال بعد از «پدرخوانده ۲»، در قسمت سوم این سهگانه دوباره در نقش کی آدامز ظاهر میشود. و با اینکه باز هم حضور بلندی ندارد ما پختگی را چنانچه در نقشاش در خودش هم میبینیم. در ادامهی زنده کردن گذشته، بعد از بیش از یک دهه، دوباره با آلن در «معمای قتل در منهتن» همکاری میکند، که آخرین همکاریشان تا به امروز هم به حساب میآید. ما از دیدن او در کنار آلن خوشحال و با یکی از دوستداشتنیترین کیتونهای فیلمهای آلن مواجه میشویم؛ نقشی که قرار بود ابتدا میا فارو، شریک زندگی آن زمان وودی آلن، بازی کند اما به خاطر بهم خوردن رابطهاش با او از پروژه کنار میرود. کیتون برای این نقش نامزد گلدن گلوب میشود.
دایان در سال ۱۹۹۵ یک بار دیگر کارگردانی را تجربه میکند و در سال ۱۹۹۶ در موفقترین فیلم این دهه از فعالیت حرفهایاش یعنی «باشگان همسران اول» (The First Wives Club) در کنار بتی میدلر و گلدی هان، این مثلث بهیادماندنی، بازی میکند. این مثلث و این فیلم از این لحاظ مهم است که این زنها نقش زنان میانسالی را بازی میکنند که همسرانشان به خاطر زنی جوانتر آنها را ترک کردهاند. فیلم موفقیتی مطلق برای کیتون بود و به گفتهی خودش زندگیاش را نجات داد و بعدها میان زنان میانسال طرفداران کالت پیدا کرد. هر سه بازیگر فیلم به خاطر بازیشان تحسین شدند. سانفرانسیسکو کرونیکال آنها را «احتمالاً از جمله بهترین زنان کمدین زندهی سینما» خواند.
فیلم مهم دیگر کیتون در این دهه «اتاق ماروین» (Marvin’s Room) در کنار مریل استریپ و لئوناردو دیکاپریوی جوان است که در آن نقش سخت و مهم یک مبتلا به سرطان خون را ایفا میکند. در این فیلم ما با وجه متفاوتی از بازیگری کیتون مواجه میشویم که مورد توجه منتقدان قرار گرفت و برایش یک نامزدی اسکار دیگر را به همراه داشت.
دههی ۲۰۰۰ تا به امروز؛ درخشش دوباره در میانسالی، نماد مادرسالاری مثبت
در دههی ۲۰۰۰ کیتون باز هم کارگردانی را تجربه کرد، البته این بار کارگردانی و بازیگری را همزمان تجربه کرد که برایش خوشایند نبود. یک فیلم هم با محبوب سابقش وارن بیتی بازی کرد که هیچیک پروژههای محبوب و چندان موفقی نشدند. تا اینکه در سال ۲۰۰۳، اولین فیلم مهمش بعد از سال ۱۹۹۶ را در کنار جک نیکلسون شصت و پنج ساله بازی کرد (این دو پیش از این «سرخها» را با هم کار کرده بودند)؛ «یکی باید کوتاه بیاد» (Something’s Gotta Give) به کارگردانی نانسی میرز، که در کل سه فیلم با هم کار کردند، و کیتون پنجاه و شش ساله در آن نقش نمایشنامهنویشی میانسال را بازی میکند که به دوستپسر دخترش (نیکلسون) که از او بسیار بزرگتر است علاقهمند میشود.
انتخاب این دو بازیگر پابهسن گذاشته برای نقشهای اصلی یک فیلم کمدی رمانتیک چنان جسورانه بود که کمپانی فاکس قرن بیستم ابتدا نمیخواست بپذیرد؛ میترسید فیلم شکست بخورد. اما فیلم نه تنها شکست نمیخورد بلکه تبدیل به موفقیتی بزرگ در گیشه میشود و نامزدی اسکار را برای چندمین بار نصیب نیکلسون و کیتون میکند. این دو بازیگر کهنهکار حرفهای به گفتهی کیتون چنان پختگیای و در عین حال شوخطبعی، که هر دو در شخصیتشان دارند، به نقشها میآورند که هیچ بازیگر جوانی نمیتواند بیاورد. و این شیمی بین این دو کار میکند. خوب هم کار میکند.
فیلم مهم بعدی کیتون کمدی رمانتیک دوستداشتنی «خانوادهی استون» (The Family Stone)، از آن فیلمهای کریسمسی گرم و پربازیگر است که کیتون در آن باز هم نقش یک بیمار مبتلا به سرطان را بازی میکند. یکی از مهمترین نقشهای مادر او در خانوادهی مادرسالار و عجیب و غریب با گروه آنسامبل بازیگران که چهرهی آشنایشان به گرمای فیلم اضافه میکند، و البته حضور گرم و نرم باصلابت خانم کیتون که همه را تحت الشعاع خود قرار میدهد.
کیتون نقش مادر آزاداندیش باحال دوستداشتنی را، که خوشبختانه قرار نیست مثل «خانوادهی استون» در پایان از دنیا برود و خنجری بر قلب ما فرو کند، باز هم در کمدیهای مثل «چونکه من میگم» (Because I Said so) زنده میکند. با اینکه تکراری است اما ما همچنان از دیدن کیتون در این نقشها که مصرانه با همان پوشش خاص خودش بر پرده ظاهر میشود خوشحال میشویم. این روند را در دههی ۲۰۱۰ هم ادامه میدهد و حالا او را در کنار بازیگران بزرگ همدورهاش که مثل خودش پابهسن گذاشتهاند، مثلاً رابرت دنیرو و مایکل داگلاس، میبینیم. در همین دوره است که خبری دال بر ساخت قسمت دوم فیلم «باشگاه همسران اول» منتشر میشود اما فیلم موفق نمیشود بودجهی کافی را جذب کند و پروژه منتفی میشود.
صداپیشگی در نقش مادر دوری در انیمیشن موفق «در جستوجوی دوری» (Finding Dory) پیکسار و حضور در سریال کوتاه پر سر و صدای «پاپ جوان» (The Young Pope) که کیتون را در نقش راهبهای که پاپ جوان را بزرگ کرده و در رسیدنش به مقام پاپ کمک کرده است، در کنار جود لا میگذارد، از جمله کارهای مهم این بازیگر در سالهای اخیر است. اگرچه کیتون در این سالها کمکارتر شده اما همچنان اینجا و آنجا پروژههای موفق داشته و سرش گرم کارهای فرهنگی هنری اجتماعی دیگری است. کیتون در سال ۲۰۱۷ جایزهی یک عمر دستاورد هنری بنیاد فیلم امریکا از دستان یار و همراه دیرینهاش وودی آلن دریافت کرد.
آخرین فیلم کیتون «مک و ریتا» (Mack & Rita) که در آن نقش زن سیسالهای را بازی میکند، که یک شب میخوابد و صبح در قالب زنی هفتاد ساله بیدار میشود، در تابستان اکران شد؛ موضوعی آشنا در هالیوود و نقشی کمدی که اجرایش برای کیتون آسان است. خود فیلم چندان موفق نبوده است اما تماشای کیتون بر پردهی نقرهای غنیمت است. بازیگری که زنانگی در او بسیار قوی بود اما اجازه نداد از او تصویری کلیشه بسازد. کیتون با انتخاب پوشش خاص خود به جهان نشان داد که همچون الگوهایش برای ستاره شدن حتماً نیاز نیست از کدها و استانداردهای خاص زنانگی استفاده کند. البته این در جهانی امکانپذیر است که انتخاب پوشش اختیاری باشد. اینجاست که زن حق انتخاب دارد خودش را آنگونه که دوست دارد به جهان نشان بدهد. پوشش او نه ابزاری برای سرکوب زنانگی که نشانی از برابری و آزادی است.
در اثبات زنانگی، آزادی و برابریخواهی او همین بس که بهترین و مهمترین فیلمهایش را در کنار مردانی کار کرد که یا او را میپرستیدند یا او آنها را میپرستید. و کیتون هیچ ابایی از بازگو کردن این حقایق زندگیاش ندارد. حالا اینجا و آنجا در گفتوگوها و برنامههای تلویزیونی که میشنویم و میبینیم، زنی را میبینیم که با صدای بلند اعتراف میکند همزمان تحت تأثیر زیبایی و هوش مردان قرار میگیرد؛ اما توانایی حضور گرم و موفق در کنار زنان و فیلمهای زنانه را هم دارد.
بازیگری که بزرگتر از زندگی، دائم در حال کشف خودش است، خودش را به بازیگری و سینما محدود نکرده، عکاسی تا معماری را تجربه کرده، تأثیر مهمی بر فشن داشته، با بعضی از مهمترین مردان سینما در رابطهی عاطفی/حرفهای پر از فراز و نشیب و جنجال بوده، مخالف جراحیهای زیبایی و طرفدار زیبایی طبیعی است، از میان تمام زنانی که در کنار وودی آلن حضور داشتهاند همچنان بهترین است، آلن او را، بعد از جودی هالیدی، بهترین کمدین زن تاریخ سینما میداند. به قولش، یک ویژگی خاصی در لحن و صدایش دارد که گروچو مارکس یا هالیدی هم همان را دارند. ده فیلم منتخب این فهرست بر اساس رتبهبندی لترباکسد اینجا آمده که مهمترین فیلمهای این بازیگر به حساب میآیند و طبعاً تعداد زیادی از آنها را با وودی آلن کار کرده است.
بهترین فیلمهای دایان کیتون
۱۰. معمای قتل منهتن (Manhattan Murder Mystery)
یک کمدی دیگر در نیویورک با آلن و کیتون که بعد از سالها دوباره کنار هم بر پردهی نقرهای ظاهر شدند. نقش اصلی را در این فیلم معمایی/جنایی/ پلیسی کیتون دارد و آلن بیشتر همراه اوست. اینجا باز هم همان عمیق شدن و بیل زدن در روابط زناشویی را شاهدیم که در دورهی رابطهی عاطفی/حرفهای آلن با میا فارو، در ادامهی روابط آزادتر دورهی کیتون، شکل گرفت؛ همان خلاقیتها و ماجراجوییهایی که او برای زنده و پویا نگه داشتن رابطه لازم و مهم میداند و در «معمای قتل منهتن» چون کمدی است به حقیقت تبدیل میشود؛ با آلنی پابهسن گذاشتهتر که ترکیب کمدیاش با کیتون بار جذابیت فیلم را به دوش میکشد. فیلم ماجرای تحقیقات ناشیانهی این زوج دربارهی قتلی که در خانهی همسایهشان اتفاق میافتد و یافتن معمای هیچکاکگونهی آن را روایت میکند. این ماجراجویی رابطهی آنها را وارد مرحلهی جدیدی میکند.
«معمای قتل منهتن» تحسینشدهترین و یا مشهورترین فیلم آلن نیست، اما یکی از سرگرمکنندهترین فیلمهای او است. فیلم از سبک معمول او فاصله گرفته است و برداشت شادتر و واقعگرایانهتری از دنیا به ما نشان میدهد.
۹. دوباره بنواز، سام (Play It Again, Sam)
از اولین تجربههای دایان کیتون که پارودی «کازابلانکا» (Casablanca) است و آغازگر نقشهای زن خل و چل بامزهی او در کنار آلن که فقط فیلم را نوشته و کارگردان هربرت راس است. یک کمدی عالی که داستان مردی را روایت میکند که زندگیاش پر از شکستهای عاطفی است، قبل از اینکه تحت تأثیر شخصیت فکور همفری بوگارت قرار بگیرد و از نزدیکترین دوستانش، درسهایی دربارهی عشق بیاموزد. «دوباره بنواز، سام» یکی از آن کمدیهای نادر دههی ۱۹۷۰ است که هنوز هم خندهدار است، و بیشتر شوخیها و بازیهایش به شکلی غافلگیرکننده خوب از کار درآمدهاند.
۸. صحنههای داخلی (Interiors)
دایان کیتون در فیلم «صحنههای داخلی» در کنار از بازیگران بااستعداد دیگری مثل جرالدین پیج، کریستین گریفیث و مری بت هرت بازی میکند. فیلم داستان طلاق پردردسر بین ایو (که پیج نقشاش را بازی میکند) و شوهرش آرتور را روایت میکند که اثرات مخربی بر زندگی دختران در بزرگسالی گذاشته است. کیتون نقش یکی از خواهران را بازی میکند؛ شاعری موفق که شوهرش که نویسندهای به بنبستخورده است زیر سایهی او قرار دارد.
«صحنههای داخلی» یکی از اولین فیلمهای درام وودی آلن بود و همینطور اولین فیلمش که خودش در آن بازی نکرد؛ از آن دسته فیلمهایی که تأثیر و ردپای برگمان را به وضوح میتوان در آن دید. این فیلم تمام ویژگیهای خاص فیلمهای وودی آلن را دارد، از جمله ملودرام شخصیتمحور و یک کارگردانی فوقالعاده. کیتون اگرچه در فیلم نقش اصلی را ندارد؛ اما زیبا و باوقار به خوبی از عهدهی نقش جدیاش برمیآید.
۷. روزگار رادیو (Radio Days)
«روزگار رادیو»، کمدی دیگری به کارگردانی وودی آلن است که قصهی خانوادهی خاص را از زاویهی دید یک مرد روایت میکند. کیتون در کنار میا فارو، ست گرین و دایان ویست نقش کوتاهی را به عنوان خواننده در فیلم بازی میکند. این دومین حضور کیتون به عنوان خواننده در فیلمهای آلن است که ثابت میکند آلن خواسته به هر شکلی رؤیای خوانندگی کیتون را دستکم بر پردهی سینما به حقیقت تبدیل کند.
شاید «روزگار رادیو» یکی از بهترین فیلمهای آلن نباشد، اما قطعاً یکی از خلاقانهترین کارهای او ست. در هر یک از داستانهایی که از زاویهی دید مردی روایت میشود که دارد زندگی گذشتهی خود را بهخاطر میآورد، رادیو نقشی واضح در پیشرفت روابط ایفا میکند. روایت فیلم غیرمعمول است، اما سبک نوشتن خلاقانهی آلن را به نمایش میگذارد.
۶. سرخها (Reds)
«سرخها» را یکی از برترین داستانهای رمانتیک دههی ۱۹۸۰ میدانند، و بازی دایان کیتون در نقش شخصیت اصلی فیلم، نقش مهمی را در این شهرت ایفا میکند. او در این فیلم نقش لوئیس بریانت را بازی میکند که عاشق جان رید، روزنامهنگار مشهور امریکایی، میشود. اگرچه فیلم بیشتر بر شخصیت رید تمرکز دارد، اما رابطهی این دو نقش مهمی در زندگی او دارد.
خیلیها معتقدند که «سرخها» یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای است که تاکنون ساخته شده، و اگرچه اصطلاح «فیلم زندگینامهای» در سال ۱۹۸۱ رایج نبود، اما در حال حاضر «سرخها» بیشک در این دسته قرار میگیرد. شکل روایی فیلم از زندگی رید بسیار خلاقانه و بازی (و کارگردانی) وارن بیتی بینقص است.
۵. عشق و مرگ (Love And Death)
«عشق و مرگ» اولین تلاش وودی آلن برای ساخت یک فیلم کمدی جنگی بود، و بدون شک یکی از انتقادیترین و خندهدارترین کمدیهای او؛ و با اینکه بعضی جنبههای فیلم خوب از کار درنیامدهاند، اما همچنان نگاهی تکاندهنده به جنگ و آزادیای که از انسان سلب میکند دارد. این فیلم همچون بسیاری از فیلمهای اولیهی آلن، فیلمنامهی هوشمندانهای دارد که جامعه و ایدهآلهایش را قضاوت میکند.
نقش دایان کیتون در این فیلم یکی از جالبترین نقشآفرینیهای او است؛ عموزادهی محبوب شخصیت اصلی آلن، و کسی که با یک نقشهی حیلهگرانه پیش او میآید و دیدگاهش را نسبت به ارتش روسیه زیر سؤال میبرد. تماشای او در این نقش بسیار سرگرمکننده است، و شخصیت او در خدمت هدف خاصی است که کیتون به خوبی از پس آن برمیآید. سکانس گفتوگوی فلسفی اگزیستانسیالیستی این دو، که در تصویر بالا میبینید، یکی از بامزهترین و پیچیدهترین لحظات این فیلم و تمام فیلمهایی که این دو با هم کار کردهاند.
۴. منهتن (Manhattan)
«منهتن»، کمدی رمانتیک دیگری از دههی ۱۹۷۰، داستان یک نویسندهی میانسال برنامههای تلویزیونی را روایت میکند که عاشق دختری نوجوان میشود؛ اما وقتی کمکم به معشوقهی بهترین دوستش علاقه پیدا میکند، اوضاع از قبل هم پیچیدهتر میشود. اگرچه «منهتن» به خاطر جنبش من هم و پروندههای اخلاقی آلن دیگر محبوبیت سابق را ندارد، اما در آن زمان بهخاطر فیلمنامهی نوآورانهاش معروف و تحسین شد.
کیتون بازی فوقالعادهای در فیلم از خود به نمایش میگذارد، شاید امروز دیگر خیلیها به لحاظ اخلاقی مخالف روابط این چنینی باشند اما کیتون و آلن اینجا دوباره زوج پختهتر الوی و انی را زنده میکنند. جز این، هر چقدر هم فیلم را دیگر دوست نداشته باشند، نمیتوان انکار کرد که «منهتن» از نظر فنی و فیلمبرداری، همچنان به شکل غافلگیرکنندهای فوقالعاده به نظر میرسد.
۳. آنی هال (Annie Hall)
«آنی هال» بیشک تا اینجا یکی از مشهورترین فیلمهای دایان کیتون است، و محبوبیت خود را مدیون کیفیت بالایش است. این فیلم با یک فیلمنامهی لایهلایه و فلسفی در کنار کارگردانی خوب و سایر ویژگیهای تحسینبرانگیز فنیاش، یکی از جذابترین و پرکششترین فیلمهای کارنامهی کیتون است.
فیلم داستان قهرمان مشهورش را روایت میکند که عاشق یک کمدین نیویورکی به نام الوی سینگر میشود؛ اما فیلم بهجای ساختار سنتی، از دیدگاه الوی روایت میشود که پس از پایان رابطهی عاشقانهشان، زندگی خود را مرور و به اشتباهات و حسرتهای فراوانش فکر میکند.
۲. پدرخوانده ۲ (The Godfather: Part II)
این پرسش که «کدام یک از فیلمهای پدرخوانده از همه بهتر است» احتمالاً هرگز پاسخی نخواهد داشت، اما عدهی زیادی معتقداند قسمت دوم پیشرفت چشمگیری نسبت به قسمت اول این شاهکار فرانسیس فورد کاپولا داشته است. «پدرخوانده ۲» نهتنها بیشتر ریسک کرده و نگاه دقیقتری به شخصیت مایکل میاندازد، بلکه یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما را دارد.
مایکل کورلئونه یکی از جالبترین شخصیتهایی است که در سینما به تصویر کشیده شده، و «پدرخوانده ۲» کندوکاوی جزئینگرانه در شخصیت و روانشناسی اوست، که تماشای فیلم را بسیار هیجانانگیز کرده و تشریح و تحلیل آن را حتی جالبتر هم میکند. تمام سکانسها مهم و لازم بهنظر میرسند، که ممکن است دربارهی دو قسمت دیگر این سهگانه صدق نکند.
۱. پدرخوانده (The Godfather)
اولین قسمت از سهگانهی «پدرخوانده» به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا یکی از برترین فیلمهای تاریخ سینماست، بنابراین تعجبی ندارد که برترین نقشآفرینی کارنامهی دایان کیتون هم باشد. او نقش کی آدامز، نامزد و همسر آیندهی شخصیت اصلی مایکل کورلئونه (آل پاچینو) را بازی میکند.
«پدرخوانده» را میتوان آغازگر ژانر گنگستری را در سینما دانست، و بدون روایت پرتنش و کارگردانی بینقص آن، بسیاری از فیلمهایی که اکنون فیلمهای کلاسیک سینما به حساب میآیند اصلاً وجود نمیداشتند. به همین دلیل است که این فیلم حتی پنجاه سال پس از اکران خود همچنان محبوب بسیاری از عاشقان سینما و حتی تماشاگران عادی سینماست و در سطح گسترده تحسین و تقدیر میشود.
منبع: screenrant