به نقل از دیجیکالا:
هدف هر فیلمی، سرگرمکردن مخاطبی است که آن را تماشا میکند. فیلمها باید داستانها، شخصیتها، شهر و محیطهای تخیلی خلق کنند تا قبل از پخششدن تیتراژ پایانی، متقاعد شویم تکتکشان حقیقیاند و نسبت به آنها احساسات ویژهای پیدا کنیم. خیلی از ما دوست داریم به وسیله فیلمها از زندگی روزمره فرار کنیم. برای سینمارفتن، چه تنهایی و چه با دوستان، برنامه میریزیم تا دو سه ساعتی همراه با عدهای دیگر، زندگی خودمان را کنار بگذاریم و به بریدهای از زندگی آدمهای خیالی زل بزنیم. هدف اصلی یک فیلم درجه یک، این است که مخاطب یادش برود کجاست و تنها به ادامه داستان فیلم فکر کند. برخی فیلمها و گاهی برخی فرنچایزهای سینمایی، پا را فراتر میگذارند و شهرهای منحصر به فرد و خاصی خلق میکنند که مانندش وجود ندارد.
خلق شهرهای خیالی در فیلمها هم کار زیادی میبرد و هم سخت است. از انتخاب نام مناسب گرفته تا ساختن یک هویت بصری و شکل دادن به کوچه و خیابانها و سازههایی که خاص آن شهر باشد، تا چگونگی تأثیر گذاشتن محیط شهر روی داستان و بهبود بخشیدنش، همه اینها بخشی از پروسه خلق یک شهر تخیلی است. وقتی بالأخره از پس همه این کارها بر بیایید، به یک داستان خوب و شخصیتهایی که بتوان با آنها همراه شد نیاز دارید تا مخاطب در شهر تخیلی که ساختهاید غرق شود و دلباخته تجربهای شود که فیلم برایش به ارمغان آورده است. خوشبختانه تا حالا شهرهای خیالی بسیاری روی پرده نقرهای سینما خوش درخشیدهاند و آنقدر دقیق و پر جزئیات بودهاند که ما واقعی بودنشان را باور کردهایم. در این مطلب هم شما را به چندی از بهترین شهرهای خیالی فیلمهای سینمایی خواهیم برد که بعضی از آنها را دیوانهوار دوست دارید و از باقی شهرهای ناآشنا هم مطمئناً پس از خواندن ادامه مقاله، دیدار خواهید کرد.
۹. رادیاتور اسپرینگ در انیمیشن «ماشینها» (Cars)
معمولاً وقتی آرزوی تماشای یک انیمیشن خارقالعاده را دارید، دیزنی و پیکسار آرزویتان را به واقعیت تبدیل میکنند. فرنچایز «ماشینها» با پخش اولین قسمت این مجموعه در سال ۲۰۰۶ آغاز شد. در فیلم اول ما نه تنها با مککویین و ماتر آشنا میشویم، بلکه برای اولین بار به شهر بیابانیِ رادیاتور اسپرینگ سفر میکنیم. این شهر تخیلی کوچک بیابانی برای مککویین به یک جور مأمن تبدیل میشود، جایی که وقتی میخواهد از دنیا پنهان شود و خودش را پیدا کند به آن پناه میآورد. با وجود اینکه بیشتر شهرهای این لیست تمام و کمال خیالی هستند، اما اگر احیاناً گذرتان به ادونچر پارک کالیفرنیا در جنوب کالیفرنیا خورد، میتوانید واقعاً از شهر رادیاتور اسپرینگ دیدن کنید!
۸. زایون در مجموعه «ماتریکس» (The Matrix)
«ماتریکس» یکی از قابل توجه و ماندگارترین فیلمها و فرنچایزهای کل تاریخ سینما است. با ایفای نقش کیانو ریوز و لورن فیشبرن، «ماتریکس» ما را تمام و کمال از واقعیت خودمان بیرون میبرد و در عین حال کاری میکند به آن {واقعیت خودمان} شک کنیم. شهر تخیلی دنیای «ماتریکس»، زایون، کاملاً مطابق با دنیای علمیتخیلی، آیندهنگرانه و دیستوپیایی است که «ماتریکس» بهمان نشان میدهد. واقعاً چه کسی میتواند بعد از تماشای «ماتریکس» حال و هوای باورنکردنی زایون با آن پلهای متعدد و خیرهکنندهاش را از یاد ببرد؟ اگر دلتان میخواهد از واقعیت فرار کنید، «ماتریکس» بدون شک بهتان کمک خواهد کرد.
۷. متروپولیس در فیلم «متروپولیس» (Metropolis)
حالا برای اینکه خیلی با سرعت تخته گاز سمت شهرهای آیندهنگرانه نرویم، بگذارید سراغ فیلمی برویم که شهرش حداقل در زمان ما نه خاص به نظر میرسد، نه چندان قابل توجه است. هرچند که در سال ۱۹۲۷ وقتی فیلم منتشر شد، شهر متروپولیس آیندهنگرانه به نظر میرسید. «متروپولیس» یک فیلم قدیمی آلمانی با رویکرد اکسپرسیونیستی است که یک شهر تخیلی آیندهنگرانه را به تصویر میکشد. شهری با آسمانخراشهای متعدد، بزرگراهها و هواپیماها. متروپولیس در حقیقت یک آرمانشهر (یوتوپیا) است، و طبق روال معمول هر آرمانشهری، نقابی برای یک ویرانشهر (دیستوپیا). شکوه شهر متروپولیس هم مدیون کارگرانی است که با خون و عرق خودشان تک تک آسمانخراشها را بالا بردهاند، و حالا در حالی که ازشان سواستفاده شده، در دنیای زیرین شهر قرار دارند. میبینید؟ درواقع فیلم «متروپولیس» واقعاً آیندهنگری کرده است!
۶. جزیره آمیتی در فیلم «آروارهها» (Jaws)
با وجود اینکه داستان «آروارهها» کاری کرد ما دیگر هرگز سمت آبهای عمیق نرویم، اما نباید جزیره نمادین آمیتی را از یاد ببریم. جزیرهای که از یاد بردنش در لحظات هراسانگیز این فیلم ترسناک کلاسیک، آسان است. «آروارهها» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۷۵ منتشر شد و تأثیر غیر قابل انکاری روی صنعت فیلمسازی گذاشت، حتی با وجود اینکه فیلمهای بعدی این فرنچایز چندان مطلوب نبودند. «آروارهها» به وسیله جزیره آفتابی و پر جنب و جوش آمیتی، تعادل خوبی ایجاد کرد و کاری کرد هر لحظهاش وحشت مطلق نباشد. «آروارهها» فیلمی بود که از صفحههای نمایش خارج شد و به زندگی واقعی و روزمره ما قدم گذاشت؛ این فیلم کاری کرد تا مدتها از فرو بردن انگشتهای پاهایمان در آب وحشت داشته باشیم.
۵. شهر کریسمس در انیمیشن «کابوس قبل از کریسمس» (The Nightmare Before Christmas)
با شنیدن نام این انیمیشن همه به یاد همان بحث قدیمی خواهیم افتاد: آیا انیمیشن استاپ موشن «کابوس قبل از کریسمس» فیلمی مخصوص حال و هوای هالووین است یا تعطیلات کریسمس؟ این سؤالی است که احتمالاً پاسخش را هرگز نخواهیم فهمید. اما به هر حال چیزی که با قاطعیت میتوانیم بگوییم، این است که فیلم «کابوس قبل از کریسمس» معنای دوبارهای به کریسمس داد و خاطرهانگیزش کرد. در «کابوس قبل از کریسمس» ما شخصیتی به نام جک اسکلتی را دنبال میکنیم که شهر کریسمسی باورنکردنی را کشف میکند. شهر کریسمسی خانه بابانوئل و تمام الفهایش است، یک شهر که تمام و کمال به فصل تعطیلات کریسمس اختصاص داده شده است. شهری که همیشه نونوار است و چراغانی دارد، درختهایش همیشه تزئین شدهاند و آب و هوایش همیشه سرد است و آسمانش همیشه برف زمستانی میبارد.
۴. شهر زمرد در فیلم «جادوگر شهر اُز» (The Wizard of Oz)
این روزها کمتر کسی پیدا میشود که با «جادوگر شهر اُز» آشنا نباشد. دمپاییهای یاقوتی، مانچکینها و جادهی آجر زرد. این فیلم کلاسیک که در سال ۱۹۳۹ منتشر شد، جودی گارلند را در نقش دوروتی بهمان نشان داد که به شهر تخیلی اُز سفر میکند. سرزمین اُز پایتختی دارد به نام شهر زمرد. شهری خیرهکننده و جادویی که آدم آرزو میکرد واقعی بود تا از نزدیک ببیندش. وقتی یک فیلم به بزرگی و مشهوری «جادوگر شهر اُز» است، معلوم است که شهر براق و درخشنده و سبزرنگش را در فهرستمان قرار میدهیم.
۳. هاگزمید در مجموعه «هری پاتر» (Harry Potter)
فرنچایز «هری پاتر» عظیم و گسترده است. از ۸ فیلم اصلی گرفته تا سری «جانوران شگفتانگیز» (the Fantastic Beast)، «هری پاتر» دنیاهایی خلق کرده که در ذهن نسلهای گذشته و آینده ماندگار خواهد بود. و اما هاگزمید. هاگزمید یک شهر تخیلی کوچک در دنیای جادوگری است که اگر «هری پاتر» را دیده یا خوانده باشید میدانید کوچه و خیابانهایش پر از مغازههایی است که به نیازهای جادوگرانهی شما پاسخ خواهند داد. با اینکه رفتن به دنیای جادوگری برای ما ماگلها ممنوع است، اما میتوانیم به هاگزمید برویم و از مغازه چوبدستی فروشی اولیوندر دیدن کنیم. کافی است به یکی از پارکهای استودیوی یونیورسال برویم.
۲. پایتخت (پانم) در سهگانه «بازیهای عطش» (The Hunger Games)
با توجه به داستان فیلم، کسی دلش نمیخواهد به پایتخت پا بگذارد، اما از نظر زیباییشناختی بصری پایتخت واقعاً خیرهکننده است. هرچند کمی اغراقآمیز است، اما «بازیهای عطش» کاملاً دقیق، پیچیدهترین بازنمایی را از نخبگان جامعه ارائه میدهد، نخبگانی که همه ساکن پایتخت هستند. در سری «بازیهای عطش» پایتخت و مردمش به عنوان یک کل، یک موجودیت، در داستان حضور داشتند و نقش منفی را ایفا میکردند. یعنی در واقع شهر پایتخت شخصیت شرور فیلم بود و قهرمان داستان میبایست شهر و ایدهای که داشت را شکست میداد. اگر میخواهید هرج و مرجی که دور و بر این شهر تخیلی وجود دارد را ببینید، حتماً سری «بازیهای عطش» را تماشا کنید، البته اگر تا به حال نکردهاید.
۱. گاتهام در سهگانه «شوالیه تاریکی» (The Dark Knight Trilogy)
وقتی صحبت از شهرهای خیالی فیلمهای سینمایی است، غیرممکن است ذهن آدم سمت گاتهام نرود. گاتهام افسانهای که پر از جرم و جنایت است و جنون در هر کوچه پس کوچهاش برای رهگذران کمین کرده. به طور کلی فیلمهای ابرقهرمانی همیشه محبوب دل هوادارانشان خواهند بود، اما اینکه داستان یک ابرقهرمان را در یک شهر خیالی پیش ببری یک مسئله کاملاً متفاوت است. به شهر گاتهام فکر کنید. اگر شما بودید چه نامی روی این شهر میگذاشتید؟ تا به حال به نام گاتهام دقت کردهاید؟ نامی هم که همزمان هم راحت توی دهان میچرخد و در ذهن ماندگار میشود، هم به راحتی باورپذیر است و مثل نام یک شهر واقعی میماند. چه طرفدار کمیکهای بتمن باشید، چه سریالهایی که ازش پخش شده یا «سهگانه شوالیه تاریکی» کریستوفر نولان، یا حتی فیلم «جوکر»، به هر حال نمیتوانید برتری شهر گاتهام نسبت به باقی شهرهای خیالی سینما را انکار کنید.
منبع: MOVIEWEB