قلعه الموت یا آشیانه عقاب، محل زندگی و فرمانروایی حسن صباح بنیانگذار اسماعیلیه در ایران به اندازهای در جهان شناخته شده است که حالا پرونده ثبت جهانی آن در حال تکمیل شدن است تا با ارسال به یونسکو چکش جهانی شدن آن در کمیته میراث جهانی این نهاد بینالمللی کوبیده شود.
همشهری آنلاین – محمد باریکانی: حمیده چوبک باستانشناسی است که بیش از ۲ دهه از عمر خود را صرف کاوشهای باستانشناسی و حفاظت و مرمت قلعه الموت در ایران کرده است. او این قلعه را زمانی تحویل گرفت که یک تپه بود و نه راه و مسیری مشخص داشت و نه در آن معلوم بود، اما طی بیش از ۲ دهه چوبک توانست مولاسرا، فراموشخانه و اتاقها و راههای این بنای تاریخی مهم ایران را از زیر خاک بیرون بکشد و پس از مدتها که در جستوجوی آرامگاه حسن صباح، متون تاریخی را بررسی و هر نقطهای را که احتمال دفن حسن صباح در آنها رفته بود کاوش کرده، حالا به نقطهای رسیده که گورستانی وسیع در دل یک روستا در قلب الموت است و احتمال میدهد با شکافتن برخی قبرها بتواند کالبد مدفون حسن صباح و آرامگاه او و یارانش را در امامزاده روستای گازرخان بیابد.
خانم چوبک سالهاست در جستوجوی آرامگاه حسن صباح در الموت هستید تا شاید نشانی از او در گورهای تاریخی بیابید. آیا موفق شدهاید؟
حسن صباح سال ۵۱۸هجری قمری درگذشت و کنار یک مسجد در الموت دفن شد. براساس متون تاریخی ۷تن از جانشینان حسن صباح هم که بعد از او در قلعه الموت حکومت کردند، کنار آرامگاه وی دفن شدند. بنابراین باید یک مجموعه از قبور، جایی در الموت باشد که حسن صباح و یارانش در آنها دفن شدهاند. برای یافتن آرامگاه او و جانشینانش نقاط مختلفی را در بالای قلعه الموت، داخل قلعه و مولاسرا و اتاقهای پیرامونی قلعه کاوش کردیم و به جایی نرسیدیم. امامزاده سپهسالار را هم براساس کتاب «آشیانه عقاب» یا «قلعههای اسماعیلیه در ایران و سوریه» کاوش کردیم و آنجا هم چیزی نیافتیم. حالا تنها جایی که بیشترین احتمال را برای یافتن آرامگاه حسن صباح میدهیم امامزادهای در کنار مسجد روستای گازرخان الموت است که به اسم امامزاده ۱۸تن شناخته میشود. کاوشها و مرمتهایی در این امامزاده داشتیم، ولی قبری را باز نکردیم و بنابراین نمیتوانیم استناد کنیم که قبر حسن صباح را یافتهایم، بهویژه که بخشهایی از این امامزاده زیر مسجد جدید رفته است. شاید با استفاده از روشهای جدید یا تعیین سن استخوانها با روش رادیوکربن بتوانیم سن اسکلتها را تشخیص دهیم تا مشخص شود کدامیک از اجساد خوابیده در گورها متعلق به حسن صباح است. به هر صورت با پرسش مهمی مواجه هستیم که آرامگاه حسن صباح کجاست؟ اما اطمینان داریم که آرامگاه او در الموت است. البته در برخی متون بحثهایی وجود دارد که حسن صباح را پس از مرگ به اصفهان بردهاند، اما موثقترین متن میگوید حسن صباح در کنار مسجدی در الموت دفن شده است.
پس آخرین احتمال این است که حسن صباح در امامزاده روستای گازرخان الموت دفن شده باشد؟
این بیشترین احتمال است. ممکن است بتوانیم چند نمونه استخوان را برای آزمایش رادیوکربن به خارج از کشور ارسال کنیم، چون سنسنجی با این تکنیک در آزمایشگاههای داخل ایران وجود ندارد. آزمایش دیانای هم میتواند در رسیدن به پاسخ این پرسشها کمک کند، اما موضوع این است که ما از حسن صباح دیانای نداریم. در حال حاضر فقط امامزاده ۱۸تن روستای گازرخان را کاوش، بازسازی و حفاظت کردهایم تا ببینیم بعدتر برای کاوش گورها چه باید کنیم. در هر صورت تمام میدان روستای گازرخان الموت یک گورستان تاریخی بوده و احتمال میدهیم که حسن صباح جایی در این گورستان رسمی دفن شده باشد.
در کاوشهای گورستان چه اشیایی یافتهاید؟
در متون تاریخی آمده است که این گورستان آرامگاه سادات «آل کیا» یا «آل مرعشی» بوده و ما در کاوش این گورستان کاشیهای مربوط به دوره تیموری و صفوی یافتیم، اما پلان گورستان مربوط به دورههای قبلتر است. سفالهای دوره اسماعیلیه متعلق به قرن ۵تا ۷هجری قمری را هم آنجا یافتهایم که نشان میدهد این آرامگاه از دوره تیموری و صفوی بسیار قدیمیتر است.
یافتن آرامگاه حسن صباح چه اندازه در باستانشناسی ایران مهم است؟
مکان آرامگاه حسن صباح یک سوال بزرگ در باستانشناسی ایران است که اگر مشخص شود به افسانهها یی که گفته حسن صباح غیب شده یا در اسید افتاده است، خاتمه میدهد، ضمن آنکه حسن صباح تأثیر زیادی در مذهب تشیع داشته و شهرت جهانی دارد و یافتن آرامگاه او برای الموت بسیار مهم است. همان اندازه که یافتن آرامگاه داریوش با کتیبه او در نقش رستم یا یافتن آرامگاه کورش اهمیت داشته است، شناسایی آرامگاه حسن صباح نیز برای باستانشناسها و حتی تاریخ الموت بسیار اهمیت دارد.
آیا اسماعیلیان مردگان خود را با آثار و نشانههایی دفن میکردند که در کاوشها مشخص شود که مثلا فلان جسد متعلق به حسن صباح است؟
آنها کمتر از نشانهها استفاده میکردند. البته در آرامگاههای متعلق به دوره آل بویه که از تشیع بودهاند، نشانههایی داشتهایم که مثلا زنی با گوشواره دفن شده است، ولی اصولا در دوره اسلامی کمتر همراه مردگان اشیای باارزش میگذاشتند، چون به نیت احترام به مردگان و جلوگیری از نبش قبر در آن دوره و دورههای بعد برای غارت آرامگاهها نظیر آنچه در مصر باستان یا در دوره هخامنشی شاهد بودیم، اشیای باارزش با آنها دفن نمیکردند، چون همان دورهها هم غارتگران قبور وجود داشتند و گورستانهای اصطلاحا گبری هم که آثار با مردگان دفن میشد، همیشه مورد دستبرد قرار میگرفتند. به همین دلیل در دوران اسلامی برای اینکه نبش قبر انجام نشود و تدفینها سالم بمانند و احترام مردگان هم حفظ شود، در قبر مردگان آثار ارزشمند قرار نمیدادند.
حسن صباح و اسماعیلیان چه تعداد قلعه در ایران و کشورهای دیگر داشتند؟
بیش از ۲۰۰قلعه اسماعیلیه در ایران در شبکه البرز و خراسان و اصفهان و خوزستان و کرمان و جنوب شرق کشور شناسایی شده است که همگی قلعه الموت را پوشش میدادهاند. مثلا قلعه ضحاک در اردبیل که بنای دوره اشکانی است، در دوره اسماعیلیه استفاده شد. ارگ بم در دورهای مقر اسماعیلیان بود. در سراسر ایران میتوان ردپای فرمانروایی اسماعیلیان را مشاهده کرد؛ از جمله در قلعه گردکوه دامغان در سمنان، استان مرکزی، گیلان و مازندران هم آثار اسماعیلیان در قلعهها وجود دارد. در سوریه اسماعیلیان قلعههای زیادی برای خود داشتند که قلعه مصیاب معروفترین آنها است. در مصر هم آنها صاحب قلعههایی بودند که نام آنها در کتابها فهرست شده است.
بعد از حسن صباح قلعه الموت تا چه زمانی در اختیار اسماعیلیان بود؟
پس از حسن صباح ۷جانشین او حکومت اسماعیلیان را در قلعه الموت ادامه دادند. پس از حسن صباح «بزرگ کیا امید» جانشین او شد. بعد از بزرگ کیا امید هم یک داعی دیگر فرمانروای قلعه الموت بود. ۳داعی پس از حسن صباح بر الموت حکمرانی کردند و بعد از «حسن دوم» که در سال ۵۵۹هجری اعلام قیامت کرد، دوره جدیدی از اسماعیلیه آغاز شد تا «رکنالدین خورشاه» که در زمان او مغولها به ایران و الموت حمله کردند. در این دوره الموت با مغولها مشکلی نداشت و به تعامل با آنها پرداخت. سال ۶۱۷هجری قمری که مغولها به ایران حمله کردند تا سال ۶۵۴هجری اسماعیلیان با آنها به تعامل پرداختند. اما سرانجام به تحریک اهالی قزوین، مغولها به الموت حمله کردند، اما نتوانستند قلعه را تسخیر کنند، بلکه الموت به پیشنهاد خواجه نصیرالدین طوسی که در قلعه زندگی میکرد تسلیم مغولها شد. هلاکوخان به قلعه ورود کرد. آثار را به غارت برد و کتابها را آتش زد. عطاملک جوینی که همراه هلاکوخان بود، شرح مفصلی از غارت و آتش زدن قلعه نوشت.
پس از تسلیم شدن قلعه به مغولها آیا اسماعیلیان باز هم در این قلعه حضور یافتند؟
سال ۶۷۴هجری اسماعیلیان دوباره به قلعه الموت برگشتند و نودولت را تشکیل دادند. در کاوشهای قلعه کاشی تاریخدار زرینفامی کشف شد که در آن تاریخ ۶۷۸هجری قمری ذکر شده و نشان میدهد قلعه دوباره بازسازی شده و مورد استفاده اسماعیلیه قرار گرفته است. اما در حدود سال ۶۸۰هجری قمری قلعه الموت بار دیگر بهدست «آباقاخان» مغول ویران شد. در کاوشهای باستانشناختی در آثار این دورهها لایههایی پیدا شدهاند. بعدها در دوره تیموریان بر آثار دوره اسماعیلیان قلعهای ساخته شد که فراموشخانه یا زندان بود. در دوره صفویه هم این محل فراموشخانهای بود که متمردین حکومت مرکزی را در قلعه الموت زندانی میکردند. با این حال در شبکه البرز قلعههایی از اسماعیلیه وجود دارد که هنوز کاوش باستانشناختی نشدهاند. قلعه لمبهسر در رازمیان قزوین در الموت غربی، شیرکوه در مسیر الموت شرقی، شمس کلایه در معلمکلایه الموت شرقی، نویزرشاه یا احتمالا همان میموندژ در مسیر گرمارود الموت شرقی و قلعه قسطینلار در جنوب الموت و در منطقه الموت غربی شبکه البرز دژهای اسماعیلیه از این دستهاند. شبکه این قلعهها که با تبعیت از قلعه الموت تمامی منطقه الموت را مدیریت میکردند، باید شناسایی شوند تا بتوان به پرسشها پاسخ داد.
یافتههای جدید شما در کاوشهای باستانشناسی قلعه الموت چیست و آیا این قلعه بالاخره ثبت جهانی میشود؟
شبکه آبرسانی از کوچه مولاسرا مشخص شد و تزئینات آجرکاری یافتیم که ویژگی تزیینات بناهای دوره فاطمیون در مصر را داشت که مشخص کرد هنر فاطمیون مصر، در ساخت قلعه الموت مؤثر بوده است. همچنین به آثار شیشهای وارداتی از مصر هم برخورد کردیم که نشان میدهد ارتباط معماری، هنری و دادوستد با مراکز اسماعیلیه در دوران فاطمیون مصر و سوریه برقرار بوده است. آثار معماری دوره نو دولت هم که پس از تسلیم الموت به مغولها با بازگشت دوباره اسماعیلیان به این قلعه شکل گرفته بود در قلعه اصلی مشخص شد که از یافتههای بسیار مهم بود. قلعه الموت اما هنوز جای کار بسیار دارد و کاوشهای باستانشناسی آن به اندازهای نیست که به سیمای کامل قلعه دست پیدا کنیم. پرونده ثبت جهانی قلعه الموت هم آماده شده و هرچه کاوشها بیشتر باشد این پرونده میتواند پربارتر نهایی شود.
حسن صباح و یارانش را در غرب اساسین ( تورریست) می نامند و در کشورهای عربی به آن ها حشاشین می گویند. این تفاوت نگاه به الموت برای چیست؟
گیاهان دارویی درالموت بسیار زیاد بوده است و برخی مکتوبات از الموت بهعنوان بیمارستان یاد کردهاند. آنها بهدلیل شناخت خوب از خاصیت گیاهان داروهای زیادی میساختند. همین الان هم گیاهانی در الموت وجود دارد که مردم محلی از آنها برای درمان استفاده میکنند. برخی گیاهان هم جنبه آرام بخش و حالت مخدر دارند. حتی میگویند آسپرین نخستینبار در الموت یافت شد. اسماعیلیان داروهای گیاهی تولید میکردند و به همین دلیل عربها آنها را حشاشین مینامند. دانشمندان زیادی هم به قلعه الموت رفتوآمد داشتهاند. پدربزرگ خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی بانی ربع رشیدی تبریز در قلعه الموت زندگی میکرد و کارهای پزشکی انجام میداد. غربیها اما از واژه اساسین یا تروریست برای نامیدن حسن صباح و یارانش استفاده میکنند. اینها همگی خوانشها و تفاسیر اعراب و اروپاییها از حسن صباح و یاران اوست. در کاوشهای باستانشناسی قلعه الموت هم هیچ نشانی از گیاهان مخدر نیافتیم و آنها بهدلیل اعتقادات قوی که داشتند از مصرف گیاهان مخدر نظیر تریاک و… پرهیز میکردند. ضمن آنکه تمامی قلعههای اسماعیلیه در ایران حالت دفاعی داشتهاند و معماری آنها یورشی نبوده است. بیشتر پایگاههای مقاومتی بودهاند نه اینکه بخواهند قلمرویی را تصرف و تسخیر کنند.