به نقل از دیجیکالا:
دهه ۲۰۰۰ یکی از دهههای شاخص و مهم برای انیمیشنهای بلند بود. این دهه را میتوان به ظهور و محبوبیت انبوه انیمیشنهای رایانهای سهبعدی، به عنوان شکل اولیه انیمیشن سینمایی نسبت داد. استودیوهایی مانند پیکسار و دریمورکس به مخاطبان نشان دادند که برخلاف تمام کارتونهای دستی و ساده، یک انیمیشن رایانهای سهبعدی چقدر میتواند زیبا باشد. در حالی که پیکسار و دریمورکس بسیاری از فیلمهای انیمیشن معروف این دهه را خلق کردند، هنوز تعداد زیادی فیلم انیمیشنی عالی و دستکم گرفته شده در دهه ۲۰۰۰ وجود دارد. در مجموع ۲۰۰۰ دههای بود که با آزمون و خطا و حرکت بر خلاف جهت جریانهای متداول تعریف شد، بنابراین منطقی است که این روند فکری به رسانه انیمیشن نیز راه پیدا کند. در ادامه ۱۰ انیمیشن دهه ۲۰۰۰ را نام بردیم که بسیار دست کم گرفته شدند.
۱۰. افسانه دسپرو (The Tale of Despereaux)
- کارگردان: راب استیون هاگن، سم فل
- صداپیشهها: متیو برودریک، اما واتسون، رابی کالتران
- محصول: ۲۰۰۸
- امتیاز متاکریتیک: ۵۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
در دهه ۲۰۰۰ انیمیشنهای بسیاری مانند «راتاتویی» (Ratatouille)، «استوارت کوچولو» (Stuart Little) و «برآب رفته» (Flushed Away) ساخته شدند که شخصیتهای اصلیشان موش بودند. یکی از فراموششدهترین و قدرنادیدهترین فیلمهای انیمیشن سال ۲۰۰۸ «افسانه دسپرو» است. این فیلم داستان دسپرو، یک موش جوان را دنبال میکند که نسبت به موشهای دیگر روستای خود، ماجراجوتر و جاهطلبتر است. او وارد ماجراجویی افسانهای خود میشود و وظیفه نجات یک شاهزاده خانم را بر عهده دارد و نشان میدهد که شجاع بودن چقدر مهم است.
یکی از بزرگترین نقاط قوت «افسانه دسپرو» شخصیتهای کلیدی و خطوط داستانی متعدد آن است که همگی با یکدیگر مرتبط هستند. دسپرو در این انیمیشن تنها شخصیتی نیست که سفر خودیابی را طی میکند، زیرا شاهزاده خانم، موش بدنامی به نام راسکورو و بسیاری از شخصیتهای دیگر هم به همان اندازه داستانهای رشد خود را به تصویر میکشند. فیلم به طور کل در کنار هم قرار دادن این داستانهای افسانهمانند کوتاه بسیار خوب عمل میکند تا سبک و رویکردی بسیار شبیه به افسانههای کلاسیک قدیمی بوجود آورد.
۹. خط قرمز (Redline)
- کارگردان: تاکشی کویکه
- صداپیشهها: تاکویا کیمورا، یو آوی، کانجای تسودا
- محصول: ۲۰۰۹
- امتیاز متاکریتیک: –
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«خط قرمز»، دومین انیمیشن دهه ۲۰۰۰ در این فهرست، داستان خطرناکترین و پرسودترین مدار مسابقه بین کهکشانی جهان را روایت میکند که در آخرین مسابقه به نام خط قرمز، به اوج میرسد. مسابقه همانقدر که سریع و هیجانانگیز است، خطرناک و غیرقانونی نیز است و با توجه به اینکه مکان خط قرمز سیاره خطرناک رابوورلد است، این خطر و هیجان بیشتر حس میشود. ما یک مسابقهدهنده جسور و محبوب به نام جی پی را دنبال میکنیم که از طریق رایگیری و تلاشهایش برای زنده ماندن در مسابقات خطرناک و برنده شدن در آن، به خط قرمز راه پیدا کرده است.
بیش از هر چیز دیگری، «خط قرمز» از ابتدا تا انتها چشمنواز است. چیزهای زیادی برای دوست داشتن «خط قرمز» وجود دارد، از سبک انیمیشن بسیار ظریف و مسحورکننده با طراحی دستی گرفته تا طراحیهای مخوف زیرزمینی شخصیتهای علمی-تخیلی و جهانسازی آن. «خط قرمز» یک فیلم مسابقهای با اکتان بالا است که آدرنالین و سرعت بالایی که از یک مسابقه واقعی انتظار میرود را کاملا به تصویر میکشد و مخاطب را با تمام این ویژگیها میخکوب میکند.
۸. خانه هیولا (Monster House)
- کارگردان: جیل کنان
- صداپیشهها: میچل موسو، سم لرنر، اسپنسر لاک
- محصول: ۲۰۰۶
- امتیاز متاکریتیک: ۶۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
«خانه هیولا» گروهی از نوجوانان را دنبال میکند که با خانه وحشتناک محله خود مواجه میشوند. چیزی که این خانه را از هر خانه ترسناک دیگری متمایز میکند این است که خانه جان دارد و میتواند حرکت کند و ساکنان محله را بترساند. با نزدیک شدن به هالووین، این سه بچه باید قبل از اینکه خانهی شیطانی تمام محله را از ترس زهره ترک کند، جلوی آن را بگیرند.
«خانه هیولا» بسیار ترسناک است و تمایل بیشتری برای نزدیک شدن به لحظات تاریکتر و مضامین احساسیتر نسبت به فیلمهای انیمیشن رایانهای قبل از خود دارد. خود خانه بخش زیادی از خلاقانه بودن فیلم را شامل میشود و نه تنها لحظات ترسناکی که خانه، مردم را میخورد، بلکه معماری تاریک، ترسناک و فوقالعاده خوشساخت خانه هم در جذابیتش نقش مهمی دارد. تمام این ویژگیها در کنار هم قرار میگیرند تا یک فیلم سرگرمکننده ترسناک بوجود آورند که به طرز دلپذیری بیننده را شگفتزده میکند.
۷. یک پویندهی تاریک (A Scanner Darkly)
- کارگردان: ریچارد لینکلیتر
- صداپیشهها: کیانو ریوز، رابرت داونی جونیور، وودی هارلسون
- محصول:۲۰۰۶
- امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
فیلم «یک پویندهی تاریک» بر اساس رمان علمی-تخیلی فیلیپ کی دیک در دنیایی اتفاق میافتد که مبارزه با مواد مخدر شکست خورده و مواد جدیدی به نام دی بازار را پر کرده است. با افزایش این مادهی جدید در بازار مواد مخدر، دولت یک شبکه زیرزمینی نظارت تدارک دیده است به طوری که حتی اعضایش هویت خود را از یکدیگر پنهان میکنند. ما داستان یک مامور مخفی خاص را دنبال میکنیم که در حالی که با اعتیاد خود به دی دست و پنجه نرم میکند، وظیفه دارد خانه و هم اتاقیهای خود را زیر نظر بگیرد.
در حالی که کارگردان ریچارد لینکلیتر از روش روتوسکوپ برای فیلم قبلیاش «زندگی بیداری» (Waking Life) و فیلم بعدی «آپولو ده و نیم» ( Apollo 10 1/2) استفاده کرده است، «یک پویندهی تاریک» این سبک را در بهترین حالت خود نشان میدهد. سبک انیمیشن سورئال و ماورایی کاملا با منبع اقتباس همخوانی دارد و به تقویت مضامین اعتیاد، فساد و از دست دادن احساس که در رمان به آنها اشاره شده بود کمک میکند. این فیلم همچنین از توجه بینظیر لینکلیتر بر دیالوگها و بازیهای عالی کیانو ریوز، رابرت داونی جونیور و وینونا رایدر بیشترین بهره را میبرد.
۶. سلول قهرمان (Osmosis Jones)
- کارگردان: تام سیتو، پیتر بارلی، بابی فارلی
- صداپیشهها: کریس راک، لارنس فیشربن، دیوید هاید پیرس
- محصول: ۲۰۰۱
- امتیاز متاکریتیک: ۵۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
یکی از بهترین فیلمهای انیمیشن سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، «سلول قهرمان» به جامعه کاربردی و کامل سلولها و پاتوژنهای درون مردی به نام فرانک دیتوری (با بازی بیل موری) نگاه میکند. وقتی فرانک یک تخممرغ آلوده حاوی یک ویروس کشنده را میخورد، یک گلبول سفید به نام اسمز جونز (با صدای کریس راک) و مامور ویژه قرص سرماخوردگی به نام دریکس (با صدای دیوید هاید پیرس) تلاش میکنند ویروس را متوقف کرده و فرانک را نجات دهند.
این انیمیشن دهه ۲۰۰۰ با ترکیب بخشهای لایو اکشن که فرانک و دخترش را دنبال میکند و بخشهای انیمیشنی درون بدن او یک سبک و پیشفرض منحصربهفرد و بدیع برای روایت داستان بوجود آورده است. در حالی که بخشهای لایواکشن چیزی زیادی برای توجه ندارد، بخش انیمیشنی فیلم پر از جهانسازی خلاقانه است؛ ما فعالیتهای درونی و شهر سلولی و سیستم تنفسی فرانک را میبینیم. «سلول قهرمان» با داستان کمدی کلاسیک رفقای پلیسی و یک شرور عالی که توسط لارنس فیشبرن در نقش ویروس صداگذاری شده است، واقعا خلاقانه و جذاب است.
۵. شهری به نام هراس (A Town Called Panic)
- کارگردان: استیون اوبیر، وینسنت پاتار
- صداپیشهها: استیون اوبیر، جین بالیبار، نیکلاس بویس
- محصول: ۲۰۰۹
- امتیاز متاکریتیک: ۷۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
«شهری به نام هراس» یک فیلم استاپموشن فانتزی فرانسوی زبان است که توالی وقایعی را که در یک شهر و جامعه روستایی ساده رخ میدهد دنبال میکند. وقتی گاوچران و سرخپوست تلاش میکنند تا برای تولد هم اتاقیشان هورس هدیهای بگیرند، اشتباهات آنها مجموعهای از رویدادهای مضحک و غیرقابل پیشبینی خندهدار را رقم میزند.
سال ۲۰۰۹ با توجه به انتشار شاهکارهایی مانند «کارولاین» (Coraline) و «آقای فاکس شگفتانگیز» (Fantastic Mr. Fox)، سال تعیینکنندهای برای انیمیشنهای استاپموشن بود. با این حال، شخصیتهای گاوچران، سرخپوست، و اسبی که در شهرکی به نام هراس به سر میبرند، سزاوار این هستند که مانند دیگر آثار بزرگ استاپموشن سال ۲۰۰۹، مورد توجه بیشتری قرار بگیرند. فیلم در رویکرد خود ثابت میماند و با پایانی صمیمانه و مهربان تمام میشود و همین موضوع کمک زیادی به جذابیت آن میکند.
۴. شنل قرمزی (Hoodwinked!)
- کارگردان: کوری ادواردز، تاد ادواردز، تونی لیش
- صداپیشهها: آنا هاتاوی، گلن کلوز، پاتریک واربرتون
- محصول: ۲۰۰۶
- امتیاز متاکریتیک: ۴۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
«شنل قرمزی» داستان کلاسیک شنل قرمزی را که همه با آن آشنایی دارند، با رمز و راز جنایی به داستانی تازه و جذاب تبدیل میکند. فیلم بلافاصله پس از اتفاقات داستان کلاسیک آغاز میشود، ما یک سری مصاحبهها و اقدامات پلیسی را میبینیم که در آن هر یک از اعضای اصلی داستان دیدگاه خودشان را از آنچه اتفاق افتاده میگویند. داستانها همه با یکدیگر همپوشانی دارند و تا پایان با یکدیگر مرتبط باقی میمانند، اما مخاطبان و پلیس متوجه میشوند که در پشت صحنه افسانه کلاسیک چه اتفاقی افتاده است.
در دهه ۲۰۰۰، پس از موفقیت عظیم «شرک» (Shrek)، رویکرد متفاوت «شنل قرمزی» به داستانهای افسانهای اتفاق جدیدی نبود اما فضای پلیسی آن لحن جدیتری به فیلم میدهد، که تنها با تمرکز بر دیالوگهای طنازانه، بیشتر به چشم میآید. فیلمنامه واقعا بخش عمدهای از موفقیت فیلم را برعهده دارد، و به کمک آن یک فیلم انیمیشن کلاسیک خلق میشود که رویکرد کمدی آن نسبت به هر فیلم انیمیشن دیگری در آن زمان متفاوت است.
۳. موجسواری (Surf’s Up)
- کارگردان: اش برنون، کریس بوک
- صداپیشهها: شایا لابوف، جف بریجز، زویی دشانن
- محصول: ۲۰۰۷
- امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
انیمیشن سال ۲۰۰۷ «موجسواری» داستان کودی ماوریک با صداپیشگی شایا لابوف را دنبال میکند؛ پنگوئنی با جاه طلبیهای فراوان برای موجسواری حرفهای، درست مانند الگوی خود، بیگ زی افسانهای. هنگامی که آزمون برای یک رقابت بزرگ موجسواری به زادگاهش شیورپول میرسد، در نهایت کودی این شانس را پیدا میکند که از شهر کوچک خود بیرون بیاید و به دنیا نشان دهد که چه تواناییهایی دارد. اگرچه کودی در مسیر شکوه و موفقیت است، اما میآموزد که در زندگی چیزهای بیشتری از تنها بهترین بودن وجود دارد.
در حالی که بسیاری انیمیشن «موجسواری» را به عنوان یک فیلم الهام گرفته از «خوشقدم» ( Happy Feet) میدانند، فیلم در اجرا و رویکرد کاملا متفاوت است. در وهله اول، رویکرد مستندگونهی فیلم، شبیه به فیلم کریستوفر گست، چیزی است که به سختی در قالب انیمیشن مورد بررسی قرار میگیرد و «موجسواری» در این سبک داستانی موفق عمل میکند. انیمیشن آن با گذشت بیش از ۱۵ سال هنوز جذاب است، یک شاهکار نادر برای این دوره اولیه از فیلمهای انیمیشن کامپیوتری. «موجسواری» فیلمی است که سزاوار احترام و قدردانی بسیار بیشتری نسبت به آنچه که به دست آورده است و به عنوان یکی از بهترین انیمیشنهای قدرنادیدهی دوران شناخته میشود.
۲. نُه (۹)
- کارگردان: شین آکر
- صداپیشهها: الایژا وود، جان سی ریلی، جنیفر کانلی
- محصول: ۲۰۰۹
- امتیاز متاکریتیک: ۶۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
«نُه» یکی از نمونههای کمیاب انیمیشن دهه ۲۰۰۰ با امتیاز PG-13، داستان دنیایی عجیب و مرموز پساآخرالزمانی را روایت میکند. هنگامی که یک عروسک پارچهای که شماره ۹ پشتش دوخته شده (با صدای الایژا وود) برای اولین بار زنده میشود، جامعه کوچکی از عروسکهای مشابه با شمارههای یک تا هشت را پیدا میکند. ۹ به زودی متوجه میشود که این جامعه از ماشینهای وحشتناکی که آنها را شکار میکنند پنهان میشود، با این حال ۹ همچنان جامعه را متقاعد میکند که برای کشف اینکه چگونه جهان به این وضعیت رسیده است، به او بپیوندند.
«نُه» فیلمی است که از همان سکانس اول، جاهطلبیهای فراوان و رمز و رازی در بطن خود نهفته دارد. «نُه» از انواع داستانهای علمی-تخیلی هیجانانگیزی است که به ندرت در انیمیشنها به چشم میخورد، به خصوص در قالب انیمیشنهای رایانهای پرهزینه، همانطور که در اینجا مشاهده میشود. طراحی شخصیتها نیز بسیار متمایز است و معصومیت و تنهایی عروسکهای پارچهای و هم وحشت ماشینها تاثیر زیادی بر مخاطبان میگذارند.
۱. رباتها (Robots)
- کارگردان: کریس وج
- صداپیشهها: ایوان مکگرگور، رابین ویلیامز، گرگ کینر
- محصول: ۲۰۰۵
- امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
انیمیشن دهه ۲۰۰۰ «رباتها» داستان یک ربات مخترع جوان به نام رادنی کاپرباتم با صداپیشگی ایوان مکگرگور را روایت میکند که آرزو دارد به شهر بزرگی برود و زیر بال الگوی خود بیگولد اختراعاتش را به ثبت برساند. رادنی به زودی شانس خود را برای ایجاد تغییر در جهان و تبدیل شدن به یک مخترع در شهری بزرگ به دست میآورد، اما این درست زمانی اتفاق میافتد که صنایع بیگولد مدیر جدیدی به نام راچت را استخدام میکند. راچت قصد دارد رباتهای قدیمیتر را از بین ببرد و منسوخ کند، بنابراین این بر عهده رادنی است که قبل از اینکه خیلی دیر شود، برای نجات دوستان و خانوادهاش تغییری ایجاد کند.
«رباتها» یکی از اولین انیمیشنهای استودیو بلو اسکای، با طراحیهای منحصربهفرد و زیبای جهان و شخصیتهایش میدرخشد. تمام شخصیتها، چه اصلی و چه فرعی، طراحی متمایز و زیبای خود را دارد که کمک میکند تا این دنیای آهنین زندهتر به نظر برسد. «رباتها» همچنین با کمک گرفتن از برخی اجراهای موزیکال عالی از اسطورههای کمدی مانند رابین ویلیامز و مل بروکس، فیلمی است که از ابتدا تا انتها تماشاگران را شگفتزده و خوشحال نگه میدارد.
منبع: collider